eitaa logo
منبر روشمند
834 دنبال‌کننده
745 عکس
1هزار ویدیو
583 فایل
🔻به فضل خدا توی مناسبت ها با چندین سخنرانی مکتوب به استقبال شما خواهیم امد. 🔻 راه ارتباط با ادمین @menbar6
مشاهده در ایتا
دانلود
ایرانی که در نبرد حق علیه باطل شرکت کردند و به فیض شهادت نائل آمدند. یکی از این شهدا یک جوان بحرینی به نام شهید "محمد نور الشواف" است که در سال ۱۳۶۵ در منطقه حاج عمران به شهادت رسید. همرزم این شهید بزرگوار می‌گوید: در منطقه حاج عمران سه شبانه روز نخوابیده بود و دائم می‌دوید و به بچه‌ها کمک می‌کرد و هرجا نیاز بود حاضر می‌شد. بهش گفتم: آقا محمد بس است، مقداری استراحت کن. از نفس افتادی. دیدم می‌خندد! تعجب کردم، علت خنده‌اش را پرسیدم. گفت: میدونی دارم به چی فکر می‌کنم؟ گفتم: نه! گفت: دارم به این فکر می‌کنم که جنگ که تمام شد باید پیام امام و انقلاب را به دنیا برسانم.[۸] شهدا اینطور بودند، فقط به فکر خودشان نبودند! علاوه بر اینکه در خودشان تحول اساسی ایجاد شد، به فکر تحول در دنیا و دیگران هم بودند. شیعه‌ای انقلابی است که دو بعد داشته باشد، اگر یکی از این ابعاد را نداشت، انقلابی نیست؛ منقلب است. بسیاری از افراد در انقلاب ما منقلب شدند، انقلابی نشدند. انقلابی یعنی هم خودش متحول شده، هم می‌خواهد عالم را عوض کند، ساکت نمی‌نشیند. انقلابی دو بعد دارد: اول خود و بعد جامعه. این تحول اساسی هم باید در خودت پدید بیاید و هم باید در دیگران پدید بیاوری. یکی دیگر از برکات وجودی انقلاب کربلا، حزب الله لبنان است که شعارشان «هیهات من الذله» است. شهید علی منیف اشمر از شهدای استشهادی لبنان است که معروف است به قمر الاستشهادیون. در وصیت‌نامه این شهید آمده است: مولای‌ من‌، یا اباعبدالله‌ علیه‌السلام با خداوند پیمان‌ بستم‌ و با شما عهد، که‌ در راه‌ خداوند گام‌ بردارم‌، در حالی ‌که‌ جانم‌ را به‌ کف‌ دست‌ گرفته‌ و خونم‌ را به‌ خاک‌ جبل‌ عامل‌ آمیخته‌ام‌. همان‌طور که‌ خون‌ شما بر خاک‌ مقدس‌ کربلا ریخته‌ شد، و امروز به‌ عهدی‌ که‌ بسته ‌بودم‌، وفا می‌کنم‌. یک شیعه انقلابی جهانی می‌اندیشد و به فکر همه‌ی مردم دنیاست و اینطور انسانی در حکومت امام زمان به درد آقا می‌خورد، چرا که حکومت حضرت، جهانی است. رفتار سازی امروزه در کشورهای زیادی بیداری اسلامی شکل گرفته و یا در حال شکل‌گیری است. نگاه این کشور‌ها به انقلاب و کشور ماست. از انقلاب ما الگو گرفتند و دارند پیش می‌روند. اما این مایه تأسف است که ما خودمان دچار خواب غفلت باشیم. ما امروز تکلیف داریم برای بیدارکردن نسل جوانمان، نسل‌های بعد خودمان؛ برای زنده نگه داشتن بعد انقلابی نهضت اباعبدالله و جریان کربلا و برای انقلابی بار آوردن هیئت‌ها و هیئتی‌ها و جامعه. امام حسین علیه‌السلام به ما آموخت کسی مثل حسین با کسی مثل یزید بیعت نمی‌کند! حتی اگر عاشورا به پا کند ولو زن و بچه‌اش را به اسارت ببرند. خود حضرت فرمودند: «یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ.»[۹] یزید مردى است فاسق و شراب خوار، قاتل مردم بىگناه و شخصى است که بطور علنى فسق و فجور می‌کند. شخصیتى مثل من ابدا با یزید بیعت نخواهد کرد. یک شیعه‌ی انقلابی اهل سازش با دشمن نیست. باید مقابل دشمن، انقلابی ایستاد. عده‌ای می‌گویند راهی جز سازش و تسلیم در برابر زیاده خواهی‌های دشمن (مثلا: غرب و آمریکا در برنامه‌ی هسته‌ای و... ) نداریم! این برخلاف سیره‌ی اباعبدالله است! شیعه‌ی انقلابی اهل سازش به هر قیمتی نیست! اگر بخواهیم حسینی زندگی کنیم نمی‌توانیم با یزید‌های زمان بسازیم! شهید چمران در بهترین دانشگاه امریکا بورسیه می‌شود. خودش در این باره می‌نویسد: ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به این سنگ‌دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره‌دلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم. آنگاه خود خاضع‌ترین و افتاده‌ترین فرد روی زمین باشم.[۱۰] در امریکا دکترای فیزیک پلاسمای می‌گیرد. قله‌های علم را فتح می‌کند و به اوج علمی زمان خودش می‌رسد. به هیچ قیمتی در آمریکا نمی‌ماند و برمی‌گردد لبنان و مسئول یک یتیم‌خانه می‌شود. حتی در ایام عید با خانواده‌اش تفریح نمی‌رود. پیش بچه‌های یتیم می‌ماند تا بچه‌هایی که جایی برای رفتن ندارند حسرت نخورند.[۱۱] روضه نه فقط شهید چمران، بلکه ما ایرانی‌ها به یتیم حساسیم. اصولا ما ایرانی‌ها یتیم نوازی را دوست داریم؛ مخصوصا که دختر یتیم باشد. نمی‌دانم چقدر قساوت قلب داشتند که هروقت کودک سه ساله امام حسین علیه‌السلام بهانه بابا می‌گرفتند، جوابشان تازیانه بود. من یک جمله بگویم: مگر یک طفل سه ساله چقدر تاب و توان دارد که سربریده بابا را ببیند؟ در خرابه شام هرکاری می‌کردند دردانه امام حسین علیه‌السلام ساکت نمی‌شد. مدام می‌گفت: من بابا را می‌خواهم! می‌خواست درددل کند و به بابا بگوید چه
باسمه تعالی (موضوع: معنای انقلابی بودن شهدای کربلا و انقلابی ساز بودن نهضت کربلا در طول تاریخ بویژه در عصر حاضر در ایران و لبنان) انگیزه سازی «بشر» پسر عمرو بن احدوث، از مردم «حضرموت» و از قبیله کنده بود. او از نیکان و یار حضرت امام علی علیه‌السلام و دلاوری فرزندان او در نبردها زبانزد بود. جناب بشر یکی از دو مردی بود که پیش از شهادت جوانانِ بنی‌هاشم، از یاران حسین علیه‌السلام باقی مانده بودند. قبر او در بقعه دسته جمعی شهدای کربلا در پایین پای سیدالشهداست. سید داودی نقل کرده: روز عاشورا فرا رسید و جنگ آغاز شد. به بشر، در حالی که مشغول جنگیدن بود، گفته شد: پسرت در مرزهای ری اسیر شده است. بشر گفت: خودم و او را به حساب خدا می‌گذارم. خبر این جریان به امام حسین علیه‌السلام رسید. حضرت به او فرمودند: «رحمک الله فی حلّ من بیعتی، فاذهَب واعمل فی فکاکِ ابنک.» خدای تعالی تو را رحمت کند، تو از بیعت با من آزادی، پس برو و در آزادی پسرت کوشش کن. بُشر عرض کرد: «اکلتنی السباع حیا ان فارقتک و اسأل عنک الرکبان و اخذلک مع قلة الاعوان لا یکون هذا ابدا.» یا اباعبدالله! درندگان مرا زنده زنده بخورند، اگر از شما جدا شوم![۱] این ویژگی بشر و این جمله زیبایش که برآمده از ایمان استوار او بود، آنقدر مهم بود که مورد عنایت امام زمان علیه‌السلام قرار گرفته و ایشان در زیارت ناحیه مقدسه به «بشر ابن عمرو حضرمی» سلام می‌دهند و به این سخن بشر اشاره می‌کنند: السَّلَامُ عَلَى بِشْرِ بْنِ عُمَرَ الْحَضْرَمِیِّ شَکَرَ اللَّهُ لَکَ قَوْلَکَ لِلْحُسَیْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَکَ فِی الِانْصِرَافِ أَکَلَتْنِی إِذَنْ السِّبَاعُ حَیّاً إِنْ فَارَقْتُکَ وَ أَسْأَلُ عَنْکَ الرُّکْبَانَ وَ أَخْذُلُکَ مَعَ قِلَّةِ الْأَعْوَانِ لَا یَکُونُ هَذَا أَبَدا. سلام بر بشر بن عمرو حضرمی؛ خدا بر تو پاداش خیر بدهد به جهت اعلام وفاداریت نسبت به امام حسین علیه‌السلام آنگاه که به تو اجازه انصراف داد و در پاسخ گفتی: درندگان زنده زنده مرا بخورند اگر از تو جدا شوم و در این بی‌کسی تنهایت گذارم و سپس سراغت را از کاروانیان بگیرم؛ نه؛ نه هرگز چنین نخواهد شد.[۲] یاران سیدالشهداء علیه‌السلام لحظه‌ای از مولا و مقتدای خود جدا نشدند، آنان حاضر نبودند دست از یاری فرزند رسول خدا‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله بردارند و در این مسیر از جان خود گذشتند. «بشر بن عمرو حضرمی کندی» از جمله این محبان است، که تا پای جان در رکاب اباعبدالله الحسین‌ علیه‌السلام جنگید و عاقبت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. اینجا یک سوال مطرح است و آن اینکه: چه ویژگی سبب شد یاران اباعبدالله چنین وفادار باشند و تحت هیچ شرایطی امامشان را تنها نگذارند؟ حتی تحت تأثیر عواطف پدری نیز قرار نگرفتند و با وجود اینکه ابا عبدالله علیه‌السلام بیعتش را از آن‌ها برداشت، باز امامشان را رها نکردند. چطور انسان تا این حد از خود گذشتگی پیدا می‌کند؟ اقناع اندیشه این ویژگی انقلابی بودن یک شیعه است که او را تا این حد بالا می‌برد. یاران ابا عبدالله در ولایی شدنشان طوری دگرگون و متحول شده‌اند که تا آخر پای امامشان ایستاده‌اند. خدای متعال در توصیف این چنین انسان‌هایی می‌فرماید: مؤمن کسی است که هیچ چیز را بر امام و ولی خودش ترجیح نمی‌دهد. «قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ.»[۳] در وجود یاران اباعبدالله علیه‌السلام انقلاب صورت گرفته بود. انقلابی شده بودند، نه اینکه منقلب شده باشند. شیعه‌ی انقلابی که این شب‌ها راجع به آن بحث می‌کنیم، کسی است که یک تحول عمیق در وجودش ایجاد شده؛ نه اینکه فقط منقلب شده باشد. کسی که منقلب شده روزی کم می‌آورد و به راحتی طعمه شیطان و دشمنان می‌شود. انقلاب یعنی یک دگرگونی همه جانبه و اساسی در حالیکه کسی که منقلب شده تنها در اثر واقعه‌ای دچار یک اوج احساسی شده است که بعد از مدت کوتاهی هم این احساس فرو می‌نشیند و نتیجه‌ای نخواهد داشت، اما یک شخصیت انقلابی، انقلابش حاصل مجموعه‌ای از اعتقاد و ایمان و یقین است که برگرفته از یک معرفت عمیق است. ما داریم از معرفت نسبت به شخصیت انقلابی اباعبد الله و یارانشان صحبت می‌کنیم که ان شاء الله زمینه‌ساز انقلابی شدن بنده و شما باشد نه صرفا یک منقلب شدن کوتاه مدت که تا پایان محرم هم دوام نیاورد. شخصیت انقلابی پیدا کردن چشمه‌ای است که مدام از آن آب حیات خوبی‌ها و مجاهدت‌ها می‌جوشد، اما منقلب شدن مثل اینست که من و شما به اندازه سطل آبی است از اقیانوس عظیم شخصیت انقلابی امام
حسین علیه‌السلام بهره‌مند ‌شویم و برای مدتی کوتاهی سیرابمان کند؛ این حداقل بهره‌مندی از انقلاب امام حسین علیه‌السلام است. در جریان کربلا شیعیانی بودند که منقلب شده بودند، ولی انقلابی نشده بودند. امثال طرماح‌ها و عبید الله ابن حر جعفی‌ها. عبیدالله بن حر جُعفی کسی است که سیدالشهداء علیه‌السلام از او یاری خواست، اما توفیق همراه شدن در کاروان کربلا را نیافت و امام را یاری نکرد. امام در منزلگاه قصر مقاتل، خیمه او را دید، حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند به اردوی امام بپیوندد و یاریش کند. وی بهانه آورد که از کوفه به این خاطر بیرون آمدم که با حسین نباشم، چون در کوفه یاوری برای او نیست. پاسخ او را که به امام گفتند، حضرت همراه عده‌ای نزد او رفت. عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و از روی خیرخواهی(!) حاضر شد اسب زین شده و شمشیر بران خویش را به امام دهد. امام فرمود: اسب و شمشیرت از آن خودت، ما از خودت یاری و فداکاری می‌خواستیم. اگر حاضر به جانبازی نیستی، ما را نیازی به مال تو نیست: «یابنَ الحُر! ماجِئناک لِفَرَسِک وَسَیفِک، اِنما اَتَیناک لِنَسْألَک النصرَةَ، فَاِن کنتَ بَخِلْتَ عَلَینا بِنَفْسِک فَلا حاجَةَ لَنا فی شی ءٍ مِنْ مالِک وَ لَمْ اَکنْ بِالذی اَتخِذُ المُضِلینَ عَضُدا، انی قَد سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ یقُولُ: مَن سَمِعَ داعِیةَ اَهلِ بَیتی وَ لَمْ ینْصُرْهُم عَلی حَقهِم اِلا اَکبهُ اللهُ عَلی وَجهِهِ فِی النار.» وی پس از حادثه کربلا، به شدت از کوتاهی در یاری امام پشیمان شده بود و خود را ملامت می‌کرد و تأسف می‌خورد. او اشعاری را هم سروده که چند بیت آن را از کتاب «نفس المهموم» باب مراثی نقل می‌کنیم: فیا ندمی الا اکون نصرته الا کل نفس لا تسدد نادمه وانی علی ان لم اکن من حماته لذو حسره ما ان تفارق لازمه سقی اللّه ارواح الذین تازروا علی نصره سقیا من الغیث دائمه وقفت علی اطلالهم ومحالهم فکاد الحشی ینفض والعین ساجمه چـقـدر تـأسـف می‌خـورم کـه حـسـین را یاری نکردم! آری هر انسان نادرست، روزی پشیمان می‌شود. به خاطر نصرت نکردن او، تا زنده هستم حسرت می‌خورم. خداوند، ارواح ناصرین اورا از باران رحمتش سیراب کند. در کنار قبورشان ایستادم در حالی که نزدیک بود قلبم پاره و اشک چشمم خشک شود.[۴] ولی این پشیمانی دیگر سودی نداشت! کسی که انقلابی نشده باشد، در وجودش تحول عمیق و همه جانبه صورت نگرفته باشد، در مواقع لزوم و حساس نمی‌تواند در میدان حاضر باشد. حرکت نورانی اباعبدالله علیه‌السلام و قیام ایشان صرفا یک حرکت علیه ظلم نبوده، بلکه یک انقلاب فرهنگی و آزادی‌خواهانه بود که از شهادت سیدالشهدا تا کنون الهام بخش انقلاب‌های زیادی بوده است که انقلاب اسلامی ما یکی از برجسته‌ترین آن‌ها است. جریان عاشورا صرفا یک حرکت علیه ظلم نیست، بلکه یک انقلاب است که در طول تاریخ به یک جریان انقلاب‌ساز تبدیل شده است. تا جایی که رهبر و الگوی آزادگان جهان شده است. حتی غیر مسلمانی مثل گاندی که رهبر هند بود، امام حسین علیه‌السلام را رهبر خود می‌داند. انقلاب اسلامی خودمان را ببینید! رهبر این انقلاب، امام خمینی رحمه‌الله‌علیه می‌فرمایند: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. «امام خمینی در باره انقلاب‌ساز بودن جریان کربلا می‌فرمایند: سید الشهدا علیه‌السلام اسلام را بیمه کرد. گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دسته‌جات سینه‌زنی، و نوحه سرایی نبود، ۱۵ خرداد پیش می‌آمد. هیچ قدرتی نمی‌توانست ۱۵ خرداد را آن طور کند، مگر قدرت خون سیدالشهداء و هیچ قدرتی نمی‌تواند این ملتی را که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همه قدرت‌های بزرگ برای او توطئه چیده‌اند، این توطئه‌ها را خنثی کند، الاّ همین مجالس عزا.»[۵] در طول هشت سال دفاع مقدس هم این انقلاب حسینی بود که الگو و سرمشق انقلاب خمینی قرار گرفت و عامل پیروزی رزمندگان اسلام شد. سربندها و وصیت نامه‌های شهدا به وضوح نشانه این مطلب است. جالب است بدانید در بررسی ۵۰ هزار وصیت‌نامه از شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، در هیچ یک از وصیت‌نامه‌ها اسم ایران منهای اسلام نیامده است. در هر وصیت‌نامه متوسط ۴ بار نام مبارک امام حسین علیه‌السلام، کربلا، عاشورا، حضرت زینب علیها‌السلام و حضرت ابالفضل علیه‌السلام آمده است.[۶] پرورش احساس دانش آموز شهید، سیدعبدالنبی مساوات در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «رفته‌ام تا به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک بگویم...»![۷] شیعه انقلابی یعنی کسی که مثل یاران اباعبدالله عمل کند. اسم عملیات‌ها، اسم رمزها، و.... حکایت از این است که کربلا یک جریان انقلاب ساز است که ایرانی و غیر ایرانی هم نمی شناسد. ما در طول هشت سال دفاع مقدس حدود ۴۶۰۰ شهید امت اسلام داریم، شهدای غیر
بلایی سرش آوردند. دختربچه‌ها این طورند. حتی اگر مادرشان دعوایشان کند، نزد بابا شکایت می‌برند؛ "شب که بابا آمد بهش میگم!" زینب علیها‌السلام مانده بود چه طور این نازدانه را آرام کند که یکدفعه عده‌ای با طبقی وارد خرابه شدند. طبق را جلوی دختر امام حسین علیه‌السلام گذاشتند. تا روپوش را کنار زد تمام غصه‌هایش فراموش شد. فهمید که وضع بابا از وضع خودش بدتر است. سر را برداشت و به سینه‌اش چسباند. می‌گریست و چنین می‌گفت: یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی خَضَبَک بدِمائکَ؟ بابا جان، کی تو را به خونت رنگین کرده؟ من ذالذی ایتمنی فی صغر سنی؟ کی مرا در کودکی یتیم کرده؟ یا أبَتاهُ! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَریدکَ؟ بابا جان، کی رگ‌های گردنت را برید؟ یا أبَتاهُ! مَن للیَتیَمةِ حَتَّی تکبُرُ...؟ دختر یتیم به چه کسی پناه برد تا بزرگ شود؟ یا أبَتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّراب و لاأرَی شَیبَکَ مُخضَباً بالدِّماءِ. ای کاش خاک را بالش زیر سر قرار می‌دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی‌دیدم. زضرب تازیانه سرم درد می‌کند پای ضعیف و در به درم درد می‌کند می‌خواستم ببینمت اما نمی‌شود زیرا که پلک چشم ترم درد می‌کند از بس که سربه بسترسنگی نهاده‌ام بابا ببین که زخم سرم درد می‌کند از بس کشیده دشمن توگیسوی مرا دیگر مپرس از چه سرم درد می‌کند از بس که گفته‌ای قصه مادر برای من این صورتم چو صورت او درد می‌کند یکدفعه دیدند لبهایش را روی رگ‌های بریده گذاشت. گریه کرد و بعد خاموش شد. اهل خرابه احساس کردند که او به خواب رفته، امّا وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده است.[۱۲] الالعنه الله علی القوم الظالمین. [۱]. کتاب منتهی الامال، ج۱، ص ۶۵۴. [۲]. بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۰. [۳]. توبه/۲۴. [۴]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷. [۵]. صحیفه امام، ج۱۶، ص۳۷۴. [۶]. کتاب باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا، ص ۲۱۵. [۷]. باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا، ص ۲۳۲. [۸]. باراویان نور، دفتر سوم، موسسه روایت سیره شهدا. [۹]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۴، ص۳۲۶. [۱۰]. خدا بود و دیگر هیچ نبود، ص۴۷. [۱۱] نیمه پنهان ماه، خاطرات غاده چمران همسر شهید چمران، ص۲۳. [۱۲] . نفس المهموم شیخ عباس قمی ترجمه نظری منفرد ص۵۶۱و۵۶۲؛ کامل بهایی ج ۲ص۱۷۸؛ ریحانه کربلا ص ۸۵؛ و کنزالمصائب ص۳۵۵.
👇متن منبر *شیعه انقلابی *شب چهارم👇
ار با معلمان و کارگران، ۱۲/۲/۶۹. [۱۷] . تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۰۳. [۱۸]. سوگنامه آل محمد، آیت الله اشتهاردی.
ز را نداشته باشید؛ حاضرید؟»[۱۶] این روحیه ذلت ناپذیری در توصیه‌های امام صادق علیه‌السلام به عبدالله بن جندب نیز به عنوان خط مرز بین شیعه ادعایی و شیعه انقلابی معرفی شده که فرمود: «یَا ابْنَ جُنْدَب إِنَّما شِیعَتُنا یُعْرَفُونَ بِخِصالٍ شَتّی: ای فرزند جندب، همانا شیعیان ما به خصلت‌هایی چند شناخته می‌شوند: ... لایَسْأَلُونَ لَنا مُبْغِضًا، وَ لَوْ ماتُوا جُوعًا [۱۷]یکی از آن خصلت‌ها این است که از دشمنان ما چیزی درخواست نمی‌کنند؛ هر چند از گرسنگی بمیرند...» ما از امام حسین علیه‌السلام هیهات منا الذله را آموخته‌ایم. آری! ما عاشقان حسین هیچگاه زیر بار ذلت نرفته و نمی‌رویم و اگر بخواهیم همچون حسین انقلابی باشیم، نتیجه سازش با دشمنان شیعه را ذلیل شدن می‌دانیم چون معتقدیم: به فدای لب عطشان حسین علیه‌السلام یعنی: سلام بر خاندانی که با تحریم آب تن به سازش ندادند! روضه یکی از ویژگی‌های انقلابی بودن این است که ذلت نمی‌پذیرد. امام حسین علیه‌السلام این را به تاریخ ثابت کرد و با دشمن سازش نکرد. این خصوصیت در حضرت زینب علیها‌السلام هم مشهود بود که بچه‌هایش را تقدیم حضرت سید الشهدا کرد که ذلت را نپذیرد، آنقدر مهم بود که روز عاشورا زینب علیها‌السلام لباس نو بر تن عون و محمد کرد و آن‌ها را از گرد و غبار پاک و تمیز نمود و سرمه بر چشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد و آن‌ها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش حسین علیه‌السلام آورد و اجازه خواست که آن‌ها به میدان بروند. امام نخست اجازه نمیداد، حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب علیها‌السلام عرض کرد: چنین نیست. بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید، پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب بیشتر اصرار کرد. سرانجام امام اجازه داد، زینب علیها‌السلام آن دو گل سرخش را به سوی میدان بدرقه کرد. عمرسعد گفت: «این خواهر عجب محبتی به برادرش دارد که نور دیدهاش را به میدان فرستاده است.» آن دو برادر به جنگ پرداختند، و رَجَز میخواندند. ما که از نسل علی حیدر کرار هستیم یادگار حرم جعفر طیار هستیم دست ما در کفنی کرده بر این پیکر ما اذن تو هدیه بود بهر دل مادر ما خواهد او هر چه که دارد بدهد در ره تو خون ما را بکند زیب و فَرِ درگه تو در رگ ما به خدا غیرت حق جلوهگر است مشو راضی نگریم مادر ما خون جگر است سرانجام محمد به شهادت رسید و عون کنار بدن گلگون محمد آمد و گفت: «برادرم! شتاب مکن! به زودی من نیز به تو می‌پیوندم.» محمد نیز جنگید تا به شهادت رسید. امام حسین علیه‌السلام پیکر پاک آن دو نوجوان را به بغل گرفت و در حالی که پاهایشان روی زمین کشیده میشد آن‌ها را به سوی خیمه آورد.[۱۸] گلان باغ زینب، شدند قربان مولا به دشت کربلایی، شدند مهمان مولا رسیدند بر وصال، گل دامان مولا نشسته داغشان بر دل نالان مولا بانوان حرم به استقبال جنازههای آن‌ها آمدند، همیشه زینب علیه‌السلام در پیشاپیش بانوان بود، ولی این بار زینب دیده نمیشد. او از خیمه بیرون نیامده بود تا مبادا چشمش به پیکرهای به خون تپیده پسرانش بیفتد و بیتابی کند و از پاداشش کم شود و شاید زبان حال زینب این باشد: اگر من بیرون بروم و چشم برادرم به صورتم بیفتد، شاید از من خجالت بکشد. نکند حسین علیه‌السلام شرمنده من بشود. من بمیرم و شرمندگی حسین را نبینم. بچه‌هایم فدایت شدند، خودم هم فدایت می‌شوم برادر! برادر دعا کن که زینب بمیرد نباشد که بعد تو ماتم بگیرد [۱] .او در سال ۶۶ هجری قبل از قیام مختار و در زمان عبدالله ابن زبیر از طرف او، والی کوفه شد. در فیام مختار، عبدالله بن مطیع در مقابل سپاه مختار ایستاد. در این نبرد شهر را از دست ابن مطیع درآوردند و در اختیار گرفتند و مختار او را اخراج کرد. او دوباره به مکه بازگشت. در حمله حجاج بن یوسف به مکه در سال ۷۳ هجری، ابن مطیع به همراه عبدالله بن زبیر کشته‌شد و سرشان را به شام فرستادند. [۲] . تاریخ ابن عساکر (زندگینامه امام حسین علیهالسلام)، ص۲۲۲، حدیث۲۰۳. [۳] . مقتل الحسین خوارزمى، ج ۱، ص۱۹۰- ۱۹۳. [۴]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۴۴، ص۱۹۵. [۵]. حج /۱۱. [۶]. تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۳۳. [۷]. الکافی (ط - الإسلامیة)،ج۸، ص۲۲۸. [۸]. عده اى از علماء، الأصول الستة عشر (ط - دار الشبستری) - قم، چاپ: اول، ۱۳۶۳ ش. ص ۶۱. [۹] . علل الشرائع، ج۱،ذص۲۱۱. [۱۰] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ۱۳/ ۲۴۲. [۱۱] . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى،ج۲۵، ص۳۱۳. [۱۲] . الکامل، ج۴، ص۱۱۲. [۱۳] . مروج الذهب، ج ۳، ص۷۰. [۱۴] . ممتحنه / ۱و۲. [۱۵] . آنها (شکنجهگران) هیچ ایرادى بر آنان (مؤمنان) نداشتند جز اینکه به خداوند عزیز حمید ایمان آورده بودند. بروج / ۸. [۱۶] . دید
بیر به"على حرف" ممکن است اشاره به این باشد که ایمان آن‌ها بیشتر بر زبانشان است، و در قلبشان جز نور ضعیف بسیار کمرنگى از ایمان نتابیده است.[۶] همان تعبیری که امام حسین علیه‌السلام درباره شیعیان ادعایی کوفه بکار بردند. مُوسَى بْنُ بَکْرٍ الْوَاسِطِیُّ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ ع لَوْ مَیَّزْتُ شِیعَتِی لَمْ أَجِدْهُمْ إِلَّا وَاصِفَةً وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّینَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ یَبْقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا کَانَ لِی إِنَّهُمْ طَالَ مَا اتَّکَوْا عَلَى الْأَرَائِکِ فَقَالُوا نَحْنُ شِیعَةُ عَلِیٍّ إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُهُ.[۷] موسى بن بکر واسطى گوید: حضرت ابو الحسن علیه‌السلام به من فرمود: اگر من شیعیانم را بررسى کنم جز مردمانى زبانآور (و اهل حرف) بیش نیستند، و اگر آزمایششان کنم جز مردمانى از دین برگشته نیستند، و اگر در بوتهشان گذارم از هزار نفر یکنفر سالم درنیاید، و اگر غربالشان کنم چیزى جز آنچه مخصوص منند در غربال نمانند، اینها دیر زمانى است که بر بالش‌ها تکیه زده و گفتهاند: ما شیعه على هستیم، در صورتى که تنها شیعه على آن کسى است که کردارش گفتارش را تصدیق کند (و عملش با حرفش یکى باشد). فرق است بین یارانی که به محض شنیدن خبر حرکت امام، خود را به کاروان ابی عبدالله رساندند و تا پای جان، جان خویش را به پای امام خویش فدا کردند و آنان که به خیال خویش برای امام خیرخواهی کردند و به پیشنهاداتی غیر انقلابی بسنده کردند. این تفاوت همیشه در طول تاریخ شیعیان و پیروان ائمه را به دو گروه و طیف تقسیم نموده است: شیعه ادعایی و شیعه انقلابی. ممکن است برای کسی این سوال پیش آید که ملاک شیعه واقعی بودن را انقلابی بودن (مانند ابی عبدالله علیه‌السلام) معرفی نموده‌اید، در حالی که حرکت امام حسن علیه‌السلام برخلاف امام حسین علیه‌السلام حرکتی انقلابی نبود و حال آنکه شیعیان پیروان هر دو امام هستند؟ جابر در روایتی از امام صادق علیه‌السلام به این سؤال پاسخ می‌دهد: «انما شیعتنا من تابعنا و لم یخالفنا و اذا خفنا خاف و اذا امنا امن فاولئک شیعتنا حقا.»[۸] شیعه انقلابی کسی نیست که از امامش جلوتر باشد. بلکه وظیفه‌اش در هر حالتی پیروی است و صلح امام حسن نیز حرکتی غیر انقلابی نبود. ابى سعید عقیصا نقل کرده که محضر مبارک حسن بن على بن ابى طالب عرض کردم: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِیَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ الْحَقَّ لَکَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِیَةَ ضَالٌّ بَاغٍ. اى فرزند رسول خدا! براى چه با معاویه مداهنه و صلح نمودید و حال آن که مىدانستید حقّ مال شما است، نه مال او و نیز مىدانستید که معاویه گمراه و ستمگر است؟ فَقَالَ یَا أَبَا سَعِیدٍ أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَیْهِمْ بَعْدَ أَبِی ع قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ لَسْتُ الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِی وَ لِأَخِی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا قُلْتُ بَلَى. حضرت فرمودند: آیا بعد از پدرم علیه‌السلام من حجّت خدا بر مردم و امام ایشان نیستم؟ عرضه داشتم: چرا. فرمود: آیا مگر من نه آن کسى هستم که رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله در باره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین دو امام بوده چه قیام کرده و چه بنشینند؟ عرض کردم: آرى همین طور است. قَالَ فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذْ لَوْ قَعَدْتُ یَا أَبَا سَعِیدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِی لِمُعَاوِیَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِبَنِی ضَمْرَةَ وَ بَنِی أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَکَّةَ حِینَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَیْبِیَةِ أُولَئِکَ کُفَّارٌ بِالتَّنْزِیلِ وَ مُعَاوِیَةُ وَ أَصْحَابُهُ کُفَّارٌ بِالتَّأْوِیلِ. فرمود: پس من امام بوده چه قیام کنم و چه بنشینم، اى ابا سعید به همان علّتى که پیامبر خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله با بنى ضمره و بنى اشجع و با اهل مکّه هنگام برگشت از حدیبیّه صلح فرمودند، من نیز با معاویه صلح نمودهام، آن‌ها که رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله با ایشان صلح فرمود بنصّ کتاب کافر بودند و معاویه و اصحابش به مقتضاى تأویل قرآن کافر مىباشند. یَا أَبَا سَعِیدٍ إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ لَمْ یَجِبْ أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً أَ لَا تَرَى الْخَضِرَ ع لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَى ع فِعْلَهُ لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِکْمَةِ عَلَیْهِ حَتَّى أَخْبَرَ
انشان معلوم نبود و آنان را اولاد الحرّه نامیدند. مردم به مسجد پیامبر پناه‌ می‌بردند، اما در مسجد پیامبر صلى‌الله‌علیه‌وآله نیز زنان مورد تجاوز قرار گرفتند و آن قدر مرد کشته شدند که خون، قبر پیامبر را نیز گرفته بود. زهرّى گوید: «در واقعه حرّه هفتصد نفر از بزرگان مهاجر و انصار و ده هزار نفر از موالى، غلامان و دیگر افراد ناشناس کشته شدند.» بعد از سه روز، آتش بس اعلام شد و مردم براى بیعت فرا خوانده شدند و به عنوان بنده با یزید بیعت کردند. مسلم بن عقبه را به خاطر جنایات فراوانش در این واقعه، مسرف نامیدند.[۱۲] تمام کسانی که زنده ماندند بر پیشانیشان داغ زدند: هذا عبد من عبید یزید یفعل بی ما یشاء؛ این بنده ای از بندگان یزید است هر کاری بخواهد با من‌ می‌کند. مسعودی نوشته است: مسلم بن عقبه از مردم مدینه بیعت گرفت که برده یزید هستند و هر کس نپذیرفت کشته شد، جز علی بن الحسین علیه‌السلام و علی بن عبد الله بن عباس.[۱۳] عاقبت انقلابی نبودن گرفتار این خفت و خواری شدن است. پیروان انقلابی امام جان خود را فدای حضرت کردند و اینگونه بعد از هزار سال هنوز همه ساله به مناسبت شهادت ابی عبدالله علیه‌السلام برای آن‌ها نیز در سرتاسر جهان اسلام اقامه عزا می‌شود و از حبیب‌ها و مسلم‌ها به نیکی یاد می‌شود، چرا چون خود را وصل به دریای با عظمت ولایت نمودند. اما تا به حال برای کدام یک از کشته شدگان واقعه حره اقامه عزا شده است؟ با اینکه آن‌ها نیز فداکاری‌های بزرگی داشته‌اند. رفتار سازی در زمانه ما هم عد‌ه‌ای به دنبال تئوریزه کردن طرح سازش و تسلیم با آمریکا هستند و با نشان دادن در باغ سبز در پی فریب افکار و اذهان عمومی هستند، غافل از اینکه سازش با یزید زمان نیز نتیجه‌ای جز واقعه حره برای ما به بار نخواهد داشت. لذا خداوند متعال در این آیه طرح دوستی با کافران را مساوی با گمراهی و ذلت مسلمانان معرفی می‌نماید: «یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیهْم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُواْ بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقّ یخُرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَن تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فىِ سَبِیلىِ وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتىِ تُسِرُّونَ إِلَیهْم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُواْ لَکُمْ أَعْدَاءً وَ یَبْسُطُواْ إِلَیْکُمْ أَیْدِیهَمْ وَ أَلْسِنَتهَم بِالسُّوءِ وَ وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ.»[۱۴] اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خویش را دوست خود قرار ندهید، شما نسبت به آن‌ها اظهار محبت مىکنید، در حالى که به آنچه از حق براى شما آمده کافر شدهاند، و رسول خدا و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شما است از شهر و دیارتان بیرون مىرانند، اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کردهاید، پیوند دوستى با آن‌ها برقرار نسازید، شما مخفیانه با آن‌ها رابطه دوستى برقرار مىکنید در حالى که من آنچه را پنهان یا آشکار مىکنید از همه بهتر مىدانم، و هر کس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده. اگر آن‌ها بر شما مسلط شوند دشمنتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى بر شما مىگشایند و دوست دارند شما به کفر باز گردید. به صراحت این آیه قرآن، اگر امروز نیز یزیدیان زمان بر ما مسلط شوند، با تمام قوا سعی در نیست و نابود کردن و تاراج ما مسلمانان خواهند نمود، جنایتی که امروز به دست داعشی‌های مزدور آمریکا در کشورهای مسلمان می‌بینیم. چه سندی بالاتر از این می‌خواهیم؟ خداوند می‌فرماید: إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فىِ سَبِیلىِ وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتىِ؛ یعنی اگر یک شیعه انقلابی هستی، اگر خودت را شیعه سیدالشهدا میدانی به فکرسازش نباش. مقام معظم رهبری درباره مذاکره با آمریکا به همین نکته اشاره می‌فرماید: «صرف این‌که شما بروید با آمریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل مى‌شود؟ این‌طورى که نیست. مذاکره در عرف سیاسى، یعنى معامله. مذاکره با امریکا، یعنى معامله با امریکا. معامله، یعنى داد و ستد؛ یعنى چیزى بگیر، چیزى بده. تو از انقلاب اسلامى، به آمریکا چه مى‌خواهى بدهى، تا چیزى از او بگیرى؟ آن چیزى که شما مى‌خواهید به آمریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزى بگیرید، چیست؟ ما چه مى‌توانیم به آمریکا بدهیم؟ او از ما چه مى‌خواهد؟ آیا مى‌دانید که او چه مى‌خواهد؟ و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید[۱۵] واللَّه که آمریکا از هیچ‌چیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدى، ناراحت نیست. او مى‌خواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او مى‌خواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافرا
باسمه تعالی انگیزه سازی هنگامی که حسین بن علی علیه‌السلام از مدینه بیرون آمد و به سمت مکه حرکت کرد، با عبدالله بن مطیع عدوی[۱] برخورد کرد که سرگرم کندن چاهش بود؛ ابن مطیع گفت: ای ابا عبدالله، خداوند مرا فدایت گرداند، آهنگ کجا داری؟ فرمود: «أمّا فی وقتی هذا فإنّی ارید مکّة، فإذا صرت إلیها استخرت اللّه»؛ اینک آهنگ مکه دارم؛ و چون به آن جا رفتم، آنگاه در کار خویش از خداوند طلب خیر‌ می‌کنم. عبدالله بن مطیع گفت: ای پسر دختر رسول خدا، در کاری که قصدش را کرده‌ای خداوند برایت خیر بخواهد، ولی من پیشنهادی دارم که‌ می‌خواهم آن را از من بپذیری! چون به مکه درآمدی، از فریب کوفیان برحذر باش. چرا که پدرت در این شهر کشته شد، برادرت را خنجر زدند که نزدیک بود جان بسپارد. از این رو، در حرم بمان که شما در این دوران سرور عرب هستی. به خدا سوگند که اگر شما هلاک گردی، خاندانت نیز با شما هلاک خواهند شد. به خدا سوگند که بعد از تو ما را به زنجیر بردگی می‌کشند، ولی امام نپذیرفت. آنگاه ابن مطیع گفت: این چاه را آماده کرد‌ه‌ام و امروز برای نخستین بار به دلو ما آب آمده است. چه‌ می‌شد که شما به درگاه خداوند دعا‌ می‌کردید و برایش برکت‌ می‌خواستید. فرمود: قدری از آبش بیاور. عبدالله دلوی آب آورد و امام از آن نوشید، سپس آن را مزمزه کرد و در چاه ریخت. پس از آن، آب چاه گوارا و فراوان گشت.[۲] امام از مسیر مدینه تا کربلا با افراد مختلفی از ارادتمندان و شیعیان خود ملاقات داشته است که همگی پیشنهادات مختلفی برای نرفتن حضرت به کوفه داشتند و جالب اینجاست که با تمام ارادتی که به حضرت داشتند و حتی از امام برای چاه آبشان طلب برکت می‌نمایند، اما در این حرکت انقلابی امام خودشان را تنها می‌گذارند. از جمله آن‌ها عبد اللّه بن عمر بود که قصد مراجعت از مکه به مدینه را داشت. نزد امام علیه‌السلام آمد و عرض کرد: اى اباعبداللَّه! خدا تو را رحمت کند. از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، پروا کن! تو از دشمنى و ستم مردم این دیار نسبت به خاندان خویش آگاهى، این مردم، یزید بن معاویه را به زمامدارى پذیرفتهاند، من مىترسم که مردم به جهت زر و سیم به او (یزید) گرایش پیدا کنند و تو را به قتل برسانند و به خاطر تو افراد زیادى کشته شوند. من از رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که مىفرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر او را به قتل رسانند و تنهایش گذارده، یارىاش نکنند، خداوند تا روز رستاخیز آنان را خوار مىکند!» و من مصلحت مىبینم تو نیز همانند سایر مردم با یزید سازش کنى! و همچنان که پیش از این در برابر معاویه شکیبایى ورزیدهاى، اکنون نیز صبر پیشهساز، تا خداوند بین تو و این گروه ستمگر داورى کند! امام حسین علیه‌السلام فرمود: «أُفٍّ لِهذَا الْکَلامِ أَبَداً ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ! براى همیشه تا آنگاه که آسمان و زمین پابرجاست، نفرین بر این سخن باد! و بعد در بیاناتی بسیار تند و کوبنده عبدالله بن عمر را بابت این پیشنهاد غیرانقلابی توبیخ می‌نماید و در آخرین جمله پرده از علت اصلی این پیشنهاد برمی دارد: «یَا ابْنَ عُمَرَ! فَإِنْ کانَ الْخُرُوجُ مَعی مِمَّا یَصْعَبُ عَلَیْکَ وَ یَثْقُلُ فَأَنْتَ فِی أَوْسَعِ الْعُذْرِ، وَ لکِنْ ... اجْلِسْ عَنِ الْقَوْمِ، وَ لا تَعْجَلْ بِالْبَیْعَةِ لَهُمْ حَتّى تَعْلَمَ إِلى ما تَؤُولُ الْأُمُورُ.» اى فرزند عمر! اگر براى تو همراهى با من دشوار و سنگین است، پس معذور و مرخصى! ولى ...از این گروه کناره بگیر و در بیعت شتاب مکن تا ببینى کار به کجا مىانجامد!»[۳] یک شیعه واقعی در معرکه‌های انقلابی شناخته می‌شود، امام حسین علیه‌السلام این ملاک را در دیدار با فرزدق بیان فرمودند. وقتی از فرزدق درباره اوضاع مردم کوفه سوال کردند، عرض کرد: «قُلْتُ أَمَّا الْقُلُوبُ فَمَعَکَ وَ أَمَّا السُّیُوفُ فَمَعَ بَنِی أُمَیَّةَ وَ النَّصْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»؛ دل‌های مردم با شما است و شمشیرهای آنان با بنی امیه. به او فرمود: «مَا أَرَاکَ إِلَّا صَدَقْتَ، النَّاسُ عَبِیدُ الْدنیا وَ الدِّینُ لَعق عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ بِهِ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا لِلِابْتِلَاءِ قَلَ الدَّیَّانُونَ.»[۴] تردیدی ندارم که تو راستگو هستی. مردم بنده دنیایند و دین تنها بر زبانشان جاری است. از آن سخن می‌گویند تا وقتی که معیشتشان بگذرد؛ امّا در وقت سختی، دیندار [واقعی ] اندک است. در واقع حضرت با این بیان خود، شیعیان را به دو گروه شیعه ادعایی و شیعه انقلابی تقسیم می‌نمایند. اقناع اندیشه خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ.»[۵] تع
هُ فَرَضِیَ هَکَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَیَّ بِجَهْلِکُمْ بِوَجْهِ الْحِکْمَةِ فِیهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَیْتُ لَمَا تُرِکَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِل.[۹] اى ابا سعید وقتى من امام از جانب خدا بودم، نباید رأى مرا تخطئه کنى و عملى را که انجام دادهام چه مهادنه و صلح بوده و چه محاربه و جنگ باشد، مىباید بپذیرى؛ اگر چه حکمت کردار من بر تو مخفى و مشتبه باشد. مگر نمىبینى جناب خضر علیه‌السلام وقتى کشتى را شکافت و جوان را کشت و دیوار را تعمیر کرد و به پا داشت، موسى به غضب آمد و از کردارش سخت برآشفت، جهت غضبناک شدن موسى این بود که حکمت عمل خضر بر او مخفى بود تا آن که خضر علیه‌السلام آن را بازگو کرد و موسى راضى گشت، عمل و کردار من نیز همین طور مىباشد ؛ یعنى از عمل و فعل من خرسند نبوده بلکه غضبناک هستند، زیرا حکمت آن بر شما پنهان مىباشد و آن این است که اگر من غیر از این مىنمودم یک نفر از شیعیان ما روى زمین باقى نمىماند مگر آن که او را مىکشتند. علاوه بر اینکه این شیعیان ادعایی بودند که امام حسن علیه‌السلام را مجبور به پذیرش صلح نمودند و اگر ایشان شیعیانی انقلابی به تعداد یاران حسین علیه‌السلام داشت، باز مجبور به صلح نمی‌شد. پرورش احساس مهم آن است که شیعه انقلابی در هیچ صحنه‌ای امام خود را تنها نگذارد. شهید گلستانی تعبیر زیبایی دارد: وقتی حسین در صحنه است، اگر در صحنه نیستی هرکجا می‌خواهی باش! چه ایستاده به سجاده نماز و چه نشسته بر سر سفره شراب! و اگر شیعیان به جای انقلابی بودن، ادعایی بودند، امام در صحنه تنها خواهد ماند، یک امام به مخمصه صلح مبتلا می‌شود و دیگری به مسلخ شهادت. که در این صورت چیزی جز ذلت و خواری نصیبشان نخواهد شد. مثلا همین عبدالله بن عمر که عرض کردیم. به جای بیعت نمودن با ابی عبدالله علیه‌السلام اقدام به نصیحت امام می‌کرد، آن گاه که پس از یزید نوبت به حکومت عبدالملک بن مروان رسید، گفت: من از پیامبر اکرم صلى‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که فرمود: «کسى که شب را روز کند و بیعت خلیفهاى بر عهدهاش نباشد، مسلمان نیست.» به همین جهت، شبانه رفت و با والى آن زمان، حجّاج بن یوسف ثقفى که از طرف عبدالملک بن مروان ولایت آن دیار را به عهده داشت، بیعت نمود. حجّاج به او گفت: چه عجلهاى در کار است که تو شبانه آمدهاى؛ تا صبح صبر مىکردى! عبداللَّه در پاسخ گفت: ترسیدم که امشب از دنیا بروم و بیعت عبدالملک بن مروان بر گردنم نباشد. نداشتن بیعت خلیفه زمان مسئولیت دارد و من باید به وظیفهام عمل کنم! حجّاج گفت: من مشغول کارى هستم، آن گاه پایش را دراز نمود و گفت: با پایم بیعت کن![۱۰] بعد از شهادت امام حسین، همین امام حسینى که از مدینه بیرون آمد و از اهل مدینه کسى او را یارى نکرد، مدینه تکان مىخورد: چرا حسین، فرزند پیغمبر، شهید شد؟ آن وقت بهیاد حسین و فضیلت‌هاى حسین مىافتند، غصهها پدید مىآید و مردم فوقالعاده ناراحت مىشوند. یک هیئت هفت هشت نفرى را از مدینه به شام مىفرستند براى این که تحقیق کنند و ببینند علت قضیه چه بوده. آن‌ها وقتى که به آنجا مىروند، تازه مىفهمند که چرا امام حسین علیه‌السلام این جور قیام کرد و به هیچ وجه حاضر نبود صرف نظر کند. بعد از آنکه مدتى ماندند و اوضاع را از نزدیک دیدند، برگشتند. مردم از این‌ها پرسیدند: آنجا چه دیدید؟ گفتند: ما فقط یک جمله مىگوییم، از همین یک جمله حرفمان را بفهمید. ما در مدتى که در شام بودیم همیشه انتظار این را داشتیم که از آسمان سنگ به سر ما ببارد. جناب عبداللَّه بن حنظله غسیل الملائکه گفت: ایهاالناس! من از نزد کسى مىآیم که شراب را فراوان مىآشامد، سر و کارش جز با موسیقى و هرزگى با چیز دیگرى نیست، از زناى با مادر هم احتراز ندارد. سگبازى، یوزبازى، هر فسقى که بگویید، علناً انجام مىدهد. گفت: من هستم و هفت پسرم، من که قیام مىکنم، شما خودتان مىدانید، مىخواهید قیام بکنید یا نکنید، که اهل مدینه بعد قیام کردند و قیام آن‌ها به آن قتل عام مردم مدینه منجر شد.[۱۱] عبدالله بن مطیع نیز که جزء نصیحت کنندگان امام ذکر کردیم، به‌عنوان رهبر مردم مدینه در دفاع از شهر، و به همراه عبدالله بن حنظله علیه سپاه یزید و شامیان جنگید، ولی چون یارانش پراکنده شدند، شکست ‌خورد و در مدینه پنهان شد، اما با آن‌ها بیعت‌ نکرد و بعد به مکه رفت و همان‌جا ساکن‌شد. سیوطی مینویسد: در سال ۶۳ هجری اهل مدینه بر یزید خروج کردند. یزید لشکر انبوهی را به سوی آنان فرستاد و دستور داد آنها را به قتل رسانند. واقعه حرّه در مدینه طیّبه اتفاق افتاد. در آن واقعه، جماعت بسیاری از صحابه و از دیگران به قتل رسیدند و مدینه غارت شد. در فاجعه حره، با دستور یزید شهر مدینه سه روز بر سپاه شام حلال شد. هزاران زن مورد تجاوز قرار گرفتند، چهار هزار کودک نامشروع زاییده شدند که پدر
سلام خدمت اعضای محترم وعذر خواهی بابت به هم ریخته بودن متن منبرها هر ده شب منبر انقلابی به صورت وورد بارگزادی خواهد شد
کانال تحلیلی چوبِ الف: 🗓ظهر امروز ساعت ۱۳:۱۵ امام صدر برای #آخرین بار مقابل هتل الشاطی دیده می‌شود که سوار بر ماشین به دیدار قذافی می‌رود...
soltani zamine 97.pdf
483.5K
📜 متن PDF سبک زمینه محرم 97 #آماده_پرینت #انتشار_برای_اولین_بار 🔺شاعر : #امیرحسین_سلطانی #زمینه_محرم_97 🔹ارسال با لینک کانال جواز نوکری برای ذاکرین 🔸 @javazenokari
soltani zamine 97.mp3
494.8K
💿 صوت سبک زمینه محرم 97 #انتشار_برای_اولین_بار 🔺شاعر : #امیرحسین_سلطانی #زمینه_محرم_97 🔹ارسال با لینک کانال جواز نوکری برای ذاکرین 🔸 @javazenokari
soltani vahed 97.pdf
449.9K
📜 متن PDF سبک واحد محرم 97 #آماده_پرینت #انتشار_برای_اولین_بار 🔺شاعر : #امیرحسین_سلطانی #واحد_محرم_97 🔹ارسال با لینک کانال جواز نوکری برای ذاکرین 🔸 @javazenokari
soltani zamine 97.mp3
494.8K
💿 صوت سبک واحد محرم 97 #انتشار_برای_اولین_بار 🔺شاعر : #امیرحسین_سلطانی #واحد_محرم_97 🔹ارسال با لینک کانال جواز نوکری برای ذاکرین 🔸 @javazenokari
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
110.pdf
3.03M
کتاب اَحلی مِنَ العَسَل کتاب آموزش روضه خوانی است که شامل روضه های مستند از مقاتل معتبر می باشد .انتشار این کتاب رایگان است @babolharam_ir
هدایت شده از تولید محصولات تبلیغی
هدایت شده از ذاکرین
کم کَمَکْ دارد مُحرم می رسد ماه حزن و گریه و غم می رسد حضرت زهرا که صاحب روضه هست وقت روضه با قدی خَم می رسد هر مُحرم بر مشامِ نوکرت بوی ناله بوی ماتم می رسد وقت روضه که رسید از چشم ها اشک هایی مثل زمزم می رسد روضه ی سقا بخوانی العجل مهدی صاحب زمان"عج" هم می رسد روضه ی گودال و تیغ و نیزه ها آخرش دارد به یادم می رسد ظهر عاشورا به دقت گوش کن ناله های واحسینم می رسد لحظه ی مردن که اربابم حسین حتم دارم که به دادم می رسد 🔸شاعر: _________________________________ eitaa.com/joinchat/1425145856C34217a20aa 🌺 ذاکرین ☝️☝️ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از ذاکرین
دوباره می رسداز ره محرمت آقا وبوی روضه و شبهای ماتمت آقا کتیبه ها و علم نقش پرچمت آقا همیشه در دل مابوده این غمت آقا فدای نام تو و بچه هایتان آقا که روضه ام شده کرب وبلایتان آقا سلام ماه غریبی،سلام ماه عزا دوباره برکت یکسال مابه دست شما چه عزتی که عطا کرده ای به نوکرها نشسته اندسر سفره ی تو خون خدا به پا شود نوحه ها در عزایتان آقا که روضه ام شده کرب وبلایتان آقا دوباره روضه ی مشک وصدای طفل رباب دوباره یک حرمی مانده بی عمو بی آب دوباره غارت و سیلی دوباره رد طناب دوباره کوچه و بازار، ازدحام و عذاب شروع میشود این روضه هایتان آقا که روضه ام شده کرب و بلایتان آقا شروع میکنم اینبار از لب گودال و عصرروز دهم پیکری شده پامال وخواهری که ز بالای تل شده بیحال خدا به خیر کندگوش و معجر اطفال همیشه لطمه زدم من برایتان آقا که روضه ام شده کرب و بلایتان آقا 🔸شاعر: __________________________________ eitaa.com/joinchat/1425145856C34217a20aa 🌺 ذاکرین ☝️☝️ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
هدایت شده از شبکه ملّی مِنّا
📖 محتوای تبلیغ محرم ۹۷ موسسه امیربیان منتشر شد 💠سخنرانی مکتوب و چندرسانه ای💠 💠 عرضه در: 1⃣ همایش تبلیغی میثم تمار 2⃣ فروشگاه امیربیان 3⃣ شعب امیربیان 💠💠💠 https://eitaa.com/amoozesh_110
تنهایی و غربت مسلم بن عقیل در کوفه و پناه بردن او به خانه زنی به نام طوعه منابع: تاريخ طبري/ ج 5 ص 371 الإرشاد شیخ مفید/ ج 2 ص 54. لَمّا رَأى [مُسلِمٌ] أَنَّهُ قَد أمسى ولَيسَ مَعَهُ إلّا اولئِكَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ كِندَةَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَةٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَيسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا يُحِسُّ أحَدا يَدُلُّهُ عَلَى الطَّريقِ، ولا يَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا يُواسيهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ يَتَلَدَّدُ في أزِقَّةِ الكوفَةِ، لا يَدري أينَ يَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَني جَبَلَةَ مِن كِندَةَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَةٍ يُقالُ لَها: طَوعَةُ...فَسَلَّمَ عَلَيهَا ابنُ عَقيلٍ، فَرَدَّت عَلَيهِ. فَقالَ لَها: يا أمَةَ اللّهِ اسقيني ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِكَ! فَسَكَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِكَ، فَسَكَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ يا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِكَ عافاكَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلوسُ عَلى بابي، ولا احِلُّهُ لَكَ. فَقامَ فَقالَ: يا أمَةَ اللّهِ، ما لي في هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشيرَةٌ، فَهَل لَكِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّي مُكافِئُكِ بِهِ بَعدَ اليَومِ؟ فَقالَت: يا عَبدَ اللّهِ وما ذاكَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هؤُلاءِ القَومُ وغَرّوني. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم. قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَيتا في دارِها غَيرَ البَيتِ الَّذي تَكونُ فيهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَيهِ العَشاءَ... ترجمه: مسلم، چون ديد شب شده و جز سى نفر با او كسى نمانده، به سمت درهاى كِنده به راه افتاد و وقتى به آن درها رسيد، ده نفر باقى مانده بودند و از مسجد كه خارج شد، ديگر كسى با او نبود. توجّه كرد. ديد كسى نيست تا به او راه را نشان دهد و او را به خانهاى ببرد و اگر دشمن بر او حمله كرد، با او همدردى نمايد و از او دفاع كند. همان گونه سرگردان در كوچههاى كوفه مىگشت و نمىدانست كجا مىرود، تا به خانههاى بنى جَبَله (از قبيله كِنْده) رسيد. رفت تا به درِ خانه زنى رسيد كه نامش طَوعه بود. آن زن، كنيز اشعث بن قيس بود و چون از او بچّهدار شده بود، او را آزاد كرده بود. آن گاه اسَيدِ حضرمى، با او ازدواج كرد و فرزندى به نام بلال از او داشت. بلال به همراه مردم، بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مىكشيد. پسر عقيل بر زن، سلام كرد و زن، جواب داد. مسلم به زن گفت: بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. زن، ظرف آب را بُرد و باز گشت و گفت: مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا. زن گفت: پس نزد خانوادهات باز گرد. مسلم، سكوت كرد. زن، دو مرتبه حرفهايش را تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه زن گفت: به خاطر خدا باز گرد، سبحان اللّه! اى بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانوادهات باز گرد. شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمىدارم. مسلم برخاست و گفت: اى بنده خدا! من در اين شهر، خانه و خانوادهاى ندارم. آيا مىخواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت: اى بنده خدا! جريان چيست؟ گفت: من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت: تو مسلم هستى؟ گفت: آرى. زن گفت: داخل خانه شو. و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد تاريخ طبري: ج 5 ص 350؛ لهوف، سید بن طاووس: ص 120 كانَ ابنُها [أيِ ابنُ طَوعَةَ] مَولىً لِمُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ، فَلَمّا عَلِمَ بِهِ [أي بِمُسلِمٍ] الغُلامُ، انطَلَقَ إلى مُحَمَّدٍ فَأَخبَرَهُ، فَانطَلَقَ مُحَمَّدٌ إلى عُبَيدِ اللّهِ فَأَخبَرَه پسر طوعه، از ياران محمّد بن اشعث بود و چون از وجود مسلم باخبر شد، نزد محمّد آمد و به وى گزارش داد و محمّد هم به سرعت نزد عبيد اللّه رفت و به وى خبر داد. شورش به خانه طوعه و سنگباران کردن وآتش زدن خانه مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي: ج 1 ص 208 أمَرَ ابنُ زِيادٍ خَليفَتَهُ عَمرَو بنَ حُرَيثٍ المَخزوِميَّ أن يَبعَثَ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ ثَلاثَمِئَةِ رَجُلٍ مِن صَناديدِ أصحابِهِ، فَرَكِبَ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ حَتّى وافَى الدّارَ الّتي فيها مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، فَسَمِعَ مُسلِمٌ وَقعَ حَوافِرِ الخَيلِ و أصواتَ الرِّجالِ، فَعَلِمَ أنَّهُ قَد اتِيَ، فَبادَرَ مُسرِعا إلى فَرَسِهِ، فَأَسرَجَهُ و ألجَمَهُ وصَبَّ عَلَيهِ دِرعَهُ، وَاعتَجَرَ بِعِمامَتِهِ وتَقَلَّدَ سَيفَهُ، وَالقَومُ يَرمونَ الدّار