eitaa logo
منبر روشمند
831 دنبال‌کننده
745 عکس
1هزار ویدیو
583 فایل
🔻به فضل خدا توی مناسبت ها با چندین سخنرانی مکتوب به استقبال شما خواهیم امد. 🔻 راه ارتباط با ادمین @menbar6
مشاهده در ایتا
دانلود
شب قدر 3.pdf
720.5K
💠مناسبت : #شب_قدر_3 🌀موضوع : #شب_قدر_از_خدا_چه_بخواهیم؟ 🔵ماهیت : فردی از پیامبر خدا پرسید: «اگر شب قدر را دریابم، از خدا چه چیزی مسئلت کنم؟» حضرت فرمودند: #عافیت نویسنده : حجت الاسلام #زارع 🔰دریافت سخنرانی در شبکه های داخلی #منبرانقلابی به آدرس: @enqelabee
سمت مسجد میرود امشب بدون فاطمه سمت مسجد میرود آرام ،بی کوثر علی جای زهرا خالی است ،آری اگر که زنده بود مطمئنن راه را می بست زهرا بر علی ابن ملجم لعنت الله علیه از پشت زد چون که می دانست هستی تو یل خیبر علی *** *آقا وارد مسجد شد ، یک یک همه خوابیده های در مسجد رو بیدار کرد ، میخواد بگه آی کسایی که اومدید مسجد ، علی بیدارتون کرده ، یا بر حق علی می جنگید یا با علی هستید ... یا با عملت شمشیر به علی میزنی ... همه خواب ها رو بیدار کرد ، حتی اون ملعونم بیدار کرد ، اشاره کرد به رو نخواب که این خواب شیاطینه ، خوابیده بود تا شمشیر معلوم نشد ، آقا ممنونتیم همه رو هر شب از اول ماه رمضان بیدارمون کردی ، شب نوزدهمم ما رو بیدار کردی آوردی در خونه خدا ... خوش به حال اونایی که از امشب دیگه دنبال امیر المومنین ، هر چی وسیله ی گناه دارن، میریزن بیرون ، خدا کلام منو اول در خودم موثر قرار بده بعد هم در این عزیزان ، یا امیرالمومنین ، یا امام المتقین ، یکم دیگه روضه بخونم گریه کنی ، بهترین اعمال امشب اینکه سلام بر حسین بدی یا بری کربلا ... به حق الحسین الهی العفو ...." گفت غروب شد ، امشب نوبت من بود بابام مهمان من بود ، این آخرین مهمانی زینبه ، چون بعضی ها قائل به این هستند ، ام کلثوم هم زینب بوده ، یعنی زهرا یه دختر داشته ، هی نگاه کرد به صورت باباش ..." مغرب شد دید به نماز ایستاد ، اما هی میره تو صحن حیاط به آسمون نگاه میکنه ، دست میکشه به محاسنش ، بابا امشب که خونه ی ما نوبتت شده ، همش گریه می کنی ... تو منو کشتی بابا ... مادرم تو چهارسالگی منو کشت ، امشب چته بابا به من بگو ... اخه من زینبم ..." خودت گفتی ام المصائبم ، پیغمبر تو دو ، سه سالگی به من گفت تو ام المصائبی ، حضرت فرمود صبر کن زینب جان ...؛ گفت مناجات سر شبش تموم شد ، سفره پهن بود نشست کنار سفره ؛ دیدم هی به غذا نگاه می کنه (غذا چیه؟!!) یه طرف نان جو و کمی نمک ، خوب آقا پیر شده بود دیگه گفتم امشب عشقمه ، براش یه ذره شیر خریده بودم از پولی که داشتم ؛ یه کمی شیر خریدم سر سفره گذاشتم گفتم نون رو بزنه تو شیر بخوره . یه مقدار نگاه کرد به من گفت فقط سوال منو جواب بده ؛ گفت تا حالا دیدی بابات سر سفره ای بشینه که دو جور خورشت باشه؟! یعنی یه طرف شیر یه طرف نون و نمک " گفتم خوب بابا ؛ نون و نمک و آمدم بردارم ، گفت به جان زینب همینو بزار باشه شیر رو بردار ..." آقاجان خوب کاری نکردی ، شیری که زینب دخترت آورد نخوردی " اون وقت فردا شب ... سیصدتا یتیم با ظرف شیر میان ... باشه آقا ... لااقل دل زینبتو به دست می آوردی ... چی بگم ..." گفت یه لقمه خورد ، بقیه ی سفره رو جمع کن ببر ، مشغول نماز شد فهمیدم یه خبراییه امشب هیچ شبی اینطوری گریه نمی کرد ... هی داره نگاه به آسمان میکنه ، هی میگه *انا لله و انا الیه الراجعون ...* *** عرش هم لرزید از فزت و رب الکعبه ات داغدار فاطمه ، راحت شدی آخر ، علی ... قاتلت شمشیر زهر آلود دشمن نیست نیست قاتلت در اصل ، قنفذ بود و میخ در علی
کیست این مرد که شب کیسه ی خرما می برد روز می آمد و از سینه نفسها می برد کیست این مرد که تا تیغ به بالا می برد رزم را با مدد از حضرت زهرا می برد این خدا نیست ولی مقصدِ هرراه است این اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این کیست این شیر که از خصم جگر در آورد از میانِ کمرش تیغِ دوسر در آورد خوشیِ کاسه ی شیر و کفی از نان می شد به سرِ دوش، گهی مَرکبِ طفلان می شد گاه بابای یتیمان، دلِ ویران می شد گاه دریا و گهی بارش و باران می شد *** وای از امروز حسن گوشه ی بستر افتاد باز هم یادِ غمِ بسترِ مادر افتاد خواهر افتاد زمین تا که برادر افتاد یادِ روزی که رویِ مادرشان دَر افتاد هیزم و آتش و کابوس عجب بد دردی است ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد تازه می کرد نفس را و مجدد می زد وای از دستِ مغیره چقدر بد می زد جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد *** آخرین حرفِ علی بود که خواهش می کرد2 زینبش را به اباالفضل سفارش می کرد زینبش ماند ببیند غمِ حنجرها را ماند تا داد کِشد غارتِ پیکرها را تا کند جمع تنِ پاره ی اکبرها را کرد محکم گرهِ معجرِ دخترها را دید در گودی گودال حرامی ها را تبر کوفی و سر نیزه ی شامی ها را *روضه بخونم ...* مادرت را صدا نزن این قدر ... پیش من دست و پا نزن این قدر ... بی حیا با عصا نزن این قدر ... این که افتاده خواهری دارد ... دستاتو بیار بالا ... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله ... حسین ... حسین ...
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ منو مشغول خودت کن بزار درگیر تو باشم واسه منهم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم تا زیر چشمات بمونم زیر تدبیر تو باشم دیونم کن دیونم کن که به زنجیر تو باشم ای خدایا شب قدره من پیشت قدری ندارم اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم @hosenih منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم من بی چیز و بخر تا جزو اموال تو باشم حال خوبی نصیبم کن پی احوال تو باشم من می خوام مال تو باشم سندم رو بزن امضا حلقه ای توی گوشم کن من بشم نوکر زهرا @hosenih تو قفس در به درم من زخمیه بال و پر من گناهام رو می بینی که چی آورده به سر من چونکه یک عالمه غفلت پر شده دور و بر من توی تاریکی و ظلمت کوخدایا سحر من سحر من یه نگاهت یه نگاه آسمونی تا منم سفره نشین شم کنارت تو میهمونی @hosenih روسیاهم مثل شب ها مثل شب های جدایی مثل تاریکی شب ها که نداره روشنایی آسمون تا منو دید گفت: چقده دور از خدایی بعیده که روسفید شی بعیده به چشم بیایی تنها یک راه جلو پاته اونم از لطف خداته اون راهم راه حسینه سفر کرببلاته @hosenih سفر کرببلایی دو تا بال گریه می خواد پا توی روضه گذاشتن شور و حال گریه می خواد پا توی مقتل نزاری که مجال گریه می خواد سر روی نیزه یار قیل و قال گریه می خواد مشک خالی ابالفضل چشم به راه گریه هاته دو تا دستای ابالفضل نگاه کن که جلو پاته @hosenih شاید آقا واسطه شه شاید آقا بپذیره به دو تادست ابالفضل دستتو امشب بگیره آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره حرم چشماش قشنگه صحن چشماش دلپذیره خوش به حال من بی کس که یک کس مثل تو دارم جای مشک تو می خوام من همیشه گریه بیارم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ بازم شب قدره و بیقراری غلْط میخوره رو گونه های خیسم بازم شب قدره و حاجتام و یکی یکی با گریه می نویسم @hosenih حاجتایی که نزدیک یه ساله تو خاطرم مرور میشه همیشه ولی تموم حاجتای عمرم اندازه یه حاجتم نمیشه @hosenih حاجتم اینه آقام و ببینم کاشکی که آرزو به دل نمونم دوس دارم از خجالتش در بیام خدا کنه ازش خجل نمونم @hosenih بازم شب قدره و جات خالیه فقط غمه که جات و پُر میکنه فقط نگاه مهربون توئه که این دل سنگیم و در میکنه @hosenih باز شب قدره و خودم میدونم که قَدرت و نمیدونم آقاجون من امشب اومدم بگم که دیگه پشیمونم پشیمونم آقاجون @hosenih تو جامعه کبیره خوندم این و لطف خدا بسته به لطفتونه اگه تو از گناه من بگذری دیگه خدا من و نمی سوزونه @hosenih کِی میشه از کعبه خبر بیاد و صدا اذونت بپیچه تو گوشم برای انتقام بریم مدینه کنار تو لباس رزم بپوشم @hosenih نمیدونم کوفه ای یا کربلا نمیدونم کجا عزا گرفتی به یادمون باش آقا هر کجا که به آسمون دست دعا گرفتی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به حق خدای شب قدرها بیا ای دعای شب قدرها حضور تو تنها نفس می دهد به حال و هوای شب قدرها @hosenih پر از التماس است و آقا بیاست در عمق صدای شب قدرها الهی نگاهی کن از روی لطف به آقا بیای شب قدرها برای تمنای روز ظهور می افتم به پای شب قدرها کمی نقد عشق و عنایت بریز به دست گدای شب قدرها مریض فراقیم یابن الحسن تو هستی دوای شب قدرها @hosenih به حق علی و به حق الحسین به این ناله های شب قدرها مرا یک سحر کاش مهمان کنی نجف کربلای شب قدرها ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ در من سراغي جز گُنه كاري نداري جا مانده تر از من گرفتاري نداري با اين همه حالا كه برگشتم، گلايه از توبه هاي زشتِ تكراري نداري @hosenih تو آنقدر خوبي كه حتي از نشستن با بندهي آلوده ات عاري نداري با رو سياهِ مستحقِ سرزنش هم قصدي به غير از آبروداري نداري نه قهر، نه خط و نشان با اين همه جُرم از من به جز آمرزش اصراري نداري كِي سخت گيري مي كني با اين كه پيداست شرمنده تر از من بدهكاري نداري گفتي كه هر كس ميهمانت شد عزيز است يعني كه به خوب و بدش كاري نداري درهاي دوزخ بستي و نازم خريدي انگار كه اصلاً گنه كاري نداري @hosenih در سفره ي پر فيضِ اين شبهايِ رحمت جز دستگيري غيرِ ستاري نداري بايد كه خيلي پَست باشم اين شبِ قدر گر شك كنم كه دوستم داري نداري ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
صوت سبک اشعار
مقتل علیه السلام شب آخر و گفتگو با ⚜شب آخر امیرالمومنین و گفتگو با ام کلثوم 1.اسماعیل بن زیاد گوید: امّ موسى خدمتكار على علیه السّلام كه در ضمن دایه دخترش نیز بود، برایم حدیث كرد و گفت: شنیدم على علیه السّلام به دخترش ام كلثوم می فرمود: دختركم، چنین مى بینم كه مدت كمى با شما هستم؟ عرض كرد: چگونه پدر جان؟ فرمود: من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و او (در آن حال) گرد و خاك از رویم پاك می كرد و می فرمود: یا على تو را چیزى نیست؛ آن چه وظیفهات بود انجام دادهاى. ام كلثوم گفت: سه شب (از این خواب) بیش نگذشت كه آن ضربت را به او زدند، ام كلثوم در آن مصیبت فریاد زد، حضرت فرمود: دختركم، فریاد نزن زیرا رسول خدا (ص) را مىبینم كه به دست خود به من اشاره می كند و می فرماید: یا على نزد ما بیا كه آنچه در نزد ما است براى تو بهتر است. 2- و نیز عبد اللَّه بن موسى (به یك واسطه) از حسن بصرى حدیث كند كه گفت: امیر المؤمنین على علیه السّلام آن شبى كه در صبحش كشته شد (همه شب را) بیدار بود، و بر خلاف عادتى كه داشت آن شب براى نماز شب به مسجد نرفت، پس دخترش ام كلثوم به وى عرض كرد: این چیست كه (امشب) خواب را از شما گرفته؟ فرمود:اگر امشب را به صبح برسانم كشته خواهم شد، (تا اینكه) ابن نباح (اذان گوى آن حضرت آمد) و اذان نماز (صبح را) گفت، حضرت كمى راه (به طرف مسجد) رفت و برگشت، ام كلثوم به وى عرض كرد: دستور فرما جعدة (كه خواهرزاده آن حضرت بود) با مردم نماز بخواند؟ فرمود: آرى دستور دهید (امروز) جعده با مردم نماز بخواند، سپس فرمود: از مرگ گریزى نیست و خود به مسجد رفت، و آن مرد (یعنى ابن ملجم) تمام آن شب (در مسجد) بیدار بود و چشم به راه و مترصد آن حضرت بود، و چون نسیم سحرگه وزید خوابش برد، أمیر المؤمنین علیه السّلام (وارد مسجد شد) و با پاى خود او را جنبش داده فرمود: نماز، پس بر خواست و آن حضرت را ضربت زد. متن عربی: 1. وَ رَوَى إِسْمَاعِیلُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَتْنِی أُمُّ مُوسَى خَادِمَةُ عَلِیٍ ع وَ هِیَ حَاضِنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَتِهِ ع قَالَتْ سَمِعْتُ عَلِیّاً ع یَقُولُ لِابْنَتِهِ أُمِّ كُلْثُومٍ یَا بُنَیَّةِ إِنِّی أَرَانِی قَلَّ مَا أَصْحَبُكُمْ قَالَتْ وَ كَیْفَ ذَلِكَ یَا أَبَتَاهْ قَالَ إِنِّی رَأَیْتُ نَبِیَّ اللَّهِ ص فِی مَنَامِی وَ هُوَ یَمْسَحُ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِی وَ یَقُولُ یَا عَلِیُّ لَا عَلَیْكَ قَدْ قَضَیْتَ مَا عَلَیْكَ قَالَتْ فَمَا مَكَثْنَا إِلَّا ثَلَاثاً حَتَّى ضُرِبَ تِلْكَ الضَّرْبَةَ فَصَاحَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ فَقَالَ یَا بُنَیَّةِ لَا تَفْعَلِی فَإِنِّی أَرَى رَسُولَ اللَّهِ ص یُشِیرُ إِلَیَّ بِكَفِّهِ یَا عَلِیُّ هَلُمَّ إِلَیْنَا فَإِنَّ مَا عِنْدَنَا هُوَ خَیْرٌ لَك 2. وَ رَوَى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ دِینَارٍ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ سَهِرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ فِی صَبِیحَتِهَا وَ لَمْ یَخْرُجْ إِلَى الْمَسْجِدِ لِصَلَاةِ اللَّیْلِ عَلَى عَادَتِهِ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ أُمُّ كُلْثُومٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهَا مَا هَذَا الَّذِی قَدْ أَسْهَرَكَ فَقَالَ إِنِّی مَقْتُولٌ لَوْ قَدْ أَصْبَحْتُ وَ أَتَاهُ ابْنُ النَّبَّاحِ فَآذَنَهُ بِالصَّلَاةِ فَمَشَى غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَتْ لَهُ ابْنَتُهُ أُمُّ كُلْثُومٍ مُرْ جَعْدَةَ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ قَالَ نَعَمْ مُرُوا جَعْدَةَ فَلْیُصَلِّ ثُمَّ قَالَ لَا مَفَرَّ مِنَ الْأَجَلِ فَخَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ إِذَا هُوَ بِالرَّجُلِ قَدْ سَهِرَ لَیْلَتَهُ كُلَّهَا یَرْصُدُهُ فَلَمَّا بَرَدَ السَّحَرُ نَامَ فَحَرَّكَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِرِجْلِهِ وَ قَالَ لَهُ الصَّلَاةَ فَقَامَ إِلَیْهِ فَضَرَبَهُ الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 15 @hosenih_maghtal
علیه السلام 🔹شمشیر زهرآگین و رفتار امیرالمومنین(ع) با او 🔸چون ابن ملجم را به نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام آوردند حضرت به وى نگاه كرد و فرمود: 🔹«یك تن برابر یك تن» (اشاره به آیه قصاص است كه خداى تعالى در سوره مائده آیه 45 فرماید: 🔸«وَ كَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ ...» تا آخر آیه، سپس فرمود:) 😭 اگر من از دنیا رفتم همچنان كه مرا كشته او را بكشید و اگر زنده ماندم خود دانم در باره او چه اندیشم. ✳️ ابن ملجم لعنه اللَّه گفت: بخدا من آن شمشیر را به هزار درهم خریدهام و با هزار درهم آن را زهر دادهام، اگر بمن خیانت كند خدایش دور كند (كنایه از این كه چگونه ممكن است از ضربت این شمشیر كسى جان سالم به در برد، راوى گوید): 🔹پس ام كلثوم بر او بانگ زد: اى دشمن خدا! أمیر مؤمنان را كشتى؟ گفت: جز این نیست كه پدر تو را كشته ام (نه أمیر مؤمنان را) فرمود: اى دشمن خدا امید آن دارم كه او بهبودى یابد. 😔ابن ملجم بدو گفت: پس این گریه ات براى من است؟ به خدا سوگند چنان ضربتى بر او زدم كه اگر آن را بر اهل زمین بخش كنند همه هلاك شوند،پس آن مرد (پلید) را از نزد آن حضرت بیرون بردند و مردمان گوشت بدنش را مانند درندگان می كندند و باو می گفتند: اى دشمن خدا چه كردى؟ امت محمد (ص) را نابود كردى و بهترین مردم را كشتى؟ و او ساكت بود و سخن نمی گفت، و باین ترتیب او را به زندان بردند. 🔸مردم نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام آمده عرض كردند: اى أمیر المؤمنین درباره این دشمن خدا دستورى فرما زیرا كه امت را نابود كرد و اسلام را تباه ساخت؟ على علیه السّلام به ایشان فرمود: 😭اگر زنده ماندم كه خود دانم درباره اش چگونه رفتار كنم، و اگر از دنیا رفتم با او مانند كشنده پیغمبر رفتار كنید، او را بكشید و پس از آن جسدش را به آتش بسوزانید، و چون أمیر المؤمنین علیه السّلام از دنیا رفت و فرزندان آن حضرت از دفن او فارغ شدند امام حسن علیه السّلام نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند، پس او را آوردند همین كه برابر آن حضرت رسید و ایستاد، باو فرمود: اى دشمن خدا امیر مؤمنان را كشتى و تباهى را در دین بزرگ كردى؟ سپس دستور داد گردنش را زدند ام كلثوم دختر اسود نخعى خواستار شد كه جسد پلیدش را به او دهند و كار سوزاندنش را به او واگذارند، حضرت نیز به او واگذار كرد و ام هیثم آن جسد را به آتش سوزاند. -------------------------------------------------- 📚متن عربی: 🔸وَ جَاءَ بِهِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَفْلَتَ الثَّالِثُ فَانْسَلَّ بَیْنَ النَّاسِ. 🔹فَلَمَّا أُدْخِلَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ إِنْ أَنَا مِتُّ فَاقْتُلُوهُ كَمَا قَتَلَنِی وَ إِنْ سَلِمْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِی. 🔸فَقَالَ ابْنُ مُلْجَمٍ وَ اللَّهِ لَقَدِ ابْتَعْتُهُ بِأَلْفٍ وَ سَمَمْتُهُ بِأَلْفٍ فَإِنْ خَانَنِی فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ قَالَ وَ نَادَتْهُ أُمُّ كُلْثُومٍ یَا عَدُوَّ اللَّهِ قَتَلْتَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ إِنَّمَا قَتَلْتُ أَبَاكِ قَالَتْ یَا عَدُوَّ اللَّهِ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ لَا یَكُونَ عَلَیْهِ بَأْسٌ قَالَ لَهَا فَأَرَاكِ إِنَّمَا تَبْكِینَ عَلَیَّ إِذاً لَقَدْ وَ اللَّهِ ضَرَبْتُهُ ضَرْبَةً لَوْ قُسِمَتْ بَیْنَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَأَهْلَكَتْهُمْ. 🔹فَأُخْرِجَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ إِنَّ النَّاسَ لَیَنْهَشُونَ لَحْمَهُ بِأَسْنَانِهِمْ كَأَنَّهُمْ سِبَاعٌ وَ هُمْ یَقُولُونَ یَا عَدُوَّ اللَّهِ مَا ذَا فَعَلْتَ أَهْلَكْتَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَ قَتَلْتَ خَیْرَ النَّاسِ وَ إِنَّهُ لَصَامِتٌ مَا یَنْطِقُ فَذُهِبَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ. 🔸وَ جَاءَ النَّاسُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالُوا لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مُرْنَا بِأَمْرِكَ فِی عَدُوِّ اللَّهِ فَلَقَدْ أَهْلَكَ الْأُمَّةَ وَ أَفْسَدَ الْمِلَّةَ فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنْ عِشْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِی وَ إِنْ هَلَكْتُ فَاصْنَعُوا بهِ مَا یُصْنَعُ بِقَاتِلِ النَّبِیِّ اقْتُلُوهُ ثُمَّ حَرِّقُوهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِالنَّارِ قَالَ: فَلَمَّا قَضَى أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ فَرَغَ أَهْلُهُ مِنْ دَفْنِهِ جَلَسَ الْحَسَنُ ع وَ أَمَرَ أَنْ یُؤْتَى بِابْنِ مُلْجَمٍ فَجِیءَ بِهِ فَلَمَّا وَقَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَالَ لَهُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ قَتَلْتَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَعْظَمْتَ الْفَسَادَ فِی الدِّینِ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ اسْتَوْهَبَتْ أُمُّ الْهَیْثَمِ بِنْتُ الْأَسْوَدِ النَّخَعِیَّةِ جِیفَتَهُ مِنْهُ لِتَتَوَلَّى إِحْرَاقَهَا فَوَهَبَهَا لَهَا فَأَحْرَقَتْهَا بِالنَّارِ. -------------------------------------------------- ?
علیه السلام 🔹معجزه ای در باب شهادت (ع) و امام (ع) 🔹زمخشرى در «ربیع الابرار» از اممعبد آورده است كه گفت: 🔸«روزى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وضو گرفت و در پاى درخت خاردار خشكیدهاى در نزد ما آب دهان افكند و آن درخت سبز شد و میوه داد و در زمان حیات آن حضرت ما از میوه آن شفا مىجستیم... اما سپس از پایین به بالا خشك شد و خار رویید و میوههایش ریخت و سبزى و تازگى آن از میان رفت. در این حال بود كه ما از شهادت امیرالمؤمنان على علیهالسلام باخبر شدیم. و دیگر میوه نداد و ما از برگ آن بهرهمند بودیم و پس از چندى صبح كردیم و دیدیم كه از ساقه آن خونى تازه میجوشد و برگ آن هم خشك شده است. 🔹در همین حال خبر شهادت حسین علیهالسلام به ما رسید و درختبه كلى خشك گردید.» -------------------------------------------------- 📘 الخمیس، باب هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم. علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
علیه السلام 🔹دفن پنهانی امیرالمومنین(ع) در قبر آماده شده توسط نوح نبی 🔸1-خبرى است كه عباد بن یعقوب رواجنى از حیان بن على عنزى روایت كند كه گفت: یكى از غلامان على علیه السّلام براى من حدیث كرد كه چون هنگام مرگ أمیر المؤمنین علیه السّلام فرا رسید به حسن و حسین علیهما السّلام فرمود: ▪️«آن گاه كه من از دنیا رفتم، مرا بر تابوتى حمل كنید و از خانه بیرون برید، و شما دنبال تابوت را بگیرید زیرا كه جلوى آن برداشته شود، و (دیگران) رنج برداشتن جلوى آن را از گردن شما كفایت كنند، سپس جنازه مرا بغریین (كه نام همین زمینى است كه اكنون قبر مطهر آن حضرت در آن واقع است، و برخى گفتهاند نام دو عمارت و بنا بود كه در نجف قرار داشته است) ببرید، در آن جا سنگ سفید درخشانى خواهید دید همان جا را بكنید (و حفر كنید) و در آنجا لوحى مىبینید، پس مرا در همان مكان به خاك بسپارید.» ▪️ گوید: همین كه آن حضرت از دنیا رفت جنازهاش را برداشتیم و از خانه بیرون بردیم (و چنانچه فرموده بود) ما دنبال تابوت را گرفته بودیم و جلوش خود برداشته شده بود، و ما صدائى آهسته چون كشیدن درختى بر زمین مىشنیدیم تا به غریین رسیدیم، در آن جا سنگ سفیدى دیدیم كه درخشندگى داشت، آنجا را كندیم لوحى دیدیم بر آن نوشته بود: «این جایى است كه نوح براى على بن ابى طالب علیه السّلام ذخیره كرده» پس ما آن حضرت را در آن مكان دفن كرده برگشتیم، و از این بزرگداشت و اكرام خداوند نسبت به أمیر المؤمنین خرسند بودیم، پس جمعى از شیعیان كه به نماز بر جنازه آن حضرت نرسیده بودند، و ما جریانى را كه دیده بودیم و اكرامى كه خداى عزوجل نسبت به أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده بود براى آن ها باز گفتیم، آن ها گفتند: ما هم دوست داریم آنچه را شما در باره آن بزرگوار دیدهاید ما نیز به چشم خود ببینیم، به آنها گفتیم: طبق سفارش و وصیت خود آن حضرت جاى قبر پنهان شده، آنها (باین سخن توجه نكردند) بدان سو رفتند و بازگشتند، و گفتند: ما آنجا را كندیم و چیزى نیافتیم. 🔸 2- محمد بن عماره از پدرش از جابر بن یزید الجعفى حدیث كند كه گفت: از حضرت باقر محمد بن على علیهما السّلام پرسیدم: أمیر المؤمنین علیه السّلام در كجا دفن شد؟ فرمود: در ناحیه غریین پیش از سپیده دم به خاك سپرده شد، و حسن و حسین و محمد (حنفیه) فرزندان آن حضرت، و عبد اللَّه بن جعفر (برادر زادهاش، این چهار تن) وارد قبرش شدند (و جنازه را در قبر گذاردند). -------------------------------------------------- 📘 # الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص: 25 علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal
از امام خیالی تا امام واقعی.pdf
882.4K
💠 مجموعه سخنرانی : #ذهن_ها_را_باید_شست_جور_دیگر_باید_زیست ♻️جلسه دوم : از امام خیالی تا امام واقعی 🌀 مناسبت : #شبهای_قدر 🔷ماهیت: بیشتر مردم، تصوراتی غلط و اشتباه از خدا، امام و معاد در ذهن خود درست کرده اند،که با این ذهنیت های اشتباه هم زندگی می کنند. شبهای قدر بهترین فرصت برای اصلاح این ذهنیت های اشتباه می باشد. 🔹پیام : برخی خیال میکنند تمام مشکلات جامعه رو باید ولایت یه تنه حل کند! ✌️ کانال منبر انقلابی @enqelabee
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ امشب شب قدر است و من روی سیاه آورده ام تا که خریداری کنی بار گناه آورده ام من رو سیاهم ای خدا غرق گناهم ای خدا ( یا ربنا یا ربنا اغفر لنا تقصیرنا ) @hosenih گفتی که امشب بهتر از یک عمر طولانی بود گفتی که توبه می خری وقت پشیمانی بُود یا رب اَجِرنا یا مُجیر ردم مکن دستم بگیر ( فَارحم الهی یا کریم ) @hosenih سنگینی بار گناه پشت مرا بشکسته است از بس که دارم حق ناس درها به رویم بسته است الطاف خود ابراز کن در را به رویم باز کن @hosenih از تو خجالت می کشم بس نان شبهه خورده ام من آبروی خویش را با هر گناهی برده ام ای آن که ستاری خدا کن آبرو داری خدا @hosenih من با شهیدان بوده ام حالا چنین آلوده ام از آخرت غافل شدم با معصیت آسوده ام حق شهید بی مزار منت بر این غافل گذار @hosenih فتنه فراوان گشته و من راه خود گم کرده ام باید که بیدارم کنی حالا که رو آورده ام ای که کس هر بی کسی آخر به دادم می رسی @hosenih امشب که تقدیر همه عالم به دست مهدی است دانم که آزرده دل از بد کاری و بد عهدی است او را ز من راضی نما تا که کند بهرم دعا ( مولا ابا صالح بیا ) @hosenih تا دلبرم راضی شود ناد علی ذکر من است در موج غم های دلم یاد علی فکر من است من از علی دم می زنم آتش به عالم می زنم ( جانم علی ـ جانم علی ) @hosenih ای رحمت بی انتها ای لیله قدرم علی ای دستگیر بینوا ماه شب بدرم علی ای بهترین مولای من آقای من آقای من ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ من اومدم بگم خدای حیدر گرچه بدم جونم فدای حیدر من اومدم بگم تو این دل شب در می زنه بازم گدای حیدر @hosenih من اومدم قرآن به سر بگیرم با زینبش برا شفای حیدر من اومدم امشب دیگه بمیرم برای درد و غصه های حیدر من اومدم بگم آقام بیادش به پای ذکر روضه های حیدر من اومدم یه ذره نور بگیرم از نوکرای با صفای حیدر @hosenih من اومدم بگم منو بشوری با اشک چشم بچه های حیدر من اومدم بگم منو ببخشی به حق ناله ی شبای حیدر من اومدم بگم شبیه زینب سیاه پوشیدم تو عزای حیدر من اومدم بگم اگر چه پستم ولی دلم داره ولای حیدر من اومدم بگم که خیلی مردی مارو خریدی به وفای حیدر من اومدم بگم اگه سیاهم نذار بدی هامو به پای حیدر من اومدم بگم که زندگیمو جونمو بچه هام فدای حیدر من اومدم بگم به جون زهرا مارو ببر صحن و سرای حیدر @hosenih من اومدم دیگه ازت بگیرم برات ایون طلای حیدر من اومدم بگم اگه خدائیش علی نبود کی بود به جای حیدر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ از نگاه پسرت سمتِ سرت ریخت دلم دست تو سرد شد و چشم ترت ریخت دلم از سخنهای طبیبی که تو را کرد جواب از نگاه همه در دور و برت ریخت دلم مادرم فاطمه را در نظرت می بینم ریخت از فرق تو خونِ جگرت ریخت دلم دست عباس سپردی همۀ ما را بعد از نگاه تو به دست قمرت ریخت دلم نفس من به نفسهای تو بند است پدر از نفسهای کم و مختصرت ریخت دلم سمتِ کوچه نظرم جلب شد و آنجا ، با دیدنِ جمعیتِ پشت درت ریخت دلم رخ مهتابیِ تو روز مرا چون شب کرد خون فرق سر تو خون به دل زینب کرد @hosenih این غم آنست که یک روزه مرا پیر کند کیست تا حال منِ غمزده تفسیر کند بس که این زخم عمیق است و ز تو خون رفته شیر هم سخت ، بعید است که تأثیر کند کاش می مُردم و این گونه نمی دیدم که رنگ رخسار تو هر ثانیه تغییر کند پشت در گفت یتیمی که مگر سابقه داشت بی غذا باشم و خرمای علی دیر کند رحمت حق به دو چشمی که به قصد قربت گریه بر غربت این زخمیِ شمشیر کند کاش پیک اجل این بار کند صرف نظر لااقل کاش کمی هم شده تأخیر کند کاش فکری تو به حال دل و آهم بکنی چشم خود باز کنی باز نگاهم بکنی @hosenih ظاهراً زخم ، عمیق است و شفا نیست که نیست سرِ مُنشق شده را هیچ دوا نیست که نیست می روی بعدِ تو شاید که بفهمد کوفه هیچ کس مرد تر از شیر خدا نیست که نیست کیسۀ نان و رطب هم به تو می ریزد اشک که گرسنه است یتیمیّ و غذا نیست که نیست کوفه نشناخت تو را بعدِ نبودِ تو چه سود پشت در جمع شده مَردُم و جا نیست که نیست داغ تو داغ بزرگیست که تا آخر عمر مرهمی بر جگر خستۀ ما نیست که نیست با اشاره به من و تشنه لبت فهماندی هیچ داغی چو غم کرببلا نیست که نیست چشم تو ماتِ ابالفضل شد و ماتِ حسین روضه خواندی دمِ رفتن به مصیباتِ حسین @hosenih وای اگر کرببلا ختم به گودال شود سیلی شمر و سنان قسمت اطفال شود وای اگر کار به غارت بکشد وای اگر باز از پای زنان زینت و خلخال شود وای اگر سید و سالار شهیدان روی خاک آنقَدَر خون زتنش رفته و بی حال شود وای اگر پیکر بی جان تمام شهدا زیر پا داخل گودال لگد مال شود وای اگر باز شود پای عدو سمت حرم یک دقیقه ز غمش بیشتر از سال شود وای اگر نیزه و شمشیر خورَد از چپ و راست تا پرستوی حرم بی پر و بی بال شود وای اگر اینکه جدا از بدنش سر گردد با نوک چکمۀ ملعون بدنش بر گردد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دست من خالی است و چشمانی پُرِ اشک و گناه آوردم از خودم هم فراری ام، امشب من به اینجا پناه آوردم @hosenih چیز بهتر نداشتم، با خود غیر ازین چشم های گریانم گریه ام قاطی ریا شده است اشک خالص که نیست، میدانم @hosenih باخودم فکر می کنم گاهی " بی حیا این هزارمین بار است" در دلم وحی می شود انگار که دوباره بیا که غفار است @hosenih سال ها بنده ی خودم بودم هی خودم را فریب می دادم همه چیزم به پای نفسم رفت جان مولا برس به فریادم @hosenih قسمت می دهم تورا حقِ خانه ای که درش در آتش سوخت قسمت می دهم به آن مردی که پَر همسرش در آتش سوخت @hosenih به همان ذوالفقار تنها که سپرش را مقابلش کشتند به علی که دو دست او بستند همسرش را مقابلش کشتند @hosenih یا الهی به حق آن اشک و گریه های درون چاه علی آهِ مرد غریب می گیرد قسمت می دهم به آه علی @hosenih روسیاهم خدا و حقِ من است به رویم درب بسته مانده اگر روضه میخوانم و یقین دارم گره ام باز می شود آخر @hosenih می روم با دوچشم گریانم به در خانه ی علی امشب آن علی که حدود سی سال است کم کَمَک جانش آمده بر لب @hosenih خاطرات گذشته می کشد و فکر فردا عذاب می دهدش تب مولا که می رود بالا دست عباس، آب می دهدش @hosenih به حسن خیره می شود گاهی یاد کوچه ... و می رود از حال به حسینش نگاه می کند و روضه می خواند از تهِ گودال @hosenih حسنم پس چرا از آن سیلی هیچ حرفی به من نمی گفتی؟ نگرانم حسین جان! روزی زیر پاهای اسب می افتی @hosenih چقدر حرف های ناگفته از وصایای همسرش دارد به حسینش نگاه می کند و گوشه چشمی به دخترش دارد @hosenih همه ی ماجرای فردا را از دوچشم حسین خود می خواند یاد آن نیزه ها و خنجر ها... خیره بر حنجر پسر می ماند @hosenih همه ی روضه های کرب و بلا باهم از پیش چشم او رد شد آه این قامت رشید حسین قسمت سم اسب خواهد شد @hosenih لحظه های وداع آخر تا خواست زیر گلوش بوسه زند یادش آمد که هیچ شمشیری جای این بوسه را نمی بُرد @hosenih تا به زینب نکاه می کرد...آه صورتش غرق حسِ غربت بود آخر این ناز دانه ی بابا سرنوشتش غم و اسارت بود؟ ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih