eitaa logo
منبرطلاب
19.7هزار دنبال‌کننده
218 عکس
67 ویدیو
65 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم #منبر در فضای #مجازی #ویژه_طلاب_و_مبلغین اخبار استخدامی ادمین @talabe_admin کانال شخصی است کانون تبلیغاتی پربازده منبر http://eitaa.com/joinchat/1201668109Cc875229ef3
مشاهده در ایتا
دانلود
3- كودكی از تبار آفتاب امام صادق (ع) حضرت موسی كاظم(ع) را در اوان كودكی، برای تحصیل، به مكتب خانه‌ای فرستاد. آنچه مسلم است این است كه انگیزه امام از این كار، تحصیل فردی امام كاظم (ع) نبوده؛ چرا كه در آن دوره هیچ كس جز امام صادق (ع) نمی‌توانست چیزی براندوخته علمی آن كودك فرزانه بیفزاید شاید این كار امام صادق (ع) به انگیزه تشویق دیگر كودكان به تحصیل، یا شناخت و معرفی امام بعد از خود به مردم و یا نشان دادن ارزش تحصیل علم به دیگران و انگیزه‌هایی چنین بوده است. امام كاظم (ع) می‌فرماید روزی از مكتب خانه به سوی منزل بازمی گشتم، به خانه رسیدم و لوحی كه با خود داشتم، نشان پدرم دادم. پدرم مرا روبه روی خود نشانید و پس از دیدن لوح به من فرمود: فرزندم بنویس( تَنَحِّ عَنِ القَبیحِ وَ لاتُرِدهُ ) از زشت گویی و زشت كاری بپرهیز و حتی اراده آن را هم مكن! آن گاه به من فرمود: حال این بیت شعر را كه گفتم، تو كامل كن من بیت شعر را این گونه كامل كردم ( وَ مَنْ اَوْلَیتَهُ حُسْناً فَزِدْهُ ) و هر كس را سزاوار احسان یافتی بر نیكی ات به او بیفزا در این لحظه پدرم مصرعی دیگر انشا كرد و فرمود: ( سَتُلْقی مِنْ عَدُوِّكَ كُلَّ كَیدٍ) به زودی مكر و حیله از دشمن خود خواهی دید من نیز بیت او را كامل كردم ( اِذَا كادَ العَدُوُّ فَلا تَكِدْهُ ) وقتی دشمن، دشمنی پیشه كرد تو مانند او مباش امام وقتی ذهن پویا و فعال فرزند خویش را در پاسخ رسا و شیوا، این چنین آماده می‌بیند،در شأن او می‌فرماید: ( ذُرّیةٌ بَعضها مِن بَعضٍ) فرزندانی كه بعضی از نسل بعض دیگرند 💠 دانش امام در نوجوانی 1- از زلال نبوت امام كاظم(ع) نوجوانی نورس و با نشاط شده بود روزی از كوچه‌های شهر پیامبر (ص) می‌گذشت شخصی از شیعیان درشت گو و ظاهربین، به نام عیسی شلقان او را دید و با عتاب گفت ای پسر می‌بینی پدرت با ما چه می‌كند؟ روزی ما را به چیزی فرمان می‌دهد و روز دیگر ما را از آن باز می‌دارد! او به ما گفته بود با ابوالخطاب دوستی كنیم، امروز می‌گوید از او بیزاری جویید و او را لعن می‌كند (ابوالخطاب از نزدیكان و بزرگان اصحاب امام صادق (ع) بود، اما پس از مدتی منحرف شد و به غلات گرایش یافت او امام صادق (ع) را خدا خواند و خویش را پیامبر او معرفی نمود) امام كاظم (ع) با منطقی استوار در پاسخش فرمود:: مخلوقات خدا سه دسته اند؛ دسته اول مؤمنان راستین اند كه ایمانی استوار دارند. دسته دوم كافرانی گمراه هستند كه در كفر خود پافشاری می‌كنند. و دسته سوم گروهی هستند كه هر چند خود را در زمره مؤمنان قرار می‌دهند، اما نور ایمان در دلشان نتابیده و ایمانشان عاریه‌ای است كه آنها را معارین گویند امام به نحوی سربسته عیسی شلقان را جزو همین گروه سوم برشمرد عیسی می‌گوید پس از این گفتگوی كوتاه كه بین من و موسی بن جعفر(ع) صورت پذیرفت، نزد پدرش امام صادق (ع) رفتم و آنچه را او به من گفته بود، به امام گفتم امام فرمود: فرزندم موسی از سرچشمه نبوت جوشیده است ادامه 👇
2- كشتیبان امت یكی از نزدیكان امام صادق (ع) به نام فیض بن مختار می‌گوید خدمت امام رسیدم. پس از اندكی موسی بن جعفر(ع) كه نوجوانی بود، وارد شد و سلام كرد به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم و وی را در آغوش گرفتم و بوسیدم. امام صادق (ع) با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد، با تبسمی ملیح فرمود: شما شیعیان ما به سان كشتی‌ای هستید و این نوجوان كه تو به او محبت نشان دادی، كشتیبان شما می‌باشد مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسك حج به مكه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سكه‌ای را كه همراه داشتم، توسط شخصی برای امام(ع) فرستادم و به او گفتم كه هزار سكه آن را از سوی من به امام صادق (ع) و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام كاظم (ع) بدهد. پس از مدتی امام را زیارت كردم. امام صادق (ع) به من فرمود: آیا مرا با فرزندم موسی برابر می‌دانی؟ كه در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی؟ عرض كردم مولای من! من این كار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم كه فرمودید شما كشتی نشین و او كشتیبان شیعیان است امام به نشانه تأیید سری تكان داد و فرمود آری، اما به خدا سوگند من این كار را نكردم، بلكه این پروردگار بزرگ است كه چنین مقام شامخی به او داده است 💠 جایگاه و موقعیت علمی امام در دوران امامت 1- دانای اسرار از جمله راه‌های شناخت امام معصوم (ع) از بقیه مردم، اخبار او از آینده و آگاهی دادن از اسرار پوشیده بر آفریدگان است. ابابصیر شاگرد برجسته مكتب امامت كه محضر سه امام معصوم را درك نموده بود از امام باقر(ع) تا امام كاظم (ع) روزی نزد مولای خویش امام كاظم (ع) می‌رود و پرسش مهمی را مطرح می‌نماید. و از امام می‌پرسد كه نشانه‌های شناخت امام چیست؟ امام پاسخ می‌دهد: امام را از چند راه می‌توان شناخت؛ نخست اینكه امامت او منصوص باشد یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد. دوم اینكه هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی در زمینه‌ای كه پاسخ آن لازم است نشد، خودش سخن بیاغازد و آن مسئله را حل نماید. سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبانهای مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی كه با او سخن می‌گویند، به همان زبان پاسخ دهد سپس رو به ابابصیر كرد و با لبخندی معنی دار فرمود : پیش از آنكه از این مجلس خارج شوی، این نشانه‌ها را خواهی دید در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان((مناطقی شامل خراسان كنونی و افغانستان تا هندوستان) وارد شد و با تكلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی كرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد مرد خراسانی شگفت زده عرض كرد یابن رسول الله(ع) به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، كه می‌پنداشتم شما فارسی را نكو نمی‌دانید امام با متانت فرمود: سبحان الله اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست؟ آن گاه رو به ابابصیر كرد و فرمود ای ابابصیر امام كسی است كه زبان هریك از گروه‌های مردم را بداند و نه تنها زبان آنها را بلكه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیكی می‌داند ادامه 👇
- آیینه ایزد نُمای امام كاظم (ع) در مجلسی با فردی سخن می‌گفت در بین سخنان خود به او فرمود كه در فلان تاریخ خواهد مُرد اسحاق بن عمار از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فكر فرورفت! آیا واقعاً امام هنگام مرگ افراد را می‌داند در همین افكار غوطه می‌خورد كه متوجه شد امام با تندی به او می‌نگرد. به خود آمد امام(ع) به او فرمود: ای اسحاق ! وقتی رُشَید هجری از یاران با وفای امام علی (ع) كه در زمان امام مجتبی (ع) به فرمان معاویه ملعون به شهادت رسید به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را كه كسی از آن آگاهی نداشت، می‌دانست؛ من كه امام هستم، بی اطلاع باشم؟ در حالی كه امام به دانستن آن از هر كسی شایسته‌تر است؟ سپس در مورد آینده خود او هم فرمود: ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده كه چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی می‌رود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندكی بین بازماندگان تو اختلاف می‌افتد، به گونه‌ای كه به ستیزه جویی با هم می‌پردازند و حتی خیانت می‌كنند تا بدان جا كه دشمنان آنان را مورد سرزنش خویش قرار می‌دهند. آیا باز هم تعجب می‌كنی از اینكه امام زمان مرگ كسی را بداند در حالیكه من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟ اسحاق سر به زیر انداخت و از گفته‌های خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه كه امام فرموده بود، بین بازماندگانش سركشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور می‌گرفتند و در راه‌های غیر مشروع هزینه می‌نمودند، اما انجام كارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد. 3- پاسخ فراخور پرسشگر از جمله ویژگیهای فرد دانشمند، شناخت توان علمی طرف مباحثه خود و پاسخگویی در محدوده آگاهیهای اوست نوشته اند: فردی به نام ابو احمد خراسانی برای پرسش مسئله‌ای علمی محضر امام كاظم (ع) رسید. اما امام(ع) به خوبی از پایین بودن سطح آگاهیهای علمی او آگاهی داشت. وقتی خدمت امام(ع) رسید، پرسید: كفر مقدم است یا شرك؟ از آنجا كه درك این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشكل بود، امام در جواب او فرمود: تو را با این بحث چه كار؟ من در مورد تو فكر نمی‌كنم كه صلاحیت واردشدن به این بحثها را داشته باشی! ابواحمد در جواب امام عرض كرد: هشام بن حكم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلكه فقط می‌خواسته جواب را دریافت كند و به فرد مذكور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود امام فرمود: كفر مقدم بر شرك است؛ زیرا نخستین كسی كه كفر ورزید، شیطان بود كه بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت او از كافرین بود. از آن گذشته، كفر یك چیز است و آن انكار پروردگار و باور به الهیت غیر او، امّا شرك انكار پروردگار نیست، بلكه اثبات الهیت او و شریك قرار دادن دیگری با اوست ادامه 👇
- پاسخ كوبنده مُجاب كردن غرض ورزان و پاسخ كوبنده در برابر كج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوه‌های علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است كه عمدتاً دست نشاندگان حكمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند. یكی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور نفیع انصاری بود. نوشته اند روزی هارون الرشید عباسی، امام كاظم (ع) را به حضور طلبید. امام(ع) به دربار خلیفه رفت. نفیع انصاری پشت در كاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند. امام(ع) از پیش روی او گذشت و با شكوه و جلالی ویژه به درون رفت. نفیع انصاری از عبدالعزیر بن عمر كه در كنارش بود، پرسید: این مرد باوقار كه بود؟ عبدالعزیز گفت: او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد(ص) است. او موسی بن جعفر(ع) است نفیع انصاری كه از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر(ص) آگاه بود و خود نیز كینه آنان را به دل داشت، گفت: گروهی بدبخت‌تر از اینان عباسیان ندیده‌ام؛ چرا آنان به كسی كه اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد كرد این قدر احترام می‌گذارند؟ هم اینك این جا منتظر می‌شوم تا او برگردد و با برخوردی كوبنده، شخصیتش را درهم بكوبم عبدالعزیز با دیدن سخنان كینه توزانه نفیع انصاری نسبت به امام، گفت: بدان كه اینان خاندانی هستند كه هر كس بخواهد با مركب سخن به سوی آنها بتازد، خود پشیمان می‌شود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر می‌زند اندكی گذشت و امام(ع) از كاخ بیرون آمد و سوار بر مركب خویش شد. نفیع انصاری با چهره‌ای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام(ع) را گرفت و مغرورانه پرسید: آی تو كه هستی؟ امام(ع) از بالای اسب نگاهی عاقل اندر سفیه كرد و با اطمینان فرمود: اگر نسبم را می‌خواهی، من فرزند محمد(ص) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم. اگر می‌خواهی بدانی اهل كجا هستم؟ ، اهل همان مكانی كه خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب كرده است. اگر می‌خواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم كه خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال كردی، به خدا سوگند مشركان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر(ص) گفتند ‌ای محمد(ص)! آنان كه از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست. اكنون نیز از جلوی اسب من كنار برو و افسارش را ردكن نفیع انصاری كه همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین كلام امام(ع) بر باد رفته می‌دید، در حالی كه دستش می‌لرزید و چهره‌اش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام(ع) را رها كرد و به كناری رفت. عبدالعزیز با پوزخندی زهرناك به شانه نفیع انصاری زد و گفت: نگفتم به تو كه با او توان رویارویی نداری ادامه 👇
5- به سنگینی شرم اشراف كامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نكته پنهان و آشكار موقعیت علمی امام (ع) بود در دوران ائمه معصومین (ع) بسیار اتفاق می‌افتاد كه حكمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه (ع) از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره می‌جستند نوشته اند: روزی فردی به نام ابو یوسف كه سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود، از خلیفه عباسی مهدی یا هارون الرشید خواست تا جلسه مناظره‌ای برای درهم شكستن شخصیت امام كاظم (ع) ترتیب داده و با طرح مسائلی به زعم خود، پیچیده امام(ع) را در تنگنا قرار دهد. ابویوسف به خلیفه گفت: به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر(ع) سؤالاتی بپرسم كه توان پاسخ دادن به هیچ یك از آنها را نداشته باشد خلیفه با كمال میل پذیرفت و امام(ع) را به دربار احضار نمودند ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید امام(ع) پذیرفت. ابویوسف پرسید: نظرت در مورد تظلیل زیر سایه رفتن شخص مُحرم كه لباس احرام پوشیده است، چیست؟ امام(ع) فرمود: شخصی كه مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود او بلافاصله پرسید: اگر خیمه بزند چه؟ آیا می‌تواند داخل خیمه برود؟ امام(ع) فرمود: آری، زیر خیمه می‌تواند برود ابویوسف كه به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم اینكه تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: پس فرق این دو سایه بان و خیمه با هم چیست كه محرم زیر سایه بان نمی‌تواند برود، اما در سایه خیمه اشكالی ندارد كه قرار گیرد؟ امام فرمود: حال من از تو می‌پرسم چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی كه در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟ ابویوسف قاضی پاسخ داد: خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست امام پرسید: روزه چطور؟ او پاسخ گفت: بله روزهایی را كه در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید امام دوباره پرسید: چگونه است كه نمازها را نباید قضا كند، اما قضای روزه‌ها را باید به جای آورد؟ قاضی پاسخ داد: چون این حكم اسلام است امام فرمود: آن تظلیل در سایه بان یا خیمه هم حكم اسلام است خلیفه در این مدت سكوت كرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید گمان نمی‌كنم دیگردر مقابله با او از تو كاری ساخته باشد ابویوسف كه از شكست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو كرد به خلیفه و گفت سنگ بزرگی پیش پایم افكند (بحار/ج48/ص109) - (مناقب آل ابی طالب/ج3/ص434) – ( (کافی/ج2/ص418) - (کافی/ج1/ص311) - 6(ارشاد/مفید/ص217) - (کافی/ج1/ص484) (بحار/ج78/ص324) - (تحف العقول/ص304) - (بحار/ج48/ص143) - (مناقب/ج3/ص431) - (ارشاد/مفید/ص229) ادامه 👇
💠 شیوه واقعی حضرت کاظم (ع) عده ای به امام کاظم (ع) عرض کردند، ما به مردی گذر کردیم که فریاد می زد من از شیعیان خالص محمد و آل محمد هستم و می خواست لباسی را که در دست داشت بفروشد و می گفت: چه کسی این لباس را از من با قیمت بیشتر می خرد؟ امام کاظم (ع) فرمود: مردی که قدر خود را بداند جهد می ورزد و خود را ضایع نمی کند . آیا می دانید این مرد خود را مثل چه کسی می داند؟ او کسی است که می گوید: من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستم در حالی که طلب زیادی و فروش کالای خود را دارد و عیبهای کالا را بر مشتری می پوشاند و چیزی را می خرد و با سود بسیار می فروشد. آیا این مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟ بسیار دور است که او مثل او آنها باشد اما چه چیز مانع است که بگوید من از دوستداران محمد و آل محمد(ص) و از کسانی هستم که دوستان آل محمد(ص) را دوست دارد و دشمنان آنها را دشمن می دارد (روضه کافی/ص147/حدیث73) ✅ فضیلت امام کاظم(ع) 💠 1- رفتار حضرت با مردی که به ایشان دشنام میداد مردى بود در مدينه از نسل عمر بن خطاب که حضرت موسى بن جعفر (ع) را می آزرد و هر گاه آن حضرت را مي ديد به او دشنام مي داد و به على (ع) ناسزا ميگفت. روزى برخى از ياران و همنشينان آن حضرت عرض كردند اجازه فرمائيد ما اين مرد تبهكار بد زبان را بكشيم؟ حضرت به شدّت با اين كار مخالفت كرد و آنان را از انجام اين عمل بازداشت. آنگاه از احول آن مرد پرسيد؟ به آن ایشان عرض كردند جايى در اطراف مدينه به كشت و زرع مشغول است حضرت سوار بر مَرکب شده و به مزرعه آن مرد آمد و هم چنان كه سوار الاغش بود وارد مزرعه او شد. آن مرد عُمری فرياد زد زراعت مرا لگدمال نکن! حضرت همچنان سواره پيش رفت تا به نزد او رسيد و پياده شد و در کنار آن مرد نشست و با خوشروئى شروع به شوخى و خنده با او كرد و به او فرمود: چه مبلغ خرج اين كشت و زرع كرده‏ اى؟ گفت: صد دينار، فرمود چه مبلغ اميد دارى كه از آن به دست آوری؟ گفت: من علم غيب ندارم كه چه اندازه عايدم می شود! حضرت فرمود: من گفتم چه مبلغ اميد دارى بتو برسد؟ و نگفتم چه مبلغ بتو خواهد رسيد ؟! گفت: اميد دارم دويست دينار از اين مزرعه عايد من شود، حضرت كيسه ای در آورد كه سيصد دينار در آن بود، و فرمود: اين را بگير و زراعت تو نيز به حال خودش براى تو باقی است و خدا آنچه اميد دارى از آن عايدت گرداند. راوى گويد: آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسه زد و درخواست نمود از بی ادبيها و بدزبانيهاى او درگذرد! موسى بن جعفر (ع) لبخندى زده باز گشت، اين جريان گذشت تا اينكه حضرت به مسجد رفت و آن مرد عُمرى هم نشسته بود، همين كه نگاهش به آن حضرت افتاد گفت خدا ميداند رسالت خويش را در چه خاندانى قرار دهد رفقاى آن مرد به او گفتند داستان چيست؟ تو كه قبلا حرفهای دیگری درباره اين مرد ميگفتى؟! گفت: همين است كه اكنون گفتم قبلا اشتباه می کردم و دیگر جز اين چيزى نگويم و شروع كرد به دعا كردن برای موسى بن جعفر (ع) آنان با او به بحث و نزاع پرداختند و او نیز با آنها به نزاع پرداخت همين كه حضرت به خانه بازگشت به آن كسانى كه از او اجازه كشتن آن مرد عُمرى را خواسته بودند فرمود: كدام يك از اين دو راه بهتر بود آنچه شما ميخواستيد انجام دهید يا آنچه من انجام دادم؟ من كار و رفتار او را با آن مقدار پولى كه مي دانيد سر و صورت داده و اصلاح کردم و بدان وسيله جلویِ شَرّش را گرفتم. (ارشاد/مفید/ج۲/ص۲۳۳) ادامه 👇
1- نهی از منکر روزی امام کاظم (ع) از در خانه بشرحافی در بغداد می گذشت که شنید صدای ساز و آواز و ازخانه او بلند است و کنیزی برای ریختن خاکرو به در خانه آمده است. امام (ع) به او فرمود: ای کنیز صاحب این خانه آزاد است یا بنده می باشد؟ کنیز گفت: آزاد است. امام (ع) فرمود: راست گفتی آزاد است که این چنین گناه می کند، اگر بنده بود از مولای خود می ترسید. وقت کنیز برگشت مولای او بشر بر سفره شراب بود، از او پرسید چرا که دیر آمدی؟ کنیز ماجرای صحبت خود با امام (ع) را برای او بیان کرد بشرکه سخن امام (ع) را از زبان کنیز شنید پای برهنه دوید.و یه خدمت امام کاظم (ع) رسید و ضمن عذرخواهی واظهار شرمندگی و گریه ازکار خود توبه کرد. (منتهی الامال/باب9/ص782) 2- پرهیز از حرام غلام امام کاظم (ع) فرستاده شد تا تخم مرغ بخرد، غلام یک یا دو عدد تخم مرغ خرید و با آنها قمار کرد آنگاه نزد امام (ع) رفت. حضرت(ع) تخم مرغ را از او گرفت و با ناراحتی بسیار فرمود از این تخم مرغ ها استفاده نکن . خداوند غذاهای حرام را برهمه ما حرام فرموده است . . (بحار/ج48/ص117) ادامه 👇
💠 شهادت امام موسی کاظم(ع) واپسین روزهای عمر امام کاظم(ع) در زندان سندی بن شاهک سپری شد. شیخ مفید گفته است سندی، به دستور هارون الرشید امام(ع) را مسموم کرد و امام سه روز پس از آن به شهادت رسید شهادت وی ۲۵ رجب سال ۱۸۳ق در بغداد رخ داده است. درباره زمان و مکان شهادت امام کاظم (ع) نظرات دیگری هم وجود دارد. پس از آن‌که موسی بن جعفر(ع به شهادت رسید، به دستور سِندی بن شاهک پیکر او را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. درباره چگونگی شهادت وی گزارش‌های متفاوتی وجود دارد؛ بیشتر تاریخ‌نویسان بر این باورند که یحیی بن خالد و سندی بن شاهک او را مسموم کرده‌اند. در گزارشی نیز گفته شده او را با پیچیدن در فرش، خفه کرده‌اند. برای قراردادن بدن امام کاظم(ع) در معرض دید عموم دو دلیل گفته شده 1- اثبات این‌که او به مرگ طبیعی از دنیا رفته؛ 2- باطل کردن باور کسانی که به مهدویت او اعتقاد داشته‌اند. پیکر موسی بن جعفر(ع) را در منطقه شونیزیه در مقبره خانوادگی منصور که به مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند. مدفن ایشان به حرم کاظمین مشهور است گفته شده : دلیل عباسیان برای این‌که بدن امام را در این مقبره دفن کردند، ترس از آن بود که مبادا مکان دفن او محل تجمع و حضور شیعیان شود (بحار/ج۱۸/ص۱۴) {الخرائج و الجرائح رُوِیَ أَنَّ أَعْرَابِیّاً قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکَ الْمَالُ وَ جَاعَ الْعِیَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا فَرَفَعَ یَدَهُ وَ مَا وَضَعَهَا حَتَّی ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّی رَأَیْنَا الْمَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَی لِحْیَتِهِ فَمُطِرْنَا إِلَی الْجُمُعَةِ ثُمَّ قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ فَادْعُ فَقَالَ حَوَالَیْنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَمَا کَانَ یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلَّا تَفَرَّجَتْ حَتَّی صَارَتِ الْمَدِینَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ وَ سَالَ الْوَادِی شَهْراً فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لِلَّهِ دَرُّ أَبِی طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً قَرَّتْ عَیْنَاهُ} } خرائج روایت شده : عربی بیابان نشین گفت: ای رسول خدا! در اثر خشکسالی، حیوانات مان از بین رفت و بچه هایمان گرسنه ماندند. دعا کن تا خدا باران بفرستد. رسول خدا(ص) دست‌های مبارک خود را بالا برد و دعا کرد. دست هایش را پایین نیاورده بود که ابرها مثل کوه در آسمان پیدا شدند. آن حضرت از منبرپایین نیامده بود که آب باران از محاسنش سرازیر شد. این بارندگی تا روز جمعه ادامه داشت. بعد، باز هم همان عرب بیابان نشین برخاست و گفت: یا رسول اللَّه! (ص)در اثر این بارندگی نیز نزدیک است خانه‌ها خراب شود، دعایی بکن. حضرت فرمود: خدایا! بر حوالی مدینه بباران نه بر خود مدینه». حضرت، با دست خود به قسمتی از ابرها اشاره کردند و از آنجا شکافی ایجاد شد تا جایی که مدینه همچون گودالی شد ابرها به اطراف مدینه رفتند و دور شهر حلقه زدند و یک ماه در صحرا باران بارید در این موقع پیامبر اکرم (ص) خندید و فرمود: خدا ابو طالب را جزای خیر دهد، ای کاش! زنده بود تا چشمش روشن می‌شد. 🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺 http://eitaa.com/joinchat/3087990800Cdc959f683d
منبر بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنران حجت الاسلام و المسلمین قرائتی بسم الله الرّحمن الرّحیم ✅ بعثت پیامبر برای مکارم اخلاق «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» ➖ بعث یعنی برانگیختن، روزی که پیغمبر (ص) به پیغمبری مبعوث شد اولین آیه ای که نازل شد آیه «اقْرَأ» بود یعنی بخوان و این خودش از افتخارات است ما دینی داریم که اولین آیه ای که از آسمان نازل شد بر پیغمبر ما مسائل فرهنگی بود و مسائل فرهنگی بر مسائل اقتصادی و سیاسی مقدم است. 1- قرآن، کتاب خواندنی کتاب ما قرآن است، قرآن از همان «اقْرَأ» است قرآن یعنی خواندنی زمانی را که پیغمبر ما در آن مبعوث شد می گویند زمان جاهلیت یعنی پیغمبر که آمد جاهلیت برطرف شد دلیل بعثت چیست؟ این حدیث معروف است «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (بحارالانوار/ج /16ص 210) ما یک «مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ» داریم یک «مَکَارِمَ» داریم مَحَاسِنَ» حسن است یعنی اخلاق خوب باشد یا اخلاق کریم باشد پیغمبر فرمود من آمده ام که تمامش کنم یعنی نه اینکه فقط یک خورده خوب است افرادی می گویند ما خوب هستیم اما شما چقدر خوب هستید ما باید دائماً خوبی مان بهتر بشود اگر پارسال سی نفر را افطاری داده اید امسال سی و دو نفر را، اگر پارسال نمازت پنج دقیقه طول می کشید امسال نمازت شش دقیقه طول بکشد اگر پارسال صله رحم تا یک شعاعی بود امسال بیشتر بشود اگر پارسال توی محل کارت به هفده نفر سلام می کردی امسال به بیست نفر سلام کن، «لِأُتَمِّمَ» یعنی تمامش کن یعنی برو جلو یعنی اینجا که هستی نایست روی کلمه «لِأُتَمِّمَ» من می خواهم حرف بزنم. 2- سخن امام سجاد (ع) در دعای مکارم الاخلاق در دعای مکارم الاخلاق جمله قشنگی داریم امام سجاد (ع) می فرماید: «اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ خَصْلَه یً تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَا عَائِبَه یً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَا أُکْرُومَه یً فِیَّ نَاقِصَه یً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» (صحیفه ی سجادیه/ص 92) ما سه رقم آدم داریم زیادی گوش بدهید، بعضی آدمها جنس شان خراب است یعنی بدی جزو ذات اوست زهر مار اصلش زهر مار است کشنده است ما می گوییم جَلَب است شما هم می گویید جلب است؟ جلب است یعنی ناآرام است بچه مدرسه ای هم که هست از بچگی وقتی می خواهد برود مدرسه پاشنه کش و سیخی در می آورد همینکه دارد می رود به دیوار خانه مردم می کشد و می رود اصلاً جنس اش مردم آزار است یک الاغی ایستاد مثلاً می کوبد زیر شکم الاغ یک کسی مو ندارد کلاهش را بر می دارد می گوید آفتاب درآمد این کچل است یک کوتاه می بیند از سرش می پرد آنطرف می رود هلش می دهد نژاداً شیطان است. 3- سیاستِ گام به گام شیطان چون شیطان یک ذره یک ذره می آید تا آدم را خود شیطان کامل می کند اول شیطان هل می دهد «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ» (طه/120)یعنی وسوسه می کند بسوی بعد شیطان یک ذره یک ذره می آید و هل می دهد «مَسَّهُمْ طَائِفٌ» (اعراف/201)یعنی با شما تماس می گیرد بعد وقتی تماس گرفت می بیند با او کاری نداری می آید تو روح تو «یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ» (ناس/5)یعنی می رود تو اگر او را بیرون نکردی همانجا می ماند «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ» (زخرف/36)یعنی همانجا می ایستد بعد کم کم می شوی «حِزْبُ الشَّیْطَانِ» (مجادله/19)بعد می شوی «إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ»(اسراء/27)اینها همه آیه قرآن است، بعد می شوی «أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ» (نساء/76)بعد می گوید «شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ» (انعام/112)یعنی گام به گام می آید ولذا قرآن به اینها گفته«خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ» (بقره/168)یعنی گام به گام، شیطان گام به گام می آید تا آدم را عوض کند امام علی (ع) می فرماید شیطان اول «باض» یعنی تخم می گذارد توی روح آدم بعد این تخم می شکافد بچه شیطانها توی روح آدم یک ذره یک ذره همینطور قلب را می گیرد فکر را می گیرد، اصلاً فکر شیطانی است چشم شیطانی است زبان شیطانی است نیّت شیطانی است اقتصاد شیطانی است سیاست شیطانی است اصلاً هر کاری می کند هیچ رنگ الهی ندارد همه اش رنگ های غیر الهی است اول بیضه می گذارد بعد بزرگ می شود همینطور همه وجود آدم را می گیرد در روایتی هم داریم که گناه اول یک نقطه در روح آدم می گذارد کم کم اگر این نقطه را پاک نکنی این هی بزرگ می شود و بزرگ می شود مثل سرطانی که اول یک گوشه است بعد همه بدن را می گیرد اول وسوسه بعد تماس می گیرد بعد می رود توی روح و بیرون نمی آید بعد حزب شیطان بعد برادر شیطان بعد «شَیَاطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ» بعضی ها جنس شان. . می گویند فلانی خصلت اش بد است یعنی این بدی جزو ذات او است. ادامه 👇
4- اصلاح زشتی ها و تکمیل خوبی ها امام سجاد (ع) می فرماید خدایا اگر ذات من خراب است اصلاح کن بعضی ها ذاتشان خراب نیست آدم خوبی است ولی یک عیبی هم دارند می گوید اگر عیب دارم خوب عیبم را برطرف کن «وَ لَا عَائِبَه یً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا» اگر عیبی دارم «حَسَّنْتَهَا» جنسم خراب است، جنسم را عوض کن، جنسم خوب است عیبی دارم عیب من را برطرف کن اگر هم جنس خوب است و هم عیب نیست از این گذشتیم خصلت خوب است عیب هم نداری ولی کرامتت ناقص است می گوید خدایا اگر کرامت دارم ولی این بزرگواری، کم بزرگوارم سخاوت دارم ولی کم است می گوید: «لِأُتَمِّمَ» یعنی این کرامت را. . . «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ» همین «لِأُتَمِّمَ» یعنی انسان باید روز به روز در حال رشد باشد می توانید این آیه را حفظ کنید من یک آیه دو کلمه ای می گویم «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136)ای کسانی که ایمان دارید ایمانتان بیشتر بشود. باسواد هستید سوادتان بیشتر بشود «رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا» (طه/114)هدایت یافته ای «زَادَهُمْ هُدًی»(محمد/17)اگر هدایت یافته ای روز به روز هدایتت بیشتر بشود سواد داری روز به روز سوادت بیشتر بشود ایمان داری روز به روز ایمانت بیشتر بشود کرامت داری روز به روز کرامتت بیشتر بشود یعنی هیچوقت انسان نباید در رشد معنوی درجا بزند. 5- مکارم اخلاق در همسرداری و خانواده بحث را شب مبعث گوش می دهید پیغمبر فرمود آمده ام که مکارم اخلاق را به آخرین درجه برسانم بحث ما بحث ازدواج بود در مسیر بحث ازدواج رسیدیم به بحث بعثت مکارم الاخلاق در همسرداری، پیغمبر چه جوری زن داری می کرد اول اینکه زنهای پیغمبر همه خوب بودند؟ ما بگوییم آری یا نه، ما نگوییم برویم سراغ قرآن ای قرآن زنهای پیغمبر همه شان خوب بودند؟ نه، به چه دلیل؟ چون قرآن به زنهای پیغمبر می فرماید «فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْکُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا» (احزاب/29)از اینکه می فرماید خدا برای خوبهایتان اجر بزرگ قرار داده است پیداست همه زنها هم خوب نبودند چون اگر همه خوب بودند نمی گفت برای خوبهایتان، پیداست یک خوب هست و یک متوسط یا بد مثل اینکه می گویند همه اصحاب پیغمبر عادل بودند ما بیش از سی آیه داریم که همه اصحاب پیغمبر آدم حسابی نبودند اگر بگوییم هر کس اصحاب پیغمبر بود آدم حسابی است نمی شود. اصلاً بعضی عقیده ها، خدا نکند که این عقیده ها عمیق باشد اگر این عقیده ها عمیق باشد، اگر این عقیده ها باشد کفر است ما صدها آیه داریم که سیاسی است هر کس که می گوید دین از سیاست جداست یعنی من قرآن را قبول دارم این صد تا آیه را قبول ندارم وقتی آیاتی توی قرآن داریم که در زمان پیغمبر منافقینی بودند پس نمی توانیم بگوییم هر کس. . . اصحاب پیغمبر درجه داشتند زنهای پیغمبر درجه داشتند خود امام علی (ع) مقامش بالتر از امام حسن (ع) بود امام حسن مقامش بالاتر از امام حسین (ع) بود انبیاء درجاتشان فرق می کرد قرآن آیه ای دارد که همه انبیاء در یک درجه نیستند پس وقتی انبیاء در یک درجه نیستند اهل بیت در یک درجه نیستند بیاییم و بگوییم مردم عادی همه در یک درجه هستند؟ یکی از زنهای پیغمبر به پیغمبر نیش می زد پدرش آمد گفت نیش نزن من تو را با زور به پیغمبر داده ام تو توی خانه مانده بودی هیچ کس تو را نمی گرفت یکی گفت یا رسول الله نگذار این به تو نیش بزند فرمود من باید نیش زن را تحمل کنم «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» چه روایاتی داریم که اگر زنی تحمل کند نیش شوهرش را، یا مردی نیش زنش را تحمل کند. . . عصبانی شده یک چیزی می گوید این فحش ها که چیزی نیست مادر به بچه اش می گوید انشاءالله که جنازه ات را برای من بیاورند ولی در عین حال جدی می گوید؟ بسیاری از فحش ها نیش ندارد زن می گوید خدا مرگم بدهد و حال آنکه اگر همان وقتی که این حرف را می زند یک مگس بیاید می دود توی پشه بند یعنی بیرون پشه بند می گوید خدا انشاء الله مرگم بدهد ولی از ترس پشه می رود توی پشه بند فحش ها را چیز. . . سر یک کلمه. . . گفت که گفت، نباید بگوید ولی وقتی گفت. . . امشب شب بعثت است بعثت خیلی روز مهمی است از بزرگترین روزهای اسلامی روز مبعث است بیایید هر زن و شوهری که با هم قهر هستند بیایید هر کسی را که سراغ دارید که با هم قهر هستند بخاطر پیغمبر آخر شما امت پیغمبر هستید من آمده ام اخلاق. . . اخلاق هم. . . نمی دانم من اینها را از کجا. . . یک چیزهایی ما می بینیم نمی دانیم که از کجا درست شده است مثل اینکه می گویند عطسه کردی صبر کن هر چه می گوییم بابا عطسه کردی یعنی بدو نه اینکه یعنی صبر کن ولی با اینکه بیست سال با کم و زیادش توی تلویزیون گفته ایم ولی فایده ای ندارد این جزو فرهنگ شده است می گوید عطسه کردی بایست. ادامه 👇
6- اخلاق، از اصول دین است نه فروع دین ما یک چیزهایی داریم مثلاً می گویند دین سه قسم است اصول دین فروع دین اخلاقیات من نمی دانم این دسته بندی از کجا پیدا شد؟ پیغمبر می فرماید بعثت من برای اخلاق است یعنی اخلاق جزو اصول من است اصلاً اگر اخلاق نباشد اصول دین هم بجا نیست چون معنای اصول دین توحید است آدم اگر از نظر اخلاقی فاسد باشد و آدم لجبازی باشد خدا هم قبول نمی کند پس همین لجاجت اخلاق است ولی همین اخلاق باعث می شود که توحید و نبوت هم قبول نمی کند گاهی یک چیزهایی را. . . زمان رضا شاه هم عمامه ها را بر می داشتند و هم حجاب را پدر آیت الله ستوده از علمای قم خیلی برای عمامه برداشتن غصه می خورد گفتند حضرت آقا حجاب واجب است عمامه مستحب رضا شاه آن واجب را بر می دارد غیض نمی کنی اما برای این مستحب شما خیلی. . . گفت بله عمامه مستحب است ولی اگر این مستحب بود آن حجاب هم هست اسمش مستحب است اما اگر این مستحب بود واجبات هم هست گاهی وقتها کلید کوچک است ولی اگر این کلید کوچک بود در بزرگ هم باز می شود ما کیلویی که حساب نمی کنیم گاهی وقتها یک قرص کوچولو آدم را نجات می دهد یک دیگ اش رشته آدم را نجات نمی دهد کیلویی که نیست. 7- بی تعهّد، بی دین است اخلاق را ساده نگیرید «لا دین لمن لا عهد له» یعنی هر کس به قولش عمل نکند دین ندارد پس نگویید حالا ما که قولی دادیم شد شد، نشد نشد، چک می کشیم داشتیم می دهیم نداشتیم چک بر می گردد بابا چک دادی. . . حتی اگر به یک یهودی و یک مسیحی به یک مشرک هم چک دادی باید عمل کنی به شمر هم چک دادی باید عمل کنی چکار داری به اینکه شمر است یا امام حسین (ع) تو قول داده ای، اگر کسی به عهدش وفا نکند دین ندارد نگویید این عهد اخلاق است پیغمبر فرمود بعثت من بخاطر اخلاق است توحید و نبوت بخاطر اخلاق است قرآن می فرماید «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ» (بقره/2)یعنی اگر تو تقوی داشتی این «ذَلِکَ الْکِتَابُ» اثر دارد اما اگر از نظر اخلاقی آدم لجبازی بودی وحی و نبوت اثری ندارد روضه امام حسین (ع) مستحب است ولی توی همین روضه است که آخوند ما روزه می گوید نماز می گوید یعنی بسیاری از واجبات ما توی همین مستحبات عمل می شود. 8- بزرگواری و رحمت پیامبر در ماجرای فتح مکّه شب بعثت است، فرمود من آمده ام که اخلاق را. . . روز فتح مکه، پیغمبر آمد مکه را گرفت مردم آمدند گفتند یا رسول الله می خواهی با ما چه کنی؟ پیغمبر فرمود از من چه انتظاری دارید؟ گفتند تو خیلی بزرگواری ما خیلی خاکستر روی سر تو ریختیم خیلی پیغمبر را اذیت کردند شاعر گفتند کاهن گفتند ساحر گفتند مجنون گفتند گفتند این کسی یادش می دهد پشت پرده«وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ» (فرقان/4)یک گروه و باندی هستند که پشت پرده به او کمک می کنند جنگ ها خیلی پیغمبر را اذیت کردند حالا مکه را گرفته ای فرمود توقع نداشته باشید من همانی هستم که یوسف روزی که پیروز شد به برادرهایش فرمود هیچ باکی بر شما نیست همه تان را بخشیدم من هم همه شما را بخشیدم حتی یکی شعار می داد امروز تلافی می کنیم «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَه ی»(بحارالانوار/ج /21ص 130)یعنی شما پیغمبر را اذیت کردید حالا ما هم مکه را گرفته ایم و انتقام می گیریم فرمود نه بگویید «الْیَوْمُ یَوْمُ الْمَرحَمَه ی» من آمده ام بنای رحم را بگذارم. آقا این توی عروسی دخترش به من نگفت من هم توی عروسی دخترم به او نمی گویم گوشت قربانی پارسال برای ما نیاورد ما هم امسال گوشت قربانی برایش نمی بریم به من سلام نکرد من هم به او سلام نمی کنم برای دختر من که زایید کادو نیاورد من هم برای دخترش که دو قلو زاییده کادو نمی برم بابا اینکه مسلمان نیست تاجرهای یهودی هم این کار را می کنند معامله می کنی هنر این است او که به شما لطف نکرده شما به او لطف کن اسلام می گوید صل من قطعک وصلت کن با کسی که با تو قطع رابطه کرده برو بگو سلام علیکم قرآن می فرماید «وَإِذَا خَاطَبَهُمْ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (فرقان/63)افراد جاهل با تو برخورد می کنند تو به آنها سلام کن. ادامه 👇
9- سبقت پیامبر در سلام کردن به مردم خدا به پیغمبر میگوید نگذار مردم به تو سلام کنند تو به مردم سلام کن در قرآن سوره انعام آیه 54 می فرماید پیغمبر این مردمی که می‌آیند مدینه نگذار اینها بیایند مدینه و بگویند«السلام علیک یا رسول اللّه» تا آمدند پیش تو تو به آنها سلام کن «وإِذا جاءک الّذین یؤمنونَ بآیاتنا فقلْ سَلَامٌ عَلَیکم» (انعام/54)نمیگوید: «اذا جاءک فقالو سلاما فقل سلام» نمی گوید اگر آمدند سلام کردند جواب آنها را بده می گوید همین که آمدند... خوشا بحال زوارهای مدینه زوارهای مدینه تا می روند مدینه پیغمبر به آنها می گوید سلام علیکم قرآن می فرماید مؤمن که آمد تو به او سلام کن چه اشکالی دارد من سلام کنم مادر شوهر؟ نه، عرس باید سلام کند شصت سال دارد منتظر است می گوید من آمدم پیش پای من بلند نشد گیر چی هستی؟ مثلاً وقتی بلند نشود نشستن گاهش به زمین چسپیده وقتی بلند شد نشستن گاهش از زمین جدا می شود آنوقت من ریشم سفیده شده دلم خوش است که این آقا ماتحت او از زمین بلند شده یا چسپید آدمی که اخلاق ندارد به چی دلش خوش است آدم وقتی از خدا جدا شد «وَمَنْ یُشْرِکْ باللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنْ السّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مکانٍ سَحیقٍ»(حج/31)کسی که از خدا جدا شد توی هوا پرت می شود هر پرنده ای او را تکه تکه می کند هر باید او را به هر سمتی می برد حالا این آقا بدنش به زمین بچسپد یا بدنش از زمین... توی عروسی زهره خانم به او گفتند برو توی سواری به من گفتند برو توی مینی بوس حالا یا سواری یا مینی بوس یک ساعت است دو ساعت است ول کن بابا به او گفتند بفرما... ما خواهر داریم که نمی آید سر کلاس نهضت سوادآموزی به او گفتند خانم چند جلسه نیامدی؟ می گوید خانم آموزشیار معلم ما حاضر غایب می کرد به یکی گفت فاطمه خانم به من گفت فاطمه، چرا به او گفت فاطمه خانم ولی من فاطمه خالی! من دیگر سر کلاس نمی آیم البته نباید اینطور باشد معلم هم نباید فرق بگذارد اما اگر اینطور شد یکبار هم معلم اشتباه کرد فرق گذاشت این خانم نباید گیر... یعنی حاضر بشود یک عمری بیسواد بماند برای اینکه یک کسی به او بگوید خانم ما گیر هستیم عین آدمی که تیغ برود توی پایش نمی تواند راه برود ما بخاطر اخلاقمان نمی توانیم راه برویم خودمان گیر هستیم گیر خودمان هستیم بعضی ها گیر شرق هستند بعضی ها گیر غرب هستند آدمی که اخلاق ندارد نه گیر غرب است و نه گیر شرق گیر خودش است آقا ببخشید شما تحصیلاتتان لیسانس و فوق لیسانس و دانشجو یا استاد شما بلد نیستی قرآن بخوانی بیا از این آقایی که دیپلم است ولی قرآن بلد است روزی یک ربع پیش او قرآن یاد بگیر، من! پهلوی این کسی سوار اسب بود داشت می رفت رسید به نهر آبی نهر هم نیم متر آب توی آن بود اسب از توی نیم متر آب می تواند پایش را بگذارد و برود آنطرف رودخانه ایستاد هر چه شلاق زد نرفت کوبید زیر شکم نرفت خودش افتاد توی آب اسب را کشید نرفت بیچاره شد یک مردی گفت چیه؟ گفت آب رودخانه کم است اسب می تواند برود ولی ایستاده از عقب می زنم نمی رود از جلو افسار را می کشم نمی رود سیخ می زنم زیر شکمش نمی رود گفت آقا بیل بردار آب را گلی کن می رود این هم آب را گلی کرد تا آب را گلی کرد اسب رفت گفت خدا پدرت را بیامرزد ما را از بن بست نجات دادی دلیلش چی بود گفت دلیلش این بود که اسب می آمد توی آب عکس خودش را می دید و هر کسی که خودبین باشد و خودش را ببیند حاضر نیست پا روی نفس اش بگذارد هر کسی که خودش را ببیند و پا روی خودش نگذارد حرکت هم نمیکند. آقا برو شاگردی کن، من؟ بله چه اشکالی دارد آقا شما باسوادی طلبه فاضلی هستی اما خطت بد است خطی که می نویسی بد است شما جمع شوید پنج تا طلبه ده تا طلبه پیش یک استاد خط ولو کت و شلواری است خطتان را درست کنید ما سلسله جلیله برویم شاگرد این کت شلواری شویم؟ هیچی تا آخر عمر بد خط باش همه به ریش ات بخندند من فوق لیسانس بروم پیش یک دیپلم هیچی نرو قدیم خانزاده ها اینجوری توی خیابان راه میرفتند یکی افتاد توی چاه طناب گرفتند گفتند بیا بالا گفت اگر دستم را به طناب بگیرم خانزادگی ام به هم می خورد گفت آنجا باش تا پدرت در بیاید ما گیر هستیم پیغمبر فود من آمدم تا اخلاق را عوض کنم حالا راستش را بگو من خط کش می گذارم این خط را بگذارید به روحتان ببینید راست هستید یا کج؟ کی حاضر است اذان بگوید؟ تیمسار اذان بگوید؟ به سربازها میگوییم که اذان بگویند مدیر کل اذان بگوید؟ به انجمن اسلام میگوییم که اذان بگوید آیت الله اذان بگوید به خادم مسجد میگوییم اذان بگوید حدیث داریم اگر عارت می شود که اذان بگویی... آقا بیا اینجا بنشین نه اینجا در شأن من نیست باید بروم آن بالا بنشینم حاضر است پا از سر مردم بردارد از سر همه رد میشود کتف ها را اذیت می کند تا برود تا آنجایی که مثلا میگوید مقامش بالاتر است اینها اخلاق نیست اینها فساد اخلاق است. ادامه 👇