♻️ #نمازاول وقت
🗣 #وقت_نماز که میشه بگو:
خدایا من بناست با نماز با #ادب بشم.☺️
خوشگل #وضو بگیرید😊.
شالاب شالاب نکنیم تا آب رو روی دستای خودمون بریزیم.😐
مثلا میخوایم یه کار #محترمانه انجام بدیما☺️..!
تو اگه بخوای جلوی #مهمان میوه رو بشوری و بهش بدی چجوری می شوری❓🤔 محترمانه می شوری دیگه ❗️😁
جلوی خدا بخوای وضو بگیری اینکه #نظافت نمیشه که دستاتو بکوبی و زود بری....😐
چیه ❓ 😐ناراحتی❓😑
میخوای خدا #توفیق نماز خوندن رو ازت بگیره❓❓❓😢
میخوای خدا بهت بگه: نمیخوام اصلا نماز بخونی😔...صدسال سیاه نماز نخون...
ناراحتی بهت یه دستور دادم..❓😔
"" ناراحتی که یه جا خواستم خدایی کنم برای تو و #بندگی تو رو ببینم...❓ ""👆👆👆⛔👆👆👆
اینقدر با #عجله⁉️😔
اینقدر بی حوصله⁉️😔
هرکی نمازش رو خوند #تعقیبات و رو نخوند و رفت،
خدا به ملایکه می فرماید: نماز بنده ی من رو بهش #پس بدید...♻️
من بهش گفتم الان هرچی بخوای من بهت میدم 😊اما اون بلند شد رفت ..😔
آخه کجا داره میره ❓🤔
کدوم امر دنیاشو میخواد درست کنه که تعقیبات رو نخونده رفت❓❓❓🤔
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
💜💫بِسْمِ رَبِّ الْشًّهیدْ...
📝🍃خـاطـراتِ شہـید...
روزے براے تحویلِ امانتے به شهر« تبنین » رفته بودیم. در راهِ برگشت صداے اذان آمد. احمد گفت: کجا نگهمیداری تا نماز بخوانیم؟
گفتم: ۲۰ دقیقهے دیگر به شهر مےرسیم و همانجا نماز مےخوانیم.
از حرفم خوشش نیامد و نگاهِ معنادارے به من کرد و گفت: من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقهے دیگر زنده باشم..
و نمےخواهم خدا را درحالے ملاقات کنم که نمازِ قضا دارم.. دوست دارم نمازم با نمازِ #امامزمان(عج) و در همان وقت به سوے خدا برود...
#شہید_احمد_مشلب🌷🕊
#اللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَليِّٖكَ_الْفَرَج »
#الهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلک
#کمی_با_شهدا 🥀
#انتشاربالینک_صدقه_جاری_است
#یادکنیم_شهدا_را_با_ذکر_صلوات🌷
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شصت_پنج
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_شصت_شش 6⃣6⃣
دلشوره ی عجیبی دردلـــــم افتاده..قاشقم را پراز سوپ می ڪنم و دوباره خالی می ڪنم.نگاهم روی گلهای ریز سرخ و سفید سفره روی میزمـــــان مدام میچرخد...ڪلافه فوت محڪمی ب ظرفم می ڪنم..نگاه سنگین زیر چشمی مادرم را بخوبی احساس می ڪنم.پدرم اما بی خیال هرقاشقی ڪ میخورد بهبه و چهچح ای میگوید و دوباره ب خوردن ادامه میدهد..اخبارگوی شبڪِ سه بلند بلند حوادث روز رو با آب و تاب اعلام می ڪند...چنگی ب موهایم میزنم و خیره ب صفحــه تلویزیون📺 پای چپم را تِ ڪٰان میدهم.استرس عجیبی دروجودم افتـــــاده. ی دفعه تصـــــویر مردی ڪ بالباس رزم اسلحه اش راروی شانه گذاشته 👮و ب سمت دوربین لبخــــند میزند و بعد صحنه عوض میشود.....اینبار همـــــان مرد در چهارچوب قاب روی ی تابوت ڪ روی شانه های مردم حرڪت می ڪند.احساس حالت تهوع می ڪنم....
زنهایی ڪ باچادر مِشْ ڪٖی خودشان را روی تابوت میندازند...و همـــــان لحظه زیر نویس مراسم پرشڪوه شهید....
یدفعه بی اراده خـــــم میشوم و ڪنترل روڪنار دست مادرم برمیدارم و تلویزیون روخاموش می ڪنم...مادر وپدرم هردو زل میزنند ب من.😳 بادودست مُحْ ڪَم سرم را میگیرم و آرنجهام روروی میز میگذارم.
" دارم دیووووونه میشم خدا...بسع!"
مادرم درحالی ڪ نگرانی درصدایش موج میزند دستش را طرفم دراز می ڪند
ـ مامان؟...چت شد ؟
صندلی را عقب میدهم.
ـ هیچی حالم خوبه!
از جا بلند میشوم و سمت اتاقم میدوم.
بغض ب گلویم میدود...
" دلتنــ💔ــگتمم دیووووووونه! "
ب اتاق میروم و درراپشت سرم مُحْ ڪَمْ میبندم. احساس خفگی می ڪنم...
انگشتانم را داخل موهایم فرو میبرم...
تمـــــام اتاق دور سرم میچرخد آخرین بار همان تمـــــاسی بود ڪ نشد جواب دوووستت دارمت را بدهم...
همان روزی ڪ بدلم افتـــــاد برنمیگردی...
پنجره اتاقم را باز می ڪنم.و تاڪمر سمت بیرون خم میشوم. ی دم عمـــــیق..بدون بازدم! نفسم را درسینه حبس می ڪنم.لبهایم میلرزد...
" دلـــــم برای عطر تنت تنـــــگ شده!
این چند روز چقد سخت گذشت..."
خودم رااز لبه پنجره ڪنار می ڪشم و سلانه سلانه سمت میز تحریرم میروم... حس می ڪنم ی قَرنَست تورا ندیده ام.....
نگاهی ب تقویم 🗓روی میزم میندازم و همـــــانطور ڪ چشمانم روی تاریخ های سر میخورد.. پشت میز مینشینم..دستم ڪ ب شدت میلرزد را سمت تقـــــویم دراز می ڪنم و سرانگشتم را روی عددها میگذارم..چیزی در مغزم سنگینی می ڪند. فردا...فردا....
درسته!!! مرور می ڪنم تاریخی ڪ بینمـــــان صیغه موقت خـــــاندند همان روزی ڪ پیش خودم گفتم نود روز فرصت دارم تاعاشقققققققت💖 ڪنم..!
فردا همـــــان روز نودم ست...ینی با فردا میشود نود روز عاشششقی..نود روز نفس ڪشیدن بافِ ڪْرِ تووووووو...!
تمام بدنم سست میشود..منتظری خبرم دلم گواهی میدهد...
ازجا بلند میشوم و سمت ڪمدم میروم ڪیفم رااز قفسه دومش برمیدارم و داخلش را بابی حوصلگی میگردم.داخل ڪیف پولم عَ ڪْسِ سه درچهار تو با عبـــــای قهوه ای ڪ روی دوشت است بمـــــن لبخند میزند. .....ک
آه غلیظی می ڪشم و عَ ڪْسَ ات را از جیب شفافش بیرون می ڪشم.سمت تختم برمیگردم و خودم را روی تشڪ سردش رها می ڪنم.عَ ڪْسَ ات را روی لبهایم میگذارم و اشڪ ازگوشه چشمم روی بالشت لیز میخورد....
عَ ڪْس را ازروی لب ب سمت قلـــــبم می ڪشم..نگاهم ب سقف و دلـــــم پیش تووووست..!
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
@ebrahim_navid_delha
✫┄┅═══════════┅┄✫
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
#نماز_شب
⚜ از وجود نازنین پیامبرگرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآله) نقل کردهاند که فرمودند:
«لَوْ عَلِمَ النّائِمُ عَنْ صَلاةِ اللَّيْلِ ما فاتَهُ مِنَ الثَّوابِ الْعَظِیمِ وَ الْأَجْرِ الْمُقِيمِ لَطالَ بُكاؤُهُ عَلَيْهِ»؛
🍃💐 اگر مردم فضیلت نمازشب را میدانستند، اگر برای خواندن آن بیدار نمیشدند، از غصه گریههای طولانی میکردند.
📚 ارشاد القلوب، ج۱، ص۸۹
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
⚜بسم الله الرحمن الرحیم⚜
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌼صلی الله علیک یا اباعبدلله
السلام علیک یا بقیه الله فی الارضه🌼
#ختم_چله
شروع چله 4☆11☆98
#چله_زیارت_حضرت_زهرا(س) 🌷
🌸اللّٰھُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🌸
💠روز ♡ دهم ♡
به نیت سلامتی وظهور امام زمان (عج)،
ترڪ نگاه و افکارحرام ،و یڪ قدم نزدیڪ شدن به مهدی فاطمه (س)و برآورده شدن حاجات قلبی اعضای چله
🎀به نیابت از شهدای زنده 🎀
🕊🌷محمدرضا سنجرانی
🕊🌷خلیل تختی نژاد
#اینجا_بیت_شهداست
👇👇👇
@Ebrahim_navid_delha ⚘🕊
☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️
👈 امروز یکشنبہ
🌞 ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ هجرے شمسے
🌙 ۷جمادے الثانے ۱۴۴۱هجری قمرے
🌲 ۲ فوریہ ۲۰۲۰ ميلادے
#ذکرروزیکشنبه_صدمرتبه
#یا_ذوالجلال_و_الاکرام🕊
به رسم هرروز اولین سلام صبحگاهی
به ساحت مقدس ولی عصر (عج)
السلام علیک یامنجی عالم بشریت✋
#ختم_قران
💠صفحه ۵۱۰
💠 جزء ۲۶
🌼دعای برکت روز:
🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو:
(الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ . اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ.
طرح دوستے با امام زماݩ عج❣
بجاے زماݩ به صاحب الزماݩ دل ببندید❣
➖🔝❣اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج❣🔝➖
➬ 🆔 @Ebrahim_navid_delha ♡
#انتشار_با_درج_لینک_صدقه_جاریه_است
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
جای شهیده #سکینه_بیگم_نیک_نژاد خالی
سکینه به دلیل احساس وظیفه، به همراه همسرش و فرزندانش به یکی از نقاط مرزی رفت تا کودکان محروم مهرانی را از نعمت #معلم بهرمند سازد.
تا جایی که به همراه شوهرش برای دختر دانش آموز مهرانی که با پدر نابینایش زندگی میکرد، #خانهای_ساخت. زندگی در مهران برایشان شیرین بود اما به دلیل شرایط کاری همسرش و شرایط بد آب و هوای مهران به ناچار به تهران بازگشتند.
سکینه که شور و شعور وصف ناشدنیاش، او را شیفته امام(ره) و انقلاب اسلامی کرده بود؛ با #تبلیغ در خانواده و مدرسه به یاری نائب امام زمانش شتافت.
پس از به ثمر رسیدن نهال انقلاب اسلامی و بازگشایی مدارس به سنگر تعلیم بازگشت و #معاونت_مدرسه راهنمایی ترکمان را به عهده گرفت؛
در کنارش تعلم را هم رها نکرد و در مقطع #کارشناسی_ارشد مشغول به تحصیل شد.
با شروع جنگ تحمیلی، در مدرسه به #جمعآوری_کمکهای_مردمی میپرداخت و سعی میکرد همزمان دانشآموزان را با آرمانها و #ارزشهای_انقلاب آشنا سازد.
تلاشهای سکینه به قدری به ثمر نشسته بود که برخی دانشآموزان او را #مادر صدا میزدند...
#یادش_باصلوات
@ebrahim_navid_delha
•┈┈••✾❀🕊🍃🌺🍃🕊❀✾••┈┈•
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲#تلنگــــــــــر
📌دستور عمل حاج اقا بهبهانی برای باز شدن گره های بسته زندگی
🎞#کلیپ
#السـلامعلــیکیافاطـــمةالـزهــرا
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️
#نمازاول_وقت
#امام_خمینی_ره
📸نماز امام خمینی(ره) در هواپیما در مسیر فرانسه به سمت تهران
@Ebrahim_navid_delha
Ⓔⓑⓡⓐⓗⓘⓜⓝⓐⓥⓘⓓ
•••••••••••••••••••••••••••••••
❀↜انتشار با درج لینک مجاز است.✌️