مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
⅌ ͜͡ ------------- حرفمَـن⇣ حرفدلاۍِبیڪسه↷ یہامامرضآدارمبرامبَسہ...🦋 #چهارشنبه_امام_رضای
•💚⃟𖣔•
←براۍدلــ❥
شڪستگۍاݥ💔
جبرانڪنندهاۍجزتونمۍبینم... اماممھربانمـ،مرا دریابــ♡ #امامرئوف
4_6001489778455871784.mp3
2.93M
• ⃟ ⃟⅌
اۍمنتظران⇣
چرا|غیبتامامزمان|
عج
برایمــا⇠عادۍشدھ؟ 🎙•|استــادعالۍ #سخنرانی_مهدوی #ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
22.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⅌ ͜͡
-------------
امـــامزمان"عج"مواظببود
آبرومـوننـڔه!
#استوریشهدایی
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
⅌ ͜͡ ------------- امـــامزمان"عج"مواظببود آبرومـوننـڔه! #استوریشهدایی #ڱـڔدانمنتظـڔانظه
❥••□ ⃟🕊
⟱یادماݧباشـــد☝️🏻
طوڔۍبرخورد و عمـــݪنڪنیمکهشڔمنده
خوݧِشھـداشویـــم!🥀
#شهیدانه
°.•🤲🏻•.°
مـۅقـع دلـبـرۍو پـچۅپـچ ونـاز استـ
اذان میگویند
"خــدا" داره صـدامـون میـزنہ
معطـلچےهستے🦋
#نماز_اول_وقت
⥃°✐💌°⥂
•.🌿امــــاݥزمـان"عج"فرمودند:
"°اگڔطلــبمغفرت و آمرزشبعضـــیاز
شمـاهابراۍهمدیگڔنبود، هڔڪسروی زمینبودهلاڪ میشد،مگڔآنشیعیـــان خاصےکهگفتارشان با ڪڔدارشانیڪی است.👌🏽°"
📚مستدرڪ ج۵،ص۲۴۷
#حدیثمهدوۍ
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
•°♢بســـــمࢪبالشـھـداوالصـدیقیـن♢°•
📦#صندوق_کمکهای_مردمی
⇦دࢪخواستهمکاࢪیازنیکوکاࢪانو
خیࢪینبࢪایکمکࢪسانی
فوࢪی،آگاهانهومستقیم
📌در راستای پیشرفتوگسترش
مجموعهوبرنامههایفرهنگےنیـازبه
تبلیغاتبزرگوگستردههست➣
🚺 لذا ازهمراهانعزیز
خواهشنمدیم بهنیتبرآوردهشدنحوائج
درحدتوان کمکهاینقدیخودرابه
شمارهحسابزیرواریزنمایند.↯
⇦6037-9972-9127-6690 💳
> اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
✐"﷽"↯ 📜#رمان_پلاک_پنهان 💟#پارت_هشتاد_نه کمیل با عصبانیت روبه روی آرش که از شدت گریه با بی حالی رو
✐"﷽"↯
📜#رمان_پلاک_پنهان
💟#پارت_نود
تیمور قهقه ای زد و گفت:
ــ البته آرش گفت که مادرت انتخابش کرده،آخ گفتم آرش یادم اومد،بیچاره خیلی ترسیده،از وقتی بچه ها اوردنش داره به خودش میلرزه
کمیل وحشت زده گفت:
ــ تو چیکار کردی تیمور؟
ــ چیزی که شنیدی پسر سرهنگ رادمنش پیش منه،اگه جونش برات عزیزه بیا به آدرسی که برات میفرستم
ــ عوضی
ــ پس یادت باشه که تنها بیای،چون از یه آدم عوضی همه چیز برمیاد
تماس قطع شد،کمیل سریع شماره امیرعلی را گرفت و به او سپرد که سریع خودش را برساند.
به طرف سمانه رفت و بازوانش را دردست گرفت و گفت:
ــ سمانه الان امیرعلی میاید دنبالت میرسونتت خونمون
ــ چرا تو منو نمیرسونی
ــ من باید برم جایی
ــ کجا کمیل
ــ جایی کار دارم
سمانه وحشت زده و با چشمان سرخ از اشک به پیرهن کمیل چنگ زد و گفت:
ــ کمیل کجا داری میری؟کی بود که بهت زنگ زد؟چی بهت گفت
ــ سمانه سوال نپرس فقط کاری که میگم انجام بده،الانم آماده شو
سمانه پیراهن کمیل را بیشتر در مشتش فشرد و نالید:
ــ من هیچ جا نمیرم ،فهمیدی؟هرجا تو بری منم میام،کمیل توروخدا راستشو بگو داری پیش همونی که بهت زنگ زد؟
ــ سمانه آروم باش عزیزم
سمانه با گریه فریاد زد:
ــ چطور آروم باشم لعنتی چطور؟داری خودتو به کشتن میدی میفهمی داری چی میگی؟کمیل احساس بدی به این رفتنت دارم نرو لعنتی نرو
بی قراری های سمانه قلب کمیل را به درد آورد،او را به خود نزدیک کرد و بادست اشک هایش را پاک کرد،سمانه که احساس می کرد این دیدار آخر است،تصور نبود کمیل در کنارش اشک هایش را دوباره بر گونه هایش سرازیر کرد،کمیل دوباره اشک هایش را پاک کرد،و سمانه را در آغوش گرفت ،سمانه بین هق هق هایش ،کمیل را صدا می زد،کمیل در حالی که سرش را نوازش می کرد ،با ناراحتی گفت:
ــ جانم،جان کمیل،زندگی کمیل،بگو سمانه بگو
ــ چرا حس میکنم دیگه نمیتونم ببینمت چرا؟
کمیل که ازبعد تماس این احساسی که بر وجودش رخنه زده بود را پس می زد با این حرف سمانه قلبش تیر کشید،بوسه ای بر سر سمانه نشاند و حرفی نزد.
سمانه با مشت ضربه ای به شانه اش زد و گفت :
ــ پس تو هم اینو حس کردی،کمیل نرو ،کمیل تنهام نزار،من میمیرم کمیل،بخدا میمیرم
از کمیل جدا شد و صورت کمیل را با دو دست گرفت ،چشم های اشکی اش را در چشمان به اشک نشسته کمیل گره زد و با بعض و صدای لرزانی زمزمه کرد:
ــ بگو که نمیری کمیل،بخدا من میمیرم،بدون تو نمیتونم کمیل،باور کن حس میکنم قلبم داره از جاش کنده میشه،کمیل حرف برن توروخدا یه چیزی بگو آروم شم
کمیل او را در آغوش کشید،و به اشک هایش اجازه جوشیدن داد،چقدر سخت بود ،سمانه اینگونه بی قراری کند و او نتواند کاری کند.
✍🏽نویسنده:فاطمهامیری
#ادامه_دارد...
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⅌ ͜͡
-------------
تاجراگرازسرمایهاشخرجڪند
بالاخره،ورشڪسٺمیشود
بایدســوددربیاوردتازندگیاشبگذرد.
مااگرقرارباشد،نمازشبنخوانیم
ورشڪسٺمیشویم.
⃟شهیددڪترمصطفیچمران
#نمازشب
#ڱـڔدانمنتظـڔانظهـوڔ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
ʝσɨŋ»http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا
⅌ ͜͡ ------------- تاجراگرازسرمایهاشخرجڪند بالاخره،ورشڪسٺمیشود بایدســوددربیاوردتازندگیاش
>•💌Γ∞
↫برتریننمــاز
بعداز نمازواجب⇣
|نمـازشب|اسٺ↬
• ⃟پیامبراڪرمﷺ
#نماز_شب