🌺 هیچ کاری را از عباس پنهان نمیکردم🌺
ما در زندگی تفاهم داشتیم و همدیگر را درک میکردیم.👌 چون من و همسرم خوب همدیگر را میشناختیم، ☺️از حرفهای یکدیگر دلخور نمیشدیم.😐 او صداقت داشت. به روح خودش قسم!!!! من در زندگی اختیار تام داشتم و حتی بدون اجازهاش میتوانستم سفر خارج از کشور بروم😌
اما آب خوردن را هم از او پنهان نمیکردم.🙂
وقتی مسئلهای را به او میگفتم: «او میگفت خب خودت میدانی چه کار کنی»☺️ اما پاسخ میدادم «تو همسرم هستی و باید به همه مسائل آگاه باشی».🙂🌸
@ebrahimdelha
👆👆👆👆👆👆👆
قابل توجه همه جوانان عزیز چه متاهل چه مجرد!!! زندگی شهدا سراسر درس زندگی و بندگی برای خداست👌
👆👆👆👆👆👆👆
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#طنز_جبهه😁
پسرخاله زن عموی باجناق😐
یک روز سید حسن حسینی از بچههای گردان رفته بود ته درهای برای ما یخ بیاورد.❄️ موقع برگشتن، عراقیها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن،😢 همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود،☹️ بغض گلوی ما را گرفت بدون شک شهید شده بود.😢 آماده میشدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند،😐 پرسیدیم: «حسن چه شد؟»😳
گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم،😶 پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود.😨 خیلی شرمنده شد، فکر نمیکرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!»😂😂😂
@ebrahimdelha🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
گفت: من کـُشتي نميگيرم!
همه با تعجب پرسيديم: چرااا !؟😳
كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوســتي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره!😌
بعد هم دست حاج حسن را بوسيد😚و با يك صلوات پايان کشتي ها را اعلام کرد.✋
شــايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم.
اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود✌️..
وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم،حاج حسن همه ما را صدا کرد🗣 و
گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟🙂
ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد😊
ابراهيم امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و پيروز شد❤️✌️
ابراهيم به خاطر خدا با اونها کــ💪ــشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا را گرفت.
بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد😇
#ادامه_دارد... 👇
🕊 @ebrahimdelha🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
داستان پهلوانيـ💪ـهاي ابراهيم ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد.✌️
بعد از آن اکثر بچه ها درگير مســائل انقلاب شدند و حضورشان در ورزش باستاني خيلي کمتر شد😞
تا اينکه ابراهيم پيشــنهاد داد که صبحها در زورخـ💪ـانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند😊
بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم،نمــاز صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم،بعد از صبحــانه مختصري،به سر کارهايمان ميرفتيم🚶
ابراهيم خيلي از اين قضيه خوشـ😊ـحال بود. چــرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند👬👬👬..
هميشــه هم حديث پيامبر گرامي اســلام را ميخواند:«اگر نمــاز صبح را به
جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است.»😊❤️
با شروع جنگ تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد،اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند.☺️
#ادامه_دارد
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد.
يکبار هم که آمده بود، وســائل ورزش
باسـ💪ـتاني خــودش را برد و در همان مناطق جنگي بســاط ورزش باســتاني را راه اندازي کرد🙂
زورخانه حاج حســن تــوکل، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود.
از بچه هاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند
پهلوانيشان اثبات شده بود!😊💪
آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همين ها
هستند✌️
دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس،با شهادت(شهيد حسن شهابي)مرشــد زورخانه( شهيد اصغررنجبران)فرمانده ّمدل، حسن تيپ عمار( و شــهيدان ســيدصالحي، محمدشــاهرودي، علي زاهدي، ســيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاســم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و
همچنين جانبازي حاج علي نصرااللهی مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين
درگذشت حاج حسن توکل)به پايان رسيد.
مدتــی بعد با تبديل محل زورخـ💪ـانه به ســاختمان مسـ🏢ـکوني، دوران ورزش باستانی ما هم به خاطره ها پيوست😊
#پایان_قسمت_هفتم☺️
🕊 @ebrahimdelha 🕊
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫