eitaa logo
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
40.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
5هزار ویدیو
555 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤تبلیغات↯ @meraj_shohada_tblighat ✤کانال‌های‌ما↯ @meraj_shohada_namazshab @bab_al_zahra ⛺️موکب↯ @meraj_shohada_mokeb ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra
مشاهده در ایتا
دانلود
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
«﷽» «یاحَبیبَ‌مَن‌لا‌حَبیبَ‌لَه»💕 تو غریب الغربایی پس آشنای منم باش٫ فقط گدای تو میشم امام رضای خو
..💙 جمعی از دوستان شهید: باران شدیدی در تهران باریده بود🌧. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد☺️. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود🥲! 🦋
«﷽» آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است، چه اندازه کبوتر باشی🕊! 🪴 🤍
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
«﷽» آسمان فرصت پرواز بلند است ولی قصه این است، چه اندازه کبوتر باشی🕊! #شهیدابراهیم‌هادی🪴 #شادی‌رو
•.. 💚🌱..• حاج حسین الله‌کرم: در عملیات والفجر مقدماتی‌مسئولیت داشتم و قرار بود سه تا یگان از یک جناح به دشمن حمله کنند و به علت تنگی مکان منطقه خیلی شلوغ شده بود. وقت رفتن رزمنده‌ها دیدم آقا ابراهیم هادی هم همراهشون هست،با دیدن ایشان‌خوشحال شدم؛گفتم:آقا ابراهیم بیا امشب با ما همراه‌شو و به ما کمک کن. گفت: حاج حسین من با تو بیام  نمی‌گذاری من توی عملیات جلو برم. هرچه اصرارکردم،نپذیرفت.در آخرین دیدار ساعتش رو که شاید آخرین تعلق دنیایی‌اش بود، از دستش باز کرد و به من داد و گفت: «حاج حسین، خیلی دوست دارم شهید بشم و یااگر شهادت قسمتم نشد لااقل اسیر بشم ودر اسارت ذره‌ ای از آن چه حضـرت زیـنـب سلام الله علیها کشید من هم احساس کنم.» ابراهیم این رو گفت رفت و دیگه برنگشت. ابراهیم هادی آسمانی بود و در روی زمین جایی نداشت.او بی‌نام رفت و گمنام شهید شد،اما امروز نام شهید ابراهیم هادی شهره در همه جاست. 🕊
..🦋 چه زیباست ... خاطرات مردانی که پروای نام ندارند و در کهف گمنامی خویش مأوا گرفته اند. به یاد شهدای گمنام … آنان که در زمین گمنام اند و در آسمانها مشهور اند و به مادرشان زهرا اقتدا کردند💚 🌱 .
°﷽° گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آوراست وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می‌کشند. 🌹
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°• ﷽ •° ابراهیم می‌گفت: وقتی دست بچه‌ها توی دست امام حــسین(ع) قرار بگیره مشکـل حل میشه. خود آقــا نــظر لـــطفش رو به اون‌ها خــواهد داشت🌱 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ/🕊
|﷽| همزاد كویرم تب باران دارم.. در سینه دلی شكسته پنهان دارم💔 در دفتر خاطرات من بنویسید. من هر چه كه دارم از شهیدان دارم...🙂 🌱 😍 .
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
~🌹~ 📚 حدود سال ۱۳۵۴بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد یکی ازدوستان بی مقدمه به ابراهیم گفت :داداش ابراهیم تیپ و هیکلت خیلی جالب شده وقتی داشتی تو راه میومدی دو تا دختر پشت سرت بودن و از تو حرف میزدن 🤔 و شلوار و پیراهن شیک و ساک ورزشی که دستت بود کاملا مشخص بود ورزشکاری. ابراهیم با شنیدن این حرف جاخورد و خیلی به فکر فرو رفت از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد میپوشید😍 و به جای ساک ورزشی لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی میگذاشت. بچه ها بهش میگفتن تو چجور آدمی هستی ما باشگاه میایم که هیکل ورزشکاری پیداکنیم تو با این هیکل روی فرم چرا این لباسها رو میپوشی و ابراهیم به حرف های آنها اهمیتی نمیداد و به دوستانش توصیه میکرد اگر ورزش برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگر ضرر خواهیدکرد🥺 و از توانمندی بدنی اش درجاهای مناسبی استفاده می کرد. مثلا ابراهیم را دیده بودند در روز بارانی که در قسمتی از خیابان آب جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آنجا عبورکنند ابراهیم آن ها را به کول میگرفت و از اون مسیر رد می کرد✨️ 🕊 .
{﷽} _تکیه کن به شـهدا شهدا تکیه شان‌بھ خداست اصلا کنار گل بنشینی بوےگل میگیری پس گلستان کن زندگیت را با یاد شهدا🌹 🌱 .
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•{﷽}• شهید هادی: *مشکل کار ما این است که برای رضای همه کار می‌کنیم الا رضای خدا🌱• *به فکر مثل شهدا مردن نباش به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش🙂 🌿 💚 •
مِــعـراجٌ الشُّــهَـدا 🇮🇷
..🌱.. معجزه اذان🦋 در یکی از عملیات‌ها کارگره خورده بود، نزديك اذان صبح بود و بايد كاری می‌كرديم، اما نمی‌دانستيم چه كاری بهتره. يكدفعه ابراهيم از سنگر خارج شد! به سمت تپه عراقی‌ها حركت كرد و بعد روی تخته سنگی به سمت قبله ايستاد! با صداي بلند شروع به گفتن اذان صبح كرد! ما هر چه داد می‌زديم كه ابراهيم بيا عقب، الان عراقی‌ها تو رو ميزنن، فايده نداشت. تقريباً تا آخر اذان را گفت...🙂  با تعجب ديديم كه صدای تيراندازی عراقی‌ها قطع شده! ولی همان موقع يک گلوله شليک شد و به ابراهيم اصابت كرد ما هم آورديمش عقب! امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست ناگهان متوجه شدیم تعدادی از سمت عراقی‌ها با پارچه های سفید دستانشان را بالا گرفته و به سمت ما می‌آمدند، اول فکر کردیم حقه باشد اما بعد دیدیم همه آن‌ها به همراه فرمانده‌شان خودشان را تسلیم کردند، فرمانده‌شان را بازجویی کردیم او با گریه می‌گفت به ما گفته‌بودند شما مسلمان نیستید اما وقتی یکی از شما اذان گفت فهمیدیم شما اهل نماز و شهادت به پیامبرید وقتی موذن نام امیرالمومنین علیه السلام را برد با خود گفتم ما داریم با برادرانمان می‌جنگیم، من و کسانی که با من هم عقیده بودند تصمیم گرفتیم تسلیم بشیم، بقیه هم برگشتند عقب... وقتی فهمیدند ابراهیم زنده است همه به دیدارش رفتند ابراهیم حتی کسی را که شلیک کرده بود بخشید بعد از آن فرمانده عراقی به ما کمک های زیادی کرد و بعد ها در یکی از عملیات ها متوجه شدیم عده ای از عراقی‌ها علیه صدام میجنگند که یکی از آنها همان فرمانده‌ای بود که خود را با معجزه اذان ابراهیم تسلیم کرده بود🥲🤍 🕊 .
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ꞋꞌꞋꞌ°﷽°ꞋꞌꞋꞌ وسط جاذبه ی این همه رنگ.. نوکرت تا به ابد رنگ شماست..✌️ بی خیال همه ی مردم شهر.. دلم آقا بخدا تنگ شماست❤️‍🩹 🌱 💫