eitaa logo
مِـرآت
633 دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
0 فایل
قطار آمادهٔ حرکت می‌باشد ، لطفاً بلیت های خود را به مقصد ماه تحویلِ مسئول واگن دهید ، سپس سر جای خود محکم بنشینید . - باتشکر ، ستادِحرکتِ‌به‌سوی‌ماه ، مرآت . شاید که بتی در وسط ذهن من و توست باید بت خود با نام باران خدا شست :) . [ مرآت به معنای آینه ]
مشاهده در ایتا
دانلود
اَمن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دعاهُ ویکشفُ السّوءَ
یادمه دوران کرونا شبکه دو ، همیشه بعد بیست‌و‌سی دعای فرج می‌ذاشت (: الان چی شده ؟ همه بیخیال خواستم بگم ماها هر وقت توی سختی‌ای گیر می‌کنیم ، یاد خدا و فرستادگانش می‌افتیم . .
میدونین اگه لطف کنین و یه حمد شفا بخونین ، چی میشه ؟ از دردی که یه آدم می‌کشه کم میشه (: پس لطفاً ؟
آخه چجوری از اینجا وایب عاشقانه می گیرید ؟😶‍🌫
میشه یه حمد شفا لطفاً ؟
اولش خیلی پر انگیزه شروع کردم و واسه هر روز یه متن طولانی داشتم ولی الان . . 😶‍🌫
اع یادم رفته بود اینجا هم هست
ماه ربیع‌الاول بهار زندگی است . - رهبر معظم انقلاب
یه فاتحه قرائت می‌فرمایید ؟(:
و پایانِ ماه عزا . . گرچه به پایان رسیده اما ماندگار است غمِ روضه‌ی حسین(ع) آقا بابت تمام کم کاری ها حلال‌مون کن ، ما رو نگه دار تا دوباره محرم‌تو ببینیم . تا زنده‌ای به هرنفسی یا حسین‌ بگو فردا میان قبر تو هستی و حسرتش
اهم اهم ما اینجاییم ، اگه کاری باری بود 🌱 .
- بـرگرفتـه از کتـابِ پوتیـن‌قرمـز‌ها ✨📚 -
در حال حاضر فاقدِ محتوا می‌باشیم ، با تشکر از همراهیِ شما عزیزان 🤝 .
مِـرآت
به سرم غیر هوای تو تمنایی نیست بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم(:💛
یک گوشه از رواقِ تو ، جا داشتن بس است مارا همین امام رضا داشتن بس است
تا الان مشخص شده که طرفدار دریافت کردن تقدیمی‌م ؟✨
[ ضرب شست ] قسم خورد و نذر کرد تا انتقام بدر را نگیرد ، نه بر سر خود روغنی بمالد و نه حتی به زنی فکر کند . ابوسفیان با دویست نفر مخفیانه به حاشیهٔ مدینه آمد . دو خانه و تعدادی درخت نخل را آتش زدند . در این میان دو نفر از بزرگان انصار نیز کشته شدند . خبر که به نبی(ص) رسید با دویست نفر به سوی معرکه شتافت . پیامبر(ص) را که از دور با علی(ع) دیدند ، بار چارپایان که همه سویق بود . ریختند و فرار کردند . ضرب شست علی در بدر کار خودش را کرده بود . علی در لباس رزم حکم عزرائیل را داشت برای کفار . - کتابِ فاطمه علی است
متأسفانه وقتی دست به نوشتن می‌برم ، نمیتونم بیخیال‌شم و همه‌ی چیزایی که می‌نویسم طولانی‌ـه 😶‍🌫 .
مِـرآت
به سرم غیر هوای تو تمنایی نیست بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم(:💛
با ذوق بدون وصفی در ریلی رو کشید راهروی تنگ و کوچیک واگن پر آدم ‌هایی بود که می‌خواستند پیاده بشن توی اون لحظه سخت ترین کار براش صبر و تحمل بود ، خیلی عجله داشت ، ساکشو سفت چسبید و بعد رفت بیرون باورش خیلی سخت بود ، خیلی خیلی زیاد بعد چند سال حالا اینجا ایستاده ؟ پنج نه نه هفت ؟ نه هفتم نه راستش اون تا حالا توی عمرش پا به این شهر مقدس نگذاشته بود و حالا اینجا بود دلیل اینکه تونسته بیاد اینجا ضمانت خانم مهربونه وقتی دیگه توان ادامه نداشت ، وقتی بغضش ترکید ، وقتی لیوان صبرش سرازیر شد پناه برد به مرقد شریفه‌ی خانمِ قم گریه می‌کرد ، طولانی بلاخره بغض چند ساله‌ش ترکیده بود به خودش قول داده بود صبور باشه ولی اون امتحان‌های خیلی سختِ زندگی رو گذرونده بود ولی آخرین امتحان قلبش رو حسابی زخمی کرده بود همینطور که توی یه گوشه‌ی خلوت نشسته بود و با خانمِ مهربون درد و دل می‌کرد ، حسابی شاکی بود اما به خودش قول داده بود غرغر نکنه ، طلبکار نباشه فقط و فقط گریه کنه و درد و دل . . چند ساعت گذشت حالا خیلی آروم‌تر بود بلند شد و ایستاد به خانم گفت من همه‌ی اینا رو تحمل میکنم ولی لطفاً خانم‌جان ضمانت من رو پیش برادرِ عزیز گره گشاتون بکنین من می‌دونم که لیاقت ندارم ولی ازتون خواهش میکنم ، من تا حالا گنبد طلایِ ضامن آهو رو ندیدم . از فکر و خیال اومد بیرون لبخند از روی صورتش کنار نمی‌رفت هرچه سریع تر خودش رو رسوند به حرم چه گنبد زیبایی دوباره اشک‌هاش سرازیر شد السلام علیک یا موسی‌الرضا به یاد پدر شهیدش یه زیارت مشتی کرد و یه گوشه‌ی دنج پیدا کرد درست جایی که دید داشت به گنبد طلایِ ضامن آهو کتاب دعا رو باز کرد و توی حس خوشی غرق شد . - مرآت
به سرم غیر هوای تو تمنایی نیست بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم(:💛
کتاب مفاتیح‌الحیاة از آیت‌الله جوادی آملی محتوایِ کتاب ، سبک زندگی مسلمانان‌ـه که با ذکر احادیث از ائمه است ( با سند معتبر ) یعنی اینکه ایشون اومدن احادیث رو جمع آوری کردن برای سبک زندگی درست ما مسلمونا 🌱 ؛ این کتاب شامل بخش یکم : تعامل انسان با خود بخش دوم : تعامل انسان با همنوعان بخش سوم : تعامل مردم و نظام اسلامی بخش چهارم : تعامل انسان با حیوان و هر بخش تعداد زیادی فصل داره که هر فصل هم چندین زیر مجموعه داره . براتون یه مثال می‌زنم تا یکم از اون هجمه‌ی گیج شدن کم بشه ؛ بخش یکم ۱۲ فصل داره و حالا فصل یکم : تفکر و تدبر [ اهمیت تفکر و تدبر تدبر و تدبیر در امور پرهیز از تکلّف سنجش خردورزی ] در کل میتونم بگم کتاب کامل ، جامع و پر مطلبی‌ـه ، پیشنهاد میکنم که بخونیدش ، حالا من هم از بخش های مختلفِ کتاب چند تایی حدیث‌ می‌ذارم که باهاش آشنا بشین . اگر هم شک دارین ، می‌تونین اگه کسی داره قرض بگیرین یا از کتابخونه قرض بگیرین و مطالبش رو بخونین ، در کل اگه دوست دارین سبک زندگی کاملی داشته باشین خوندش رو پیشنهاد میکنم . در آخر هم چندتا مشخصه از کتاب بذارم : نشرِ اَسراء ناشر ِ کتاب آخرِ کتاب لیست منابع کل کتاب ۷۶۶ صفحه‌ست ما این کتاب رو سال ۹۱ تهیه کردیم ، متأسفانه قیمت الان کتاب دستم نیست . - مـعرفـی کتـاب -
فقط در صورتی که مداحی و هندزفری رو باهم داشته باشم ، قلمم شروع به جوشیدن می‌کنه 🎗 .
با صدای جیک جیک گنجشکی‌ که رویِ درختِ عزیزِ بی‌بی بود ، چشمام رو باز کردم آفتاب با نورِ نافذش بهم صبح بخیر می‌گفت وقتی سر جام نشستم نگاهی به بیرون انداختم ، بی بی مشغول شستن میوه ها کنار حوض بود خمیازه کشیدم خب دیروقت خوابیدم و حالا یکم خسته و خواب آلودم به هر حال که باز نمیتونم بخوابم نگاهی به ساعت انداختم عقربه‌ی قدکوتاهِ کوچولویِ ساعت ، هشت رو نشونه گرفته بود و عقربه‌ی قدبلندِ اخمو ربع رو نشونه رفته بود ساعت هشت و ربع بود ، بلند شدم و دستی به لباسام کشیدم و با مرتب کردن روسری‌ِ گل گلی قشنگم از اتاق رفتم بیرون آقاجون علی مشغول خوندن قرآن بود :> بعد عرض و طول ادب و ارادت به آقاجون ، به آشپزخونه‌ی کوچیک و گوگولی بی بی حمله بردم تا این شکم گرسنه رو سیر کنم بعد سیر کردن خودم ، ظرف‌هام رو شستم کتاب مورد علاقه‌ام رو از توی اتاق برداشتم و پاهام خود به خود و با هماهنگی قلبم حرکت کرد به سمت سکویِ قدیمی و زیبای زیر درخت انگور ، پاتوقِ آرامش بخش من کتابم رو باز کردم و توی دنیای قشنگش گم شدم . . وقتی سرمو از توی کتاب بیرون آوردم دیگه زندگی مثل قبل نبود حالا گل های حیاط خشک شده بودن حوض وسط حیاط خالی از آب زلال بود درختِ عزیزِ بی‌بی دیگه مثل قبل نبود سکوی قشنگم پر گرد و خاک بود درخت انگور دیگه اونجا نبود قرآنِ آقاجون علی روی طاقچه خاک گرفته بود ایستادم ، چادرم رو مرتب کردم اشک‌هام که با یادآوری خاطرات خودش رو نشون داده بود ، پاک کردم دیگه هیچی توی زندگی‌م جای این خونه ، بی‌بی‌رضوانه‌ی‌عزیزم ، آقاجون‌علیِ‌مهربونم رو نگرفت . قدرِ زندگی حال و آدمای زندگیمون رو بدونیم ((((: - مرآت
- به نام خالقِ مخلوقِ زیبا سخن