eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
188هزار عکس
170.6هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 مجلس شورای اسلامی آدم باش!! اسامی مخالفین: نامعلوم اسامی موافقین: نامعلوم اسامی آرا ممتنع: نامعلوم اسامی حاضرین: نامعلوم اسامی غائبین: نامعلوم شفافیت آرا رد میشه! وحالا نمایندگان مجلس از ثبت حقوق و مزایا در سامانه پاکنا مستثنی شدند! درحالیکه اگر کارمندی حقوقش ثبت نشه حقوق نمیگیره! مجلس شورای اسلامی آدم باش!
توی شقایق دهقان که امثال خودت رو محبوب مردم میدونی بدون شما سلبریتیا که برای گرفتن نقش توی سینما، داخل پارتی‌های شبانه بهتون پیشنهاد کار میشه! تازه فاسدترین افراد،بیشترین فالورها رو به خودشون اختصاص دادن،افتخار به محبوبیت‌های اینطوری چه افتخاری داره؟!
دقت در حد چادر مسافرتی! بابا ایول الله
انتقاد مهم امیر محمد زند بازیگر کشورمان به جشنواره فیلم فجر
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 چند سوال جنجالی از یک آخوند! 🔻 فرق "عمامه" با "تاج" چیه؟! تفاوت "حضرت والا" و "حضرت آقا" چیه؟! دو کلمه "بیت" و "کاخ" چه تفاوت‌هایی دارند؟! " بندرشاه" با "بندر امام" چه تفاوت‌هایی دارند؟!
اونایی بودن هشتگ میزدن نیست، حالا بعد از قتل یک زن توسط شوهرش هشتگ میزنن ! خدا شفا بده.. خیلی سخته فرق ناموس دوستی و شرف و غیرت و حفاظت از زن در برابر بیگانه، رو با خشونت و وحشی گری بفهمن؟! احتمالا دفعه سوم هشتگ میزنن چون و هستم، زنم تقدیم بقیه بی ناموسها.. خروس از شماها عاقلتر و باشرفتره. 😐
اینجوری محمد مهاجری اصلاح طلب نفوذی رو با خاک کف کوچه یکسان میکنن
🔴 حضور مقام عالی‌رتبه در سفارت ایران در وین؟! 🔹لورا روزن، خبرنگار آمریکایی به نقل از فردی که در نزدیکی محل اقامت سفیر ایران در وین ساکن است با توجه به تحرکات امنیتی بی‌سابقه در اطراف اقامتگاه سفیر می‌گوید که شاید در این دور از مذاکرات، مقام عالی‌رتبه‌ای از ایران در وین حاضر است.
🔴 پرستاری رهبر انقلاب از یک کمونیست در زندان / روزی که «آقا» اشتباهی شکنجه شد 🔻 محمدرضا علی‌حسینی هم بند رهبر انقلاب در زندان ساواک: 🔹 سلول ما تک‌نفره بود، ولی تا چهار نفر را هم در آن سلول‌ها جا می‌دادند. ما دو نفری بودیم و بعد دو نفر دیگر را هم پیش ما آوردند. فکر می‌کنم آن دوره یک ماهی طول کشید. 🔹 اسم کوچکشان خاطرم هست. یکی هوشنگ و یکی‌ دیگر ساسان بود. بعدها هم خیلی پیگیری نکردم که پیدایشان کنم. آن دو تا غیرمذهبی بودند. بله. زمان خیلی دقیق یادم نمی‌آید، چون مدام ما را می‌بردند و می‌آ‌وردند و شرایط طوری نبود که آدم خیلی روی این چیزها دقیق بشود. ساسان را بعد از چند روزی آوردند. زمان را خیلی دقیق نمی‌توانم بگویم که چقدر او و چقدر این بود، ولی از نظر تعداد نهایتاً به ۴ نفر هم رسیدیم. دو تا مذهبی، دو تا غیرمذهبی. 🔹 یکی‌شان هوشنگ اسدی، همسر نوشابه امیری روزنامه‌نگاری است که الان در ایران اینترنشنال فعالیت می‌کند. 🔹 ساسان حالت بهت‌زده پیدا کرده بود. یعنی در اثر فشار محیط کنترلش را از دست داده بود و صاف می‌نشست و فقط نگاه می‌کرد. نه می‌توانست حرف بزند، نه می‌توانست غذا بخورد. حتی ادرارش را نمی‌توانست نگه دارد. کلاً خودش را باخته بود و حضرت آقا غذا به دهانش می‌گذاشت. 🔹 کمونیست بود. حتی طوری بود که خودش را خراب می‌کرد. گاهی اوقات در اثر فشارهای شدید محیط و شکنجه‌ها این حالت‌ها به افراد دست می‌داد. او هم این‌طور شده بود، ولی با اینکه کمونیست و از نظر عقیدتی کاملاً در مقابل ما بود، ولی حضرت آقا به جزییات زندگی او می‌رسید، غذا به دهانش می‌گذاشت، تیمارداری‌اش می‌کرد، لباسش را می‌شست، بلندش می‌کرد، او را می‌نشاند، می‌خواباند. کارهایی که ما انجام نمی‌دادیم یا خیلی سختمان بود که انجام بدهیم. ولی ایشان با کمال لطف و محبت و مهربانی برای کسی که حتی خدا ناباور هم بود این کارها را انجام می‌داد. 🔹 در آن شرایط حتی حرف زدن با هم‌سلولی هم صلاح نبود. یعنی ممکن بود هم‌سلولی برود و در بازجویی و زیر شکنجه بگوید که هم‌سلولی من گفته مقاومت کن و این حرف‌ها را زده. ولی ما هر بار که می‌خواستیم برای بازجویی برویم، ایشان زیر گوشمان آیه قرآن می‌خواند و « فَاللَّهُ‌ خَیْرٌ حَافِظا» (یوسف/64) می‌گفت و ترغیب بر مقاومت می‌کرد. در چنین شرایطی معمولاً این کار را نمی‌کنند، چون طرف زیر شکنجه لو می‌دهد که طرف مرا تشویق می‌کرد که مقاومت کنم و خود همان داستانی می‌شود. 🔹 در کمیته مشترک وقتی می‌خواستند کسی را برای بازجویی ببرند، اسامی خانوادگی را صدا نمی‌زدند که طرف لو نرود و اسم کوچک افراد را صدا می‌زدند و مثلاً می‌گفتند علی. هر کسی که اسمش علی بود باید از توی سلول داد می‌زد که من. بعد نگهبان می‌آمد و آرام می‌پرسید فامیلی‌ات چیست. 🔹 یک روز نگهبان آمد و داد زد علی! و من گفتم. آمد و در را باز کرد و پرسید: فامیلی‌ات چیست؟ حضرت آقا فرمودند: حسینی، گفت: پیراهنت را بینداز روی سرت و بیا. ایشان را بردند. یک ساعت بعد دیدیم ایشان را در حالی که حسابی کتک خورده بود آوردند. نگو که بازجوی من به نگهبان‌ها می‌گوید بروید علی‌حسینی را بیاورید. یک چیزی در مورد من لو رفته بود و اینها چیزی را کشف کرده بودند که من قبلاً لو نداده بودم. بازجو گفته بود بروید و علی‌حسینی را بیاورید و حسابی بزنید و بعد مرا صدا بزنید تا ببینم چرا قبلاً این مطلب را نگفته. 🔹 خلاصه حضرت آقا را به جای ما می‌برند و حسابی می‌زنند. بعد هم می‌روند و به بازجو می‌گویند بیا! ما ایشان را حسابی زده‌ایم و برای حرف زدن کاملاً آماده است. بازجو می‌آید و می‌بیند که متهم را اشتباهی آورده‌اند و شروع می‌کند به داد و فریاد و فحش دادن به کسانی که حضرت آقا را اشتباهی برده بودند. 🔹 بازجوها هم از این‌جور اتفاقات بدشان می‌آمد و دلشان نمی‌خواست متهم بازجوی دیگری را بازجویی کنند. بالاخره بین خودشان رقابت‌ها و حساب و کتاب‌هایی داشتند. به هر حال سر نگهبان‌ها داد و بیداد می‌کند و ما دیدیم که حضرت آقا را خونین و مالین و کتک‌خورده آوردند. 🔹 ما به هر حال یک کتک خوردن را به حضرت آقا بدهکاریم😁 @mesagh