eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
187.5هزار عکس
170.1هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلیل وجوب حجاب تو کشور رو بفهمیم (تاکید میکنم این کیلیپو هم گوش بدین و هم منتشر کنید) چرا حجاب اختیاری نمیشه؟
🔹 سخنگوی وزارت دفاع اعلام کرد دومین پرتاب تحقیقاتی ماهواره‌بر «ذوالجناح» با موفقیت انجام شد https://kayhan.ir/fa/news/24441
🔴سکه یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان ارزان شد «کشتی آرای» فعال بازار طلا و جواهر: 🔹برخلاف روال قیمتی در بازار جهانی، قیمت طلا و سکه در بازار داخلی همراستا با کاهش قیمت ارز، در مسیر نزولی قرار دارند. 🔹قیمت سکه طرح جدید نسبت به روز شنبه، یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان و قیمت دلار نیز ۱۱۰۰ تومان کاهش یافته است. 🔹هم‌اکنون فروشنده بیشتر از خریدار است و صفی از فروشندگان برای فروش طلا و سکه و ارز تشکیل شده است.
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چیزی که از مهاجرت به کانادا انتظار داری vs واقعیت
🔺‏علی مطهری گفته: مگر ایران مستعمره روسیه است که حالا روس‌ها هم از برجام نفع ببرند؟! باورکنید این سطح از حماقت در فرهنگ لغت معین هم پیش بینی نشده! یعنی هرکشور ثالثی از برجام نفع ببره ایران میشه مستعمره اونها؟ نظرت در مورد نفع صد درصدی آمریکا از برجام چیه، ای دانای کل؟! 💬 فربد ابراهیمی ➕ در بیسوادی این جماعت هیچ شکی نیست اما جالب اینجاست که تمام یقه جر دادنِ جناب مطهری بر سر صحبتی است که در اصل یک نقل قول از وزیرخارجه روسیه بوده و ربطی به جناب امیرعبداللهیان نداشته؛ این یعنی هیاهو بر سر هیچ، با تحریف!
💠بازتاب رسانه های بین المللی از تبدیل ایران به امپراطوری بزرگ: ۱-نیویورک پست: امپراتوری پارس زنده شد و این امپرتوری احیاشده دنیا را خواهد لرزاند... ۲-روزنامه آمریکایی واشینگتن پست نوشت: ایرانیان دوباره در حال احیا کردن امپراتوری باستانی خود هستند ۳-روزنامه روسیه ای روسیاالیوم: به نظر می‌رسد تمدن کهن و وسیع ایران دوباره احیا می‌شود با این تفاوت که تمدن جدید یک تمدن آریایی نیست، بلکه رنگ و بوی اسلامی دارد... ۴-ماوراءالخبر، چاپ مراکش در این باره گفت: ایرانی ها برای ورود به خاک همسایگانشان از هیچ کس اجازه نمی گیرند ... آن ها همه جا هستند و هیچ جا نیستند ... جهان عرب به گوش باشید. صدای پوتین های سپاهیان ایران به گوش می رسد! ۵- تایمز درباره عمق استراتژیک ایران در منطقه گفت: دستور از تهران صادر می شود و بی چون و چرا در بغداد و بیروت و دمشق و دوشنبه و کابل و خارطوم و اسلام آباد و غزه و صنعا و ... اجرا می شود! ۶- نایب رئیس پارلمان بحرین: ایران به دنبال احیای امپراطوری پارس است
🔴پروژه 360 مگاواتی نیروگاه تمام ایرانی کلید خورده است 🔹 قرار بود این پروژه با کمک کشورهای دیگر انجام شود اما تصمیم بر این شد که با اتکا به دانشمندان و جوانان غیور ایران اینکار را انجام گیرد. 🔹همزمان ساخت دومین نیروگاه هسته ای در بوشهر نیز در حال پیشرفت است.
🔶 تلاش برخی نمایندگان برای برگزاری انتخابات ١٤٠٢ به شیوه جدید 🔹برخی از نمایندگان اخیراً طرح جدیدی با عنوان «اصلاح نظام انتخابات تناسبی استانی-شهرستانی مجلس شورای اسلامی» تدوین و به هیئت رئیسه مجلس ارائه کرده‌اند که این هیئت طرح مذکور را به کمیسیون امور داخلی و شوراها ارجاع داده است. 🔹به گفته جعفر قادری نماینده شیراز در مجلس و طراح این طرح، تلاش خواهد شد تا پیش از برگزرای انتخابات سال ١٤٠٢ مجلس، طرح مذکور در مجلس مصوب و پس از تایید شورای نگهبان انتخابات با قانون جدید برگزار شود./ تسنيم
6.4.1401.pdf
1.64M
🔻 استان نما (رصد فضای مجازی استان ها) شماره 278 6 تیر 1401
‏هرچه قدر صنعت هوایی ایران با موشک خیبرشکن و ماهواره ی نور و ماهواره بر ذوالجناح باعث افتخاره!!! صنعت زمینی با ارابه های مرگ سایپا و ایران خودرو آبروریزیه!!! یعنی کجای کار میلنگه؟! 🤔
💢روایتی خواندنی از ماجرای ترور رهبر انقلاب در ششم تیر ۱۳۶۰ (قسمت اول) 🔹🔸چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. ♦آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند. نماز ظهر تمام شد. ♦آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» ♦بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت. ♦یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار ... ♦آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش ۴۵ درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. ♦امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی». ♦بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند. ♦در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته. ♦در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ی خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند. با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» ♦محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.» انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اكسیژن و پایه‌ی آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد. ♦یکی از محافظ‌ها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت. محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز ۵۰ - ۵۰»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه. محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دكتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.» ♦ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام كرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند. ♦سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. ۳۷ واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌كردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت. ادامه⤵ 🔶🔷 میثـــــاق🔷🔶 @mesagh ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✅🌴https://eitaa.com/mesagh
💢روایتی خواندنی از ماجرای ترور رهبر انقلاب در ششم تیر ۱۳۶۰ (قسمت دوم) ♦یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند. ♦دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود كه دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود. ♦عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی». ♦هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود كه قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نكند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.» ♦با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد. ♦دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یك‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یك‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر كنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟ ♦ضایعه‌ی کوچکی هم در ریه دیده بودند. آقا لوله‌ی تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟» ♦دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. درد زخم‌ها خیلی زیاد بود، اما دکترها می‌گفتند تحمل‌ آقا زیادتر است. می‌گفتند «اصلاً مسکّن‌ها به حساب نمی‌آیند.» بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند. ♦امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند كه: «آقا سیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیو را گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌ موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند. حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ی هفتم تیر را نمی‌دانستند. ♦از تلویزیون آمدند كه گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند: «بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی» ♦حاج احمدآقا مرتب احوال می‌پرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر می‌دادند. ♦کم‌کم به اطرافیان فشار می‌آوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفته‌اید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی، عملکرد دستگاه‌های درمانی ما را مختل می‌کند! ♦خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. ♦دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند. ♦آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دکتر را سؤال‌پیچ کردند. ♦دكتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که‌ بچه‌های همراه را جمع کرده‌اند و ازشان بازجویی می‌کنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همه‌ی شهدای حزب را به آقا گفت. 🔶🔷 میثـــــاق🔷🔶 @mesagh ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✅🌴https://eitaa.co