eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
187.5هزار عکس
170.2هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
There are two Americas. Julia Carter دو آمریکا وجود دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 نگرانی پلوسی از روزهای پایانی دولت ترامپ 🔻 درحالی که تنها ۱۳ روز به پایان دولت فعلی باقی مانده است، هر روز می‌تواند یک رویداد ترسناک برای آمریکا رخ دهد.
🔴مصطفی ملعون استاد آدرس غلط گفته : ‏رضا، ‎ که چندسال پیش در برنامه ماه عسل گفته بود، «از صبح تا شب سرکار بودم، وقت نکردم به آرزویم فکر کنم»، دیروز در سن ۱۸ سالگی ‎ کرد. ‎ بر ما که نظامی تاسیس کرده‌ایم که در آن نوجوانی فرصت آرزوکردن پیدا نمی‌کند و در عنفوان جوانی خود را می‌کشد. 🔴پاسخ برخی کاربران به این توییت ‏‎مشکل از نظام نیست؛ مشکل از مسئولینی است که با بی کفایتی هاشان این اوضاع را ساخته‌اند. نمونه این مسئولین، مصطفی تاج‌زاده است؛ تا ۱۳۶۳؛ مدیریت کل مطبوعات تا ۱۳۶۷؛ معاون وزیر فرهنگ ۱۳۷۶؛ معاون وزیر کشور ۱۳۷۷؛ سرپرست وزارت کشور ۱۳۸۲؛ معاون وزیر علوم تا ۱۳۸۴؛ مشاور رئیس جمهور ✍"علیرضا گرائی" ‏‎شرم بر شما که دولتی را سر کار آوردید ک وعده اشتغال و رفع بیکاری و اووونچنان رونق اقتصادی رو داد مسبب خودکشی این جوان شماهایید ✍"وحید چریکی" ‏‎از گفتگوی تمدن هایتان تا برجام نافرجامتان ... همیشه به دنبال شکست نظام بودید و آن هم با ایجاد آنچنان تورم و گرانی و فشار اقتصادی که ملت خود خواستار شکسته نظام شوند. باید شاد باشید که یکی از اهدافتان یعنی ناامیدی جوانان رسیدید... یادمان نرفت مشکل جوانان را فیلترینگ‌ معرفی میکردید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبرنگار ABC نیوز: من در بغداد نیستم، در کابل نیستم، در جای خطرناکی خارج مرزها نیستم، اینجا پایتخت آمریکاست. جهان دارد ما را تماشا میکند
There are two Americas. Julia Carter دو آمریکا وجود دارد
آقای روحانی! توبه گرگ مرگ است(یادداشت روز) دیروز آقای رئیس‌جمهور در جلسه رؤسای کمیته‌های ستاد ملی مقابله با کرونا فرمودند؛ «آیا نباید از کسی که در کوچه ظلم می‌کند و سنگ می‌زند، شیشه می‌شکند و در یک لحظه عاقل می‌شود و می‌گوید من از این به‌بعد نمی‌خواهم شیشه بشکنم، استقبال کنیم؟ ما استقبال می‌کنیم هر وقت این شخص خُل که شیشه ما را می‌شکند آمد و گفت من از این به بعد فهمیدم شیشه شکستن هنر نیست من شیشه را دائم می‌شکنم و شما شیشه دیگری می‌اندازید. این کار من اثری ندارد، به شما خسارت می‌زنم و به زحمت می‌اندازم ولی من هم به هیچ‌چیز نمی‌رسم حالا دست برداشتم و توبه کردم. هر وقت این کار شد ما استقبال می‌کنیم»! آقای روحانی در اظهارات نه فقط تعجب‌آور، بلکه تأسف‌آور خود از کنار چند توضیح ضروری عبور کرده و پرسش‌های فراوانی را بی‌پاسخ گذاشته‌اند، بخوانید! ۱- آقای روحانی توضیح نداده‌اند که تمثیل ایشان درباره توبه کسی که سنگ به شیشه مغازه‌ها و خانه‌ها می‌زد چه شباهتی با جنایات بی‌شمار و قتل‌عام‌ها و ترورها و غارتگری‌های آمریکا دارد؟! ۲- کسی که شیشه‌ها را می‌شکند، حتی اگر توبه هم بکند، باید اولاً خسارت‌هایی را که به بار آورده، جبران کند و ثانیاً؛ به جرم قانون‌شکنی محاکمه و مجازات شود. از این روی و بر اساس تمامی قوانین حقوقی و کیفری مورد قبول در همه سیستم‌های حقوقی جهان، آمریکا حتی اگر توبه هم بکند!! باید ضمن جبران خسارت‌های بی‌حد و حصری که پدید آورده است، به جرم جنایات فراوان، قتل‌عام بی‌گناهان، توطئه‌های بی‌شمار و... محاکمه و به کیفر برسد. حالا باید از جناب روحانی پرسید، آیا بعد از محاکمه و مجازات مقامات سابق و کنونی آمریکا که همگی در ارتکاب جنایات ضد‌بشری مشترک هستند، کسی باقی می‌ماند که جنابعالی در انتظار استقبال از آنها هستید؟! ۳- آقای روحانی ادعا می‌کنند که حقوقدان هستند ولی کاش توضیح می‌دادند که آنچه در تمثیل یاد شده آورده و نتیجه‌ای که از آن گرفته‌اند در کدام نظام حقوقی دنیا قابل قبول و پذیرفته شده است؟! و در کدام سیستم قضائی - چه اسلامی و چه غیر‌اسلامی- کمترین نشانه‌ای از آن می‌توان یافت؟! و اگر نظر حضرتعالی با هیچیک از مبانی حقوقی همخوانی و انطباق ندارد -که ندارد- چگونه می‌توان جناب شما را حقوقدان دانست؟! ۴- تمثیل دیروز آقای روحانی در جلسه یاد شده و نتیجه‌ای که از مقایسه آن با جنایات آمریکا گرفته‌اند (قیاس مع‌الفارق‌) با عرض پوزش به‌اندازه‌ای ابتدایی و دم‌دستی است که حتی کسانی که از علم حقوق چیزی سر در نمی‌آورند نیز به آسانی از بی‌پایه و اساس بودن آن باخبرند! از این روی نمی‌توان باور کرد که ایشان به عنوان یک شخصیت حقوق‌آموخته، از بی‌اساس بودن قیاس خود بی‌خبر بوده باشند! بنابراین، سؤال این است که چه اصرار عجیبی دارند آمریکا را از جنایات بی‌شماری که مرتکب شده و می‌شود تبرئه کنند؟! ۵- اظهارات دیروز آقای روحانی و تلاش ایشان برای تبرئه آمریکا از جنایات فراوانی که مرتکب شده و می‌شود، اگرچه در همه حال ناپسند و بیرون از دایره حق و حقیقت‌جویی است ولی سخن ایشان مخصوصاً بعد از شهادت سردار سلیمانی و شهید ابو‌مهدی و خیزش ده‌ها میلیونی مردم علیه آمریکا، بسیار تاسف‌آور و سخیف‌تر است و نمک پاشیدن بر جراحت قلب‌های داغدار صدها میلیون آزاده مسلمان و غیرمسلمان در سراسر دنیاست که هنوز هم بعد از گذشت یک سال از شهادت آن عزیزان، در غم از دست دادن آنها چشمانشان اشکبار و دلهایشان داغدار است و باید از جناب روحانی پرسید مگر ترامپ با صراحت اعلام نکرد که دستور ترور شهید سلیمانی را شخصاً صادر کرده است؟! و مگر بایدن که جنابعالی حضور او در ریاست جمهوری آمریکا را به فال نیک! گرفته‌اید بعد از شهادت سردار دلها، رسماً اعلام نکرد که ترور ژنرال سلیمانی اجرای عدالت بود؟! و مگر با همان دهان کثیف خود نگفت که هیچ‌کس در آمریکا از کشته شدن او متأثر نیست؟! ... ۶- جناب آقای روحانی، اظهارات دیروز جنابعالی با خواسته صدها میلیون انسان آزاده و حق‌طلب ایرانی و غیر‌ایرانی نه فقط همخوانی ندارد که در نقطه مقابل آن است. سخن برخاسته از ژرفای دل مردم چه در ایران اسلامی و چه در سایر ملت‌ها، دقیقاً همان است که دیروز سردار قاآنی فرمانده شجاع و پاکباخته نیروی قدس، با حضور بر مزار شهید سلیمانی بر زبان آورده و گفت: «به حول و قوه الهی شاگردان مکتب شهید سلیمانی اول استخوان آمریکایی را خُرد و بعد، از منطقه آنها را خارج می‌کنند. به دشمن می‌گوییم «شکست شما و انتقام از آمریکا شروع شده است»، شما درون خانه‌های خودتان هم دیگر آرامش ندارید و بعید نیست درون خانه از شما انتقام بگیریم». آقای روحانی! فراموش نفرمائید که توبه گرگ مرگ است. ۷- و بالاخره، درباره اظهارات دیروز آقای روحانی گفتنی‌های فراوان دیگری نیز هست که می‌گذاریم و می‌گذریم ولی از آن میان، نکته‌ای را نمی‌توان نادیده گرفت و آن، اینکه چرا افراد
حاضر در جلسه مورد اشاره، در مقابل سخنان ایشان ساکت بوده‌اند؟! و دست‌کم اینکه چرا درباره حفظ حرمت خون به ناحق ریخته شهدای بزرگوارمان به آقای رئیس‌جمهور تذکر نداده‌اند؟! حسین شریعتمداری
*یكی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره‌ای جالب نقل می كنند كه:* افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند. حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند كه آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم. بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد. این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و... صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم. موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو. کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما. گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟ من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه. دخترها گفتند: چه شد؟ گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید. تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید كنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم. گفتم: بفرمایید. گفت شما؟ نه این‌که ما را نمی‌شناخت ..، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خا
نه غش کرده. گفت: کس دیگری نیست؟ یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل. گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم. معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند. من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل. لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم. به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل. گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند. چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یكی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم. رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟ گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم. گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟ گفتند، مرده. گفتیم، برادر؟ گفتند، یکی داشتیم شهید شده. گفتیم، بزرگتری، کسی؟ گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند. فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است. در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم. این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟ بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید. او را داخل كه بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند. سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم. حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند. دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند: دانشجو هستند. آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها كلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم. بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم. این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم. چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد. آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان ...را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاو