eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
200.2هزار عکس
185.1هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✅ تو زندگی‌ات دنبال مقصر نباش، مقصر اصلی خودتی ✍پیرزنی در خانه‌ خود نشسته بود که دزدی از بالای درب به درون خانه پایین پرید. به ناگاه میخِ پشتِ در به چشمش خورد و چشمش درآمد. پیرزن گفت: برخیز نزد قاضی برویم. دزد گفت: دست مرا رها کن، من از تو شاکی هستم.هر دو نزد قاضی رفتند. قاضی تا چشمِ خون‌آلود و کورِ دزد را دید، تکانی خورد. پیرزن گفت: من از این دزد شاکی هستم، برای دزدی به خانه من آمده است. قاضی گفت: مگر چیزی هم دزدیده؟ پیرزن گفت: نمی‌توانست؛ چون هم کور شد و هم من دستگیرش کردم. قاضی گفت: ای پیرزن تو ساکت باش. چپس رو به دزد کرده و پرسید: چشم تو کجا کور شد؟ دزد گفت: میخ پشت درِ خانه‌ این پیرزن کورم کرد. قاضی رو به پیرزن گفت: حال می‌دهم چشم تو را کور کنند. پیرزن باهوش وقتی فهمید قاضی چیزی از قضاوت نمی‌داند و فقط دنبال کور کردن چشم کسی است، سریع لحن کلام خود را عوض کرد. وی گفت: آقای قاضی اکنون فهمیدم من مقصرم. اما گناه من نبود، گناه آهنگر است که این میخ را پشت درب خانه‌ من گذاشت. من که از آهنگری چیزی نمی‌دانم. قاضی گفت: آفرین ای پیرزن. دستور داد رهایش کنند و سراغ آهنگر بروند. آهنگر را آوردند. آهنگر گفت: آقای قاضی اگر یک چشم مرا کور کنید، چه کسی است که بر لشگریان امیر شمشیر و زره بسازد؟ قاضی گفت: پس کسی را معرفی کن و خود را نجات بده. آهنگر گفت: شاه یک شکارچی دارد که موقع شکار یکی از چشمانش را لازم دارد و دیگری را می‌بندد. اگر یک چشم او را درآورید مشکلی برای شاه پیش نمی‌آید. قاضی گفت: آهنگر را رها کنید و شکارچی را بیاورید. شکارچی را آوردند و گفتند: چشمی درآمده، باید چشم تو را درآوریم چون نیاز نداری. شکارچی گفت: آقای قاضی، من در زمان کشیدن کمان یک چشم خود را می‌بندم و برای جست‌وجوی شکار باید دو چشمم باز باشد. قاضی گفت: کسی را می‌توانی معرفی کنی؟ گفت: بلی. شاه یک نی‌زن دارد که وقتی نی می‌زند دو چشم خود را می‌بندد و هر دو چشمش اضافه است و یکی نباشد چیزی نمی‌شود. شکارچی را رها کردند. نی‌زنِ شاه را آوردند و گفتند: دراز بکش که چشمی درآمده و چشم تو را باید درآوریم و از تو واجدِ شرایط‌تر نیافتیم.ما نیز گاهی وقتی خسارتی می‌بینیم، به هر عنوان هر کسی جلویمان بیاید از او تقاص می‌کشیم. کاری نداریم که در بسیاری از خطاهایمان، مسبب خودمان هستیم و نباید دنبال یافتن متّهم و مجازات احدی باشیم. ‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔅 ✍️ درون آد‌هاست که جایگاهشان را مشخص می‌کند 🔹در یک شهربازی پسرکی سیاه‌پوست به مرد بادکنک‌فروشی نگاه می‌کرد.  🔸بادکنک‌فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین‌وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می‌کردند، جذب خود می‌کرد. 🔹سپس یک بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد. 🔸بادکنک‌ها سبک‌بال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. 🔹پسرک سیاه‌پوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! 🔸تا اینکه پس از لحظاتی به بادکنک‌فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می‌کردید آیا بالا می‌رفت؟ 🔹مرد بادکنک‌فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود، برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت. 🔸پس از لحظاتی گفت: پسرم آن چیزی که سبب اوج‌گرفتن بادکنک می‌شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد. 💢 زندگی هم همین طور است. چیزی که باعث رشد آدم‌ها می‌شود رنگ و ظاهر آن‌ها نیست. مهم درون آدم‌هاست که تعیین‌کننده مرتبه و جایگاهشان است و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشند، جایگاه والاتر و شایسته‌تری نصیبشان می‌شود. ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔴 شیطان با یادآوری زینت‌های دنیا ما را از اندیشهٔ آخرت دور می‌کند ✍در تشییع جنازه یکی از آشنایان ثروتمند برای رضای خدا و تنبیه نفس حاضر شدم. خاطری ملکی مدام مرا یاد مرگ و نداشتن عمل صالح و کثرت گناهان انداخت و حالت معنوی و صلوات عجیبی از رحمت الهی داشتم. به ناگاه در آخر دفن کسی بلند ندا داد: دوستان! برای ناهار تالار ... منتظرتان هستیم. هوای نفس و شیطان با یادآوری غذاهای لوکس که رسم میزبان ثروتمند است، مرا دوباره به دنیا مشغول کرد و با تداعی لذتی از دنیا‌، دوباره لذت اندیشه به مرگ را از من گرفت. آری، شیطان به‌راستی چنین قصد دارد که حال و هوای معنوی ما را در همه جا با ذکر دنیا از ما سَلب کند. 💠 امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند: دعوت به تشییع جنازه را بپذیر که مرگ و آخرت را به یاد تو می‌اندازد، و حضور در ولیمه را اگر هم‌زمان با تشییع جنازه به آن دعوت شده بودی نپذیر که ذکر دنیا و غفلت در آخرت، در آن است./بحار الأنوار ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
🔅 ✍️ پاسخی برای آن‌ها که زود می‌رنجند 🔹خردمندی با مردی در راهی سفر می‌کرد. آن مرد سعی داشت تا با بی‌احترامی، توهین و واکنش‌های تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید. 🔸در سه روز اول، هرگاه خردمند سخن می‌گفت آن مرد، او را ابله می‌نامید و به‌گونه‌ای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار می‌داد. 🔹سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد تاب نیاورد و از خردمند پرسید: با وجود اینکه در سه روز گذشته من فقط به تو بی‌احترامی کرده‌ام و تو را رنجانده‌ام، چطور می‌توانی رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشته باشی؟ 🔸هرگاه سبب آزار و اذیت تو می‌شدم در پاسخ، رفتاری سرشار از عشق دریافت کردم. چطور چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ 🔹خردمند در پاسخ سوال آن مرد، از او پرسید: اگر کسی هدیه‌ای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد داشت؟ 💢 سوال این انسان بزرگ، نگرش جدیدی به آن مرد بخشید. ‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✍️ کار هر اندازه سخت باشد، حساب‌وکتاب آن آسان‌تر است 🔹وکیل سلطان امر کرد در شهر جار زنند و برای دربار سلطان دعوت به خدمت نمایند. 🔸دو برادر در مغازۀ کوچکی در شهر جواهرسازی می‌کردند که شنیدند سلطان جواهرساز هم نیاز دارد. پس به دربار رفتند و ثبت‌‌نام نمودند. 🔹برادر بزرگ‌‌تر که پخته‌‌تر بود به اسم هیزم‌‌شکن ثبت‌نام کرد و برادر کوچک به نام جواهرساز شغل خود در دربار ثبت نمود. 🔸برادر کوچک‌تر بر بزرگ‌تر خرده گرفت که چرا وقتی تو را هنری نفیس است در شغلی ثبت‌نام کردی که سنگین است و برای بی‌هنران است؟ 🔹برادر بزرگ‌تر گفت: صبر کن تا علت را بدانی! 🔸هیزم‌شکن هر روز صبح تا شب به جنگل می‌رفت و برای دربار و مطبخ آن هیزم جمع می‌کرد ولی برادر کوچک در حجرۀ خود در دربار سلطان از بیکاری مشغول استراحت و خوش‌گذرانی بود. 🔹یک سال به این منوال گذشت. روزی سلطان را نگین انگشترش افتاد. آن را به وکیل داد تا به جواهرساز قصر برای جاانداختن و محکم‌کردن نگین بدهد. 🔸برادر جواهرساز بعد از یک سال کاری یافت آن هم برای یک ساعت! ولی در همین یک ساعت بود که یک ضربه نسبتا سنگین چکش به دیوارۀ انگشتر باعث شکسته‌شدن نگین پادشاهی شد و همان بود که سر برادر زیر تیغ شمشیر جلاد دربار برد. 🔹هرچه تلاش کردند واسطه شوند شاه وساطت کسی را نپذیرفت. 🔸قبل از مرگ برادر هیزم‌شکن بر بالین برادر جواهرساز رفت و گفت: حال دانستی که چرا من هیزم‌شکنی را انتخاب کردم؟! چون کار هر اندازه سنگین و سخت باشد، حساب‌وکتاب آن راحت و خطای آن سبک و بخشودنی است. 🔹برعکس کاری که هر اندازه سبک و به مفت‌خوری نزدیک‌تر باشد خطای آن بزرگ و مجازات آن سنگین است. 🔸بدان روزهایی که تو در دربار در حال استراحت بودی، روزهای استراحت تو قبل از مرگت بود و روزهایی که من هیزم می‌شکستم روزهای قبل از زندگی من بودند. ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍ دعا کن خدا بهت توفیق بده... 🔹بزرگی می‌گفت: اگر کسی برای درخواست کمک، برای حل مشکلی پیش تو اومد؛ 🔸هرگز نگو: فلانی هم که هر وقت کاری داشته باشه فقط ما رو می‌شناسه! 🔹بلکه بگو: الحمدلله که خدا به من توفیق برطرف‌کردن نیازهای مردم رو عنایت کرده. 👤 امام حسین علیه‌السلام در این باره می‌فرمایند: 🔺برآوردن حاجت و برطرف‌كردن مشكلات مردم به دست شما از نعمت‌های خداوند است نسبت به شما، بنابراین با منت‌گذاری و اذیت آنان، جلوی این نعمت‌ها را نگیرید. 📚بحارالانوار، ج۷۴، ص۳۸ ‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✅ از رحمانیت خدا سوءاستفاده نکنیم ✍مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه می‌کرد، به او می‌گفتند: گناه نکن! در جواب می‌گفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد، نمی‌سوزاند. من باورم نمی‌شود، او از مادر مهربان‌تر است، چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار، پسر جوانی شد که در معصیت خدا، پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد، تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش می‌کرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش را داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت می‌کنم، نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است، حاضر به مرگ فرزندش باشد. گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده و به هیچ صراط مستقیمی سربه‌راه نمی‌شود. گفتند: پس بدان، بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه می‌آید و بر سوزاندن او هم راضی می‌شود‌. قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ؛ مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است. (عبس:۱۷) ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔴زبان هر انسان، بزرگ‌ترین کیسهٔ زر اوست ✍تاجری دو شاگرد برای تجارت داشت که در سفرهای تجاری، آن دو را همراه خود می‌برد که بار تاجر بر شتر می‌زدند و از بار او مراقبت می‌کردند تا دزد و سارقی بر آن نزند یا در طول راه بر زمین نریزد. شرط یکی از شاگردان اخذ دستمزد، و شرط دیگری فقط اخذ پند و کلام از تاجر بود؛ و اگر تاجر به او دستمزدی می‌داد، آن را می‌گرفت ولی شرط کرده بود که اگر دستمزد از او دریغ کرد، پند و کلام و نصیحت را از شاگرد خود دریغ نکند. شاگرد عاقل و طالب معرفت هر لحظه برای یادگرفتن درس و حکمتی همراه تاجر بود. روزی در بغداد به مردی برخورد کردند که مرد دیگری را ناسزا می‌گفت. مرد به نزد قاضی شکایت برد و قاضی به علت ناسزا حد قذف بر آن مرد رأی داد و چون مرد را توان شلاق‌خوردن در بدن نبود، شکایت را شاکی تغییر داده و بر اساس تغییر شکایت، رأی قاضی به جریمه ۲۰ سکه طلا تغییر یافت. تاجر روی به شاگرد خود گفت: ای جوان! بدان چنانچه سیم و زر را در هر جا روی در کیسه و انبانی می‌نهی و درب کیسه را محکم می‌بندی و طلا در کیسه زندانی می‌کنی، باید زبان خود نیز پشت میله‌های دندان خود در دهان زندانی کنی. اگر کیسۀ زر بند دهانش باز شود، همۀ زرها به فنا می‌رود و اگر کیسه سوراخ شود شاید فرصتی یابی و زود بفهمی و سکه یا سکه‌هایی از تو فنا رود. گاهی انسان سخن بی‌ربطی در تجارت می‌گوید، گویی کیسه او سوراخ است و اندک سکه‌ای ضرر می‌کند؛ ولی گاه کیسه زر باز می‌کند و زبان درنده از کام دهان رها می‌سازد و مثل آن مرد هرچه در کیسه زر داشت، بیرون می‌ریزد. پس بزرگ‌ترین کیسۀ زر تو دهان توست که باید بیش از کیسۀ زر همراه خود، مراقبش باشی. ‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔴چه‌کسی را سرکاروان زندگی‌ات قرار داده‌ای؟ ✍دیده‌ور صاحب بصیرتی در کاروانی از حله به شام برای تجارت در حرکت بود. کاروان چون به موصل رسید، سرکاروان از موصل پنبه خرید تا در شام بفروشد، چون خبر داشت پنبه در شام چند برابر موصل قیمت دارد‌. سرکاروان به اهل کاروان توصیه کرد پنبه بخرید که چند برابر قیمت در شام بفروشید و سود کلان برید. مرد صاحب بصیرت به‌جای پنبه، بار گندم خرید تا در شام به سود شرعی‌اش بفروشد. به جوانی در کاروان برخورد که بر خرد آن صاحب بصیرت خرده گرفت و ملامتش کرد. کاروان چون راه افتاد، شب را در کاروان‌سرایی که کنارش گورستانی بود، بار برای استراحت بر زمین نهاد. مرد دیده‌ور آن جوان را با خود به گورستان برد. در ورودی گورستان ایستادند و با اشاره به اهل قبور به پسر جوان گفت: «در کاروان دنیا، زندگان پشت‌سر زندگان قدم برمی‌دارند تا گم نشوند و سود کنند؛ ولی در کاروان آخرت، زندگان باید پشت‌سر مردگان قدم بردارند. این اهل قبور، سرکاروان زندگی من در دنیا هستند و من همیشه در تجارت دنیا می‌نگرم که این سرکاروان‌ها در دنیا چه خریده‌اند یا چه نخریده‌اند که سود کرده‌اند.» روزی کاروان دنیای ما، به منزلمان در شهرمان بازخواهد گشت، ولی کاروان اهل قبور را به منزل خود در دنیا هرگز بازگشتی نیست. پس سعی کن در زندگی دنیا، سرکاروان خود را مردگان و اهل قبور قرار دهی، نه زندگان طمع‌کار دنیا و غافل! ‌‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی ✍شبی سوار خودروی یکی از دوستان اهل معرفت بودیم و در جاده حرکت می‌کردیم. ناگهان سگی جلوی ماشین پرید و او نتوانست ماشین را کنترل کند و به سگ خورد. سپر ماشین به‌کلی از بین رفت. مدتی درنگ کردیم و بعد ادامه مسیر دادیم. گفتم: ناراحت نباش! اتفاقی است که افتاده و حیوان است، تقصیر تو چیست؟! آه سردی کشید و حقیقت زیبایی را بیان کرد. او گفت:هیچ اتفاقی، تصادفی و شانسی نیست. به‌فرض قبول کنیم که اجل آن سگ رسیده بود و باید می‌مرد، و سرنوشت او زیر چرخ ماشینی ماندن، امشب در جاده بود. حال سؤالی که برای من باید پاسخ داده شود این است که چرا من برای این امر شر و مصیبت انتخاب شدم؟! تو نمی‌دانی ولی خودم بهتر می‌دانم. اتفاق امشب ناشی از گناهی بود که من امروز انجام دادم و خودم می‌دانم که آن گناه چه بود. خداوند عزّوجلّ مى‌فرمايد: وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ؛ و هر مصيبتى كه به شما رسد، به‌خاطر كارهايى است كه مى‌كنيد. (شوری:۳٠) ‌‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✅اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست ✍همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسه‌ای نخود خواست. مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود. ۱۰ روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسه‌ای نخود به او داد. گفتم: مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه می‌خوریم ولی آن‌ها ۱٠ روزه اسراف و تمام می‌کنند. مادرم گفت: پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج می‌خوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش می‌خورند. ما از روی میلمان غذای باب‌میل خود می‌پزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست می‌کنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند. درنتیجه ما اسراف می‌کنیم، نه آنان! ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمریکا از قطر خواسته تا شبکه الجزیره کمتر اخبار فلسطین رو پوشش بده!!!🤔