eitaa logo
#کانال_میثاق♥🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ♥mesahg@🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
200.4هزار عکس
185.4هزار ویدیو
2هزار فایل
استقرار اسلام اصیل، دفاع از انقلاب اسلامی وحفظ ارزش های آن تااستقرار عدل و قسطmesahg@
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔴 ابزار تبلیغِ هر چیزی در دست حکمرانان است ✍روزی شاه‌عباس از مدرسه‌ دینی ملاعبدالله در اصفهان بازدید کرد و دید کسی در آن ثبت‌نام نکرده است. ناراحت شد و گفت: چرا چنین است؟! ملاعبدالله گفت: خواهشی از تو دارم؛ یک روز هر کاری من می‌گویم انجام بده و هیچ سوالی نپرس. شاه پذیرفت. روزی ملا سوار اسب شد و شاه جلوی او پیاده رفت. مدتی در اماکن شلوغ شهر گشتند. دو روز بعد مدرسه شلوغ شد. ملا به شاه گفت: روزی که محبت کردی و پیاده رفتی و من سواره، ارزش علم را بر مردم شهر مشخص کردی و این مردم بر علم عاشق شده و ثبت‌نام کردند. ابزار تبلیغِ هر چیزی در دست حکمرانان است. پادشاهان به هر چیزی بها دهند و به هر طرف میل کنند، مردم هم به همان طرف متمایل می‌شوند. ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🌼کار نیکی که با ریا انجام شود، تبدیل به شر می‌شود ✍دو مرد هندو گازر (لباس‌شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند، در رود سند می‌شستند و هنگام غروب بعد از خشک‌شدن تحویلشان می‌دادند. «پادرا» مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت. آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما «سونیل» مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود، آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقرا برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد، صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای 20متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد، تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت:این سکه را یادتان رفته بود. تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد، مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت:من 10 سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود. باید بقیه را هم بدهی. و از سونیل شکایت کرده و به‌جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. 🔺پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت:هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش. بدان کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت. ‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍ نذار فکر کنن برنده می‌شن 🔹هر جمعه بابام به کلوپ محله‌مون می‌رفت و نوار بوکس «محمدعلی کلی» و «جورج فورمن» رو کرایه می‌کرد. 🔸مسابقه قهرمانی جهان بود، ما با هم اون بازی رو هزار بار دیدیم، حرف نداشت. 🔹اولش فورمن تا جایی که می‌خورد علی رو زد، هوک چپ، هوک راست، شکم، زیر چونه، اما علی چسبیده بود به رینگ و می‌گفت: «ناامیدم کردی پسر!» 🔸فورمن چپ می‌زد، علی می‌خندید. فورمن راست می‌زد، علی می‌رقصید. رقص پاش بی‌نظیر بود. این کارش باعث می‌شد فورمن عصبی‌تر بشه. 🔹تا اینکه آخر سر علی با یه هوک راست جانانه فورمن رو ناک‌اوت کرد. 🔸همیشه وقتی بازی تموم می‌شد، بابام بهم می‌گفت: ضربه وحشتناکی بود ولی علی با این ضربه برنده نشد، چیزی که اون رو برنده کرد رقصیدن و خنده‌هاش بود. 🔹بعد نوار رو در میاورد و با خودش می‌گفت: بذار هرچقدر که می‌خوان ضربه‌هاشون رو بزنن، اما بخند، نذار فکر کنن که برنده می‌شن، نذار فکر کنن که برنده می‌شن. ‌‌‌‌🔴📢 🔴📢 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔴وسوسه‌های شیطان هنگام صدقه ✍در سال قحطی، در مسجدی واعظی بر منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد، 70 شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند صدقه بدهد. مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید، با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه‌دادن که این چیزها را ندارد. اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد. از جایش حرکت کرد. وقتی که به خانه رسید زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی می‌میریم و… به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقای خود برگشت. از او پرسیدند: چه شد؟ 7٠ شیطانی را که به دستت چسبیدند، دیدی؟! پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم، لیکن مادر شیطان را دیدم که نگذاشت. در روایتی از حضرت علی (علیه‌السلام) آمده است: زمان انفاق، 70هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و... مصلحت‌بینی می‌کند و نمی‌گذارد. ‌‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍ اولین خریدار حرف‌هایت خودت باش 🔹واعظی بر روی منبر از خدا می‌گفت؛ ولی کسی پای منبر او نمی‌رفت. روز بعد واعظ دیگری می‌رفت و منبر او شلوغ بود در حالی که هر دو واعظ دوست و اهل علم بودند. 🔸روزی واعظِ کم‌طالب به واعظِ پُرطالب گفت: راز این جمعیت شلوغ در پای منبر تو چیست؟ 🔹واعظ پُرطالب دست او را گرفت و به بازار بزازها رفتند. یک مغازه پارچه‌فروشی‌ شلوغ و پارچه‌فروشیِ دیگر کنار او خلوت بود. 🔸وقتی دلیلش را پرسیدند، دیدند که مغازۀ پارچه‌فروشِ شلوغ برای خودش است ولی پارچه‌فروشِ خلوت، فروشنده است. 🔹واعظ پُرطالب گفت: من همچون آن پارچه‌فروش که برای خود می‌فروشد، سخنم را خودم خریدارم، پس خدا نیز از من می‌خرد و مشتریان را به پای منبر من روانه می‌کند، ولی تو مانند آن فروشنده‌ای هستی که برای دیگری می‌فروشد، هرچند جنس او با جنس مغازۀ همسایه‌اش فرقی ندارد. 🔸سخنان تو مانند سخنان من است، ولی تو برای کسب لذت از دیگران سخن می‌گویی نه برای کسب لذت خودت! سخنی را که می‌گویی نخست باید خودت خریدارش باشی. 🔹در هر دو مغازه جنس یکی بود و قیمت هم یکی، ولی فروشنده‌ها متفاوت بودند و اختلاف‌نظر مشتری از نوع جنس پارچه نبود، از نوع جنس فروشنده بود. ‌‌‌🔴📢 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍ مراقب باش حرف‌هایت فتنه و درگیری ایجاد نکند 🔹ملامهرعلی خویی در مسجد نشسته بود که نادانی از او به عمد سؤال کرد: چرا ریش خود بلند کرده‌ای و مردم را با ریش خود گمراه می‌کنی؟! 🔸ملا سکوت کرد. سکوت ملا، یکی از شاگردان را سنگین آمد و خواست جواب او بدهد که ملا بر او خشم گرفت و او را امر به سکوت کرد. 🔹ملا گفت: بیایید شما را موعظه‌ای کنم. هر حرفی یک نر است و پاسخ آن یک ماده. چون به‌هم آیند، از آنان فرزندی زاده شود که یا شیطانی است یا رحمانی! 🔸اگر سؤالی رحمانی بود نری آمده که پاسخ آن ماده‌ای بر آن می‌فرستد که مولودش علم و حکمت می‌شود؛ ولی اگر سؤالی شیطانی بود هرگز ماده‌ای بر او نفرست و سکوت کن که شیطان قصدش آبستن‌کردن آن مجلس از کلام و پاسخ تو برای ایجاد فتنه و کینه و درگیری است. ‌‌‌‌ 🔴📢 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔻داستان ضرب‌المثل "خرش از پل گذشت" چه بود؟ ✍در زمان ناصرالدین شاه قاجار، پیرمردی اهل حنیفقان کنار رودخانه موردکی آسیاب آبی داشت که با آسیاب کردن گندم روزگار خوبی را می‌گذراند￸. پیرمرد یک گاو، هشت گوسفند و 40 درخت خرما و تعدادی مرغ داشت که در آن زمان وضع مالی خوبی بود￸. روزی، دزدی سوار خر خود بود که چند شتر و چند کیسه طلا را دزدیده بود و برای فرار از دست سربازان شاه به کلبه پیرمرد رسید￸. دزد به پیرمرد گفت￸: می‌خواهم از رودخانه گذر کنم و اگر تو برای من یک پل درست کنی یک کیسه طلا به تو می‌دهم￸. پیرمرد که چشمش به کیسه طلا افتاد به رویاهایش فکر کرد که با فروختن طلاها، خانه بزرگی در شهر می‌خرد و ثروتمند زندگی می‌کند، برای همین قبول کرد￸. از فردای آن روز، پیرمرد شروع به ساختن پل کرد و درختان خرمای خود را برید تا برای ساختن ستون‌های پل از آنها استفاده کند￸. روزها تا دیر وقت سخت کار می‌کرد و پیش خود می‌گفت دیگر به کلبه، آسیاب و حیوانات خود نیاز ندارم. ￸ پس، هر روز حیوانات خود را می‌کشت و غذاهای خوب برای خود و دزد درست می‌کرد￸. حتی در ساختن پل از چوب‌های کلبه و آسیاب خود استفاده می‌کرد￸، ￸طوری که بعد از گذشت یک هفته ساختن پل، دیگر نه کلبه‌ای برای خود جا گذاشت نه آسیابی. به دزد گفت: پل تمام شد و تو می‌توانی از روی پل رد شوی. دزد به پیرمرد گفت: من اول شترهای خود را از روی پل رد می‌کنم که از محکم بودن پل مطمئن بشوم و ببینم که به من و خرم که کیسه‌های طلا بار دارد، آسیب نزند￸. پیرمرد که از محکم بودن پل مطمئن بود به دزد گفت: تو بعد از گذشتن شترها خودت نیز از روی پل رد شو که خوب خاطر جمع بشوی و بعد کیسه طلا را به من بده￸. دزد بلافاصله همین کار را کرد و به پیرمرد گفت: وقتی با خرم از روی پل رد شدیم تو بیا آن طرف پل و کیسه طلا را از من بگیر￸. پیرمرد قبول کرد ￸و همانطور که دزد نقشه در سر کشیده بود اتفاق افتاد. ￸ وقتی در آخر دزد با خر خود به آن طرف پل رسید پل را به آتش کشید و پیرمرد این سوی پل تنهای تنها ماند. وقتی سربازان پیرمرد را به جرم همکاری با دزد نزد شاه بردند، ناصرالدین شاه از پیرمرد پرسید جریان را تعریف کن￸.ذپیرمرد نگاهی به او کرد و گفت: همه چی خوب پیش می‌رفت￸ فقط نمی‌دانم چرا وقتی خرش از پل گذشت￸، شدم تنهای تنهای تنها ...ضرب‌المثل خرش از پل گذشت از همین جا، شروع شد. 🔹نتیجه￸: توی زندگیت حواست باشه خر چه کسی رو از پل رد می‌کنی￸ اگر کمی به این داستان فکر کنیم می‌بینیم که خیلی آموزنده است و ما خر خیلی‌ها رو از پل گذراندیم که بعدش بهمون خیانت کردن. ‌‌‌‌ 🔴📢 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از mesaghمیثاق
✍ بابت آنچه به تو رسیده، شکرگزار باش حکیمی از شخصی پرسید: روزگار چگونه است؟ شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم. امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی را که یادگار ۳۰۰ساله اجدادی‌ام بود، بفروشم و نانی تهیه کنم. حکیم گفت: خداوند روزی‌ات را ۳۰۰ سال پیش کنار گذاشته و تو این‌گونه ناسپاسی می‌کنی؟ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔴📢 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ 🔴پشیمانی از گذشت بهتر از پشیمانی از قصاص ✍پسری به دست جوان شروری کشته شد. زمان قصاص رسید. جوان ملتمسانه پای چوبۀ دار درخواست عفو جان خویش می‌کرد. پدر مقتول آن‌گاه از خون فرزندش گذشت. به او گفتند: روزی پشیمان می‌شوی، روزی خواهی دید این جوان قابل عفو نبود و فرد دیگری را کشته است. مرد گفت: اگر روزی ببینم او فرد دیگری را کشته است، قطعا پشیمان می‌شوم که چرا امروز او را بخشیده‌ام. اما این پشیمانی بر من آسان‌تر است از پشیمانی از اینکه او را قصاص کرده باشم و روزی بگویم اگر او را قصاص نمی‌کردم، به‌عنوان انسان درستکاری در جامعه زندگی می‌کرد. گاهی بین دو پشیمانی، یکی برای انتخاب، بهتر از دیگری است. در اصول کافی از امام باقر علیه‌السلام آمده است: «پشیمانی‌ای که از گذشتی بر انسان آید بهتر از آن پشیمانی‌ای است که از یک کیفر و عذاب بر انسان وارد شود.» ‌‌‌‌ 🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
✨﷽✨ ✍ غرور انسان را نابود می‌کند 🔹شخص مغروری از روی غرور به نابینایی گفت: مشهور است خداوند هر نعمتی را که از روی حکمت از بنده‌ای می‌گیرد، در عوض نعمتی دیگر می‌دهد، چنان‌که شاعر گوید: 🔸«چو ایزد ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری» 🔹حال بگو بدانم خدا به‌جای نابینایی چه نعمتی به تو داده است؟ 🔸نابینا فوراً گفت: چه نعمتی بالاتر از اینکه روی تو را نبینم! 🔹به این ترتیب، پاسخ آن عیب‌جوی مغرور را داد و او را سرافکنده ساخت. ‌‌‌‌🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍ پرنده‌ات را آزاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌ 🔹پسربچه‌ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود. 🔸حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. 🔹اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر بودند، از پسرک حسابی كار می‌كشیدند. 🔸هر وقت پسرک از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌کردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد و پسرک با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. 🔹تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت: خسته‌ام و خوابم می‌آید. 🔸برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌کنم. 🔹پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی اون خودم هم آزاد شدم. 🔸اين حكايت همه ماست. تنها فرق ما، در نوع پرنده‌ای است كه به آن دلبسته‌ایم. 🔹پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای مدرک و عنوان آكادمیک و خلاصه شيطان و نفس، هركسی را به چيزی بسته‌اند و ترس از رهاشدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند. 🔸پرنده‌ات را آزاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
هدایت شده از mesaghمیثاق
✨﷽✨ ✍ دنیایی پر از قضاوت 🔹در دنیای قضاوت‌ها، تنها به این نکته توجه می‌شود: دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟! 🔸فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد: «احمق» ما که جلوی دیگران بپیچیم: «زرنگ» 🔹کسی جواب تلفن ما را ندهد: «بی‌معرفت» ما که جواب ندهیم: «گرفتار» 🔸فرد بلندتر از ما: «دراز» فرد کوتاه‌تر از ما: «کوتوله» 🔹همکار جزئی‌نگر: «ایرادگیر و وسواسی» ما جزءنگرتر باشیم، او می‌شود: «شلخته و بی‌نظم» 🔸فردی لیوان آب ما را ریخت: «کور» پای ما به لیوان دیگری خورد: «شعور» ندارند که لیوان را سر راه قرار داده‌اند. 🔹و مواردی از این دست که بسیارند. 🔸دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان. ‌‌‌‌🔴📢 صدای انقلابیون انقلاب اسلامی را ازاینجابشنوید 🔻 با فوروارد کردن مطالب کانال، را به دوستانتان معرفی کنید . 🌹☘🌺🌹🌿🍁🌸🌹🌼 https://eitaa.com/mesagh @mesagh 🌴🌴🌴 🌏