✨🌷
بعدازشهادت آقا محسن ؛
دیدم علی همش میوفته!
میخواستم ببرمش دکتر...
شب محسن اومد تو خوابم بهم گفت :
خانم!علی چیزیش نیست💔
منو میبینه میخواد بغلم کنه نمیتونه!
#راوی_همسر_شهید
#شهید_محسن_حججی
#یادت_باشد کتابی است در محور زندگی شهید حمیدرضا سیاهکالی مرادی که راوی این کتاب همسر شهید هستن .
#زندگی_نامه_شهدا
#شهید_سیاهکالی
#یادت_باشد
نکاتی که در ارتباط با کتاب #یادت_باشد
(زندگی شهید حمید سیاهکالی مرادی شهید مدافع حرم)
:
۱_وقتی کباب زدن اسفند دود کردن که بوی کباب دل کسی رو نبره و مدیون همسایه ها نشن
۲_از مغازه نزدیک به خونه خرید میکردن و میگفتن روزیِ این بنده خدا دست ما سپرده شده
۳_تو مهمونیِ خونهیِ همکار آقا حمید چادر فرزانه خانم **** میشه و چادر خانم خونه رو میپوشن وقتی فرزانه خانم چادر رو به آقا حمید میده که ببره سرکار و برگردونه به همکارشون آقا حمید با سرویس سپاه نمیرن و میگن چون قراره چادر رو هم برگردونم و این یه کارِ شخصیه از سرویس استفاده نمیکنم
۴_تو راهیان نور وسط گرمای ظهرِ جنوب همسرشون رو تو مسیر میبینن اما سوار نمیکنن و بعد که میان پیشش میگن اون ماشین سپاه بود و نخواستم از بیت المال استفاده شخصی کنم
۵_هر دو ۳ روز روزه میگیرن که گناهی تو عروسیشون نباشه
۶_آقا حمید دوست نداشتن خانمشون بدون چادر منتظرشون پشت پنجره بایسته
۷_تو دوران نامزدی رفتن جوراب بخرن آقا حمید میگفتن جوراب ضخیم بخرید
۸_ماه رمضونا کتاب میخوندن و خلاصهاش و برا هم میگفتن
۹_تمام مدت زندگی مشترک هر روز صبح صبحونه داشتن
۱۰_وقتی حضرت آقا صحبت میکردن آقا حمید از صحبتا یادداشت بر میداشتن
۱۱_تو هیات عمدا جلو دوستاشون میگفتن که یه دست غذا هم اگه هست بدین برا همسرم که محبت به همسر و به بقیه هم یاد بدن
۱۲_موتور و با دست تا سر کوچه میبردن و بعد روشن میکردن که صبح زود صداش همسایه ها رو اذیت نکنه
۱۳_کتابی که یکی دیگه از کتابخونه امانت گرفته بود رو مطالعه نکردن و میگفتن اشکال داره
۱۴_مقدمه کتاب و قبل از خریدن کتاب مطالعه نمیکرد که مبادا نویسنده راضی نباشه
۱۵_تو گلزار شهدا دست همسرشون رو نمیگرفتن که همسر شهدا با دیدنشون اذیت نشن
(بطور کلی در ملاعام زیاد احساسات و عواطفشون رو نشون نمیدادن تا دل مجردا نسوزه)
۱۶_ آقا حمید وقتی با پدر و مادرشون تلفنی هم حرف میزدن به احترامشون حالت نشستنشون رو درست میکردن
۱۷_آقا حمید همیشه تو کار خونه به همسرشون کمک میکردن حتی گاهی غذا با ایشون بود
۱۸_نماز شب آقا حمید به نماز صبحشون وصل بود
۱۹_هر روز زیارت عاشورا میخوندن
❤️ان شالله شهید زندگی کنیم تا شهادت قسمتمون بشه❤️
داخل نفر بر دو نفر از رفقایش نشسته بودند حمید هنوز جان داشته است و مدام میگفته : ببخشید خونم روی لباس شما میریزه حلال کنید رفقایش می گویند در لحظات آخر ذکر لب هایش ( یا صاحب الزمان«عج» ) بوده . شدت خون ریزی به حدی زیاد بود که حمید در مسیر شهید می شود .
ادامه رو در👈 اینجا بخونید.
🍁🍂
🍀 آخر آذرماه بود.
با ابراهیم برگشتیم تهران.
در عین خستگی خیلی خوشحال بود.
📍می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست.
📍من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم:
آقا ابرام پس چرا خودت دعا می کنی که گمنام باشی؟!
منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت:
📍من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت.
📚 راویان: علی صادقی، علی مقدم
🌹#شهدا رو با ذکر صلوات یاد کنیم
🍂🍁
🌹يادش به خير شوق وصالي كه داشتيم
باران اشك هاي زلالي كه داشتيم
يادش به خير حال خوش دل شكستگي
چشمان خيس و بغض سفالي كه داشتيم
بوي كوير مي دهد اين روزها دلم
كو آن هواي پاك شمالي كه داشتيم
از دشت لحظه ها چقدر توشه چيده ايم
از روز و ماه و هفته و سالي كه داشتيم
مانند ابر مي گذرد كاروان عمر
از دست رفته است مجالي كه داشتيم
ما مانده ايم و حسرت پرواز تا خدا
چيزي نمانده از پر و بالي كه داشتيم
شام فراق با دل عاشق چه مي كند
يادش به خير صبح وصالي كه داشتيم
📚 شاعر: يوسف رحيمي
🔶مهمونی 10کیلومتری عید غدیر🔶
🔹جهت ثبت مشخصات و خدمات خود در "مهمونی ده کیلومتری" عید غدیر تهران عدد 1 را به 3000212 ارسال فرمایید یا به لینک زیر مراجعه فرمایید.
mukeb.barayeali.ir
#سازمان_تبلیغات_اسلامی
#مهمونی_ده_کیلومتری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@basij_masjed
15.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از عزا درآوردن مادر شهید مجید قربانخانی پس از ۸ سال روی آنتن زنده
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 ویژه؛ شماره شانزدهم
⏰ #مثبت۱۰۰ثانیه | مدافع مردمسالاری
📹 مروری صد ثانیهای بر روایت رهبر انقلاب از اعتقاد امام خمینی(ره) به رأی مردم در ماجرای انتخاب بنیصدر تا عزل او از ریاست جمهوری در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰
✏️ رهبر انقلاب: امام در اواخر عمرشان تصریح کردند که به آن رئیسجمهورِ اوّل رأی نداده بودند. میگفتند رأی داده، [ولی] امام تصریح کردند که من به فلان کس رأی ندادم؛ امّا همان رئیسجمهوری که خود امام او را قبول نداشت و [به او] رأی نداده بود، تنفیذ کرد؛ چرا؟ چون مردم رأی داده بودند.