✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی
#هرچی_توبخوای
🌷 قسمت ۱۸
یه بار بعد جلسه گفت بمونم تا کارهای لازم رو با من هماهنگ کنه.
همه رفته بودن...
وقتی حرفها و کارهاش تموم شد، گفتم:
_میتونم ازتون سؤالی بپرسم؟
سرش پایین بود.گفت:
_بفرمایید
گفتم:
_شما میخواین برین سوریه؟
تعجب کرد...
برای اولین بار به من نگاه کرد ولی سریع سرشو انداخت پایین و گفت:
_شما از کجا میدونید؟
-اونش مهم نیست.من سؤال دیگه ای دارم.شما ازکجا...
پرید وسط حرفم و گفت:
_حانیه هم میدونه؟
-من به کسی چیزی نگفتم.
خیلی جدی گفت:
_خوبه.به هیچکس نگید.
بعد رفت بیرون.... متوجه شدم اصلا دوست نداره جواب سؤالمو بده.ناامید شدم. از اون به بعد سعی میکرد درمورد اردو هم تنهایی با من صحبت نکنه.
پنج فروردین اردو تموم شد.
فروردین هم دانشگاه عملا تعطیل بود. معمولا هر سال بعداز روز سیزدهم با دوستام قرار عید دیدنی میذاشتیم.
روز شونزدهم فروردین بود که بچه های بسیج دانشگاه میخواستن بیان خونه ما.
حانیه و ریحانه و خانم رسولی و چند تا دختر دیگه.مامان و بابا برای اینکه ما راحت باشیم خونه نبودن.صحبت خاطرات اردوی راهیان نور شد و شروع کردن به دست انداختن من.منم آدمی نیستم که کم بیارم.هرچی اونا میگفتن باشوخی جواب میدادم.
یه دفعه حانیه نه گذاشت نه برداشت رو به من گفت:
_نظرت درمورد امین چیه؟
همه نگاهها برگشت سمت من.منم با خونسردی گفتم:
_تا حالا کی دیدی من درمورد پسر مردم نظر بدم.
حانیه گفت:
_چون هیچ وقت ندیدم میخوام که زن داداشم بشی.
بقیه هم مثل من انتظار این صراحت رو نداشتن.
ریحانه بالبخند گفت:
_حانیه تو داری الان از زهرا خاستگاری میکنی؟
حانیه همونجوری که به من نگاه میکرد، گفت:
_اگه به من بودکه تا الان هم صبر نمیکردم. ولی چکارکنم از دست امین که راضی نمیشه ازدواج کنه.
حانیه میدونست داداشش موافق ازدواج نیست و اینجوری پیش بقیه با من حرف میزد،..این یعنی میخواست اول از من بله بگیره بعد به داداشش بگه زهرا به تو علاقه داره پس باید باهاش ازدواج کنی.
الان وقت با حیا شدن نیست.صاف تو چشمهاش نگاه کردم وگفتم:
_داداشت به ظاهر پسر خوبی به نظر میاد ولی خودت میدونی من تا حالا چندتا از این خاستگارهای خوب رو رد کردم.من اگه بخوام ازدواج کنم....
ادامه دارد..
🌷🌷🌷💓💓🌷🌷🌷
مِـصـْღبـٰاحـُ الـْـهُــღدےٰٰ❣🇵🇸
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی #هرچی_توبخوای 🌷 قسمت ۱۸ یه
💫★彡 دو پارت جذاب تقدیم نگاهتون 彡★
آلوده شدیم...
-مـٰارابهڪربلابرسانید
خـٰاڪاینجابهمانمیسازد(: !💔
+اللهمارزقناڪربلا
#صلےاللهعلیڪیااباعبدلله
غمعشـقتومراڪشـت؛ولےحرفےنیسـت
عمردرعشقتوخوباسـتبہپایانبرسـد:)
679ba3457634c9027f714b0d9409a770.mp3
2.38M
بوی حرم میکنه بیقرارم:)
حاج حسین یکتا میگفت :
گاهی میری یه جا مهمونـے ؛ دیدی
غذا کم میاد !
صاحبخونه بینِ اون همه جمیعت
میاد بهت میگه : اگه میشه تو غذا
کمتر بخور ، بزار به دیگران برسه
آخه تو واسهمایی ولی اوناغریبن ..
وقتی واسه #امام_زمان باشی ؛
آقا میگه میشه کمتر بخوری! میشه
بیشتر سختی بکشی ! بذار بقیه
استفاده کنن؛ آخه تو واسه مایی .
بچهها کاری کنید امام زمان برنامه
هاشو رویِ ما پیاده کنه ..!🚶🏻♂
.•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هستیِ غریب الغربا، عمهی سادات
یک لحظه از این بیسروپا روی مگردان...
سالروز شهادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد🥀
#اعمال_قبل_از_خواب😴🖇
یادآوریاعمالقبلازخواب
حضرترسولاکرمفرمودندهرشبپیشاز خواب :
1⃣. قرآنراختمکنید.
(=³بارسورهـتوحید)
2⃣. پیامبرانراشفیعخودگردانید.
(=¹ بار: اللهمصلعلیمحمدوآلمحمد
وعجلفرجهم،اللهمصلعلیجمیعالانبیاء والمرسلین)
3⃣. مومنینراازخودراضیکنید.
(=¹بار: اللهماغفرللمومنینوالمومنات)
4⃣. یکحجویکعمرهـبهجاآورید.
(=¹ بار: سبحاناللهوالحمدللهولاالهالا اللهواللهاکبر)
5⃣. اقامههزارركعتنماز
(=³بار:«یَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِهِ، وَیَحْكُمُ
مایُریدُبِعِزَّتِهِ»)
آیاحیفنیستهرشببهاینسادگیاز
چنینخیرپربرکتیمحرومشویم
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🦋https://eitaa.com/mesbaholhodaANSAROLHOSEIN