.
لایا دخترکی از دیار دانشمندان است که به همراه مادربزرگ و پدربزرگ و آخرین بازماندهی خانواده اش، برادر بزرگترش در محلهای فقیر و بدنام زندگی میکند.
.
.
سال هاست که مارشال ها با سرکوبِ دانشمندان حکومت را در دست دارند و دانشمندان را به بردگی میگیرند. همه میدانند مجازات خیانت به امپراطوری مرگ است. روزی از روزها ماسک ها به خانهی لایا می آیند؛ مادربزرگ و پدربزرگ او را میکشند و برادر او را به اسارت میبرند اما لایا فرار میکند. جرم برادر لایا چیست؟! خیانت.
.
.
لایا برای نجات برادرش هرکاری میکند. تنها راه نجاتِ برادرش کمک گرفتن از مقاومت است؛ اما هرکاری بهایی دارد. مقاومت در ازای نجات برادرش از او میخواهد از فرماندهی بلککلیف-مدرسهی وحشتناکِ ماسک ها- جاسوسی کند.
.
.
در مدرسهای که به برده ها تجا/وز میکنند و آن ها را کتک می زنند، او چه خطراتی را باید به جان بخرد؟! تجا/وز؟ کتک خوردن؟ یا شاید مرگ! در این بین الایس پسر فرمانده برای مسابقهی انتخاب امپراطور برگزیده می شود، اما او اصلا علاقه ای به مارشال ها ندارد و میخواهد از مدرسه فرار کند.
.
.
همه چیز از آنجایی بدتر می شود که لایا در پوشش یک برده نظرِ الایس را جلب میکند و الایسِ سرباز نظر لایا را. حالا لایا باید از فرماندهای جاسوسی کند که چشم برده ها را در میآورد و آنها را میکشد. آیا او زنده می ماند؟! اصلا میتواند برادرش را نجات دهد؟! سرنوشت الایس و لایا در امپراطوری مارشال ها چه میشود؟! ...مرگ؟!
.