💢
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن سلام و ادب خدمت همه ی اعضای محترم.
عزیزانی که هماهنگی شده مشاوره های اورژانسی اونها انجام بشه من عذر خواهی می کنم چنانچه احیانا جواب
تلفن خانم حسن وند با تاخیر انجام بشه
فقط و فقط به دلیل این که ایشون در مراسم فاتحه والده ی مکرم هستن و
مجدد باید قبلش یادآوری کنم بعضی ساعات مشاوره رو .
از شما ممنونم که شرایط کنونی ایشون رو درک می کنید💐
مشکات
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه🌹 قسمت ۲۲ #محرم شب اول محرم که می رسیدهمه ی مسجد🕌امین الدوله سیاه🏴 پوش م
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه🌹
قسمت۲۳
وقتی فهمیدکه من هستم خندید☺️وگفت:اینجاوقت من دراختیار سپاه است.اگرکاری داشتی شب🌃 توی مسجدصحبت می کنیم.شب هم توی مسجد🕌به سراغ احمدآقارفتم.نیروهای واحدسیاسی اطلاعات مهمی دراختیارداشت.گفتم:احمدآقاچن تا ازخبرهای دست اول رابه من بگو!نگاهی👀 به من کردوبرای اینکه دل من رانرنجاندچن خبرمهم همان روزراکه همه ی مردم ازاخبارشنیده بودن بیان کرد!احمدآقادوسال درواحدسیاسی سپاه حضورداشت.دراین مدت به اواجازه ی حضوردرجبهه رانمی دادند🚫تااینکه توانست موافقت مسئولان رابرای حضوردرجبهه بگیردوبه صورت بسیجی راهی شد.
#موتور
یک دستگاه موتورسیکلت 🏍تریل ۲۵۰ ازطریق سپاه پاسداران دراختیاراحمدآقابود.نامه ای💌 ازسپاه برای معرفی به راهنمایی رانندگی دریافت کردومشکل گواهینامه رابرطرف کرد
ازمسئولین سپاه اختیارکامل موتورراگرفته بود,یعنی اجازه داشت درامورمختلف شخصی وکارهای مسجدازآن استفاده کندوهمه هزینه های💵 موتورراخودش پرداخت کند.این موتورخیلی بزرگ بودبه طوری که وقتی توقف می کردپای احمدآقابه سختی به زمین می رسید😐یک روزسراغ ایشان رفتم وگفتم:برایکی ازکارهای مسجددوساعت ⌚️موتوررالازم داریم.ساعت دوعصر موتورراتحویل دادوماهم حسابی مشغول شدیم!خیلی حال می داد😌دوساعت ما,تاغروب قرارادامه پیداکردوباهزارخجالت وناراحتی😔 رفتم درب خانه ی احمدآقا.برادرایشان دم درآمد.گفتم:می شه احمدآقاراصداکنید.می خواهم موتور
راتحویل بدهم🙁برادرشان رفت وبرگشت وگفت بدیدبه من.آن شب وقتی احمدآقابه مسجدآمدخیلی خجالت زده بودم🙈امّاخیلی عادی باماصحبت کرد.اواصلاً ازماجرای موتورحرفی نزد❌بعداً فهمیدیم که ازبدقولی ماحسابی ناراحت بوده.برای همین خودش برای گرفتن موتورپشت درنیامد.تاناراحتی وعصبانیتش ازبین برود✅موتوراحمدآقاکاملاً دراختیارکارهای مسجدبود.ازعدسی 🍵گرفتن برای دعای ندبه ی مسجدتا...یک روزبه همراه احمدآقابه دنبال یکی ازکارهای مسجدرفتیم.بایدسریع برمی گشتیم.برای همین سرعت موتورراکمی زیادکرد.خُب خیابان هم خلوت بود.موتورتریل ۲۵۰هم کمی شتاب بگیره دیگرکنترلش سخت است😮باسرعت ازخیابان درحال عبوربودیم یکدفعه خودرویی🚕 که درسمت چپ ماقرارداشت بدون توجه به مابه سمت راست چرخید!درسمت راست ماهم یک خودروی دیگردرحال حرکت بود
زاویه ی عبور ماکاملاًبسته شد😵دریک لحظه گفتم:تمام شد.الان تصادف می کنیم.ازترس😨 چشمم رابستم ومنتظرتصادف بودیم!لحظاتی بعدچشمم رابازکردم دیدم احمدآقابه حرکت خودادامه می دهد😱
من حتی یک درصدهم احتمال نمی دادم که سالم ازآن صحنه عبورکرده باشیم.بارنگ پریده وبدن لرزان😰 گفتم:چی شد?مازنده ایم⁉️
احمدآقاگفت:خداروشکر.بعدهاوقتی درباره ی آن لحظه صحبت کردم به من گفت:خداوندمتعال ماراعبورداد💯مابایدآنجاتصادف می کردیم.امّافقط خداوندمتعال بودکه مارانجات داد.من درآخرین لحظه کنترل موتورراازدست دادم وفقط گفتم:خدا✅بعددیدم که ازمیان این دوخودروبه راحتی عبورکردیم❗️
👈 ادامه دارد... 🔜👉
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
مشکات
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخونیم 9 استاد پناهیان: چرا بعضیا سختشونه نماز بخونن؟! ✴ نماز برای چیه؟! "
.
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 10
چرا نماز رو غلط معرفی می کنیم؟
💢⛔💢
استاد پناهیان:
یه استاد دانشگاهی می فرمود: بچه ی من نماز نمی خونه، یعنی کاهل نمازی میکنه،
ولی ما کم نذاشتیم تو تربیتش،
حاج آقا شما بفرمایید ما چیکار کنیم؟!
❗💠💠❓
✅ گفتم : نماز رو چجوری به پسرت معرفی کردی؟
💠 گفت : بلاخره معرفی کردیم دیگه!
✅ گفتم نه دقیقا بگو؛ داریم صحبت می کنیم.
💠 گفت حاج آقا چی بگم آخه !
بهش گفتیم نماز عبادته و ...
کم کم که گفت رسید به این جملات: نماز خوندن عشق بازی با خداست، مناجات با معبوده، راز و نیاز با رب العالمینه و...
💢💢❌〽❗
اینجوری معرفی کرده بودن نماز رو!
اما بچش وقتی ایستاده واسه نماز👇
گفته راز کو؟ نیاز کو؟ من اگه رازی داشته باشم همینجوری به خدا میگم!
❗
وایساده سر نماز مثلا عشق بازی کنه با خدا!
بعد یواش یواش دیده عشق کجا بود؟!!!
آروم آروم پیش خودش میگه: حالا بعدا عشق بازی می کنیم دیگه !
حالا چه وقتشه!
الان من وسط کار و درسم هستم و حال عشق بازی ندارم
🔹🔸🔸🔸🔸🔸
به اون استاد گفتم: خب اشتباه نماز رو معرفی کردی!!!
بچت هی میره سراغ نماز هی لذت نمیبره و "هی دیگه نمیره سراغ نماز!"
😔
" خودش رو شکست خورده ی در نماز میبینه"
خیلی خیلی خیلی مهم👆👆👆
✅ بابا "نماز عشق بازی نیست فعلا"
نماز عشق بازی با خدانیست ابتدائًا
" نماز ابتدائًا مؤدب شدن است "
"ادب رعایت کردن است"
اول از همه ادب نماز رو رعایت کن.
〰🔹🔸🌎🌍
لطفا نماز رو درست معرفی کنید به افراد. "مخصوصا به جوانان و نوجوانان"
👆🌎👆✅💻
برای اینکه بقیه هم نمازاشون درست بشه انتشار بدید.
اجرتون با امام زمان علیه السلام
🌺💠✅🌺💠✅
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
قانون جذب.mp3
1.37M
#حاج_آقا_حسینی
🔮 آیا واقعا به هر چیزی که فکر کنیم بهش میرسیم؟
#قانون_جذب
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
1_146146406.mp3
4.71M
🔳 #وفات_حضرت_فاطمه_معصومه(س)
🌴یا حضرت معصومه
🌴مدد مدد مدد مدد
🎤 #محمودکریمی
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh
مشکات
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه🌹 قسمت۲۳ وقتی فهمیدکه من هستم خندید☺️وگفت:اینجاوقت من دراختیار سپاه است.ا
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه 🌹
قسمت ۲۴
تابستان ۶۴ تهدیدش کرده بودند😱گفته بودند:توراترورمی کنیم.حتی به محل کاراحمدآقازنگ 📞زده بودندوگفتند:تورامی کشیم😶آمده بودمسجدوبرای بچه هاصحبت کرد.تقریباً اوایل تابستان سال🗓۱۳۶۴بود.آن زمان احمدآقادراوج مسائل معنوی بود👌بعدازجلسه برای من ویکی ازبچه هاگفت:ظاهراًتقدیرخداوندمتعال برشهادت 🌷من است.توی همین چندروزآینده!خیلی تعجب😳 کردیم.آن موقع ماچهارده ساله بودیم.گفتیم:احمدآقایعنی چی?شماکه جبهه نیستی!گفت:بله,امّامن درتهران شهیدمی شوم.به دست منافقین.مابه حرفهای احمدآقاکاملاً اعتمادداشتیم✅برای همین خیلی ناراحت شدیم.هرروزمنتظریک خبرناگواردرمحل بودیم.شب هاوقتی درمسجدچشم مابه احمدآقامی افتادنفسی😤 به راحتی می کشیدیم ومی گفتیم:خدای متعال راشکر.تااینکه یک شب 🌃بعدازنماز,وقتی پریشانی رادرچهره ام دیدبه من گفت:ناراحت نباش,قضاوقدرالهی تغییرکرده,من فعلاًشهیدنمی شوم🚫
بعدادامه داد:من چندماه دیگردرکنارشماخواهم بود.نمی دانیدچقداین خبربرای من خوشحال 😌کننده بود.بعدهاازبرادراحمدآقاشنیدم که این قضیه خیلی جدی بوده وبرای همین آن چندروزاحمدآقابه صورت مسلح🔫 درمحل حضورداشته.مسجد🕌امین الدوله درماه 🌙رمضان ودرتابستان ۱۳۶۴عجیب بود.نوای مناجات های مرحوم سیدعلی میرهادی,سخنرانی های انسان ساز حاج آقاحق شناس ,زندگی درکناراحمدآقاو...این هاشرایطی راپدیدآوردکه یکی ازبه یادماندنی ترین ایام عصرمن شد💯حاضرم هرچه خداوندمتعال می خواهدبدهم ویک باردیگرآن ایام نورانی تکرارشود👌سحرهابعدازخوردن سحری دوباره به مسجدمی امدیم وبعدازنمازبااحمدآقاقرآن می خواندیم.آن موقع من وایشان تنهابودیم.بسیاری ازنصیحت های انسان سازازایشان مربوط به آن سحرهای نورانی بود✅درایام تابستان واوایل پاییز۱۳۶۴حال وروزاحمدآقابسیارتغییرکرده بود نمازهای اوازقبل عجیب ترشده بود.درزمان اقامه ی نمازجماعت صورتش ازاشک😭 خیس می شد.بدنش به شدت می لرزید.مانندپرنده ای🕊 شده بودکه دیگر توان ماندن درقفس دنیارانداشت.من باخودم می گفتم:
بعدازاین احمدآقاچگونه می خواهدزندگی کند❓ازهمان ایام وقتی درباره ی کرامات ومشاهده ی اعمال افرادو...صحبت می کردم کمترجواب می دادومی گفت:برای کسی که می خواهدبه سوی خداوندمتعال حرکت کنداین مسائل سنگریزه های راه است❗️
یامثال می زدکه خداوندمتعال به برخی ازسالکان طریق وانسان های واراسته عنایاتی مانندچشم برزخی ویاطی الارض عطاکرد.امّاآن هاباتضرع😢 ازخداوندمتعال خواستندکه این مسائل راازآن هابگیرد! چون این هانشانه ی کمال انسان نیست❌ احمدآقامی گفت:بزرگان ماعلاقه دارندزندگی عادی مانندبقیه مردم داشته باشند.یادم هست می گفت:همین طی الارض که برخی آرزوی آن رادارندازاولین کارهایی است که یک مومن می تواندانجام دهد.امّااهل سلوک همین راهم ازخدای متعال نمی خواهند🚫یادم هست احمدآقاعینکی شده بود.گفتم:خُب شماقرآن بیشتربخوان.می گویند:هرکس قرآن بخواندمشکلات ودردچشمانش برطرف می شود.لبخندی 😊زدوگفت:می دانم که اگربه نیت شفای چشم خودم قرآن بخوانم,حتماًضعف چشمانم برطرف می شود💯بعدادامه داد:امّانمی خواهم به این نیت قرآن بخوانم!می خواهم زندگی ام روال عادی داشته باشه!آن ایام نورانی خیلی زودسپری شد.باشروع پاییزمدارس🏦 بازشدوتابستان زیبای من به پایان رسید😔امّانمی دانستم این آخرین فرصت های من درکناراحمدآقاست که سریع طی می شود
👈 ادامه دارد... 🔜👉
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh