eitaa logo
مشــــــــــکـات
1.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
36 فایل
مشـــــــکـات 🔹کانالی برای به تصویر کشیدن فعالیت‌های شما... 🔹اطلاع رسانی محافل، برنامه ها، مسابقات و... https://harfeto.timefriend.net/16908741066690 ارتباط با ادمین: @Bentollhossein_3361 @bentollzahra13
مشاهده در ایتا
دانلود
مشــــــــــکـات
سلام بر آن شیرخوار کوچک💔
فرات بود، ولیکن نبود آب اینجا که بود مهریهٔ فاطمه سراب اینجا صدایِ گریه، نمی داد رنجشان انگار که بی محلیِ بر طفل شد ثواب اینجا به دست شاه دو عالم که طفل بالا رفت نسوخت هیچ دلی غیرِ آفتاب اینجا مگر به گوشِ علی، تیر خواند لالایی ؟ که بُرد کودکِ معصوم را بخواب اینجا غروبِ روز دهم زود اتفاق افتاد سپهر گشت به خونِ گلو خضاب اینجا حسین تنها شد وای بر دل زینب خدایِ صبر گرفت از غم اضطراب اینجا سه روز زخم تنش را که نور تازه گذاشت حرام کرد به خود سایه را رباب اینجا 💔
تا مسیرم به درِ خانه‌ات افتاد حسین خانه آباد شدم، خانه‌ات آباد حسین.❤️ https://eitaa.com/joinchat/3298558037Ccef00aa9c3
اگه احساس کردی دلت تبدیل به خرابه شده، برای حسین(ع) گریه کن.. https://eitaa.com/joinchat/3298558037Ccef00aa9c3
امان از لحظه ی 
وداع ِ پدر و پسر؛ 
لحظه ای که میشد فهمید
دیگر حسین دلی به 
ماندن ِ علی اکبر نبسته
:)
نگوییم گناه کردیم جوانیم!
دارالحرب . وقتی غنچه‌ای جوانه می‌زند، باغبان گرفتارش می‌شود. از همان دم که گلبرگ‌هایش نحیف و ساقه‌اش نازک و بدیع است، تا روزی که شانه‌ به شانه‌ی سروها شود. باغبان حسابِ لحظه به لحظه‌ی غنچه‌اش را دارد. حساب یک به یک گلبرگ‌هایش. وجب به وجب ساقه‌اش. حتی تمام دم و بازدم‌هایش. غنچه هر چه بیشتر گل می‌دهد، مهرش در دل باغبان بیشتر می‌شود. به عطرش خو می‌گیرد. می‌شود مونس و همدمش. وابستگی هر نفسش. نورِ چشمانش. پاره‌ی جگرش. امیدِ روزهای پیری‌اش. عصای روزهای مبادایش. نه فقط حواسِ باغبان، که روح و قلبش به پای غنچه؛ آب و خاک می‌شود و عمرش، نورِ راهش. هر دم مراقب است خدایی ناکرده نسیم تنش را نلرزاند. بانگی آزرده‌اش نکند. یا خورشید زیادی به تماشایش ننشیند. تمامِ باغبان می‌شود غنچه‌اش. وقتی از فصل گل دادن می‌گذرد و بعد، این سروها هستند که به قامتش رشک می‌برند؛ کالبدیست که روح و عمر باغبان را به جانش گرفته. من باغبانی بودم که خدا عزیزترین و ملیح‌ترین غنچه را به دستانم به امانت سپرد. نه از روزی که لیلی (س) ماه‌ها او را به قلب و تن کشید و بعد در قنداقه‌ وقفم کرد. پیش‌تر از این‌ها بود. حکایت باغبان شدنم به روزی برمی‌گردد که به روی این جهان چشم گشودم و صورت نمکین و نورانی محمد (ص) را مقابلم دیدم. مدینه برف و بوران نداشت، لیک گرد سپیدی بر سر و روی پیامبر نشسته بود. بعد از خزان آخرین فرستاده‌ی خدا، فصل‌ها تغییر ترتیب دادند. سال‌ها بعد ربیعِ محمد (ص) به من رسید. همین غنچه‌ی آمیخته به گلاب و یاس که بالای سرش نشسته‌ام. نشسته که نه خمیده‌ام... تکیه بر غلاف شمشیر، با زانوهایی که در میدان کنار پسرم جا گذاشتم. آرام خوابیده. مثل شب‌هایی که تنش بوی آسمان و دهانش عطر شیر می‌داد. به سینه که می‌چسباندمش آرام و قرار می‌گرفت. تا وقتی خواب به چشمانش برسد، نگاه از چشمانم برنمی‌داشت. هنوز هم همینطور است. ساعتی قبل که دوره‌اش کردند و بعد، میانه‌ی اصحاب ابلیس طوفان به پا شد و غنچه‌ام از دایره‌ی نگاهم خارج، به زور و تقلا عقبِ سپاه نیزه و شمشیرها پیدایش کردم. خون نفس‌هایش را به غارت برده بود. با این حال چشمانش باز بود. انگار منتظر بود من برسم، سیر ببینمش، بوسه‌ی خون آلودش را بچشم و بعد بخوابد. صورتش را که دیدم، لشکر ابرهای سیاه هجوم آورد و مردمکانم را گرفت. صورت ماهگونش... صورتی که به جز بوسه و نوازش‌های من، آزاری ندیده بود... از میان خسوف هم شکاف تیغ‌ها، ردِ سنگ‌ها و همه‌ ضربه‌ها پیدا بود. بدنش؟ بدنش را یادم نیست. خوب نمی‌دیدم. نور چشمانم خاموش شده بود. اما شنیدم که گفتند: پسرِ حسین اربا اربا شده. اسبش را دیدید؟ چه بی‌رمق و شکافته شده بود؟ وقتی اسب به این روز افتاده باشد، وای به حال سوارش... هی با دست اشک از دریای چشم می‌گرفتم بلکه ببینم گفته‌هایشان را اما بی‌فایده بود. با هر قطره‌ی اشک،‌ علی پراکنده‌تر می‌شد... حالا که در دارالحرب کنار تن از دست رفته‌اش نشسته‌ام، حساب و کتاب گلبرگ‌های جامانده‌اش دارد دستم می‌آید. آنقدر این موهای معجدِ مشکین را ناز و نوازش کرده‌ام که تعداد تارهایش را بدانم. آنقدر نظاره‌اش کرده‌ام که میزان قامتش دستم باشد. آنقدر عطر تنش را بوییده‌ام که غلظت گلابش خوب به شامه‌ام مانده باشد. قامتش همان قامت به میدان رفته نیست. پسرم کم شده... وقتی می‌رفت، شتاب را با کمربند ارثیه‌ی محمد (ص) به کمر بست. با عقاب نتاخت، پرواز کرد. نشد خوب در آغوش بگیرمش. حظ کنم از هم قد و تا شدن مرتبه‌ی نگاه‌هایمان. نشد جزء به جزء صورتش را به بوسه آغشته کنم. اینک که می‌خواهم میان دستانم حلش کنم، برای التيام جراحاتش بوسه روی زخم به زخمش بکارم، نمی‌شود. نوازشِ گلی که زیر دست و پا مانده، محال است. چه برسد به در بر کشیدنش! دوباره اشک، دوباره علیِ پراکنده... از خیرِ به تن کشیدنش می‌گذرم و محتاط سر روی شانه‌اش می‌گذارم. سوالی که از میدان تا همین لحظه بارها پرسیده‌ام را تکرار می‌کنم: چرا این همه زخم داری پسرم...؟ _لیلی سلطانی
مشــــــــــکـات
دارالحرب . وقتی غنچه‌ای جوانه می‌زند، باغبان گرفتارش می‌شود. از همان دم که گلبرگ‌هایش نحیف و ساقه‌ا
خونِ دل خوردم علی،تا که تو آقا شده ایی پدرت پیر شده،تا که تو رعنا شده ایی لشگر امروز به قدِ خمِ من میخندد مردکی داد زد و گفت:حسین تا شده ایی...
لشگر امروز به قدِ خمِ من میخندد مردکی داد زد و گفت:حسین تا شده ایی...
هدایت شده از مشــــــــــکـات
دانلود+دعای+عهد+علی+فانی.mp3
6.27M
اَلعَجَل اَلعَجَل یا مَولایَ یا صاحِبَ الزَّمان 💚🌿 https://eitaa.com/joinchat/3298558037Ccef00aa9c3
••بـسمـِ الـرَّبِ العـشقَ الَّـذی خَـلَـقَ الحُـسین🖤🕊 🌞امروز چهارشنبه ۴/ مرداد ماه/۱۴۰۲ ۸/محرم/۱۴۴۵ ۲۶/ژوئیه/۲۰۲۳ 🔅ذکر روز چهارشنبه یا حَیُ یا قَیوم" 🗒مناسبت های روز چهارشنبه 📌روز بزرگداشت شیخ صفی الدین اردبیلی
6041e0177c7fedd01bf59fdf_-8139859896368453015.mp3
2.75M
بـخوان دعـایِ فـرج را... دعـا اثـر دارد... دعـا کـبوتر عـشق است... بـالُ پـر دارد... 🤍🕊