🔸گزارشي از سخنان دكتر یوسف دانشور عضو هیأت علمی گروه فلسفه دین موسسه امام خمینی ، با موضوع «طبیعیت گراییِ غیر موجهِ علمی» در نشست علمی بین المللی «ادیان ابراهیمی و مواجهه با الحاد جدید، علوم طبیعی و آینده ی الحادنو»: 👇👇👇
▫️اين نشست به صورت مجازی، به زبان انگلیسی، به همت «مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه» و با پیام آیت الله العظمی مکارم شیرازی، برگزار شد.
▫️سخنرانان این وبینار علمی آقایان دکتر مهدی گلشنی، دکتر مایکل بیهی، دکتر ابوالفضل ساجدی، دکتر رابین کالینز و دکتر یوسف دانشور بودند که با دبیری علمی نشست حجت الاسلام قاسم محمدی سخنرانی خود را ارائه کردند.
🔹دکتر دانشور ابتدا اظهار داشت: که الحاد در جهان مدرن همواره تمایل شدید به استفاده از علم برای اثبات مدعیات خود داشته است به گونه ای که گاه طبیعتگرایی وجودشناختی یا الحاد را همان علمگرایی دانسته اند.
وی در ادامه بیان کرد: الحاد مدرن علم را علمگرانه می فهمد و از تمام ظرفیت های چنین نگاهی به نفع خود بهره میگیرد.
طبق این نگاه، که قطعاً الحاد نو نیز از آن تبعیت میکند، علم با طبیعتگرایی وجودشناختی که همان الحاد است رابطه ای ناگسستنی دارد. نگاه فوق، اما، مورد قبول اکثریت دانشمندان، فیلسوفان و الهیدانان نیست. اینان طبیعتگرایی وجودشناختی را نگاهی متافیزیکی میبینند که هیچ ارتباطی با علم ندارد، چنان که علمگرایی را با علم بی ارتباط می بینند. اما همین متفکران علم را پیرو نوعی دیگر از طبیعتگرایی میدانند که آن را طبیعتگرایی روش شناختی می نامند.
👇👇👇👇👇
🔹همچنین وی بیان داشت: این که علم به لحاظ روشی طبیعتگرا است به این معنی است که علم در تبیین امور طبیعی خود را ملزم به تمسک به امور طبیعی و عدم تمسک به امور فراطبیعی و نیز گزاره های وحیانی می داند. اینان از تفکیک بین طبیعت گرایی وجودشناختی و طبیعت گرایی روش شناختی برای نفی هرگونه تعارض بین علم و دین بهره می گیرند؛ ادعای اینان این است که چون طبیعتگرایی علم صرفاً روش شناختی است و از این رو هیچ ادعای متافیزیکی ندارد، هیچ تهافتی بین علم و دین رخ نمیدهد. اما مراجعه به کلام طرفداران طبیعتگرایی روش شناختی نشان میدهد که این طبیعت گرایی به شدت متافیزیکی است.
🔹در انتها دکتر دانشور با استناد به دیدگاه مایکل روس، فیلسوف علم کانادایی-انگلیسی، که از مدافعان سرسخت طبیعتگرایی روش شناختی است استناد کرده بیان داشت: که روس، با استفاده از این طبیعتگرایی تلاش زیادی در از بین بردن تعارض بین علم و دین دارد و بعد از تبیین طبیعتگرایی در سیاق بحث از رابطه علم و دین به صراحت اعلام میکند که طبیعتگرایی روش شناختی قبول مسحیت، یهودیت، اسلام یا هر دین خاص دیگری را روا نمیدارد و امکان وقوع معجزه در عالم را نفی میکند.
این سخن او به وضوح حاکی از ماهیت وجودشناختی طبیعتگرایی به اصطلاح روش شناختی است و اتفاقاً همین محتوای وجودشناختی این طبیعتگرایی است که سبب تعارض بین علم و ادیان میگردد.
🌐 @meshkatnoor
🔸گزارشي از سخنان دكتر ساجدي استاد تمام گروه فلسفه دین موسسه امام خمینی با موضوع "رابطه دين و اخلاق با نگاهي به الحاد مدرن"، در نشست علمی بین المللی «ادیان ابراهیمی و مواجهه با الحاد جدید، علوم طبیعی و آینده ی الحادنو»: 🔸حامیان الحاد مدرن مانند ریچارد داوکینز و سم هریس نه تنها اخلاق را نیازمند دین نمی دانند بلکه حامی تضاد این دو هستند. داوکینز تلاش کرد تا ریشه های اخلاق را به زیست شناسی برگرداند و رویکرد فرگشتی خود در مورد خلقت را به اخلاق هم سرایت دهد تا رابطه میان اخلاق و دین را قطع و ثابت کند که برای فهم و عمل به اخلاق نیازی به دین نیست. وی در کتاب (پندار خدا) بخش عمده ای را به این بحث اختصاص داده است. از جمله ادله وی بر تضاد دین و اخلاق این است که اخلاق دینی را نوعی تملق گویی و پاچه خواری خدا ذکر می کند و ان را باعث زبونی انسان می داند
🔸حجت الاسلام ساجدی در ادامه به اشکالات وارد بر این دیدگاه پرداخت و بیان داشت که اشکالات متعددی بر این دیدگاه وارد است، از جمله اینکه او درک صحیحی از خدای ادیان توحیدی خاصه اسلام، ندارد. خدا را موجودی همانند سایر انسانها می داند که نیازمند التماس است و می توان او را با تملق گویی و ... فریب داد و به اهداف شخصی خود رسید. داوکینز توجه ندارد که این التماسها چیزی از ما نمی کاهد بلکه به کمال ما می افزاید. اینها در مباحث فلسفی انسان شناسی، و خداشناسی و فلسفه اخلاق مورد بحث قرار گرفته است. بعلاوه نیاز انسان به تجارب معنوی و اشراقی و ظرفیت متعالی آدمی در این عرصه، موضوعی است که مورد غفلت ملحدین مدرن است.
🔸از دیگر دلایل وی بر تضاد دین و اخلاق، این است که دین منشا جنگها در طول تاریخ بوده است. سم هریس نیز ایمان مذهبی را منشا دیوانگی و بی عقلی و خشونت ورزی می داند.
وی در پاسخ به این شبهه گفت: کافی است که جنگهای گسترده ابرقدرتها برای استعمار ملتها و از جمله مسلمانان را در طول دو قرن گذشته و به ویژه ۴ دهه اخیر مطالعه کنیم. روسای جمهور امریکا هم مستقیما به کشورهای متعددی حمله کرده اند و هم یکی پس از دیگری گروههای تروریست مانند طالبان، القاعده و داعش را تقویت کرده و منشا جنگهای فراوانی شدند. اگر اقلیتی از مسلمانان مانند داعش که به اعتراف ترامپ ساخته خود امریکا است دست به خشونت زده اند، نمی توان آن را به تمام مسلمانان تعمیم داد و این نسبت ناروا، مغالطه در استدلال است. 🔹براي مطالعه مطالب ساير سخنرانان اين نشست به آدرس زير مراجعه كنيد: 👇👇👇👇 https://www.hawzahnews.com/news/937903/
🌐 @meshkatnoor
💠 شماره 99 فصلنامه «نقد و نظر» منتشر شد
🔸نود و نهمین شماره فصلنامه علمی ـ پژوهشی «نقد و نظر» به همت پژوهشکده فلسفه و کلام و اداره نشریات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد.
👈 مشاهده این خبر در:
dte.bz/RVgmZ
❇️ حیرت در حیرت
🔸 قسمت اول
✍️ محمد جعفری
👈 مهدی نصیری دریادداشتی در مورد رحلت آیت الله مصباح چنین نوشته است:
«آن مرحوم از حیث رعایت زیّ روحانیت و تواضع رفتاری و مهربانی در تعاملات شخصی نیز زبانزد بود اما غفلت از یک نکته یعنی امکان خطای عالمان و مجتهدان و صاحب نظران دینی در عصر غیبت به دلیل عدم امکان دسترسی به معلم و مفسر معصومِ قران و سنت، ایشان را نسبت به پاره ای از دیدگاهها و نظرات خود ـ که حتما احتمال خطا در آنها راه داشته و نمی توانسته به عنوان معرفت و اسلام ناب قلمداد شود ـ آن چنان راسخ و صاحب حق می کرد که به خود اجازه می داد بعضا مخالفان خود را به جهل و کفر و فسق و خیانت و ارتداد و ...متهم کند و چهره ای خشن و مهاجم از خویش در طیفی از افکار عمومی و نخبگان ترسیم کند».
نکاتی چند در این باره را با ایشان در میان می گذارم:
1. امکان خطای عالمان و مجتهدان در عصر غیبت، امری است کاملا پذیرفته اما ما محکمات و مسلّماتی در عرصه دینداری داریم که مبنای دیانت است و طبعا انکار آنها، چیزی از اسلام باقی نخواهد گذاشت . طبعا هر عالم اسلام شناسی و از جمله حضرت آیت الله مصباح رحمت الله علیه می تواند در این مورد خود را راسخ و صاحب حق بداند و البته آن آموزه ها را هم به عنوان معرفت ناب و اسلام حقیقی، معرفی نماید. اگر جز این باشد، ما می مانیم و یک تکثر معرفتی و نسبیت فکری و دیگر هیچ!
2. آقای نصیری در ادامه می نویسند: « ما گریزی از به رسمیت شناختن اجتهادات و قرائت های روشمند گوناگون دینی نداریم و مجاز به تکفیر و تخطئه شخصیتی و نسبت دادن انحراف و بددینی به صاحب نظران نیستیم مگر آن که ثابت شود که اوّلاً اجتهاد آنها غیر روشمند است ... ». جمله اخیر ایشان را باید به فال نیک گرفت که مرز میان خودشان و نظریه قرائتهای مختلف از دین را ابراز کردند. بله باید کسی که در مقام استنباط احکام دین قرار می گیرد، اجتهاد روشمند را در پیش بگیرد و الا می توان او را تخطئه نمود. حضرت استاد مصباح در سیره علمی خویش، دقیقا تابع همین نگرش بود و بس. تاریخ پنجاه ساله نوشته های ایشان گواه این مدعاست. هر جا ایشان، نویسنده یا تفکری را نقد می کند بر همین اساس بوده است که این نوع برداشتها از اسلام، نا روشمند و مخالف با مبانی استنباط و منطق فهم دین است و زمینه انحرافات جدی را در تفکر دینی فراهم می نماید. اگر نبود روشنگری امثال ایشان و شهید مطهری، معلوم نبود که التقاط و تفکر نسبی گرایانه، دیگر برای دین، حتی محکماتی باقی بگذارد. اگر سیره استاد مصباح در تخطئه نظریه یا صاحب نظر نادرست است، پس باید اساسا سیره امام خمینی و شهید مطهری را هم نادرست خواند که از اسلام سُرایی عده ای از نویسندگان به جای اسلام شناسی سخن می گفتند.
3. اما مقوله تکفیر، خود تهمتی است ناروا. ای کاش جناب نصیری، دست کم نمونه ای خٌرد از رویکرد تکفیری استاد نشان می دادند. هر آن که با آثار گفتاری و نوشتاری، ایشان آشنایی اجمالی داشته باشد، در بیان ایشان جز منطق و خرد ورزی مشاهده نمی کند. گویا سابقة ژورنالیستی آقای نصیری باعث شده که در امتداد جریان شارلاتانیسم رسانه ای دوم خرداد که آیت الله مصباح را به واسطه طرح بحث جهاد، «تئوریسین خشونت» معرفی می کردند، چهره ای خشن و مهاجم از ایشان به تصویر بکشد. بله استاد مصباح ، بر روی تفکرات التقاطی و لیبرالی و رحمانی از اسلام خط بطلان می کشید و البته طبیعی است که این به ذائقه فکری روشنفکران دینی و طرفداران آنها خوش نیاید و حضرت ایشان را به خشونت طلبی متهم نمایند. گویا آقای نصیری تصور می کنند که خوانندگان اصلاح طلب نشریة ارزش مدار و اصول گرای صبح در دهه هفتاد، امروزه چهره رحمانی از ایشان در ذهن دارند!!
4. ناگفته هایی باقی ماند که به قسمت بعدی این قلم،موکول می کنم. این یادداشت را با این جمله به پایان می برم که صاحب « عصر حیرت»، که خود در حیرتی عمیق، نسبت به مواضع گذشته معرفتی و سیاسی فرو افتاده است، از سویی نابیّت فکری و اعتقادی را در اختیار معصوم می داند و بس و از سویی پلورالیسم مدرن و نسبیّت حقیقت را نفی می کند! این دو را چگونه می توان جمع نمود جز با حیرت در حیرت؟!
🌐 @meshkatnoor
هدایت شده از @javadgoli
🔆بخشی از وصیت نامه علامه مصباح یزدی
❇️ علامه مصباح در این بخش از وصیت نامه فرموده است:
✅ طلب معرفت به خدا و آنچه نازل کرده است، برترین جهاد می باشد.
✅دفاع از اسلام و رفع شبهات در باب اعتقادات و احکام دینی از برترین عوامل کسب رضایت الهی می باشد.
📡 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از جهادتبیینی
🗓سالروز تبیینحدودولایةمطلقهفقیه
🏳بانامهامامبهحجةالاسلامخامنهای۴
💠رهبرانقلاب
‼️دستور ولی فقیه، حکم الله است کار ولی فقیه چیست در جامعه کار ولی فقیه عبارت است از اداره جامعه، البته بر مبنای اسلام و آنجاهایی که مصالح اسلامی و ملی را ولی فقیه تشخیص میدهد و بر طبق مصلحت، یک دستوری صادر می کند، آن دستور، حکم الله است. آن دستور یک دستور شرعی است ولی فقیه چه با اتکا به دلیل قطعی و چه با اتکا به ادلهی شرعی، یک مصلحتی را برای جامعه تشخیص می دهد، آن مصلحت را اعمال می کند، آن می شود حکم الله و برای همه ی مردم، این حکم واجب الاطاعه است. آنچه را که ولی فقیه در جامعه اسلامی به عنوان قانون وضع می کند یا اجرا می کند، احکام ولی فقیه، احکام اولی است، مثل احکام الله است. در حکومت ولی فقیه، مقررات کشور، مقررات اسلامی و واجب الاطاعه است. مقررات دستگاه قانون گذاری، مقررات دستگاه اجرا کننده، مقررات دستگاه قضایی، همه ی اینها مظاهر حاکمیت ولایت فقیه است در حقیقت به خاطر مشروعیت ولایت فقیه است که این همه مشروعیت پیدا می کند. در جامعه اسلامی تمام دستگاهها، چه دستگاه های قانون گذار، چه دستگاههای اجرا کننده، اعم از قوهی اجرائیه و قوه قضائیه مشروعیتشان به خاطر ارتباط و اتصال به ولی فقیه است، والا به خودی خود هیچ مشروعیت ندارد معنای قانون وضع کردن چیست؟ معنای قانون وضع کردن این است که محدودیت هایی را در زندگی مردم، بر طبق یک مصالحی ایجاد می کنند. خب، یک چنین کاری بنابر مبانی فقهی اسلامی و بنابراصل ولایت فقیه، برای هیچ کس جایز نیست و از هیچ کس مشروع نیست، مگر ولی فقیه. ۶۶/۱۱/۲
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
📜 وصیت نامه آیت الله مصباح یزدی+متن
بخشی از وصیت نامه آیت الله مصباح یزدی امشب در مراسم هفتم این استاد فقید حوزه علمیه قم قرائت شد.
⬇️ دانلود «پیدیاف» وصیتنامه:
https://hawzahnews.com/x9YS5
وزیر علوم: قطعاً پس از آیت الله مصباح در محیطهای علمی احساس خسران میکنیم
منصور غلامی وزیر علوم:
🔻نگاه ظریف آیت الله مصباح و بیان و مشخص کردن دقیق مسائل توسط ایشان در فضای دانشگاهی بسیار راه گشا و تاثیرگذار بود.
🔻دانشجویان اوایل انقلاب نوشتهها و مکتوبات آیت الله مصباح یزدی را قطعاً به خاطر دارند و تداوم این آثار بعد از آن دوره در مباحث علمی و در محیطهای دانشگاهی بسیار اثرگذار است.
🔻از اینکه ما سرمایه بزرگی همچون آیت الله مصباح یزدی را از دست دادیم قطعاً در محیطهای علمی احساس خسران میکنیم اما خدا را شاکریم که وجود علمایی مانند ایشان در برهههای مختلف، چراغی را برای روشن کردن بخشهای مختلف در مباحث علوم اسلامی فراهم کرده اند لذا باید برای حفظ دستاوردهای علمی آیت الله مصباح تلاش کنیم.
@meshkatnoor
از همه علاقه مندان دعوت می شود که با ورود به لینک ذیل 👇👇👇وارد صفحه سمینار شوند. https://engage.shatel.com/b/moh-rwr-0c6-xuj
🔻حجت الاسلام والمسلمین دکتر شباننیا عضو هیات علمی موسسه امام خمینی و استاد علوم سیاسی در پاسخ به این شبهه که استاد مصباح ، هیچ منزلتی برای رأی مردم قائل نبودند، گفت: 🔻علامه مصباح یزدی معتقد بودند که حکومت اسلامی دارای دو رکن است و هرگز نمیشود این دو رکن را از آن جدا کرد؛ نخستین رکن آن است که هرگونه تصرفی که در حکومت اسلامی انجام میشود از قانون الهی نشأت گرفته و صاحب منصبان از سوی خداوند متعال مشروعیت دینی و الهی دارند و رکن دیگر که بسیار مهم است مردم هستند. آیت الله مصباح یزدی در فلسفه سیاسی خویش معتقد بود تا زمانی که مردم در حکومت حضور ندارند حکومت اسلامی به اهداف خود نمیرسد. ایشان برخلاف هجمههایی که نسبت به او وجود داشت و گفته میشد که آیت الله مصباح یزدی جایگاهی برای نقش مردم در حکومت اسلامی قائل نیست؛ باطل بودن این سخن را با طرحی که در کتاب حقوق و سیاست در قرآن کریم ارائه کرد، به اثبات رساند. 🔻مشروح مصاحبه ایشان با خبرگزاری مهر را در ذیل دنبال نمایید 👇👇👇 https://www.mehrnews.com/news/5112585/
🔴 اختلاف میان آیت الله مصباح و شهید بهشتی
✍️دکتر علیرضا جواد زاده
❇️ يکي از اتهاماتي که نسبت به آيتالله مصباح مطرح شده و ميشود، ادعاي اختلافات اساسي ميان ايشان و شهيد بهشتي است. منشأ اين اتهام نيز مربوط ميشود به اختلاف ديدگاهي که ميان شهيد بهشتي و آيتالله مصباح در روش برخورد با برخي از انديشههاي غير اصيل دکتر شريعتي وجود داشته است.
ديدگاه آيتالله مصباح و استاد مطهري درباره دکتر شريعتي، تقريبا شبيه هم بود. اما مواضع شهيد بهشتي در مقابل اشتباهات دکتر شريعتي، آرامتر و ملايمتر از آن دو بزرگوار بود. لکن عدهاي اختلاف روش در اين موضوع را به معناي اختلافات اساسي ميان شهيد بهشتي و استاد مصباح معنا کرده، سعي در متقابل جلوه دادن اين دو شخصيت در زمينههاي فکري و عاطفي داشته و دارند. در حالي که اولا: روابط ميان شهيد بهشتي و آيتالله مصباح از جهت فکري و عاطفي بسيار نزديک و صميمانه بود و «يکي از صميمانهترين دوستيها را» اين دو با هم داشتند: ثانيا، شهيد بهشتي، نسبت به آثار دکتر شريعتي منتقد بوده و اشتباهات دکتر را زياد و مهم ميدانست؛
به عنوان نمونه شهيد بهشتي در جلسهاي كه درباره انديشه و آثار دكتر شريعتي تشكيل شده بود، ميگويد: «... [شريعتي] خاميهاي فراوان دارد و كار تحقيقي مستندش از كار قريحهاي و ذوقياش بسيار كمتر است. من ميدانم كه او در اين برداشتهاي سليقهاي و ذوقي كه ميتواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و يا ميزند. اما در كنار اين ضرر زدنها، سودها و جاذبههايي براي عده زيادي از افراد دختر و پسر جوان به سوي اسلام و تشيع داشته و دارد. آيا از اين ضرر و سود كدام بيشتر است؟ نميدانم. اين مسأله به آمارگيري احتياج دارد. در دايرة آگاهي من، كساني كه به وسيلة كتابها و سخنرانيهاي شريعتي با اسلام آشناتر شدهاند و به اسلام رو آوردهاند، فراوانند؛ اما كساني كه منحرف شده باشند و انحرافشان مستند به اين نوشتهها باشد، در دايره شناسايي من، چندان نيست. ولي اين شناسايي من است؛ ممكن است شناسايي آقاي مصباح عكس اين باشد، ممكن است شناسايي دوستان ديگر عكس اين باشد ...» (شريعتي جستجوگري در مسير شدن، ص 63ـ64).
آري، اختلاف شهيد بهشتي با شخصيتهايي چون آيتالله مصباح و شهيد مطهري، نه در اصل اشتباه و مردود بودن بخشي از آثار دکتر شريعتي،بلکه در برآيند مثبتات و منفيات نشر انديشه و آثار دکتر شريعتي و پارهاي از شيوههاي برخورد با اشتباهات بوده است. انتقادهاي آيتالله مصباح و شهيد مطهري نسبت به افکار و آثار دکتر شريعتي نيز تنها براي جلوگيري از انحراف جامعه و اصلاح اشتباهات وي بوده است. تا حدي که پس از شنيدن خبر وفات دکتر شريعتي، آيتالله مصباح ميگويند: «من درتمام اين سالها تلاش ميکردم تا با اشتباهات و انحرافات دکتر مقابله کنم و آرزويم اين بود که ايشان اصلاح ميشود و قلم و بيان او در خدمت اسلام و قرآن قرار ميگرفت» (براي تفصيل بحث درباره نقدهاي آيتالله مصباح به انديشه و آثار دکتر شريعتي، و برخي اختلافهاي روشي ميان آيتالله مصباح و شهيد بهشتي در اين موضوع، همچنين اطلاع از شواهد و نمونههاي متعدد از روابط بسيار نزديک ميان آيتالله مصباح با شهيد بهشتي، ر.ک: گفتمان مصباح، فصل چهارم: آيتالله مصباح،دکتر شريعتي و شهيد بهشتي،ص 199ـ293؛ مصباح دوستان، ص127ـ196).
🌐 @meshkatnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #دكتر_سروش و انكار آسماني بودن قرآن
#روياانگاري_وحي
#رودررو
✅ حجت الاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2073231414Cedf9811cee 🌐 @meshkatnoor
هدایت شده از @javadgoli
⚫️ حقوق بشر آمریکایی
🔴 در نگاه نظام لیبرال سرمایه داری غرب، سعودی های وهابی با همکاری صهیونیستها حق دارند مردم مظلوم یمن را چندین سال محاصره و قتل عام کنند؛ چون این ظالمان مستکبر قدرت و ثروت دارند.
🔴 طبق معیارهای غرب سکولار ضد دین، مردم مظلوم یمن (که به دلیل تحریم های ظالمانه، کودکانشان غریبانه از گرسنگی جان می دهند) به جرم دفاع از دین و وطنشان تروریست نامیده می شوند و جمهوری اسلامی ایران نیز به دلیل دفاع از آنها، طرفدار تروریست لقب می گیرد.
❌ برجام منطقه ای و بی تفاوتی نسبت به مظلومان منطقه که مشتی غربگدای بی احساس شعار آن را می دهند یعنی مخالفت با فرمایش امام علی (علیه السلام):
🔆«کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.
📝 جواد گلی
📺 برنامه تلویزیونی «مصباح»
🔻با موضوع سیری در آثار علامه مصباح یزدی
👤 با حضور حجتالاسلام دکتر ابوطالبی
🕙 امشب ساعت ۲۲ زنده از شبکه قرآن
@aboutalebi57 🌐 @meshkatnoor
♦️ لم تقولون ما لا تفعلون👇👇
🔷 در تمامی سخنرانی ها و کتاب های حضرت استاد علامه مصباح ـ رضوان الهی بر اوـ حتی یک جمله تاکید می کنم یک جمله اهانت نسبت به مخالفین و معاندین او پیدا نمی کنید. اصولا بنای ایشان بر نام بردن از افراد نیست بلکه اندیشه را نقد می کنند(هر چند درنهایت ضمیر، مرجع خود را پیدا می کند)
در کلام و گفتار استاد عزیز ،صاحب اندیشه ها اهانت نمی شوند و این یعنی تقوی و خودسازی که سیره این مرد الهی بوده از جوانی
اما کافیست نگاهی به تعابیری که مخالفان او علیه این شخصیت پرثمر بکار برده و می برند بیندازید آن وقت تفاوت اخلاقی را به وضوح مشاهده می کنید.
از جمله مخالفین،دکتر سروش است که حتی بعد از رحلت این عارف بزرگ، نسبت های ناروا به ایشان زده و تهمت هایی را روا داشته این در حالی است که نامبرده(دکتر سروش) در کتاب اوصاف پارسایان که شرحی است بر خطبه متقین چنین می نویسد:
✍️ از قديم الايام تا روزگار حاضر يکي از راههاي تشفّي خاطر اين بوده است که آدميان به يکديگر لقب زشت بدهند.
کساني که نميتوانند رودررو با کسي بايستند و سخنشان را بگويند و از مواجهه مستقيم عاجزند، تنها راهي که برايشان ميماند اين است که دشنامي پشت سر نثار کنند و نيشي بزنند و غيبتي روا دارند و يا آن که نام زشتي بر کسي بگذارند.
اين تنابز به القاب است يعني آن که آدمي نامي يا کلمهاي به کسي بچسباند تا او را بدنام و موهون کند و شخصيت اجتماعيش را لجن مال کند.
(ص 349 کتاب اوصاف پارسایان دکتر سروش(شرح خطبه متقین)
https://eitaa.com/nafahat99/895 🌐 @meshkatnoor
🔴 اصالت اسلامي در مبارزات انقلابي
مبارزات آيتالله مصباح در سالهاي 1346ـ1355
✍️دکتر علیرضا جواد زاده ، استاد و پژوهشگر تاریخ معاصر
1. درباره فعاليتهاي سياسي آيتالله مصباح (ره) در قبل از انقلاب، سؤالات و شبهاتي مطرح شده است. طرح اين شبهات از اواسط دهه هفتاد به بعد از سوي جريان موسوم به اصلاحات ـ که آيتالله مصباح به مواجهة انتقادي نسبت به مباني و اصول فکري اين جريان اقدام کرده بود ـ طرح شد. در همان زمان، پاسخهاي متعددي در قالب مقالات و کتابها نوشته و انتشار يافت. شايد بهترين و جامعترين اين آثار، کتاب «مصباح دوستان» است که در سال 1383 منتشر شد. در فصل دوم اين کتاب با عنوان «مبارزي بيادعا» (ص35ـ98) و نيز در ضميمه چهارم آن با عنوان «اسناد و مدارک» (ص435ـ472)، با تفصيل و به صورت متقن و مستند، به فعاليتهاي انقلابي و مبارزاتي بسيار زياد و حاد آيتالله مصباح پرداخته و به سؤالات و شبهات پاسخ داده شده است. در ويراست دوم کتاب که با عنوان «گفتمان مصباح» در سال 1387 انتشار يافت، مطالبِ طرح شده، بسط و اتقان بيشتري پيدا کرد. ر.ک: «فصل دوم: دوران مبارزه» (ص 59ـ151) و بخش «اسناد و مدارک» (ص983ـ1059). اين کتاب، نوشته جناب حجتالاسلام رضا صنعتي از ارادتمندان مرحوم هاشمي رفسنجاني است که برخي آثار را در تمجيد و دفاع از ايشان به نگارش درآورده است؛
2. با انتشار آثار متعدد درموضوع مبارزات آيتالله مصباح در قبل از انقلاب، و وجود اسناد و گزارشهاي متواتر در اين زمينه (به عنوان نمونه، جلد سوم کتاب «اسناد انقلاب اسلامي» و جلد اول و چهارم کتاب «جامعه مدرسين حوزه علميه قم»)، طبعا، شبهه عدم انقلابي بودن ايشان رنگ باخته و مجالي براي طرح پيدا نميکند. اخيرا سؤال و شبهه به نحو ديگري طرح شده است؛ اينکه، فعاليتهاي مبارزاتيآيتالله مصباح در سالهاي 1341ـ1345 و نيز سالهاي 1356ـ1357 مسلم بوده و قابل انکار نيست؛ اما ايشان در سالهاي مياني انقلاب يعني 1346ـ1355، از مبارزات کنار کشيده بودند. در پاسخ به اين سؤال، نکاتي در چند بند به اختصار ذکر ميشود و تفصيل بحث به نگارش مقالهاي مستقل موکول ميگردد؛
3. در دوره دهساله مذکور (1346ـ1355)، بخاطر شرايط خفقاني حاکم بر کشور، فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي حوزويان در مقايسه با قبل و بعد از اين دوره کمتر شد؛ به عنوان نمونه، در طول اين ده سال، صرفا يک نوشتة جمعي از سوي فضلا و مدرسان حوزةعليمه قم با اسم و امضاي افراد منتشر شد (ر.ک: اسناد انقلاب اسلامي، ج3،ص222). اتفاقا نام آيتالله مصباح در ذيل اين نوشته آمده است؛
4. به طور کلي فعاليتهاي عالمان و روحانيانِ مبارزين در سالهاي مياني انقلاب با دو رويکرد پيگيري شد: الف) گروهي مانند آيتالله منتظري و آيتالله رباني شيرازي، به فعاليتهاي سياسي مستقيم در قالب سخنراني عليه رژيم، تنظيم و نشر اعلاميه (در بسياري از اوقات بدون ذکر نام)، ايجاد هماهنگي ميان مبارزان و رسيدگي به وضعيت آنان و ... ادامه دادند و در اين راستا متحمل زندان و تبعيد شدند. هر چند اين گروه فعاليتهاي حوزوي و فرهنگي نيز داشتند، اما به نظر ميرسد اولويت و دغدغة اصلي آنها، مبارزات سياسي مستقيم با رژيم بوده است؛ ب) گروه ديگري مانند شهيد مطهري، شهيد بهشتي و آيتالله مصباح، به رغم همراهي و فعاليت در مبارزات سياسي، اولويت برنامههاي خود را به فعاليتهاي فرهنگي و گفتماني، تربيت نيروهاي فكري و كادرسازي ـكه به صورت غيرمستقيم، تأثير عميقي ميتوانست در مبارزات سياسي اسلامي برجاي گذارد ـ اختصاص دادند؛ 👇👇👇
5. در اين دوره، بخشي از مبارزات سياسي اسلامي با مبارزات افراد و جريانهاي التقاطي «مارکسيست اسلامي» (مانند دکتر شريعتي و سازمان مجاهدين خلق) آميخته شد؛ به گونهاي که اينگرايش در حوزه و ميان انقلابيان علاقهمند به اسلام نيز نفوذ کرد. به گفتة آيتالله مصباح، برخي افراد برجستة مبارز ميگفتند: « ما بايد اقتصاد سوسياليستي را در ايران پياده كنيم، تنها راه اصلاح كشور اين است که اقتصاد ايران، سوسياليستي بشود يا كسان ديگري بودند... كه صريحاً ميگفتند ماركسيستها يك بخشي از اسلام را گرفته اند و ما هم يك بخش ديگري را، حقيقت اسلام دو چيز است، يكي اعتقاد به خدا و معنويات و يكي هم عدالت اجتماعي كه عدالت اجتماعياش را ماركسيستها گرفتند و اعتقاد به خدايش را ما! اگر ما ماركسيست را توأم با اعتقاد به خدا كنيم، ميشود اسلام» . اين تفکر و گرايش موجب شد آيتالله مصباح که حساسيت منفي بسيار بالايي نسبت به جريانهاي انحرافي و التقاطي داشتند، نسبت به آينده انقلاب نگران شوند؛ به همين جهت علاوه بر عدم همراهي با چنين مبارزاتي که با جريانهاي التقاطي گره خورده بود، وظيفه خود را روشنگري فرهنگي در اين زمينه بداند (ر.ک: مصباح دوستان، صص76ـ 79؛ گفتمان مصباح، ص144ـ147)؛
6. با اين حال، طي سالهاي1346ـ1355 در مواردي که فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي بدون التقاط بود، و با امام خميني ارتباط داشت، آيتالله مصباح فعاليت و همراهي نمودند. بهرغم اهتمام ايشان به پنهانکاري در مبارزات (به جهت اخلاص و نيز رعايت اصول مبارزاتي)، مواردي از اقدامات سياسي ايشان در اين دوره منتشر شده است. دو نمونه در اين راستا ذکر ميشود:
الف) حجتالاسلام سيد محمود دعايي (از روحانيان مبارز قبل انقلاب و مدير مسئول روزنامه اطلاعات در جمهوري اسلامي) در گزارشي درباره برخي فعاليتهاي ايشان كه مربوط به سال 1346 ميباشد، چنين آورده است: «امام براي اولين بار در دوران تبعيدشان، نامهاي به دولت وقت نوشتند و پيغامي براي فضلا و روحانيون حوزه علميه قم صادر فرمودند [درباره نامه و پيام امام و چگونگي چاپ و انتشار آن،ر.ک: نهضت امام خميني، ج2، ص308ـ323]. من براي چاپ و توزيع آن از عراق به ايران آمدم.» «پيام امام به حوزههاي علميه را در هزار نسخه تكثير نموديم و به نحو مطلوبي توزيع شد ... اين پيام احتياج به پاسخ داشت، پاسخ را حضرت آيتالله مصباح خودشان از زبان مخاطبان امام نوشتند كه پيام دلگرمكنندهاي براي امام بود كه ما آمادگي داريم و وفادار هستيم ... از اين پاسخ، در حدود هزار نسخه تكثير و توزيع شد.» «من به دليل بياحتياطي يكي از افراد لو رفتم و در همين جريانات بود كه حضرت آيتالله مصباح با اطلاعاتي كه از درون زندانها داشتند، تأكيد ميكردند كه من حتماً از ايران خارج بشوم.» «مقدمات فرار من بسيار كارساز بود. مقدمات خروج موفق من را حضرت آيتالله مصباح فراهم كردند». آقاي دعايي در ادامه ميگويد: «خاطرم هست كه در اولين روز ورود به نجف به درس حضرت امام (ره) در مسجد مرحوم شيخ انصاري (مسجد تركها) در بازار حويش نجف رفتم. بعد از درس جلو رفتم و گفتم: من تازه از ايران آمدهام و پاسخ پيغام شما به طلاب را در ايران تكثير كردهايم. به احتمال قوي به عرضشان رساندم كه اين پاسخ را آقاي مصباح تنظيم كردهاند و تقديم كردم. روز بعد باز در مسير، امام را زيارت كردم با برخورد رضايتآميز و يك لبخند سپاسگونهاي از اين كه پيامشان منتشر شده و پاسخ مناسب دريافت كردهاند، ابراز رضايت و خوشحالي كردند» (گفتمان مصباح، ص112ـ113؛ مصباح دوستان،71ـ72). 👇👇👇
ب) فضلا و مدرسين حوزة قم كه از اوايل سال 1345 در طول چهار سال، بهدليل فشار و اختناق رژيم نتواسته بودند اعلاميه، تلگراف و نامهاي به صورت جمعي صادر و منتشر نمايند، در سال 1349 دو روز پس از وفات آيتالله حكيم، در 14 خرداد تلگرافي به امام خميني ارسال كردند. از جملة امضاکنندگان اين تلگراف، آيتالله مصباح است که نام ايشان به صورت کاملا روشن و واضح در ذيل تلگراف درج شده است. در اين تلگراف كه از امام با تعبير «آيتاللهالعظمي مرجع بزرگ شيعه، آقاي خميني» ياد شده است، ضمن عرض اظهار تأسف از رحلت آيتالله حكيم، خطاب به امام آمده است: «حوزة علمية قم، اين فاجعة عظيم را به ساحت مقدس حضرت بقية الله امام زمان ـ عجلالله تعالي فرجه الشريف ـ و محضر آن مرجع عظيم الشأن، تسليت ميگويد. عظمت اسلام و مسلمين و ترقي روزافزون جامعة روحانيت و حوزههاي علميه را در ظل توجهات امام زمان و رهبري ارزنده حضرت مستطاب عالي از پيشگاه خداوند قادر خواستار است» ( اسناد انقلاب اسلامي، ج3، ص222؛ گفتمان مصباح، ص1051) اين تلگراف، در راستاي ترويج مرجعيت امام اهميت بسياري داشت و به همين خاطر ساواک بدان حساسيت نشان داد و در مقام دستگيري عوامل اصلي آن برآمد (ياران امام به روايت اسناد ساواک، روايت پايداري، ص 198ـ199).
🌐 @meshkatnoor
هدایت شده از احمدحسین شریفی
🔴درسهايي که بايد از علامه مصباح آموخت
🔸قسمت سوم: حلم و بردباري
🖊احمدحسين شريفي
🔸عليرغم بيتقواييهاي فراوان عدة زيادي از مخالفان آيتالله مصباح، ايشان دربرابر شديدترين تهمتها و افتراها و ناجوانمردانهترين ناسزاها، هيچگاه پا از جادة حلم و بردباري و تقوا بيرون نگذاشت.
🔸دربرابر همه تهمتهاي ناروايي که به شخص او زده شد، واکنشي جز بردباري و سکوت نشان نداد. حتي تاجايي که ميتوانست، به شاگردان خود نيز اجازة عکسالعمل متقابل نميداد. او هرگز خود را گرفتار اين حاشيهها نکرد؛ او از مصاديق بارز اين آيه بود که «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم»
🔸تهمت انقلابي نبودن به مردي که از نخستين حلقههاي ياران امام بوده است و مجاهدتهاي کمنظيري در راه پيروزي انقلاب کرده است، کم تهمتي نبود؛ با نگاهي به 8 جلد کتابي که مشتمل بر بيانيههاي جامعه مدرسين است، معلوم ميشود آيتالله مصباح از ابتداي نهضت تا واپسين روزهاي پيروزي نهضت، جزء کساني است که بيشترين امضاها را بر بيانيههاي انقلابي جامعه مدرسين دارد. حال با وجود اين، عدهاي ناآگاه يا مغرض در بوق و کرنا کنند که ايشان سابقة انقلابي نداشته است، افترايي بسيار سنگين و ناجوانمردانه است.
🔸تهمت اينکه در نيمة شعبان 57 که امام خميني فرموده بودند به منظور اعتراض به جنايات و ظلمهاي رژيم ستمشاهي جشن گرفته نشود، اما موسسه در راه حق آقاي مصباح جشن گرفتند! تهمت کمي نيست؛ آن هم از سوي مدعيان پيروي از خط امام(!). در حالي که آقاي مصباح چهل و يک روز قبل از آن نيمه شعبان تا حدود دو ماه بعد از آن، اساساً در ايران نبود! (ايشان به دعوت دانشجويان مسلمان مقيم اروپا از چهارم رجب همان سال (مصادف با 20 خرداد 57) تا 28 شعبان براي تدريس مباحث فلسفي و جهانبيني اسلامي به دانشجويان مسلمان به لندن مسافرت کردند و از همان جا هم براي زيارت عمره به مکه مشرف شدند). افزون بر اين، اساساً در سال 57 و 58 موسسه در راه حق در حال بازسازي و تعمير ساختمان بود و تمام فعاليتهاي آن جز بنايي و کارگري در آن ساختمان تعطيل بود!
🔸تهمت حجتيهاي بودن به کسي که تمام وجود خود را وقف انقلاب و اسلام و جمهوري اسلامي و اقامة دين کرده است، و به معناي حقيقي کلمه ذوب در امام خميني(ره) بود، تهمتي نيست که براي افراد عادي تحملپذير باشد. و دهها و صدها تهمت و دروغ ديگري که عليه اين مرد خدا نه از سوي افراد عادي، بلکه بعضاً از سوي عمامه به سرها و مدعيان جهاد و خط امام(!) زده ميشد، اما او هرگز درصدد دفاع از خود برنيامد و سنگر دفاع از عقايد و ارزشهاي اسلامي را براي دفاع از حيثيت و آبروي شخصي خود رها نکرد.
🔸اين تهمت که او نه خودش جنگ و جهاد را قبول داشت و نه به شاگردانش اجازه ميداد که به جبهه بروند، تهمت بسيار سنگيني است؛ آن هم به کسي که سخنرانيهايش در خطوط مقدم جبهه در جمع ارتشيان قهرمان و سپاهيان دلاور آنقدر تأثيرگذار بود که روزي يکي از فرماندهان ارتش بعد از يکي از سخنرانيهاي ايشان گفته بود اين سخنراني مثل آن بود که شما 50 تانک براي ما هديه آورده باشيد؛ يعني نيروي ما را چند برابر کرد. تهمت مخالفت با دفاع مقدس به کسي که داماد و شاگرد بزرگش، تمام هشت سال جنگ را در جبههها حضور داشته باشد، فرزندان و اغلب شاگردانش کراراً به جبهه روند، و حتي تعداد زيادي از بهترين شاگردانش مثل شهيد ردانيپور و شهيد ميثمي و ... به شهادت برسند، تهمت سنگيني است؛ اما او هرگز در برابر چنين تهمتهايي خم به ابرو نياورد.
🔸حقيقتاً تحمل چنان تهمتها و افتراها و دروغهايي آن هم از سوي مدعيان خط امام و انقلاب و آن هم از سوي کساني که خودشان ميدانستند دروغ ميگويند، کار هر کسي نيست؛ ايماني راسخ و عزمي استوار و دلي دريايي و ارادهاي پيامبرگونه ميخواهد. و چه زيبا فرمود پيامبر اکرم(ص): «كَادَ الْحَلِيمُ أَنْ يَكُونَ نَبِيّاً»
#علامه_مصباح
@Ahmadhoseinsharifi
🌹
🔆مصباح و نابینا
❇️استاد مصباح در زمان حیات پر برکت خویش، سدی محکم در مقابل اندیشه های انحرافی، التقاطی و الحادی ایجاد کرد و عصبانیت منحرفان، ملتقطان و ملحدان از ایشان قابل درک است.
⚫️ آقای سروش! عصبانیت شما از استاد فرزانه مصباح را درک می کنم. استاد مصباح در زمان حیاتش با برهان استوار و ایمانی مستحکم در مقابل انحرافات ایستاد. آن زمان که استاد خواستار مناظره شد، خیلی ها مثل شما احساس عجز کردند.
✅آقای سروش! من شما را به مناظره دعوت نمی کنم! من حال و روز باورهای شما را خوب می دانم. تردیدی ندارم که شما حتی با یک دانشجوی تحصیل کرده در طرح ولایت نیز مناظره یا گفتگویی نخواهید داشت.
✅دنیای پس از استاد مصباح، دنیای بیناتری است. دیگر نمی توان با حرکت بال یک پروانه، همه دانش های بشری را جزر و مد داد. دانش آموختگان طرح ولایت پارادوکس های این گونه سخنان را فراگرفته اند و طرح-دستی ساحران را شناخته اند.
✅دیگر پرواز پروانه ها، جمع نقیضین را از کتمان عدم به در نمی آیند و جزء را از کل بزرگتر نمی کند و مبناگروی را متزلزل نمی سازد.
✅دیگر نمی توان با مغالطه پارادوکس کلاغ، پارادوکس دروغگو یا دیگر شبهات شکاکانه و نسبی گرایانه، امکان شناخت و اندیشه ورزی را بر مخاطبان بست.
✅دیگر نمی توان با مغالطه اشتراک لفظی از پلورالیسم نجات، بر پلورالیسم صدق استدلال کرد و از باب انسداد علم گفت.
✅دیگر نمی توان از موجه بودن اختلاف قرائتهایِ روشمند، بر اعتبار همه قرائت ها بصورت موجبه کلیه استدلال کرد.
✅دیگر نمی توان کتاب نوشت و صدها صفحه استدلال جزمی ارائه کرد که استدلال کردن ممکن نیست.
✅ دیگر نمی¬توان بر شاخه درخت معرفت نشست و آن را برید و همچنان در هوا ماند.
✅دیگر نمی توان از نسبیتِ توصیفیِ اخلاقی، بر نسبت فرااخلاقی استدلال کرد.
✅ دیگر نمی¬توان از نسبیت فرااخلاقی گفت و بر منبر وعظ و خطابه نشست و همگان را قضاوت کرد. نمی¬توان اصول پرتناقض نسبیت هنجاری را مسلم و جزمی فرض کرد.
✅ زمان آن گذشته که از پلورالیسم اجتماعی گفته شود و از نگاه مونیستی به لیبرالیسم دفاع شود.
✅ دیگر نمی توان از قانون گرایی دم زد و تلقی عوامانه ای از آزادی ارائه داد و فتنه گری و خشونت را تئوریزه کرد.
✳️امروزه دانش آموختگان طرح ولایت به نور استاد مصباح بینا هستند و مغالطات این دسته شبهات را به خوبی و آسانی می¬شناسند.
⚫️آقای سروش؛ من حال و روز شما را خوب می دانم! و عصبانیت شما را درک می کنم. روشنفکرانِ جهان سومی، حتی اگر کشورشان در سایه دین به کشوری قدرتمند تبدیل شود، باز هم احساس حقارت خواهند کرد. این ناتوانی آموخته شده حاصل باوری است که قدرت و پیشرفت را محصولِ انحصاری عالم مدرن می داند. اینان بارها با خود نجوا کرده¬اند که دین نمی تواند با پیشرفت و قدرت جمع شود.
🔴اینکه غربگرایان از قدرت یافتن ایران اسلامی آزرده و عصبانی می¬شوند بیش از آنکه سیاسی و حزبی باشد، ایمانی و اعتقادی است. آنان عمری به خود و پیروان خود تلقین کرده اند که سنت و الهیات نمی تواند منشأ پیشرفت باشد، حال چگونه به طرفداران خود بگویند که پاهای پر آبله شان در جستجوی سراب بوده و مسیرشان به سمت ناکجاآباد. هم دین را باختند هم دنیا.
✅می¬گویند وقتی بهاء الله به تزویر خویش اعتراف کرد، برخی پیروان متعصب او همچنان بر باور خود تأکید کردند و او را معذور دانستند. اینک حکایت دوستان ما این است که هنوز به پایان تاریخ فکویاما باورمندند و نمی¬توانند از نگاه جزمی به لیبرالیسم دست بردارند.
✅عالم پس از استاد مصباح، عالم دیگری خواهد بود و اندیشه¬های تابناک ایشان که ادامه راه انبیاء و اولیای الهی، امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی و شهید مطهری است، عالمیتی نورانی و متعالی را نوید می¬دهد.
🔆«كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ» (رعد 17)
📝دکتر علی احمدی امین