eitaa logo
مثل مصطفی
7.3هزار دنبال‌کننده
110 عکس
92 ویدیو
1 فایل
سید ابراهیم به روایت خانواده کپی مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است . ارتباط با ادمین: @meslle_mostafa
مشاهده در ایتا
دانلود
10.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 : گاهی اوقات شما می‌بینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفیٰ صدرزاده به وجود می‌آید. ما از این مصطفیٰ‌های صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است. ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ 🌷 @mesle_mostafa
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارادت آقا مصطفی به اهل بیت علیهم السلام و حضرت زینب سلام الله علیها وصف ناپذیره احترام نظامی شهید مصطفی صدرزاده به عمه ی سادات سلام الله علیها... @mesle_mostafa
💐به‌خاطر حضرت زینب سلام الله علیها 🔹به ظاهر آقامصطفی خیلی حساس بودم و برایم مهم بود محاسن داشته باشد. حتی برای عروسی‌مان هم که می‌گفتند محاسنش را کوتاه کند. گفتم: «نه من دوست ندارم؛ من از محاسن خوشم میاد. مرد باید محاسنش بلند باشه.» برای هر‌چیزی حدیث و روایت هم به مصطفی می‌گفتم. 🔸مشهد که بودیم، صبح بلند شد رفت بیرون. ظهر برگشت، دیدم ریشش را زده و عکس قیافۀ جدیدش را هم آورده است. گفتم: «این چه وضعیه؟» گفت: «قشنگه؟» گفتم: «اصلاً! چرا این‌جوری کردی مصطفی؟» گفت: «حالا بعداً متوجه می‌شی.» گفتم: «خب برو سبیل‌هات رو هم بزن. این‌جوری بهتره.» عکس را داد دستم و گفت: «اینو می‌خوام برای اینکه شناسایی نشم.» گفتم: «مثلاً این‌طوری کنی شناسایی نمی‌شی؟» همان‌ جا هم برای اینکه شناسایی نشود، خودش را به فاطمیون با نام احمدی معرفی کرده بود. دوباره رفت بیرون، آمد دیدم رفته آرایشگاه سبیلش را زده و موهایش را هم کوتاه کرده است. 🔹در آن سفرِ مشهد، کارهای پاسپورت را آماده می‌کردند. گفت بیا می‌خواهم با چندتا از دوستانم آشنا شوی. از بچه‌های افغانستان و جزء فاطمیون هستند. رفتیم دیدیم یکی‌شان با خانمش توی رواق امام نشسته است. من پیش خانمشان نشستم، خودش هم پیش آن آقا نشست و شروع کرد به صبحت‌. خانمش گفت همسرش هم به سوریه رفت‌وآمد می‌کند. گفتم: «اذیت نمی‌شی؟» گفت: «نه، به‌خاطر حضرت زینبه.» 🔸من حالا هی داشتم خودم را می‌خوردم. گفتم: «خب درسته به‌خاطر حضرت زینبه، ولی اگر اتفاقی براشون بیفته چی؟» گفت: «دیگه خدا خواسته.» وقتی‌که آمدم خانه، به خودم نهیب می‌زدم می‌گفتم آنها اعتقاداتشان از تو بیشتر است. یعنی به‌خاطر حضرت زینب سلام الله علیها حاضر است همۀ هستی‌ا‌ش نابود شود. @mesle_mostafa
واقعا این خدای مهربان سرپرست فرزندان شهدا چقدر توان و صبر به این بچه ها میده؟؟؟یه بچه ی ۱۳ ساله مگه چقدر توان داره ؟استخوان های پدر رو به سر و صورت بکشه 😭😭😭 خدایا این بچه ها به همین استخوان ها هم راضی اند 😭😭😭😭 بابا باشه حتی فقط استخوان باشه😭😭😭 @mesle_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 : ⚠️ امتحان خدا جلو رومونه ⬅️ اونی بعدا سرش بالاست و سینه ش جلو، که اینجا نمره منفی نگیره. ▫️حواسمون باشه؛شرمنده آقا نشیم... @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ اولین ایام فاطمیه بعد از ازدواج مان روز شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دیدم آقا مصطفی مشغول تمرین مداحی برای دسته عزاداری حضرت زهرا سلام الله علیها هستند با تعجب گفتم مگه شما مداح هم هستید؟ گفت:تا امسال که مجرد بودم برای روضه ها گریه میکردم و برای زخم ها و دردهای مادر گریه میکردم اما امسال جور دیگه ای این روضه ها رو میفهمم. امسال بیشتر میسوزم حتی نمیتونم تصور کنم زنی رو جلوی شوهرش بزنند و مرد فقط بخاطر خدا سکوت کنه و کاری نکنه😭😭😭😭بخاطر همین احساس میکنم باید هر کاری که میتونم انجام بدم برای غربت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام و مادر سادات باید از جان و مال برای اهل بیت علیهم السلام کار کنیم . @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ سردار معینی ( فرمانده آقا مصطفی) تعریف می کردند: سید ابراهیم میگفت: بعد از شهادت از خدا میخوام که اول برم جهنم با قاتلین حضرت زهرا {سلام الله علیها} رو برو بشم انتقام اون سیلی و لگد و تازیانه ها رو بگیرم بعد وارد بهشت بشم... سردار معینی بعد از سالها مجاهدت در جنگ تحمیلی و دفاع از حریم حرم ال الله چند ماه پیش به دوستان شهیدش پیوست برای شادی روح شان صلواتی هدیه کنیم @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ شبی که خبر شهادت رو میخواستم به فاطمه خانم بگم خداوند کمک کرد وبه زبانم جاری کرد که مامان میخوام خبر خوب بهت بگم دیگه نیاز نیست خبرها و اتفاقات روبه بابا بگی ،یا تلفنی یا وقتی که اومد.از الان هر اتفاقی که برای شما پیش بیاد بابا میدونه ، این بچه ۶ ساله یه لبخند تلخی روی لبش نشست و گفت بابا شهید شده؟😭 گفتم بله و جالب اینجاست که براش ملکه شده بود که بابا از همه اتفاقات خبر داره .گاهی تلنگری برای من بزرگتر هم لازمه ،من واقعا فکر میکردم اتفاقاتی که می افته آقا مصطفی مطلع میشه ولی چند روز پیش به این رسیدم حتی از آینده و ناراحتی آینده ما هم مطلع که هست هیچ یه کاری میکنه ما ناراحت نشیم 😭 حدودا ۴ یا ۵ ماه پیش یکی از دوستان آمدن منزل ما و گفتند نمیدونم چرا آقا مصطفی رفته به خواب خواهرم و گفته که از من ناراحته؟به خنده هم گفتن که اگر از من ناراحت بیاد تو خواب خودم تا اینکه ما بعد از ۴ ماه از ماجرایی با خبر شدیم که فاطمه خانم چند روز بخاطرش گریه کرد و شب با گریه می‌خوابید وقتی فکر میکردم دیدم آقا مصطفی اشک ها و ناراحتی فاطمه ش رو می‌دیده و وقتی رفته و ابراز ناراحتی کرده که جلوی این اشکها رو بگیره 😭 یعنی پدری انقدر مراقب بچه هاشه؟😭انقدر نگرانه؟😭 فاطمه جان دخترم من حرفی که شب عاشورا به شما گفتم حرف من نبود آیه قرآن بود که بابات همیشه زنده ست .... @mesle_mostafa
می‌گفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.» علیرضا که به اینجای حرف‌هاش رسید، مادر گریه‌اش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد... پسرک چشم‌ش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهن‌ش بازسازی می‌کند. -‌ «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...» مکث می‌کند. چشم‌ش دارد همین چند ساعت پیش را می‌بیند! - «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشم‌هام بد جور سوخت، افتادم زمین...» پاچه‌ی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن می‌ریخت پایین: -‌ «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!» از پیش آن‌ها می‌روم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را می‌بینم. علیرضا را به‌ش می‌شناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛ -‌ بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»😭 ✍️ محمدحیدری @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ پازلهای زیادی را توی ذهنم میچینم وقتی آقا مصطفی از سوریه برگشت وقتی عکس ها را نگاه میکردیم با ذوق می‌گفت اینجا مرز اسرائیل چقدر لذت داره اسرائیل رو توی مرز خودش زمین گیر کنیم چقدر لذت داره بدون تلفات جانی و مالی از کشورت نابودش کنی توی سرزمینی که اشغال کرده اینها همه افتخارات آقا مصطفی بود از اینکه مردم کشورش خانه ها و اموالشان آسیب نمی بیند زنان و بچه های کشورش در آرامش هستند هر چند او از خانواده اش دوره ولی راحتی هم وطنش افتخاری بود براش حاج قاسم میفرمودند برای دفاع از آن زن هراسان سلاح بدست گرفتم همه ی شهدا برای دفاع از مظلوم به هزاران کیلومتر دورتر به نزدیک مرز دشمن رفتند تا زنان و کوکان کشورشان مانند علیرضا در نا امنی دنبال پدر و مادر خود جستجو نکنند پازل بعد حدیثی که می‌فرمایند: نعمتان مجهولتان وقتی در نا امنی قرار بگیریم قدر امنیت را میدانیم مانند حمله داعش به مجلس مانند اتفاقات حرم شاه چراغ مانند اتفاق تاسف بار کرمان و پازل آخر امنیت اتفاقی نیست باید فرزندانی فراغ پدر را تحمل کنند مادرانی داغ دوری فرزند را به دل داشته باشند زنانی بار پدر بودن و اشک کودکانشان را به جان بخرند تا مردم در امنیت زندگی کنند . @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ قرار بود چهارشنبه به کرمان بریم اما نشد وقتی دیروز بعد از ظهر خبر این حادثه تروریستی را دیدیم محمد علی هم نشسته بود بلند شد با ناراحتی گفت چرا نرفتیم الان آمار شهدا سه نفر کم شد اگه میرفتیم ما هم شهید می‌شدیم مانده بودم از این حرف انتظار دیگه ای از بچه ۸ ساله داشتم از حرف محمد علی خدا رو شکر کردم که این بچه ۸ ساله با افتخار و غرور به شهادت نگاه میکنه خودش آرزوی شهادت داره غروب با همسر شهیدحمیدی صحبت می‌کردم ایشون هم می‌گفتند طاها با ناراحتی گفت چرا نرفتیم الان ما هم می تونستیم شهید بشیم گرگها خوب بدانند ، در این ایل غریب گر پدر رفت ، تفنگ پدری هست هنوز گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز آب گر نیست نترسید ، که در قافلمه مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز @mesle_mostafa