┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
(۳)
صبح وقتی از بیمارستان مرخص شد
رفتیم خونه مادرشون
خیلی بی حال بود
سرگیجه داشت ،نگران بودم
تا اینکه برای پانسمان
زخم هاش رو دیدم...
یه ضربه قمه به بازوی چپش و
۵ضربه چاقو به پای چپش خورده بود
تعریف میکرد:
تو مسیر برگشت از میدان ولیعصر با
یکی از دوستانشون با موتور ، جلوی
اتوبوس های مسجد می اومدن
که متوجه میشن هم بنزین ندارند
و هم اتوبوس ها رو گم کردن
دوستشون روی موتور می ایسته تا
بتونه اتوبوس رو ببینه ؛
آقا مصطفی هم کمی جلو تر میره
ببینه اتوبوس رو میبینه
که به جرم شلوار نظامی پوشیدن
فقط به جرم شلوار نظامی....
داد میزنن بسیجیه ... میریزن سرش و
یکی با قمه ، چند نفر با چاقو و بقیه
هم با مشت و لگد
به قصد کشتن میزنن توی سرش
آقا مصطفی میگفت توی همون حال
دیدم یه آقایی از همون جمع
خودش رو انداخت روی من و داد میزد
مرده ......مرده.....مرده.....
بسه دیگه مرده.......
یکدفعه دیدم دوستم اومد که منو
نجات بده یه چاقو کشیدن از شونه اش تا کمرش
ولی چون ورزشکار بود تونست منو
بذاره روی کولش و تا اتوبوس امدادی
که توی خیابون آزادی بود ببره
موتورمون رو آتیش زده بودند
تا رفتیم داخل اتوبوس حمله کردن به
اتوبوس تهدید میکردن اگه اون دوتا
بسیجی رو نندازید بیرون
اتوبوس امداد رو آتیش میزنیم
از ساعت 5 یا 6 تا ساعت 12 شب که
نیرو های امنیتی اومدن و فتنه گرا ها فرار کردن و تونستن ما رو ببرن بیمارستان
من از شدت خونریزی بی حال شده بودم
وقتی رسیدم بیمارستان بهم گفتن شماره ی خانواده ت رو بده که باهاشون تماس بگیریم .
میگفتن :
از شدت ضربه هایی که به سرشون خورده بود هیچ چیزی یادشون نمی اومد
خونریزی و ضربه هایی که به سرش زده بودن باعث سرگیجه شون شده بود ، موقع راه رفتن دستش رو به دیوار میگرفتن .
بهش گفتم :
چی به روزت آوردن که اینجوری شدی؟
آقا مصطفی تعریف میکرد ،
من هم فقط اشک میریختم
خدایا ما باید الان روز شماری میکردیم برای تولد دخترمون
من هم مثل همه خانم ها باید الان در ارامش می بودم
چرا بخاطر زیاده خواهی و فتنه انگیزی عده ای نامرد
روزهایی که باید در آرامش میگذروندم رو
با استرس جونِ همسرم، پدرم و برادرم میگذروندم؟
صبح ۲۷خرداد دیدم اقا مصطفی آماده شده
دست به دیوار گرفته ،سمت در خانه میره
با ناراحتی گفتم کجا میری؟تو که هنوز
سر گیجه داری ،دستت رو به دیوار
میگیری راه میری...
گفت توی سایت هاشون نوشتن امروز میرن سمت بیت رهبری؛
من باید مرده باشم که حضرت آقا ذره ای ناراحتی به دلشون بیاد.
باید برم.....
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
3.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۴ تیر
سالروز تولد رهبر معظم انقلاب 🌱
🗯سایه تان از سرمان کم نشود، حضرت یار
آرامش امت، سرتان سلامت باد🇮🇷
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_الخامنه_ای
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدالی که روی گردنتونه
بوی خون نمیده؟
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
مثل مصطفی
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ (۳) صبح وقتی از بیمارستان مرخص شد رفتیم خونه مادرشون خیلی بی حال بود سرگیجه داشت ،نگرا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
روزهای پر استرس سال ۸۸
کاش هیچ وقت تکرار نشه ...
روزهایی که شیرینی انتظار تولد
بچمون با استرس سلامتی
آقا مصطفی و کنایه های مردم که (اگر
نیروهای نظامی میرن وظیفه شونه
حقوق میگیرن باید برن تا نون حلال
بیارن برای خانواده ،شوهر تو چرا
میره ،اون که بسیجیه هیچ مسئولیتی
نداره؛از جونش سیر شده،از زندگی
خسته شده ؟) و من که فقط نگاه
میکردم؛چطور میشه احساس
مسئولیت رو در برابر اعتقادات به
مردم ثابت کرد؟اون روزها فقط
با فتنه گرها روبرو نبودند با جاسوسای
مسلح که، در ظاهر و لباس نیروهای
خودی،به فتنه گرها شلیک میکردند
و به اصطلاح کشته سازی میکردند ؛
اون روزها آقا مصطفی خیلی کم
میتونست به مغازه سر بزنه و تموم
کارها رو به دو نفر از دوستانش سپرده
بود ؛روزهایی که بخاطر مسائل داخلی
و خط دهی های میر حسین موسوی
و کروبی حتی یک روز آروم نداشتیم.
اتفاقات سال ۸۸حتی باعث شده بود
آقا مصطفی کمتر فرصت شرکت
کلاس های دانشگاه رو داشته باشه ؛
بعد از چند هفته بالاخره آقا مصطفی
تونستند برن دانشگاه ،صبح با صلوات
و آیت الکرسی بدرقهاش کردم و تموم
مدت دلشوره سلامتی شون رو داشتم
عصر وقتی برگشت تعریف میکرد :
کلاس ها خوب بود اما گاها اساتید یا
دانشجوها حرف هایی میزدند که باید
جو کلاس رو مدیریت میکردیم ؛
وقتی کلاس تموم شد داشتم از
دانشگاه می اومدم بیرون که دیدم
عده ای دانشجو جلوی پله ها شمع
روشن کردن و گل گذاشتن و عکس
ندا آقا سلطان رو هم گذاشتند
رفتم جلو خواستم صحبت کنم با اشاره
بهم فهموندن که تحصن کردن در
اعتراض به قتل ندا آقا سلطان و هیچ
حرفی هم نمیزنند خلاصه شروع کردم
صحبت کردن،گفتم که من درنزدیکی
صحنه بودم و شرایط خیابان و......را
توضیح دادم دلایل که ثابت میکرد
این یکی از کشته سازی های دشمنه،
نه کشته شدن توسط نیروهای نظامی
کم کم تمایل پیدا کردند که دلایل
بیشتری بشنوند ...
من هم گفتم اینجا که محل تحصن
شماست بریم بالای پله ها صحبت
کنیم خلاصه وقتی صحبت هام تموم
شد از پله ها که بر میگشتم هیچ
نشونه ای از تحصن نبود؛
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
✳️ فراخوان جهانی: صدای مظلومیت غزه باشید، پیش از آنکه خیلی دیر شود...
مردم آزاده جهان!
در غزه دیگر بحث از سیاست نیست. دیگر مرزها، مذاهب، یا باورها اهمیتی ندارند. آنچه این لحظه در حال رخ دادن است "نسلکشی در سکوت کامل جهان" است.
کودکان در آغوش مادرانشان از گرسنگی جان میدهند.
مردان زیر آوار دفن میشوند و زنان از درد بیدارویی ضجه میزنند.
در هر گوشه این سرزمین کوچک، فریادیست که بیپاسخ مانده؛ و این فریاد دارد به یک ناله جهانی بدل میشود.
🟥 این یک اخطار نیست، یک ندای انسانیت است:
اگر جهان تا ۲۴ ساعت آینده واکنشی واقعی نشان ندهد – اگر ارسال کمکهای بشردوستانه آغاز نشود – فاجعهای تاریخی، اخلاقی، و بشری برای همیشه در پیشانی ما خواهد ماند.
ملتهای ساکت، دولتهای بیتفاوت!
شما با این سکوتتان شریک این جنایتید.
🔻 ما از هر نقطهای از جهان بلند میگوییم:
* ما در کربلای غزه غایب نخواهیم بود.
* ما کنار کودکان و مادران بیپناه خواهیم ایستاد.
* اگر فریادرسی نیستید، لااقل مانع دادخواهی نشوید.
✳️ این وظیفه همه ماست:
1. علما و روحانیون، قاریان، مداحان – صدای شکستهی غزه را بلند کنید.
2. ورزشکاران، هنرمندان، اینفلوئنسرها – وجدان جهانی را بیدار کنید.
3. مردم، دانشجویان، فعالان – به خیابان بیایید، به پیجها بروید، صدای عدالت باشید.
4. سفارتخانهها، رسانهها، موکبها – امروز فلسطین، فردا انسانیت است.
5. یک نماد مشترک جهانی طراحی کنیم: چفیههای فلسطینی، دستبندهای حمایت، پیامهای یکسان برای اتحاد.
🔺 انرژی ممکن است قطع شود؛ اقتصاد ممکن است بلرزد؛ اما وجدان بشری اگر بمیرد، دیگر هیچ امیدی برای نجات انسانیت نخواهد ماند.
وقت بسیار کم است.
یا این سگ هار جنگ را به زنجیر میکشید، یا طوفان این ظلم، همه ما را خواهد بلعید.
ما بیشماریم. ما خاموش نخواهیم ماند.
\#SaveGaza
\#StopGenocide
\#HumanityFirst
\#فلسطین
\#غزه\_تنها\_نیست
\#ما\_در\_کربلا\_غایب\_نبودیم
\#JusticeForPalestine
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
وقت خواب است و
دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست
شرح پریشانی من..♡
#ارسالیمخاطبین
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
امام سجاد •|علیه السلام|• :
خداوندا از تو
عذر میخواهم
از اینکه در حضور من
به مظلومی
ظلم شده باشد
و او را یاری نکرده باشم... 💔
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
19.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از رو ناقه افتاده ....
مهم اینه
از چشای تو نیوفته دخترت ..🥀
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
از قرار هایی که با هم گذاشته بودیم
آرزوی آقا مصطفی برای رفتن به پیاده روی اربعین
قرار بود سال ۹۴آقا مصطفی برن پیاده روی اربعین و اگه شرایط خوب بود سال بعد (سال۹۵)با هم با بچه ها بریم ؛
اما از سال ۹۵ هر سال رفتیم اما نه با جسم خاکی .......
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa
وقتی قدم قدم به حرم ارباب و ساقی کربلا نزدیک میشوی و جلوی درب حرم حضرت عباس علیه السلام حس میکنی با لبخند ،خدا قوت به زائران میگویند
خدا رو هزاران بار شکر میکنم که عزیزم شده عزیز کرده خدا و همنشین اهل بیت علیهم السلام
#سید_ابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده
@mesle_mostafa