- خستگانت را شکیبایی نماند یا دوا کن یا بکش یک بارگی...

- خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است I حضرت‌حافظ -

- خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتی که تو را هست با خدا کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است اربابِ حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم، تمنا چه حاجت است محتاج قصه نیست گرت قصدِ خون ماست چون رخت از آن توست، به یغما چه حاجت است جامِ جهان نماست ضمیرِ منیرِ دوست اظهار احتیاج، خود آن جا چه حاجت است آن شد که بارِ منتِ مَلّاح بردمی گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخش یار می‌داندت وظیفه، تقاضا چه حاجت است حافظ! تو ختم کن که هنر خود عیان شود با مدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است I حضرت‌حافظ -

بچه‌ها حافظ بخونید و عشق کنید...♥️🚶🏻‍♂

- به حواشی زیاد توجه نکنید😂 از این مسائل توی اون تاریخ زیاد و عادی بوده💔😂

بچه‌ها بیخیال💆🏻‍♂🤝

پیام‌هاتون رو میخونم ولی نمی‌گذارم، چون اگر بخوایم به این مقوله وارد بشیم باید دقیق و کامل توضیح بدیم. حالا فعلا که نه فرصتش هست نه اینجا مکان مناسبی برای این بحث است؛ حالا ان‌شاءالله بعدا اگر فرصت شد توضیحاتی در مورد این مقوله در ادبیات کهن می‌دیم.🌸🤝

↻

ما گنهکاریم‌، آری جرم ما عاشقی‌ است آری اما آنکه آدم هست و عاشق نیست ، کیست؟

بچه‌هایی که می‌خواهید شعر بگید یا توی این زمینه فعالیتی داشته باشید، توصیه میکنم حتما حتما توی ابتدای کارتون #قیصر_امین‌پور بخونید...

- بله که دارن: در كوچه‌ی آفتاب تنفس صبح آينه‌های ناگهان به قول پرستو گل‌ها همه آفتابگردانند بی بال پریدن و...

- يارم به يک لا پيرهن خوابيده زير نسترن ترسم که بوي نسترن مست است و هوشيارش کند اي آفتاب آهسته نه پا در حريم يار من ترسم صداي پاي تو خواب است و بيدارش کند I میکده -