eitaa logo
طرح امین دبیرستان شهید میثمی۲
261 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
316 ویدیو
42 فایل
این کانال برای اطلاع رسانی برنامه های مجری طرح امین و اخبار مدرسه ایجاد شده است.
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت رمان📒 جدا افتاده به چه روزی افتاده ای مرد❗️❗️ فکر کن❗️ زیر این آسمان، بدبخت تر از تو هم آدمی هست؟ 🤔 کاش خیلی زودتر از این‌ها مرده بودی. بعد از این همه سال هنوز نمی توانی خودت را جمع کنی؟ یک 👔لباس مناسب نداری که لااقل از این باد حفاظتت کند. این قدر بی توفیق شده ای که حتی نمی توانی داخل مسجد شوی. می دانی چند شب چهارشنبه است که اینجا می‌آیی ولی هنوز نتوانسته ای از این دکّه جلوتر بروی؟ چرا به این روز افتاده ای؟ چرا باید این طور زندگی کنی؟ در اوج جوانی اینقدر مسکین شده ای که نمی توانی حتی نان خودت را در آوری. 😣 این سرفه‌های مکرّر هم که بند آمدنی نیست.😷 باز هم خون. مگر تو چقدر خون در بدن داری که هر دقیقه این قدر بیرون می‌ریزد؟ بی خود دست هایت را به هم می‌مالی. هوا سردتر از این حرف هاست. 💨 چای را چرا روی زمین می‌ریزی؟ 🥃 نمی توانی حتی لیوان چای را در دستانت نگه داری. 😞 تو که نمی توانی برای خودت لباس تهیّه کنی، لباست را هم از آن‌ها گدایی کن. چرا خجالت می‌کشی؟ تقدیر تو این است که در فقر و بیماری باشی. تو را که به مسجد راه نمی دهند، اینجا چه می‌کنی؟ 😟 چهل شب چهارشنبه است که به اینجا آمده ای بلکه فرجی شود. چهل شب چهار شنبه است که از این دکّه سوت و کور، هی مسجد را می‌پایی و منتظر می‌مانی، بلکه فرجی شود. الان چند ساعت است که اینجا نشسته ای مرد؟ اَه باز هم این خون لعنتی. چقدر هوا سرد است! سرما در چهار ستون بدنت نفوذ کرده. اگر کسی اینجا بود و به هم خوردن این دندان‌ها را می‌دید، دلش به حالت می‌سوخت. پس کجاست، نجات بخش تو⁉️ - کجاست منجی همه⁉️ کجاست طبیب بیماران⁉️ خوشت آمد؟ این هم جوابت، فقط انعکاس صدای فریادت بود که در این اتاقک خالی پیچید و به خودت برگشت. آرام باش مرد! چقدر کم طاقت شده ای! مگر خودت همیشه نمی گفتی در هر شرایطی می‌توان دلخوشی داشت و از زندگی لذت برد؟ امّا آیا تا به حال هیچ کس را به حال و روز خودت دیده ای؟ ....
🌿 . خودت فرمودی:  ❣🍃بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ🍃❣ (آل عمران/۲۶) پس ❣🍃أُفَوِّضُ‌‌أَمْرِي‌‌إِلَى‌‌اللَّهِ‌‌ إِنَّ‌‌اللَّهَ‌بَصِيرٌبِالْعِبَادِ🍃❣ (غافر/۴۴) من‌کارخو‌درابهـ‌تواواگذارمیکنم‌؛ کھ‌یقیناتونسبت‌بـهـ بینایی . . . '❣ ....๑ღ🌸@Fadaii🌸ღ๑.... ✍                
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح امین دبیرستان شهید میثمی۲
به وقت رمان📒 #دل_آرام جدا افتاده به چه روزی افتاده ای مرد❗️❗️ فکر کن❗️ زیر این آسمان، بدبخت تر
به وقت رمان📒 سرمای موزی این باد کم نبود💨 باران هم به آن اضافه شد. 💦 ببار. تو هم ببار. به حال دل بیچاره من ببار تا ببینی عاقبت این بدبخت شوریده و از همه جا مانده به کجا می‌کشد. تو هم با من لج کن آسمان. 😞 اگر فکر می‌کنی در این سرما با بارش تو، من سینه پهلو می‌کنم و ناراحت می‌شوم، سخت در اشتباهی❗️❗️ آخرش این است، فردا که موقع نماز صبح مردم جسد یخ زده و بیجان مرا پیدا می‌کنند؛ هیچ کس نمی فهمد که من در این گوشه چه کشیده ام. چقدر گریسته ام.😭 هق هق و فریاد زده ام. 😩 ببار که نمی دانی مرحمی شده ای بر 🔥آتش این دل. ببار؛ که اشک‌های جاری روی صورت را پنهان می‌کنی. ببار تا ناکسان نگویند زیر فشار زندگی کمرش خم شده و گریه می‌کند. .......... هیچ کس، هیچ کس تا به حال گریه تو را ندیده است، جز یک نفر فقط یک نفر چشم‌های خیس تو را دیده است. امشب که برای چندمین و چندمین بار من را، حتی به خانه شان راه ندادند، یک نفر، چشم‌های خیس تو را دید و همراه با تو گریست. امشب که برای چندمین بار درب خانه آن‌ها را کوبیدم، برادرش در را گشود. - مثل این که اگر تو هر شب درب این خانه را نزنی و جواب منفی نشنوی، خوابت نمی برد. 😳 چیزی نگفتم. با او کاری نداشتم. به درون رفته و با پدر جلوی در آمده بود. پدر کوتاه تر از او و موهایش به سفیدی نشسته بود. نتوانستم، نگاهش کنم. چشم به زمین دوختم و سلام کردم. به نرمی جواب داد: - باز هم تویی پسرم⁉️ معلوم بود که از ته دل نمی گوید. اگر او مرا پسرش می‌دانست در این چند سال که آنقدر به اینجا آمده بودم، حداقل یک بار مرا به خانه اش دعوت می‌کرد. نفسم بند آمده بود. برای یک لحظه نتوانستم آب گلویم را فرو دهم. سرفه سختی کردم و مقدار بیشتری از همیشه خلط خونی از گلویم بیرون ریخت و درست مقابل او روی زمین افتاد. ابتدا به خون و بعد به من نگاه کرد و گفت: تو را به خدا خودت بگو. اگر آدمی مثل تو به خواستگاری دختر تو آمده بود چه می‌کردی⁉️ ....
🌿 دلم خیلی می گیره😣 وقتی این سخنت را می خونم دلم می خواهد از خجالت آب شوم😥 ❣🍃وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى🍃❣ (نجم/۳۹و۴۰) ے من! چیزے بہ جز نتيجہ ے تلاش خودت نصیبت نمیشہ! خیلے زود تلاشت دیدہ میشہ! آخ چقدر بد است😔 که ادعای تو را دارم ولی عملم زشت و ناپسند است.😭 🍃پس ای را صالح 💞عشقم را فزونی و را کامل گردان سپس مرا به سوی خودت فراخوان😪 ✨آمین یا رب العالمین✨ ....๑ღ🌸@Fadaii🌸ღ๑.... ✍                
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کنید خودم خیلی حالم خوب شد با دیدن این کلیپ کوتاه چسبید بهم 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا امام زمان عج که دعاشون مستجاب هست،برای ظهور خودشون دعا نمیکنن⁉️ ‌ممکنه براتون این سوال پیش اومده باشه که: مگه عج اینهمه مشکلات مردم رو نمیدونن؟ مگه بیشتر از هرکسی دیگه دعاشون نزد خدا مستجاب نیست؟ پس چرا خودش دعا نمیکنه؟🤔 ‌‌ ✅ ببینید آدم هرچی مراتب ایمانش بالاتر باشه همون اندازه در برابر مشیت های خدا تسلیم تر هست.. ‌‌ مثل ما نیستن که اگر ذره ای احساس کنیم دعاهامون مستجابه از خدا حتی طلب معجزه میکنیم تا زندگی و سرنوشتمون به سمت خواسته های دل خودمون پیش بره...! ‌‌ ⛅️امام زمان قرنهاست در زندان غیبت به سر میبره اما حاضر نیست حتی ذره ای برای خودش دعا کنه. ‌ حضرت تسلیم اراده و مشیت خدا هستن تا خدا هروقت مشیتش تعلق گرفت، ظهور ایشون امضا بشه... ‌ ‌نمونه ی ضعیفترش در مورد علماست مثلا: ‌ در زمان جنگ ایران و عراق، عده ای از علماء خدمت حضرت آیت الله العظمی (ره) رسیده و درخواست کردند که: آقا شما کاری بکنید که این مرد(صدام) سقوط کند یا از بین برود! ‌ .ایشان فرموده بودند: نزد ما اذکاری وجود دارد که اگر خوانده شود، به او مهلت داده نخواهد شد. ‌ ولی مصلحت نیست ،چه می دانیم بعد از او چه کسی خواهد آمد و بهتر از او نخواهد آمد؟ ‌ ‌حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مصلحت نمی دانند و خداوند مشیتش تعلق نگرفته است که وی حالا سرنگون شود... ‌ بله! اولیای الهی در برابر خواسته های خدا تسلیم محضن چون میدونن برای خدا کاری نداره با اشاره ای طومار دشمنان درهم پیچیده بشه.. ‌ اما اگر قراره کارها رو خود خدا بکنه پس ماها رو چرا آفریده⁉️🤔 ‌ ‌مگه قرار نیست ما امتحان بشیم، مگه قرار نیست صبر و تحمل و میزان فعالیتهامون در جلو رفتن یا عقب رفتن پرچمِ پیروزیِ خدا سنجیده بشه و مستحق پاداش یا عذاب بشیم؟ ‌ این فتنه های دشمن و خنثی کردنش برای خدا و اهل بیتش هیچ کاری نداره! اما میخوان ببینن ماها توی این فتنه ها چیکار میکنیم و حجت برای همه تموم بشه و غربالها صورت بگیره... در ثانی: خدا خودش خواسته مردم دعا کنن تا امامشون رو بهشون برگردونه، مردم باید بخوان که خدا ترحم کنه به حال مردم و امامشون رو برگدونه پیششون، اینجوری هم عبادت حساب میشه (انتظار الفرج افضل من الاعمال)هم نشون میدیم که لایق حضور امامون هستیم یا نه و در کدوم جبهه ایم. چون تا مردم حداقلِ لیاقت رو پیدا نکنن و قدرشناس نباشن ،خدا بزرگترین نعمت و آخرین فرستادشو نمیفرسته.. اللهم_عجل_لولیک_الفرج به حق حضرت زینب کبری سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح امین دبیرستان شهید میثمی۲
به وقت رمان📒 #دل_آرام سرمای موزی این باد کم نبود💨 باران هم به آن اضافه شد. 💦 ببار. تو هم ببار.
به وقت رمان📒 اشک در چشم هایم حلقه زد. اما نگذاشتم حتی یک قطره آن هم بچکد. سعی کردم به خودم مسلّط شوم، تمام حواس و قوایم را در چشم هایش متمرکز کردم: من... من هنوز حرفم را نزده بودم که به میانه حرفم دوید: برای دخترم خواستگار خوبی آمده، بیا و آقایی کن و دیگر در این خانه را نزن که اگر داماد بفهمد تو خواستگار او بوده ای پشیمان می‌شود. 😢 انگار آسمان روی سرم فرو ریخت. مرد با ترس نیم نگاهی به اطراف انداخت و به سرعت همراه با پسرش داخل خانه شد و در را به روی پاشنه چرخاند. آسمان برقی⚡️ زد و دیوار خانه دختر را روشن کرد؛ همان جایی که برای اوّلین بار او را دیده بودم. تنها یک لحظه نگاهم به نگاهش گره خورد. شرم روی صورت دختر نشست و به سرعت از مقابلم پنهان شد. آسمان دوباره برقی⚡️ زد و دیوار روبرو را روشن کرد. با خود فکر کردم فاصله بین من و او عمیق تر از این دیوار است، ناگهان متوجّه سایه ای شدم که به پشت دیوار خزیده بود. سایه، قامت پر از حیا و شرم دختری بود که پشت ارسی [۱] ایستاده بود. سایه نزدیک و نزدیک تر شد و مقابل من پشت میله‌های آهنی ایستاد. بغضی که به گلویم چنگ زده بود، با تلاقی نگاهم با نگاه معصومانه او شکست و اشک روی صورتم جاری شد. 😢 هوا تاریک گشت و باران روی صورتم سرازیر شد. 💦 نمی توانستم قدم از قدم بردارم. روبرویم دختری ایستاده بود که سال‌ها دلباخته او بودم. برای خودش خانمی شده بود. نگاهش مثل روز پاک و معصوم بود. انگار حرفی برای گفتن داشت. دیگر نتوانستم نگاهش کنم. شاید او هم همراه با من می‌گریست.😭 همه چیز را فهمیده بودم. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم. فقط دویدیم خود را به اینجا انداختم و مدت‌ها گریستم و گریستم. حالا منتظرم، چشم به راه کسی که چهل شب چهارشنبه برای دیدن او به اینجا آمده ام. اما هنوز نتوانسته ام حتی وارد مسجدی شوم که وعده گاه من است. وقتی سرفه می‌کنم آنقدر خون بالا می‌آورم که از لباسم گرفته تا مسجد را آلوده می‌کنم. مثل اینکه یک نفر می‌آید. از لباسش پیداست از بادیه نشینانی است که گاه به آن‌ها سر می‌زنم. عجب شانس بدی دارم. ---------- [۱]: ۱. پنجره. ....
🌿 🧐مهم نیست که چقدر مرتکب اشتباه میشی🤷‍♂ یا خیلی کند پیشرفت میکنی ⚡️ ✅ مهم اینه که شما همیشه جلوتر از تمام کسانی هستی که اصلا هیچ قدمی بر نمیدارند💪 ✍
زمانی زیباست که با عجین شده باشد ...👌 🔴 حیا که نباشه چادر سیاه هم محجبه ات نمیکنه ...😏 حضورمون و فعالیتمون در فضای مجازی بی فایده ست ...❌ اگر ندونیم دشمن حیامون را نشونه گرفته ...😥 به من محجبه نمیگه چادرت را بردار ! 😈 چون می دونه من این کار را نمیکنم ...❌ 🔴 میگه عکســت را در معرض دید نامحرم قرار بده ...😱 🔴 میگه شوخی با نامحرم ، چت کردن با نامحـرم در این فضا مشکلی نداره ...😱 🔴 میگه با ناز و ادا صحبت کردن و فرستادن استیکر در پست ها و نظرها مشکلی نداره ...😷😱 🔴 میگه دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی نداره ...😡😳 🔴 میگه تو عکسی را که میخوای بگذار ...😡😐 طوری که دوست داری خطاب کن نامحرم رو و باهاش مثل یه خواهر صحبت کن ..😐. بیخیالِ ذهن و دل جوان های مجرد و متاهل ...😡😏 🔴 و اینطور میشه که کم کم شاهد کم شدن حیامون میشیم ...😥 و امان از روزی که حیا برود ...😭 اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💎