eitaa logo
- محب او ؛
495 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
567 ویدیو
1 فایل
- هو الرئوف بی نیازی در وصل است و وصال نیز ؛ جز با توبه میسر نمی‌شود . اللّٰهُم‌َّعَجِّـل‌ْلِوَلیِکَ‌الْفَرَج‌ْوَ‌فَرَّ‌جْنٰا‌بِهْ یا ملجَا کلَّ مَطرود . . _
مشاهده در ایتا
دانلود
دَر‌من‌دختری‌سازِ‌اُمیدوارۍ‌‌می‌زند . 🧡!' ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎ 🌱 🌺
°•|ݕِسْم ࢪݕ مادࢪ ݐـہݪۅۍ شَڪَسٺہ. ° ⊰• 💔•⊱ با دوستام رفته بودیم بیرون.. چون که طبق‌ معمولِ این دوماهِ اخیر دانیال درگیر بود برای گشت زنی و این داستان ها! توی احمد اباد بودیم .. زنگ زد گفت خانم دقیقا کجایی .. گفتم چرا.. گفت دو دقیقه بیام ببینمت .. وقتی اومد سه نفر بودن.. دانیال؛حسین و دوست دیگشون.. با موتور اومده بودن.. دوستام و ول کردم تو پیاده رو و اونم از دوستاش جدا شد و نزدیک هم شدیم .. صحبت که میکردیم به فاصله ی یک متری دوستای من بودن و به همون فاصله اون طرف حسین و دوست دیگه ی دانیال؛ یکی از بچه ها این عکس و ازمون گرفت.. دانیال که با من حرف میزد دوست دیگشم اون طرف با خانمش تلفنی درحال صحبت بود؛ حسینِ از نظرِ من همیشه مظلوم خودش و با موتور سرگرم کرده بود.. خندیدم به دانیال گفتم برین تورو خدا حسین بیچاره رو ول کردید اون وسط هر کدوم به یک طرف رفتین😅 شاید برای مسخره بازی هامون این عکس گرفته شد اما خداروشکر که این لحظه ی زیبا ثبت شد؛) :)
! ‏یه‌دوره‌مردهامراقب‌بودن‌کسی‌به‌ ناموسشون‌چپ‌نگاه‌نکنه،الان‌بعضیازنشون روبَزَک‌میکنن‌میفرستن‌جلودوربین‌کلیپ‌پر کنن‌نون‌دربیارن؛روزگارغریبی‌ست‌نازنین...🚶🏻‍♂
"جان فدای غیرت🕊💚" .
" تنهايی دوست داشتنى نيست اما، خواستنى‌تر از تمام ِ دوستت‌دارم‌‌هاى مسموم است! مگر تا كجا می‌توانى به دلت بگویی: ببخشيد كه باورم شد ..؟! " _ بهرام‌حمیدیان
همهـ در حال ِ تدارك ِ سومین مراسمت هستن، ولۍ من هَنوز رفتنت رو بـاور نڪردم . .
استوری زینب سلیمانی
خدایا با دلِ من چه میکنی...!
شهیدی که تصویرش بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است 🌷🌷🌷 سالهاست عکسی از یک شهید را در صفحات مختلف اینترنتی، وبلاگ‌ها، سایت‌ها و حتی بر دیوارهای شهرها می‌بینیم. عکس شهیدی که با لباس بارانی آبی خود و کلاهی که به گفته مادرش او برای فرزندش بافته است، از مظلومیت شهدایمان در دل صحراهای جنوب سخن می‌گوید هادی ثنایی‌مقدم یازدهم تیرماه 1351 در شهرستان لنگرود به دنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز 23 دی‌ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسید اما پیکرش هیچگاه بازنگشت. همرزمان او از نحوه شهادتش بر اثر اصابت مستقیم تیر می‌گویند و یادآور می‌شوند که هادی به همراه تعداد زیادی از شهدا به کنار جاده انتقال داده شد. پارچه سفید به همراه چوبی در کنار او قرار داده شد تا آمبولانس‌ها راحت او را پیدا کنند و به عقب برگردانند. آنها از آن محل دور شدند، آمبولانس‌ها تعدادی از شهدا را به سمت پشت خط آوردند ولی خبری از پیکر هادی نبود. تا به امروز کسی نفهمیده است بر سر پیکر شهید هادی ثنایی‌مقدم چه آمده است؟ عده‌ای می‌گویند احتمال دارد گلوله خمپاره‌ای به کنار پیکرش خورده و او را در زیر خاک پنهان کرده و همین امر باعث شده است که آمبولانس‌ها او را پیدا نکنند. سال‌ها از این ماجرا گذشت و از هادی تنها یک مزار خالی در شهرمان باقی ماند. در یکی از روزها مادر شهید به زیارت مزار فرزندش به گلزار شهدا می‌رود و پس از دعا و فاتحه از جای خود بلند می‌شود. ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثنایی‌مقدم به تصاویر شهدا نگاه می‌کند و به یک عکس خیره می‌شود و ناگهان فریاد می‌زند این هادی منه.... این هادی منه... . خانواده‌های شهدای حاضر در گلزار شهدا دور او جمع می‌شوند. کسی نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است. مادر شهید به سمت مسئول نمایشگاه می‌رود و می‌گوید این عکس را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی این عکس را گرفته است؟ آنها نمی‌دانستند صاحب این عکس و عکاس آن کیست. اما مادر شهید می‌گوید: این هادی منه... من با دستان خودم این کلاه را برای او بافتم. این هادی منه...🌷🌷🌷
بھ‌نام‌خدایے‌کھ‌از‌درون‌قلب‌ها‌آگاہ‌است:)🍁❤️