✨امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
🔹ریاکار را سه نشانه است: وقتی چشمش به مردم می افتد کوشا می شود، وقتی تنهاست سستی و تنبلی می ورزد، و دوست دارد که در هر کاری ستایش شود.
📚 میزان الحکمه جلد ۴،صفحه ۳۳۶
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
#حدیث_روز
💠 حضرت امام حسن عسکری (ع) :
شادی نمودن در نزد غم زده، از ادب به دور است.
تحت العقول
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
✨ #نسیم_تدبر_در_قرآن
گناه حراج کننده قلب
🌴🌴ﻓَﻠَﺎ ﻭَﺭَﺑِّﻚَ ﻟَﺎﻳُﺆْﻣِﻨُﻮﻥَ ﺣَﺘَّﻲ ﻳُﺤَﻜِّﻤُﻮﻙَ ﻓِﻴَﻤﺎ ﺷَﺠَﺮَ ﺑَﻴْﻨَﻬُﻢْ ﺛُﻢَّ ﻟَﺎﻳَﺠِﺪُﻭﺍْ ﻓِﻲ ﺃَﻧْﻔُﺴِﻬِﻢْ ﺣَﺮَﺟَﺎً ﻣِّﻤَّﺎ ﻗَﻀَﻴْﺖَ ﻭَﻳُﺴَﻠِّﻤُﻮﺍْ ﺗَﺴْﻠِﻴﻤﺎً «٦٥» نساء
ﻧﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ؛ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺳﻮﮔﻨﺪ، ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ (ﻭﺍﻗﻌﻲ) ﻧﻤﻲ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻣﮕﺮ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺸﺎﺟﺮﺍﺕ ﻭ ﻧﺰﺍﻉ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﻭﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪ، ﻭﺩﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻫﻴﭻ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻲ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ (ﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﺗﻮ) ﻛﺎﻣﻠﺎً ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺑﺎﺷﻨﺪ. 🌴🌴
✅ راغب در ﻣﻔﺮﺩﺍﺕ :" ﺣﺮﺝ" ﻭ" ﺣﺮﺍﺝ" ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺁﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺗﻨﮕﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎم ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺩﻭ ﭼﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﻫﺮ ﻓﻀﺎﻱ ﺗﻨﮕﻲ ﺭﺍ" ﺣﺮﺝ" ﻣﻲ ﻧﺎﻣﻨﺪ ﻭ #ﮔﻨﺎﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺣﺮﺝ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ. مثلا لیس علی الاعمی #حرج ... (نور61) گناه منظور است. به هر حال رذایل اخلاقی و گناه، نفس را در فشار و تنگنا قرار می دهند و دریچه قلب را به معنویات و حقایق مسدود می کند و از طرفی بندگی و...دل را باز و شرح صدر می دهند. و جالب اینکه خداوند نمره را به قلب سلیم و فراخ می دهد.
✅👈ﻣﻴﺎﻥ ﺯﺑﻴﺮﺑﻦ ﻋﻮﺍم ﻭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﺭ، ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﺑﻴﺎﺭﻱ ﻧﺨﻠﺴﺘﺎﻥ ﻧﺰﺍﻉ ﺷﺪ. ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺑﺎﻍ، ﺍﺯ ﺯﺑﻴﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﻭّﻝ ﺍﻭ ﺁﺑﻴﺎﺭﻱ ﻛﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﭼﻮﻥ ﺯﺑﻴﺮ، ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻪ ﺗﻮﺳﺖ، ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺍﻭ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﻛﺮﺩﻱ! ﺭﻧﮓ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﭘﺮﻳﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ. ﻋﺠﺒﺎ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠّﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻭﺭﻱ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﻭﻟﻲ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﻣﻲ زنند.
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
🌹در سوگ نبی
جهان سیه می پوشد
▪️در سینه،
دل ازداغ حسن می جوشد
🌹از ماتم هشتمین امام معصوم
▪️هر شیعه ز درد،
جام غم می نوشد
🥀آجرک الله یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🥀
◾️ شهادت جانسوز حضرت نبی اکرم خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند دلبندش حضرت #امام_حسن مجتبی علیه السلام کریم اهل بیت و #امام_رضا علیه السلام بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد◾️
⚘ اللهم عجل لولیک الفرج ⚘
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
⬅️ از آخوندا متنفرند امّا به روحانی رأی میدهند! 😆
از عربها متنفرند امّا با افتخار دوبی میروند! 🤛🏻
روزه نمیگیرند ولی دلشان برای ربنای شجریان تنگ شده! 👌
کورشپرستند امّا تعلّقات مذهبی را مانع پیشرفت میدانند! 👐🏿
بازیگرانش در طلاق شهرهاند امّا نقشهای عاشقانه بازی میکنند!❤
سه برابر تولید ناخالص ملی لوازم آرایشی مصرف میکنند ولی هزینه کربلا و مکه و غذای نذری را اجحاف در حق ایتام میدانند!🇮🇷
اجازه پوشیدن مبتذلترین لباسها رو به همسرانشان میدهند اما ادعای غیرت دارند!
با 🔨پتکِ فرار مغزها بر سر ایران میکوبند و خودشان از محصولات، گوشیها و حتی نرمافزارهای ایرانیِ تولیدشده توسط 🧠مغزهای ایرانی! استفاده نمیکنند تا مغزهایِ بیکار شده، فرار کنند...
#جاهلیت_مدرن! 🏴
جبههٔ #انقلاب اسلامی در فضای مجازی
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
#حدیث_روز
💠 امام زمان (عج)
إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهد كه سخن گوييم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
🏴متن شعر شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم 🏴
««تا آفتاب روی نبی در حجاب شد»»
تا آفتاب روی نبی در حجاب شد
دل ها ز داغ ماتم عظمی کباب شد
گرد عزا به چهره افلاکیان نشست
از آه فاطمه دل ذرات آب شد
وقتی سه روز جسم نبی روی خاک بود
دنیا به فرق اهل محبت خراب شد
بعد از کناره گیری امت ز اهل بیت
قوم امین مکه دچار عذاب شد
آیا عذاب بدتر از اینکه پس از رسول
بی حرمتی به گفته ی مالک رِقاب شد؟
آیا عذاب بدتر از اینکه به ظلم و جور
دست گره گشای علی در طناب شد؟
آیا عذاب بدتر از اینکه به دست قهر
در خانه هم عزیز علی در نقاب شد؟
از فتنه ای که حرمت خیر النسا شکست
پامال، دین حضرت خیرالمَآب شد
در التهاب آتش و در ازدحام ظلم
گلواژه ی کتاب رسالت گلاب شد
زهرا غریب شد علی از او غریب تر
حتی دگر سلام علی بی جواب شد
ای وای آنکه حرمت ختم رسل نداشت
بعد نبی به جای نبی انتخاب شد
آنکس که داشت بر لب خود "حَسْبُنا کتٰاب"
مشمول لعنت ابدی کتاب شد
ای خوش به آن زمان که بگویند از حجاز
آن نور چشم فاطمه پا در رکاب شد
شاعر: سید روح اله موید
#قاف_عشق
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
«« شکستن نفس »»
«راوی یکی از همرزمان شهید»
بعد از نماز ظهر بود. کل بچههای گردان دور هم جمع بودند. یکی از مسئولین
لشكر آمد و گفت:
رفقا دستشویی اردوگاه خراب شده. چند نفر رو آوردیم برای تعمیر، گفتند:
باید چاه دستشویی تخلیه بشه! برای همین چندتا نیروی از جان گذشته میخواهیم.
در جریان ماجرا بودم. زیر دستشویی های اردوگاه حالت مخزن داشت. هر وقت
پر میشد با ماشین مخصوص تخلیه میکردند. اما این بار دیوارهای کنار دستشویی
ریخته بود.
امکان تخلیه با ماشین نبود. برای مرمت دیوار باید چاه تخلیه می شد. از طرفی
هیچ دستشویی دیگری برای استفاده بچهای نبود.
بعد از صحبت ايشان هرکس چیزی میگفت. یکی میگفت: پیف پیف! چه
کارهایی از ما میخوان. دیگری میگفت: ما آمدیم بجنگیم، نه اینکه... خلاصه
بساط شوخی و خنده بچهها راه افتاده بود.
رفتیم برای ناهار. بعد هم مشغول استراحت شدیم. با خودم گفتم: کسی که برای
این کار داوطلب بشه کار بزرگی کرده.
نَفس خودش رو شکسته. چون خیلیها حاضرند از جانشان بگذرند اما...
گفتم: تا بچهها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشویی ها ببینم چه خبره!
وقتی به آنجا رسیدم خیلی تعجب کردم. عدهای از بچههای گردان ما مشغول
کار شده بودند.
از هیچ چیزی هم باکی نداشتند. نجاست بود و کثیفی. اما کار برای خدا این
حرفها را ندارد.
باتعجب به آنها نگاه کردم. آنها ده نفر بودند. اول آنها محمد تورجی بود.
بعد رحمان هاشمی و...
تا غروب مشغول کار بودند. بعد هم همگی به حمام رفتند. دستشویی های
اردوگاه همان روز راه افتاد. بعضی از بچهها وقتی این ده نفر را دیدند شوخی
میکردند. سر به سرشان میگذاشتند. اما آنها...
آنها به دنبال رضایت خدا بودند. آنچه که برای آنها مهم بود انجام وظیفه بود.
نمیدانم چرا ،ولی من اسامی آنها را نوشتم و نگه داشتم.
سه ماه بعد به آن اسامی نگاه کردم. درست بعد از عملیات کربلای ده.
نفر اول شهید. نفر دوم شهید نفر سوم... تا نفر آخر که محمدتورجی بود. به
ترتیب یکی پس از دیگری!
گویی این کار آنها و این شکستن نفس مهر تأییدی بود برای شهادتشان.
ادامه دارد............
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatme2
#منبر_بلند
#شهادت_پیامبر (ص)
سخنران: آیت الله خامنه ای
🌺 سیره نبی مکرم اسلام (ص) 🌺
💠 سیره نبی مکرم اسلام
این روزها با رحلت پیامبر عظیمالشّأن اسلام - که برگزیده همه بشریّت در طول تاریخ و پدر معنوی مسلمانها و همه انسانهایی است که به ارتقاء و رشد انسانیت عقیده دارند - مصادف است. در سالگرد رحلت آن بزرگوار، یکی از وظایف ما این است که در دل و زبان، از زحمات و مجاهدات بینظیر و خستگی ناپذیر این زبده عالم و آدم، سپاسگزار باشیم. همچنین این ایام با سالگرد شهادت سبط اکبر پیغمبر، حضرت امام حسن مجتبی و همچنین امام هشتم ما، حضرت ابی الحسنالرّضا علیهما الصّلاة والسّلام مصادف است.
خطبه اول را به شرح مختصری از سیره نبىّاکرم در دوران دهساله حاکمیت اسلام در مدینه اختصاص دادهام که یکی از درخشانترین - و گزافه نیست اگر بگوییم درخشانترین - دورههای حکومت در طول تاریخ بشری است. باید این دوره کوتاه و پُرکار و فوقالعاده تأثیرگذار در تاریخ بشر را شناخت. البته به همه برادران و خواهران - بخصوص به جوانان - توصیه میکنم که به تاریخ زندگی پیغمبر مراجعه کنند و آن را بخوانند و فرا گیرند.دوره مدینه، فصل دوم دوران بیستوسه ساله رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود - که مقدمه فصل دوم محسوب میشود - و تقریباً ده سال هم دوران مدینه پیغمبر است که دوران شالودهریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام برای همه زمانها و دورانهای تاریخ انسان و همه مکانهاست. البته این الگو، یک الگوی کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، میشود شاخصها را شناخت. این شاخصها برای افراد بشر و مسلمانها علامتهایی است که باید به وسیله آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال میکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمدتا این نظام نمونه را به وجود آورد.اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را میسازد و به همه بشریت و تاریخ ارائه می کند.
شاخص های نظام پیامبرنظامی که پیغمبرساخت، شاخصهای گوناگونی دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجسته تر است:شاخص اوّل، ایمان و معنویّت است.انگیزه و موتور پیشبرنده حقیقی درنظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه دل و فکر مردم می جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در میآورد. پس #شاخص_اوّل، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.
#شاخص_دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقّی به حقدار - بدون هیچ ملاحظه - است.#شاخص_سوم، علم و معرفت است. در نظام نبوی، پایه همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهی و بیداری است. کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمیدهند؛ مردم را با آگاهی و معرفت و قدرتِ تشخیص، به نیروی فعّال - نه نیروی منفعل - بدل میکنند.
#شاخص_چهارم، صفا و اخوّت است. در نظام نبوی، درگیریهای برخاسته از انگیزههای خرافی، شخصی، سودطلبی و منفعتطلبی مبغوض است و با آن مبارزه میشود. فضا، فضای صمیمیّت و اخوّت و برادری و همدلی است.
#شاخص_پنجم، صلاح اخلاقی و رفتاری است. انسانها را تزکیه و از مفاسد و رذائل اخلاقی، پیراسته و پاک میکند؛ انسانِ با اخلاق و مزکّی میسازد؛ «و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».(جمعه:2) تزکیه، یکی از آن پایههای اصلی است؛ یعنی پیغمبر روی یکایک افراد، کار تربیتی و انسانسازی میکرد.
#شاخص_ششم، اقتدار و عزّت است.
👇 ادامه 2⃣
جامعه و نظام نبوی، توسریخور، وابسته، دنبالهرو و دست حاجت به سوی این و آن درازکن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیمگیر است؛ صلاح خود را که شناخت، برای تأمین آن تلاش میکند و کار خود را پیش میبرد.
شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفتِ دائمی است. توقّف در نظام نبوی وجود ندارد؛ به طور مرتّب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمیافتد که یک زمان بگویند: دیگر تمام شد؛ حال بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کارِ لذّتآور و شادیبخشی است؛ کار خستگی آور و کسلکننده و ملولکننده و به تعبآورندهای نیست؛ کاری است که به انسان نشاط و نیرو و شوق میدهد.
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
#ورود پیغمبر به مدینه
🔰 پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان نمونه بگذارد تا هر کسی در هر جای تاریخ - از بعد از زمان خودش تا قیامت - توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند تا انسانها به سوی چنان جامعهای بروند. البته ایجاد چنین نظامی، به پایههای اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اوّل باید عقاید و اندیشههای صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر این اندیشهها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزّت انسان و بقیه معارف اسلامی در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و لحظات تا دم مرگ، دائماً این افکار و این معارف بلند را - که پایههای این نظامند - به این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد. دوم، پایهها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد - چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست - پیغمبر بسیاری از این ستونها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عدّه، صحابه بزرگوار پیغمبر بودند - با اختلاف مرتبهای که داشتند - اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزدهساله مکه بودند. یک عدّه هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبیل سعدبنمعاذها و ابیایّوبها و دیگران. بعد هم که پیغمبر آمد، از لحظه ورود، انسانسازی را شروع کرد و روزبهروز مدیران لایق، انسانهای بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و بامعرفت به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند. هجرت پیغمبر به مدینه - که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده میشد و بعد از آمدن آن حضرت، مدینةالنّبی نام گرفت - مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی بهوجود آمده است؛ لذا دلها متوجّه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده است - قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آنجا ماند - شوق دیدن ایشان روزبهروز در دل مردم مدینه بیشتر میشد. بعضی از مردم به قُبا میرفتند و پیغمبر را زیارت میکردند و برمیگشتند؛ عدّهای هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیاید. بعد که پیغمبر وارد مدینه شد، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به توفانی در دلهای مردم تبدیل شد و دلها را عوض کرد. ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگیهای قبایلی و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازه جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شدهاند. همین توفان بود که اوّل در دلها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سرانجام به راههای دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگِ آن روز پیش رفت؛ و هرجا رفت، دلها را تکان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملتهای مورد هجوم هم به مجردی که اینها را میدیدند، در دلهایشان نیز این ایمان به وجود میآمد. شمشیر برای این بود که مانعها و سرکردههای زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ والّا تودهی مردم، همه جا همان توفان را دریافت کرده بودند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار - یعنی روم و ایران - تا اعماقِ خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند. همه اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر.
💠تبلیغ پیامبر
🔰پیغمبر به مجرّد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. از جمله شگفتیهای زندگی آن حضرت این است که در طول این ده سال، یک لحظه را هدر نداد. دیده نشد که پیغمبر از فشاندن نور معنویت و هدایت و تعلیم و تربیت لحظهای باز بماند. بیداری او، خواب او، مسجد او، خانه او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگی او و وجود او - هرجا که بود - درس بود. عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد! کسی که همه تاریخ را مسخّرِ فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت - که من بارها گفتهام، بسیاری از مفاهیمی که قرنهای بعد برای بشریت تقدّس پیدا کرد؛
👇 ادامه 3⃣
مثل مفهوم مساوات، برادری، عدالت و مردمسالاری، همه تحت تأثیر تعلیم او بود؛ در تعالیم سایر ادیان چنین چیزهایی وجود نداشت و یا لااقل به منصه ظهور نرسیده بود - فقط ده سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده بود. چه عمر بابرکتی! از اوّلِ ورود، موضعگیری خود را مشخص کرد.
ناقهای که پیغمبر سوار آن بود، وارد شهر یثرب شد و مردم دور آن را گرفتند. در آن زمان، شهر مدینه، محلّه محلّه بود؛ هر محلّهای هم برای خودش خانهها، کوچهها و حصار و بزرگانی داشت و متعلّق به قبیلهای بود: قبایل وابسته به اوس و قبایل وابسته به خزرج. وقتی شتر پیغمبر وارد شهر یثرب شد، جلوِ هر کدام از قلعههای قبایل که رسید، بزرگان بیرون آمدند و جلوِ شتر را
گرفتن که از ذهن نیمهوحشیهای مدینه، بسیار دور بود، آشنا بودند؛ لذا تسلّط فکری داشتند. در واقع اگر بخواهیم به زبان امروز صحبت کنیم، یهودیها در مدینه یک طبقه روشنفکر محسوب میشدند؛ لذا مردم آنجا را تحمیق و تحقیر و مسخره میکردند. البته آنجایی که خطری متوجّهشان میشد و لازم بود، کوچکی هم میکردند؛ لیکن به طور طبیعی اینها برتر بودند. خصوصیت سوم این بود که با جاهای دوردست هم ارتباط داشتند؛ یعنی محدود به فضای مدینه نبودند. یهودیها واقعیتی در مدینه بودند؛ بنابراین پیغمبر باید حساب اینها را میکرد. پیغمبر اکرم یک میثاقِ دستجمعىِ عمومی ایجاد کرد. وقتی آن حضرت وارد مدینه شد، بدون اینکه هیچ قراردادی باشد، بدون اینکه چیزی از مردم بخواهد و بدون اینکه مردم دراینباره مذاکرهای کرده باشند، روشن شد که رهبرىِ این جامعه متعلّق به این مرد است؛ یعنی شخصیت و عظمت نبوی به طور طبیعی همه را در مقابل او خاضع کرد؛ معلوم شد که او رهبر است و آنچه میگوید، باید همه بر محورش حرکت و اقدام کنند. پیغمبر میثاقی نوشت که مورد قبول همه قرار گرفت. این میثاق درباره تعامل اجتماعی، معاملات، منازعات، دیه، روابط پیغمبر با مخالفان، با یهودیها و با غیرمسلمانها بود. همه اینها نوشته و ثبت شد؛ مفصّل هم هست؛ شاید دو سه صفحه کتابهای بزرگ تواریخ قدیمی را گرفته است.
اقدام بعدىِ بسیار مهم، ایجاد اخوّت بود. اشرافیگری و تعصّبهای خرافی و غرور قبیلهای و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یکدیگر، مهمترین بلای جوامع متعصّب و جاهلی آن روز عرب بود. پیغمبر با ایجاد اخوّت، اینها را زیر پای خودش له کرد. بین فلان رئیس قبیله با فلان آدم بسیار پایین و متوسّط، اخوّت ایجاد کرد. گفت شما دو نفر با هم برادرید؛ آنها هم با کمال میل این برادری را قبول کردند. اشراف و بزرگان را در کنار بردگانِ مسلمانشده و آزادییافته قرار داد و با این کار، همه موانع وحدت اجتماعی را از بین برد. وقتی میخواستند برای مسجد، مؤذّن انتخاب کنند، خوشصداها و خوشقیافهها زیاد بودند، معاریف و شخصیتهای برجسته متعدّد بودند؛ اما از میان همه اینها بلال حبشی را انتخاب کرد. نه زیبایی، نه صوت و نه شرف خانوادگی و پدر و مادری مطرح بود؛ فقط اسلام و ایمان، مجاهدت در راه خدا و نشان دادن فداکاری در این راه ملاک بود. ببینید چطور ارزشها را در عمل مشخّص کرد. بیش از آنچه که حرف او بخواهد در دلها اثر بگذارد، عمل و سیره و ممشای او در دلها اثر گذاشت.
برای آنکه این کار به سامان برسد، سه مرحله وجود داشت:
#مرحله_اول، شالودهریزی نظام بود که با این کارها انجام گرفت.
#مرحله_دوم، حراست از این نظام بود. موجود زنده روبهرشد و نموی که همه صاحبان قدرت اگر او را بشناسند، از او احساس خطر میکنند، قهراً دشمن دارد. اگر پیغمبر نتواند در مقابل دشمن، هوشیارانه از این مولود طبیعىِ مبارک حراست کند، این نظام از بین خواهد رفت و همه زحماتش بیحاصل خواهد بود؛ لذا باید حراست کند.
#مرحله_سوم ، عبارت از تکمیل و سازندگی بناست. شالودهریزی کافی نیست؛ شالودهریزی، قدم اوّل است. این سه کار در عرض هم انجام میگیرد. شالودهریزی در درجه اوّل است؛ اما در همین شالودهریزی هم ملاحظه دشمنان شده است و بعد از این هم حراست ادامه پیدا خواهد کرد. در همین شالودهریزی، به بنای اشخاص و بنیانهای اجتماعی نیز توجّه شده است و بعد از این هم ادامه پیدا خواهد کرد.
دشمنانی که نظام پیامبر را تهدید می کردند
پیغمبر نگاه میکند و میبیند پنج دشمن اصلی، این جامعه تازه متولّد شده را تهدید میکنند:
یک دشمن، کوچک و کماهمیت است؛ اما درعینحال نباید از او غافل ماند. یک وقت ممکن است یک خطر بزرگ به وجود آورد. او کدام است؟ قبایل نیمهوحشی اطراف مدینه. به فاصله ده فرسخ، پانزده فرسخ، بیست فرسخ از مدینه، قبایل نیمهوحشیای وجود دارند که تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعىِ سالم و مطمئن و آرامی به وجود آورد، باید حساب اینها را بکند.
👇 ادامه5⃣
پیغمبر فکر اینها را کرد. در هر کدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدایت بود، با آنها پیمان بست؛ اول هم نگفت که حتماً بیایید مسلمان شوید؛ نه، کافر و مشرک هم بودند؛ اما با اینها پیمان بست تا تعرّض نکنند. پیغمبر بر عهد و پیمانِ خودش، بسیار پا فشاری میکرد و پایدار بود؛ که این را هم عرض خواهم کرد. آنهایی را که شریر بودند و قابل اعتماد نبودند، پیغمبر علاج کرد و خودش سراغ آنها رفت. این سریههایی که شنیدهاید پیغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبیله فرستاد، بیست نفر را سراغ فلان قبیله، مربوط به اینهاست؛ کسانی که خوی و طبیعت آنها آرامپذیر و هدایتپذیر و صلاحپذیر نیست و جز با خونریزی و استفاده از قدرت نمیتوانند زندگی کنند. لذا پیغمبر سراغ آنهارفت
@mhdyfatme2
http://eitaa.com/mhdyfatm
د: یا رسولاللَّه! بیا اینجا؛ خانه، زندگی، ثروت و راحتىِ ما در اختیار تو. پیغمبر فرمود: جلوِ این شتر را باز کنید؛ «انّها مأمورة»؛(بحارالانوار، ج 19، 116) دنبال دستور حرکت میکند؛ بگذارید برود. جلوِ شتر را باز کردند تا به محلّه بعدی رسید. باز بزرگان، اشراف، پیرمردان، شخصیّتها و جوانان آمدند جلوِ ناقه پیغمبر را گرفتند: یا رسولاللَّه! اینجا فرود بیا؛ اینجا خانه توست؛ هرچه بخواهی، در اختیارت میگذاریم؛ همه ما در خدمتت هستیم. فرمود: کنار بروید؛ بگذارید شتر به راهش ادامه دهد؛ «انّها مأمورة». همینطور محلّه به محلّه شتر راه میرفت تا به محلّه بنی النجار - که مادر پیغمبر جزو این خانواده است - رسید. مردان بنی النجار داییهای پیغمبر محسوب میشدند؛ لذا جلو آمدند و گفتند: یا رسولاللَّه! ما خویشاوند توییم؛ هستی ما در اختیار توست؛ در منزل ما فرود بیا. فرمود: نه؛ «انّها مأمورة»؛ کنار بروید. راه را باز کردند. شتر به فقیرنشینترینِ محلّات مدینه آمد و در جایی نشست. همه نگاه کردند ببینند خانه کیست؛ دیدند خانه ابیایّوب انصاری است؛ فقیرترین یا یکی از فقیرترین آدمهای مدینه. خودش و خانواده مستمند و فقیرش آمدند و اثاث پیغمبر را برداشتند و داخل خانه بردند. پیغمبر هم به عنوان میهمان، وارد خانه آنها شد و به اعیان و اشراف و متنفّذان و صاحبانِ قبیله و امثال اینها دست رد زد؛ یعنی موضع اجتماعی خودش را مشخّص کرد؛ معلوم شد که این شخص، وابسته به پول و حیثیت قبیلهای و شرفِ ریاست فلان قبیله و وابسته به قوم و خویش و فامیل و آدمهای پُررو و پشتهمانداز و امثال اینها نیست و نخواهد شد. از همان ساعت و لحظه اوّل مشخّص کرد که در برخورد و تعامل اجتماعی، طرف کدام گروه و طرفدار کدام جمعیت است و وجود او برای چه کسانی بیشتر نافع خواهد بود. همه از پیغمبر و تعالیم او نفع میبرند؛ اما آن کس که محرومتر است، قهراً حقّ بیشتری میبرد و باید جبران محرومیتش بشود. جلوِ خانه ابیایّوب انصاری، زمینِ افتادهای بود. فرمود این زمین مال کیست؟ گفتند متعلّق به دو بچه یتیم است. پول از کیسه خود داد و آن زمین را خرید. بعد فرمود در این زمین مسجد میسازیم؛ یعنی یک مرکز سیاسی، عبادی، اجتماعی و حکومتی؛ یعنی مرکز تجمّع مردم. جایی به عنوان مرکزیّت لازم بود؛ لذا شروع به ساختن مسجد کردند. زمین مسجد را از کسی نخواست و طلب بخشیدگی نکرد؛ آن را با پول خود خرید. با اینکه آن دو بچه، پدر و مدافع نداشتند؛ اما پیغمبر مثل پدر و مدافع آنها، حقّشان را تمام و کمال رعایت کرد. وقتی بنا شد مسجد بسازند، خود پیغمبر جزو اوّلین کسان یا اوّلین کسی بود که آمد بیل را به دست گرفت و شروع به کندنِ پی مسجد کرد؛ نه به عنوان یک کار تشریفاتی، بلکه واقعاً شروع به کار کرد و عرق ریخت. طوری کار کرد که بعضی از کسانی که کناری نشسته بودند، گفتند ما بنشینیم و پیغمبر اینطور کار کند!؟ پس ما هم میرویم کار میکنیم؛ لذا آمدند و مسجد را در مدت کوتاهی ساختند. پیغمبر - این رهبر والا و مقتدر - نشان داد که هیچ حقّ اختصاصی برای خودش قائل نیست. اگر بناست کاری انجام گیرد، او هم باید در آن سهمی داشته باشد.
💠 تدابیر و سیاستهای پیامبر
🔰 بعد، تدبیر و سیاست اداره آن نظام را طرّاحی کرد. وقتی انسان نگاه میکند و میبیند قدم به قدم، مدبّرانه و هوشیارانه پیش رفته است، میفهمد که پشت سر آن عزم و تصمیم قوی و قاطع، چه اندیشه و فکر و محاسبه دقیقی قرار گرفته است که علیالظّاهر جز با وحی الهی ممکن نیست. امروز هم کسانی که بخواهند اوضاع آن ده سال را قدم به قدم دنبال کنند، چیزی نمیفهمند. اگر انسان هر واقعهای را جداگانه حساب کند، چیزی ملتفت نمیشود؛ باید نگاه کند و ببیند ترتیب کار چگونه است؛ چطور همه این کارها مدبّرانه، هوشیارانه و با محاسبه صحیح انجام گرفته است.
اوّل، ایجاد وحدت است. همه مردم مدینه که مسلمان نشدند؛ اکثراً مسلمان شدند و تعداد بسیار کمی هم نامسلمان ماندند. علاوه بر اینها، سه قبیله مهمّ یهودی - قبیله بنیقینقاع، قبیله بنی نضیر و قبیله بنی قریظه - در مدینه ساکن بودند؛
👇 ادامه4⃣
یعنی در قلعههای اختصاصىِ خودشان که تقریباً به مدینه چسبیده بود: زندگی میکردند. آمدنِ اینها به مدینه به صد سال، دویست سال قبل از آن برمیگشت و اینکه چرا آمده بودند، خودش داستان طولانی و مفصّلی دارد. در زمانی که پیغمبر اکرم وارد مدینه شد، خصوصیّت این یهودیها در دو، سه چیز بود: یکی این بود که ثروت اصلىِ مدینه، بهترین مزارع کشاورزی، بهترین تجارتهای سودده و سودبخشترین صنایع - ساخت طلاآلات و امثال این چیزها - در اختیارشان بود. بیشتر مردم مدینه در موارد نیاز به اینها مراجعه میکردند؛ پول قرض میگرفتند و ربا میپرداختند؛ یعنی از لحاظ مالی، ریش همه در دست یهودیها بود. دوم اینکه بر مردم مدینه برتری فرهنگی داشتند. چون اهل کتاب بودند و با معارف گوناگون، معارف دینی و مسائلی
@mhdyfatme2