مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید
من اشتباه کردم
بابام گريه میکرد مادرم گريه میکرد خواهر و برادرام....
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون.
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه یه جوری نگام میکردن
سرپرست هيئت آدم مسنیه
آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد
گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمر زیر بار گناه مرده بودم توزنده ام کردی؟
اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....
سرپرست هیئت کاروان زیارتی داره داره، مکه مدینه میبره. یه روزتو مسجد منو دید صدام زد رضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!
خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم هرچی نظرشماست مادر، من رو حرف شماحرف نمیزنم
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله (ع) شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین (ع) آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین (ع) جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شد، یه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب حضرت زهرا (س) سفارشتو کرده....
به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...
💛💔💛💔💛💔
*نشرهمراه باذکر صلوات*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-خوشبہحالِعراقیـٰا...💔
منبہدلمقولدادماربعینڪربلاهستم
کہامسالدیگرنسوزدازفراقٺ
جانرقیہاتمرابخر...💔🚶🏿♂دیگه خیال نمی کنم که تو بین الحرمین هستم آقا ، میخوام اونقدر تشنه کربلات بشم که دلت بهم بسوزه بگی بیا آرومت کنم 🥺، من خودمو جز نوکرات حساب نمی کنم ،آقا میدونم خیلی بدم تا اینجا خیلی مردونگی کردی به عشقت دچارشدم بقیه شم با شماست ....💔😭🥺
پَناھِحَــرم_۲۰۲۲_۰۵_۲۷_۱۱_۴۱_۲۱_۰۱۱.mp3
5.78M
#مداحی
-غریبهنهبهایندلیلیکهحرمنداره
-کیمیگهغربتقبربیسنگومزاره😭💔
حاج#مهدیرسولی✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
#مداحی -غریبهنهبهایندلیلیکهحرمنداره -کیمیگهغربتقبربیسنگومزاره😭💔 حاج#مهدیرسولی✨ #ال
آقای #امام_صادق!
مثل هر سال؛ حلال کنید آقا
ما رو میبینن، به شما بدبین میشن!
ما آبروریزی کردیم😞🖤
#روضــهفکر
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
گفتنی نیست ولی، بی تو کماکان در من نفسی هست دلی هست ولی جانی نیست...💔 سلااامممم رفقااا✨🍃🕊❤️
اونجایۍڪہیہآدم..؛
بہدرجہےشھادتمیرسہ..؛
خدابراشمیخونہ..:
یہجورےعاشقتمیشم؛
صداشدنیاروبردارھ . . .✨🕊💔::))))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری دلت میاد نرم؟💔:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 دوشنبه های امام حسنی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چجوری قبول کنم حرم نداری😭💔
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
😍دخترای قشنگم گل دختر های کانال بایک روز تاخیر روزتون مبارک😍❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمون شدن دلتنگی م بی دلیل نبوده امام حسین من 🥺💔
alireza__dehghany-۲۰۲۲۰۲۰۳-0001_161.mp3
2.31M
صبرم سر اومده ؛ توام منو نخوای بگو کجا برم :)
برای یه یارم که شدع آقا راهم بدع😭
بشینم تو بین الحرمین
تا خود صبح گنبد آقا رو نگاه کنم
گریه کنم:))💔
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
صبرم سر اومده ؛ توام منو نخوای بگو کجا برم :) برای یه یارم که شدع آقا راهم بدع😭
مثلا بدونِ کفش مسیر بین الحرمینو بیام تا حرمت😢 از عمود یک شروع کنم تا...و تشنه حرمت باشم 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••زَمینحَـقِیربُودبَرٰا؎ِدٰاشتَنَت
آسِمٰانبیشتَربِہتومےآمَد••❁
#عزیزبرادرم💔😭
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
درمون شدن دلتنگی م بی دلیل نبوده امام حسین من 🥺💔
بابا بابایی...
نگفتی دختری داری شدم عجب گرفتاری
چرا محل نمیزاری ؟💔🚶♀
با اشک توچشام با قلب شکستم😭💔
میگم شبت بخیر ای بهترین عشق دنیا♥️✨
ولی آقا قبل اینکه برم دیگه امسال میزاری اربعین بیام حرمت دیگ؟نگو نه ک دق میکنم💔
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🌱جمعه به جمعه چشم من
منتظرنگاه تو ...
کی دل خستهام شود
معتکف پناه تو...
سلاااااممممم رفقااا🍃🕊
شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊
مثلا بدونِ کفش مسیر بین الحرمینو بیام تا حرمت😢 از عمود یک شروع کنم تا...و تشنه حرمت باشم 😭
من از لحاظ روحی نیاز دارم کف پاهام، با داغی بین الحرمین بسوزه💔🙂