📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهل و چهارم
می گفت: آدمی كه ساكن نجف شده نمی تواند جای ديگری برود.
شما نمی دانيد زندگی در كنار مولا چه لذتی دارد.
هادی آن چنان از زندگی در نجف می گفت كه ما فكر می كرديم دربهترين هتل ها اقامت دارد‼
اما لذتی كه به آن اشاره می كرد چيز ديگری بود.
هادی آن چنان غرق در
معنويات نجف شده بود كه نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل
كند.
در مدتی كه تهران بود در مسجد وپايگاه بسيج حضور می يافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی ميكرد!
يك بار پرسيدم از چيزی ناراحتی⁉
چرا اينقدر گرفته ای❓
گفت: خيلی از وضعيت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی كوچه راه ميره، نمی تونه سرش روبالا بگيره.
بعد گفت: يه نگاه حرام آدم روخيلی عقب می اندازه. اما در نجف اين
مسائل نيست. شرايط برای زندگی معنوی خيلی مهياست.
هادی را كه می ديدم، ياد بسيجی های دوران جنگ می افتادم. آنها هم
وقتی از جبهه بر می گشتند.....
🔰ادامه دارد ...🔰
#فاطمیه
آخہگفت :
هرڪیبرایخداجھادمیکنهوشھیدمیشه
دیگهمیشههمنشینجناباباعبدالله؛
درسخوندناگهبراۍخداباشهجھادِ .
میدونستۍراھشھادتازنفسمیگذرھ
چونسختۍمیدیبهنفستدیگھ'!
اصلاًمیدونستۍدرسخوندنیعنۍ
سختۍوریاضٺڪشیدن🚶🏿♂👀
#فاطمیه
شهادت؛ عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است.
سلام رفقا🕊🌱
#سلامعزیزبرادرم 🖐🏻
#فاطمیه
#شروع_فعالیت
و سلام بر صبحی که ؛
با سپاهی از #شهیدان خواهی آمد..🌷
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذی ضَمِنَهُ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#فاطمیه
حاج قاسم:بهزودی فتنههایی
پیــش روی خواهیـد داشـت
که کل شهدا، آرزوی حضور به
جای شمارا خواهنـد داشت !
آن روز من نیستـم، ولی شمـا
پـشــت آقـــا را خالـی نکنیـد
#فاطمیه
فاطمیه از کدامین غصه باید جان سپرد؟
درد حیدر ، داغ مادر ، یا غریبی حسن...😭
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر به ظاهر حرمی نیست برای زهرا
دل هر شیعه مولا، حرم فاطمه است❤️😭
ادیت خودم🌱
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
شهید با تو حرف داد
از جنس مردانگی
از جنس شهادت
شرمنده میشوی از اینکه همیشه نگاه به تو بوده و تو از او غافل بوده ای 💔
#فاطمیه
📌پسرک فلافل فروش
قسمت چهل و پنجم
جوانان میخواستند هرچه سریع تر به جبهه برگردند البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالت قابل گفتن نيست‼
خوب به ياد دارم از زمانی که هادي در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلی دقت می كرد.
شروع كرده بود برخی رياضت هاي شرعی را انجام می داد. مراقب بود كه كارهای مكروه نيز انجام ندهد.
وقتی در نجف ساکن بود، بيشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.
اما در ماه هاي آخر خيلی تماسش را کم کرد. عقيده ی من اين است که ايشان می خواست خود را از تعلقات دنيا جدا کند.
شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنيا نداشته باشد.
می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگيرند. می خواهم از حال و هوای اينجا خارج نشوم.
خواهرش می گفت: هادی برای من اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمی گفت در نجف سختی کشيده، هميشه طوری برای ما از اوضاعش تعريف می کرد که انگار هيچ مشکلی ندارد.
فقط از لذت حضور در نجف ومعنويات آنجا می گفت. آرزو می كرد كه روزی همه با هم به نجف برويم.
يک بار در خانه از ما پرسيد: چطور بايد ماکارونی درست کنم؟ ما هم يادش داديم.
طوری به ما نشان داد که آنجاخيلي راحت است، فقط مانده كه برای دوستان طلبه اش ماكارونی درست كند.
شرايطش را به گونه ای توضيح مي داد که خيال ما راحت باشد.هميشه اوضاع درس خواندن و طلبگی اش رادر نجف آرام توصيف
می كرد
️🔰 ادامه دارد... 🔰