بَراےِشَھیدشُدَنهُنَرلازِماَست!
هُنَرِبِھخُدارِسیدَن،هُنَرِڪُشتَننَفس،هُنَرِتَھذیب
تاهُنَرمَندنَشَویمشَھیدنِمےشَویم...!!🤚🏻
@mhmoma
#آقامحمدهادے 💞
مهمتࢪين کاࢪ فࢪهنگے هادے بࢪگزاࢪے نمايشگاه دستاوࢪدهاے حشدالشعبے دࢪ ايام اࢪبعين بود.🏴
هادے اصࢪاࢪ داشت کاࢪهاے فرهنگے ࢪزمندگان عࢪاقے به اطلاع مࢪدم و
شيعيان ࢪسانده شود. لذا ࢪاهپيمايے اࢪبعين ࢪا بهتࢪين زمان و مکان بࢪاے اين کاࢪ تشخيص داد.
واقعاً هم تفکࢪ فࢪهنگے او جالب بود. هادے يک چادࢪ دࢪ نيمه ࢪاه نجف به
کࢪبلا ࢪاه اندازے کرد و نمايشگاه تصاويࢪ نبࢪد با داعش ࢪا با چينش مناسب دࢪ مقابل ديد زائران کࢪبلا قࢪاࢪ داد.📸
بࢪادࢪ ناجے ميگفت: هادے بࢪاے اين نمايشگاه خيلے زحمت کشيد. کاࢪ
عقب بود و کاࢪوان ها از ࢪاه ميࢪسيدند. هادے گفت که شبها کمتࢪ بخوابيم و کاࢪ ࢪا به نتيجه بࢪسانيم.
طے چند شبانه ࢪوز هادے بيش از سه ساعت نخوابيد. کاࢪ به خوبےے انجام شد و مخاطب بسياࢪے داشت. اما همين که نمايشگاه آغاز شد، هادے به نجف بࢪگشت!
او عاشق گمنامے بود و نميخواست کسے بفهمد اين نمايشگاه مهم کاࢪ او بوده.
@mhmoma
ازشهیدانبطلبآنچهتمناداری
بخداکارگشایدلِهرسوختهاند!
@mhmoma
بہسالنوچہامیدیاگردوبارهنیایی💔..
ڪاشسالظھورتونباشہامسال!(:
#اللـهمعجللولیڪالفرج🌿'
@mhmoma
‹🐚🖤›
•°
میگن ...
همشدنبالایننباشکہچےثوابدارھ ..!
اولدنبالاینباش کہچےگناهه ..
تابوےِگناهرونشناسے؛
کیسهےِثوابهاتسوراخمیمونہرفیق"🚶🏻♂
گرفتۍچیشدڪه!
@mhmoma
#ایثار_به_رسم_شهدا
باز هم انگشترش را بخشيده بود.
پرسيدم «...اين يكي را به كي دادي؟»
گفت «...انگشتر طلا دستش بود. نمي دانست حرام است. از دستش درآوردم. انگشتر خودم را دستش كردم.»
✍يادگاران، جلد 5 كتاب شهيد عبدالله ميثمي ، ص 75
@mhmoma
•°فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی
فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ🌱•°
و زمانی که آفرینشش را به پایان بردم
و از [ روح خود در آن دمیدم ، ]
در برابر او به سجده بیفتید🌿
💕+متوجهی دیگه؟
@mhmoma
#نماز اول وقت
سفارش #شهدا
به ما گفت :
من تندتر میروم
شما پشت سرم بیایید
تعجب کرده بودیم !!
سابقه نداشت
بیشتر از صد کیلومتر
سرعـت بگیرد !!
غروب نشده رسیدیم گیلانغرب ...
جلو مسجدی ایستاد ؛
ماهم پشت سرش
نمــاز ڪہ خواندیم ،
سریع آمدیـم بیـرون ...
داشتیم تنـد تنـد
پوتینهایمان را میبستیم
ڪہ زود راه بیفتیم
گفت : ڪجا با این عجله ؟!
میخواستیم به نماز جماعت برسیم
ڪہ رسیـدیم ...
#شهید_مهدی_باکری
#نماز_اول_وقت
@mhmoma
🔍
💠 أَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی
این که آسان گیری به من و رحم کنی...
🔹برایم خدایی کن...🌱
@mhmoma
گویند
شهادتمُهرقبولیست
ڪهبردلتمیخورد . .!
شهدا
دلملایقمُهرشهادتنیست
اما
شماکهنظرڪنیداینڪویرتشنه
دریامیشودباعطرشهادت . .(:
اللهــمالــرزقنــاشهــادتــــ فی سبیلک
@mhmoma
نور حلال.
📙برگرفته از خاطرات شهید محمد هادی ذوالفقاری. کتاب پسرک فلافل فروش.
@mhmoma
"#شهدای_آسمانی"
دلت که بگیرد...
دوای دردت #شهید_گمنام هست!
کنار سردار بی پلاک...فقط تو باشی و او... تو باشی و هزار درد فاش نشده!
تو او را نمی شناسی!!
ولی او خوب تو را می شناسد
دردت را می داند... دلم یک درد و دل حسابی کنار شما میخواهد...
@mhmoma
#رفیق_شهیدم 💞
هرڪهشدگمنـآمتر، زهـرآخریـدآرش شود
بر درِ اینخآنـه ازنـآمونشـآنبآیـدگذشت!
#حالماخوبهاماتوباورنڪن💔
#انظرالینـآ...🍂
══════🌱🌷🌱═══════
@mhmoma
#طنز_جبهه
در مدت ۹ ماه اسارت در دست کومولهها، چه شکنجههایی را که تحمل نکردیم،😣
بچههای گروه را وادار میکردند، پای برهنه توی برفها راه بروند،😥به جای غذا علف میدادند،🤢😬شبها در طویله میخوابیدیم.😴
حدود هفت ماه، آب به تن ما نخورده بود،😪همان یک دست لباسی که از اول اسارت به ما داده بودند، تن ما بود،🤯 اندازه کف دست، هر وعده به ما نان میدادند،😶 روحیه قوی بچهها باعث میشد، جلوی کومولهها کم نیاورند🤗
یادم است هر چند وقت یکبار،🤔 مکان استقرارمان را عوض میکردند، آخرین جا هم طویلهای بود که گوسفندهای آن را انداخته بودند بیرون🐑 و ما را جای آنها نشاندند،👥 پنجرهها را هم گلمالی کرده بودند، هیچ روشنایی وجود نداشت، شب و روز باید فانوس روشن میکردی،🕯یک روز با پیشنهاد من بچهها همه با هم صدای گوسفند درآوردیم،🐑نگهبان آمد و گفت: «این سر و صداها چیه؟!»😐
گفتم: «با انصاف!😐
لااقل ما را آوردید اینجا، یک کم جویی، چیزی هم میریختید توی این آغول، مشغول باشیم.»🌾 بعد بچهها زدند زیرخنده،😅 روحیه بچهها با این حرف تقویت شد.🤗
@mhmoma
🔹شهيد علی امامدادی در زمان شهادت جمعي گردان مرزي نگور استان سيستان و بلوچستان بود. وي به اتفاق هفت نفر از همرزمانش در عصر روز هفدهم فروردين ماه 94 جهت اجراي گشت و پايش نوار مرزي در قالب دو اكيپ خودرويي و موتوري به ماموريت اعزام ميشوند. اشرار مزدور و معاندين نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران (گروهک جیش الظلم) كه توان رويارويي عملياتي و نبرد با مرزداران غيور كشورمان را نداشتند ناجوانمردانه در مسير عبور اين عزيزان اقدام به كمين مينمايند. در اين درگيري سرباز رشيد اسلام، علی امامدادی به اتفاق شش نفر از همرزمانش به مقام بيبديل و والاي شهادت نائل ميگردد و عاشقانه به شوق ديدار معبود، از زمين خاكي به عرش الهي پر ميكشد.
#شهید_علی_امامدادی🌷
●ولادت : ۱۳۷۰/۵/۱۵ باخرز ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۹۴/۱/۱۷ کمین اشرار ، نوارمرزی ایران و پاکستان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️ ما را به بقیه معرفی کنید
@mhmoma
.
به نام خدای شهدا:
عباس تا قبل از شهادت، سه بار در پیاده روی اربعین حسینی در کربلا شرکت کرد. در طول سه سال کارمندی در دانشگاه، بیش از 15بار به مشهد مقدس رفته بود و بیش از این تعداد به قم. در طول سال 94 بارها از فرمانده اش اجازه اعزام به سوریه را مطرح کرده بود اما رفتنش به سوریه تا نامزدی اش به تعویق افتاد.
عباس در بیست و سوم بهمن سال یک هزار و سیصد و نود و چهار دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود. عباس اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج داوطلبانه عازم سوریه شد.
@mhmoma
•°🌱
حتیبرآےرفعدلتنگےهمـ💔
چشمدوختڹبھگنبدتکافیستـ👀
امابدانکہدیدنروۍماهتـ🌙
عآلمدیگریمیخواهد🌿
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله..✨
#کربلا💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
_______________
@mhmoma
دو رفیق
دو همرزم
دو شهید
دو بهشتی در یک قاب
مدافعان حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها
شهید مصطفی صدر زاده و شهید مهدی صابری
❤️شادی روحشان صلوات❤️
@mhmoma