•°فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی
فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ🌱•°
و زمانی که آفرینشش را به پایان بردم
و از [ روح خود در آن دمیدم ، ]
در برابر او به سجده بیفتید🌿
💕+متوجهی دیگه؟
@mhmoma
#نماز اول وقت
سفارش #شهدا
به ما گفت :
من تندتر میروم
شما پشت سرم بیایید
تعجب کرده بودیم !!
سابقه نداشت
بیشتر از صد کیلومتر
سرعـت بگیرد !!
غروب نشده رسیدیم گیلانغرب ...
جلو مسجدی ایستاد ؛
ماهم پشت سرش
نمــاز ڪہ خواندیم ،
سریع آمدیـم بیـرون ...
داشتیم تنـد تنـد
پوتینهایمان را میبستیم
ڪہ زود راه بیفتیم
گفت : ڪجا با این عجله ؟!
میخواستیم به نماز جماعت برسیم
ڪہ رسیـدیم ...
#شهید_مهدی_باکری
#نماز_اول_وقت
@mhmoma
🔍
💠 أَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی
این که آسان گیری به من و رحم کنی...
🔹برایم خدایی کن...🌱
@mhmoma
گویند
شهادتمُهرقبولیست
ڪهبردلتمیخورد . .!
شهدا
دلملایقمُهرشهادتنیست
اما
شماکهنظرڪنیداینڪویرتشنه
دریامیشودباعطرشهادت . .(:
اللهــمالــرزقنــاشهــادتــــ فی سبیلک
@mhmoma
نور حلال.
📙برگرفته از خاطرات شهید محمد هادی ذوالفقاری. کتاب پسرک فلافل فروش.
@mhmoma
"#شهدای_آسمانی"
دلت که بگیرد...
دوای دردت #شهید_گمنام هست!
کنار سردار بی پلاک...فقط تو باشی و او... تو باشی و هزار درد فاش نشده!
تو او را نمی شناسی!!
ولی او خوب تو را می شناسد
دردت را می داند... دلم یک درد و دل حسابی کنار شما میخواهد...
@mhmoma
#رفیق_شهیدم 💞
هرڪهشدگمنـآمتر، زهـرآخریـدآرش شود
بر درِ اینخآنـه ازنـآمونشـآنبآیـدگذشت!
#حالماخوبهاماتوباورنڪن💔
#انظرالینـآ...🍂
══════🌱🌷🌱═══════
@mhmoma
#طنز_جبهه
در مدت ۹ ماه اسارت در دست کومولهها، چه شکنجههایی را که تحمل نکردیم،😣
بچههای گروه را وادار میکردند، پای برهنه توی برفها راه بروند،😥به جای غذا علف میدادند،🤢😬شبها در طویله میخوابیدیم.😴
حدود هفت ماه، آب به تن ما نخورده بود،😪همان یک دست لباسی که از اول اسارت به ما داده بودند، تن ما بود،🤯 اندازه کف دست، هر وعده به ما نان میدادند،😶 روحیه قوی بچهها باعث میشد، جلوی کومولهها کم نیاورند🤗
یادم است هر چند وقت یکبار،🤔 مکان استقرارمان را عوض میکردند، آخرین جا هم طویلهای بود که گوسفندهای آن را انداخته بودند بیرون🐑 و ما را جای آنها نشاندند،👥 پنجرهها را هم گلمالی کرده بودند، هیچ روشنایی وجود نداشت، شب و روز باید فانوس روشن میکردی،🕯یک روز با پیشنهاد من بچهها همه با هم صدای گوسفند درآوردیم،🐑نگهبان آمد و گفت: «این سر و صداها چیه؟!»😐
گفتم: «با انصاف!😐
لااقل ما را آوردید اینجا، یک کم جویی، چیزی هم میریختید توی این آغول، مشغول باشیم.»🌾 بعد بچهها زدند زیرخنده،😅 روحیه بچهها با این حرف تقویت شد.🤗
@mhmoma
🔹شهيد علی امامدادی در زمان شهادت جمعي گردان مرزي نگور استان سيستان و بلوچستان بود. وي به اتفاق هفت نفر از همرزمانش در عصر روز هفدهم فروردين ماه 94 جهت اجراي گشت و پايش نوار مرزي در قالب دو اكيپ خودرويي و موتوري به ماموريت اعزام ميشوند. اشرار مزدور و معاندين نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران (گروهک جیش الظلم) كه توان رويارويي عملياتي و نبرد با مرزداران غيور كشورمان را نداشتند ناجوانمردانه در مسير عبور اين عزيزان اقدام به كمين مينمايند. در اين درگيري سرباز رشيد اسلام، علی امامدادی به اتفاق شش نفر از همرزمانش به مقام بيبديل و والاي شهادت نائل ميگردد و عاشقانه به شوق ديدار معبود، از زمين خاكي به عرش الهي پر ميكشد.
#شهید_علی_امامدادی🌷
●ولادت : ۱۳۷۰/۵/۱۵ باخرز ، خراسانرضوی
●شهادت : ۱۳۹۴/۱/۱۷ کمین اشرار ، نوارمرزی ایران و پاکستان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♨️ ما را به بقیه معرفی کنید
@mhmoma
.
به نام خدای شهدا:
عباس تا قبل از شهادت، سه بار در پیاده روی اربعین حسینی در کربلا شرکت کرد. در طول سه سال کارمندی در دانشگاه، بیش از 15بار به مشهد مقدس رفته بود و بیش از این تعداد به قم. در طول سال 94 بارها از فرمانده اش اجازه اعزام به سوریه را مطرح کرده بود اما رفتنش به سوریه تا نامزدی اش به تعویق افتاد.
عباس در بیست و سوم بهمن سال یک هزار و سیصد و نود و چهار دختر عموی خود را به همسری برگزید و صیغه موقت خوانده شد. چند صباحی از دوران نامزدی نمی گذشت که مقدمات سفر به سوریه فراهم شد. در جواب فرمانده اش، سردار اباذری که به او گفته بود: " شما تازه صاحب همسر شدی، هنوز دو ماه از نامزدی ات هم نگذشته؛" گفته بود میترسم زمین گیر شوم و توفیق از من سلب شود. عباس اعتقاد داشت حضور در جبهه مقاومت واجب عینی است و باید از حرمین شریفین با تمام توان دفاع کنیم. خانواده اش نیز مانع تصمیمش نشدند و حقیقت راهی که عباس انتخاب کرده بود ایمان داشتند. در نهایت او با اصرار زیاد به فرمانده اش، در اول اردیبهشت سال یک هزار و سیصد و نود و پنج داوطلبانه عازم سوریه شد.
@mhmoma
•°🌱
حتیبرآےرفعدلتنگےهمـ💔
چشمدوختڹبھگنبدتکافیستـ👀
امابدانکہدیدنروۍماهتـ🌙
عآلمدیگریمیخواهد🌿
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله..✨
#کربلا💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
_______________
@mhmoma
دو رفیق
دو همرزم
دو شهید
دو بهشتی در یک قاب
مدافعان حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها
شهید مصطفی صدر زاده و شهید مهدی صابری
❤️شادی روحشان صلوات❤️
@mhmoma
دلداده ی مولا علی علیهالسلام ♡
تدفین:
قطعه شهدای عراق در نجف
فاصله زیادی تا حرم دارد
اما مزار شیخ هادی به حرم آقا
امیرالمومنین علیه السلام خیلی نزدیک است.
قبر شیخ هادی در واقع قبر مادر
یکی از دوستان هادی بود که میخواستند
بعد از فوتش او را آنجا دفن کنند.
شیخ هادی خیلی اصرارکرده بود
تاتوانسته بود مادر دوستش را
راضی کند.
شیخ هادی چند وقت یک بار
بالای سر قبر خودش نماز می خواند،
دعا میکرد و روضه میخواند.
وصیت کرده بودکه قبرش را
با پارچه مشکی بپوشانند.
وقتی داشتند دفنش میکردند
خیلی خدایی شد که یک پارچه مشکی
پیدا شد و هادی رادر آن پیچاندند.
دفن او با اولین شب ایام فاطمیه
مصادف شد.
هرکس به کسی نازد ما هم به #علی نازیم
══════🌱🌷🌱═══════
🌺شهید محمد هادی ذوالفقاری🌺
@mhmoma
به نام خدای شهدا:
─| خاطراتشهدا |────
در دانشگاه امام حسین(ع) هروقت همدیگر را میدیدیم، سلاممان رنگ خنده میگرفت.😄 مصافحه میکردیم و یکدیگر را در آغوش میگرفتیم.
عباس به شوخی در گوشی میگفت: «انشاءالله شهید بشی، تیکه تیکه بشی!»😂💣😂❤️
من هم همین جمله را به خودش برمیگرداندم.
همین جمله و این شوخیها باعث میشد که لبخند بر چهره هر دوی ما نقش ببندد و☺ خستگی هایمان برطرف شود.🌱
🔖حسین جهانشاهی/همکار شهید
@mhmoma
#طنز_جبهه
شنیده اید می گویند عدو شود سبب خیر؟🤔
ما تازه دیروز معنی آنرا فهمیدیم.😌
دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند.💣
نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت!😟
باید می بودید و با چشمان خودتان می دیدید،👀 دار وندارش پخش شده بودروی زمین، کمپوت،کنسرو و…😲
😳همه آنچه که در سنگ بود!
بچه ها هم مثل مغول ها هجوم بردند سمت آنها،😋🤪
هرکس دوتا، چهارتا کمپوت زده بود زیر بغلش و می گریخت🥫و بعضی همانجا نشسته بودند و می خوردندو طاقت اینکه آنرا تا سنگر ببرند نداشتند.😁😋
تا چند روز دو لپی می خوردند و شعار می دادند:😅🤣
"جنگ جنگ تا پیروزی،✊🏻
صدام بزن جای دیروزی! "
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
@mhmoma