#یازهراس
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
با دست خودش داده اناری به یتیمی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قران کریمی!
در خانه ی زهرا همه معراج نشینند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم
می سوخت حریم دل مولا چه حریمی!
آتش مزن آتش در و دیوار دلش را
جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی
***
حالا نکند پنجره را وا بگذاریم
پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی
https://eitaa.com/sherosabkenab
شاعر/ سیدحمیدرضا برقعی
https://eitaa.com/sherosabkenab
👆 اشاراتی درباره این شعر
🔸بيت اول: دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی...
🔺اشاره دارد به موضوع تأثیر نور چادر حضرت زهرا سلام الله علیها و مسلمان شدن و هدایت یهودی
🔹بيت سوم: حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را...
🔺بیت اغراق زیبایی دارد. معمولاً وقتی به جای خود، برای کسی دعا کنید برای شما این رفتار اثر وضعی دارد و ثواب دعا برای شما هم نوشته می شود؛ اما به زعم شاعر،
حضرت زهرا سلام الله علیها آن قدر کریم است که حتی آن اثر وضعی دعایش را هم را می بخشد.
لحن شعر همراه با شگفتی است:
چه قرآن کریمی!
«قرآن کریم» اشاره دارد به قرآن ناطق بودن آل الله.
🔸بيت چهارم: در خانه زهرا همه معراج نشینند...
🔺اشاره دارد به دو موضوع «مقام معنوی در عبادت» و نیز «ساده زیستی» حضرت زهرا سلام الله علیها
🔹بيت پنجم: ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم...
🔺لحن شعر همراه با ايهام و شگفتی است.
🔸بيت ششم: آتش مزن آتش در و دیوار دلش را...
🔺بیت پنجم و ششم، نکته برجسته ای دارد که آن را از بسیاری از اشعار متمایز می کند.
کلید واژه های مرثیه حضرت زهرا حضرت زهرا سلام الله علیها در شعر با نگاهی تازه ارائه شده است:
#بیت، #سوختن، #آتش، #در و #دیوار
اما این واژه ها به جای این که مرثیه را مثل دیگر اشعار روایت کنند و گزارش دهند، هنری فراتر دارند. «تداعی مرثیه» در ذهن مخاطب.
به عبارت دیگر، این دو بیت به جای بیان مستقیم با نگاهی شاعرانه و بیانی هنرمندانه دو اتفاق را در ذهن مخاطب رقم می زنند:
١) ماجرای اِحراق بیت را در ذهن، تداعی می بخشند، بی آن که گزارشی مستقیم ارائه کنند.
٢) در لابه لای مرثیه، با بیانی عاشقانه، مولا امیرالمومنین را مدح می کنند.
شاعر به آتش التماس می کند در و دیوار دل مولا را نسوزاند! نه در دو دیوار خانه اش را...
این جهان بینی عاطفی باعث والایی این شعر شده است.
بعد در مدح مولا می گوید: وجود امیرالمومنین سرشار از عشق فاطمه است...
🔹بيت هفتم: حالا نکند پنجره را وا بگذاریم...
🔺به گمان من(استاد حسينی) بیت، اعتراض است به کسانی که بی محابا مراثی حضرت را به شکلی فاش عرضه می کنند.
در آخر برای سیدحمید برقعی
و همه شاعرانی که به تعالی شعر ولایی می اندیشند و همت می گمارند، آرزوی توفیق دارم.
🌺 باتشکر از استاد
سيد مهدی حسينی
https://eitaa.com/sherosabkenab
👌ریشه ضرب المثل/ قدر زر، زرگر شناسد قدر گوهر،گوهری
روزی طلبه جوانی که در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و کسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت: بسیار خب! حالا که می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می خواهی برو، من مانع کسب و کار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره کرده ای؟
نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید.
شیخ گفت: اشکالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد. شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟ شیخ گفت: امتحان آن که ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل سد سکه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی کمی شاگرد با دو مامور به کان بازگشت.
ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه کرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟
پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟
زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یک جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از کجا آورده ای؟ پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمی کرد سنگی که به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لکنت زبان گفت: به خدا من دزدی نکرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی کنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص کرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سکه می پردازد.
شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی که می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این که می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
اللهم وفقنا للعلم والعمل به
https://eitaa.com/sherosabkenab
#مدح_مولاعلی_ع
ما زنور مرتضی (ع) بر ره شدیم
ورنه بی نورش همه گمره بدیم
مرتضی (ع) لنگر بود ارض و سما
کمتر از آنی نشد از حق جدا
حق تعالی برگزید اورا ولی
عرشیان و فرشیان گویند علی(ع)
مرتضی (ع) معیار و میزان حق است
این محک از سوی حی مطلق است
مرتضی (ع) را کی شناسد هرکسی
قدر گوهر کی بداند هر خسی
ذکر مولا از لب احمد نکوست
چون که جان مرتضی (ع) از جان اوست
انتصاب مرتضی(ع) از سوی یزدان در غدیر
بر کسی پنهان نبود از طفل و پیر
درشگفتم من ز اصحاب رسول
چون شدند مغلوب شیطان عجول
با وجود آنهمه اعجازو غیب
در دل خود پروراندند شک و ریب
امرحق را پشت سر انداختند
در پی ابلیس و دنیا تاختند
مرتضی(ع) را منزوی کردند زغیظ
ای دریغا خود شدند محروم زفیض
درعجب باشم ز بینایان کور
چون ندیدند مرتضی(ع) را غرق نور
این نگفتم تا که وحدت کم شود
بلکه تا ایمانمان محکم شود
تا بدانیم و بدانند مردمان
برتر از حیدر(ع) نباشد در جهان
شکر ایزد مهرحیدر(ع) در دل است
زین فضیلت دشمن ما غافل است
از تولد تا عروجش آیت است
بس کن ای دل کی علی (ع) راغایت است
بحر حیدر(ع) را نباشد ساحلی
نام اوآسان کند هر مشکلی
گر بگوئیم از علی (ع) تا وقت صور
کم نگردد نوراز آن دریای نور
مهدی بیات
https://eitaa.com/sherosabkenab
2603_1549730546.mp3
6.27M
رفتی وسهم من شد اشک...
سبک شور
https://eitaa.com/sherosabkenab
#به سبک ای صفای قلب زارم
#مناجات_امام_زمان_عج
https://eitaa.com/sherosabkenab
یابن زهرا باز دوباره ،پر زده دلها به سویت
کن دعایم یابن زهرا ،تا بگیرم عطر و بویت
فدای روی تو تمام هست من
شدم مهمان تو بگیری دست من
بیا مهدی بیا ۴
یابن زهرا باز دوباره ،آمدم بر تو پناهم
به حق جدّ غریبت ،از کرم بنما نگاهم
الا ای درّ ناب بده بر من جواب
ز لطف تو شود دعایم مستجاب
بیا مهدی بیا ۴
یابن زهرا باز دوباره، آمده سویت گدایت
گل نرگس از کرم کن ،بر من مسکین عنایت
الا صاحب کرم نگر چشم ترم
نما لطفی که من گدای این درم
بیا مهدی بیا ۴
یابن زهرا باز دوباره ،بی شکیبم بی شکیبم
ای طبیب درد عالم ،بی تو غم گشته نصیبم
حبیب من بیا طبیب من بیا
الا ای رهبر غریب من بیا
بیا مهدی بیا ۴
یابن زهرا باز دوباره، آمدم با دست خالی
بر من مسکین ز رحمت، کن نظر مولی الموالی
گل زهرا نسب بیا ای همنفس
ز لطف وجود خود بفریادم برس
بیا مهدی بیا ۴
یابن زهرا باشد عمری ،دیدن تو آرزویم
هر کجا یاد تو هستم، با تو گرم گفتگویم
ز حق خواهم که تو بیایی از سفر
به عمّه زینبت به حالم کن نظر
بیا مهدی بیا ۴
تویی از الطاف سرمد، آخرین منجی امت
دل من تنگ برایت، ای گل گلزار عصمت
گل باغ خبان رخت بنما عیان
بحق مادرت بیا صاحب زمان
بیا مهدی بیا ۴
تو امید عالمینی ،شیعیان را نور عینی
نجل حیدر،پور زهرا ، رهرو راه حسینی
تویی نور الهدی تویی شمس الضحی
صفابخش جهان تویی امید ما
بیا مهدی بیا ۴
https://eitaa.com/sherosabkenab
#العجل
می سوزم از فراقت ای دلبر یگانه
تا کی رسد به پایان هجر اندر این زمانه
درلجّه ی غم ودرد افتاده این دل زار
این بحر بی نهایت کی می شود کرانه
دارم امید وصلت درعین نا امیدی
شاید رسد به دامم دستم در این میانه
این روزگار غیبت تا کی ادامه دارد
مرغ دلم ندارد جز یادت آب ودانه
عشق رخ نکویت بر جان شرر فزاید
تو خانه صاحب ومن خدمت گذار خانه
https://eitaa.com/sherosabkenab
👈 ارادت امام رضا علیه السلام به حضرت فاطمه سلام الله علیها
https://eitaa.com/sherosabkenab
يكى از فضلاى حوزه كه مشكل بزرگى برايش پيش آمده بود، براى زيارت و توسل به حضرت امام رضا (عليه السلام) عازم حرم مى شود. از قضا به علامه طباطبايى بر مى خورد كه ايشان هم عازم حرم است . به طرفش رفته و با چشمى پراشك و دلى پرسوز از ايشان مى خواهد تا دعايى به او بياموزد كه حاجتش روا شود.
علامه نگاهى مهربان به چهره و حالت او مى كند، آن گاه مى گويد: فرزندم ! وقتى وارد حرم مطهر مى شوى ، يكى از مؤ ثرترين و بهترين دعاها اين است كه حضرت را به مادرش زهرا (سلام الله عليها) قسم بدهى كه حاجت تو را از خدا بخواهد. چون حضرت به مادرش زهرا (سلام الله عليها) علاقه فراوان و ارادت خاصى دارد و سوگند دادن به مادر محبوبش ، سخت مؤ ثر خواهد افتاد.
مى گويد: با شنيدن اين سخن سخت متاءثر شدم ، و رعشه و لرزه اى تمامى وجودم را در بر گرفت . اين توسل و قسم دادن همان و به مقصود رسيدن همان.
(چشمه در بستر، ص 355 و 356.)
https://eitaa.com/sherosabkenab
یارب ز در حسین ع جدایم نکنی
غافل ز مجالس عزایم نکنی
عمریست که گدای درگه مولایم
بر درگه این و آن گدایم نکنی
https://eitaa.com/sherosabkenab
https://eitaa.com/sherosabkenab
#روضه_شب_جمعه
هرشب جمعه صدای مادر آید از حرم
من تمام عمر دنبال صدای مادرم
میزند ناله بُنَیَّ کو لباس کهنهات؟
کو سرت کو حنجرت کو یاورت کو دخترم؟
بشکند دست کسی که دست بر مویت زده
گیسویت خاکی شد و من خاک میریزم سرم
هرچه میگردم چرا ترکیب جسمت جور نیست
سالها دنبال آن انگشت بیانگشترم
مثل من پیشانیات با تیزی سنگی شکست
درد میگیرد کنار تو دوباره پیکرم
پیش چشمانم تو را با حوصله سر میبُرند
پیکر تو زیر و رو شد پیش چشمان ترم
https://eitaa.com/sherosabkenab