هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قیام میکنم
قیام میکنم
برسم شام
کار رو تمام میکنم
#سجاد_محمدی
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 یک نکته بسیار مهم درباره برفپاککن ماشینت بهت بگم
اگه خوشت اومد ۳ صلوات برای پدرو مادر خودتون هدیه کنید.....
اللهم صل علی محمد و آل محمد
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻🔻 درمان تب🔻🔻
ویروس جدیدی که آمده اولش با تب و بدن درد شروع میشه
✔️اگر میخوای تب بدنتو بیاری پایین حتما این ویدیو را ببین و برای هر کی احساس میکنی نیاز داره بفرست
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
.
🛑 تقدیم به مولایی که هنوز غصهی حضرت زینب سلاماللهعلیها را در دل دارد!
🔸 مقدّس اردبیلی میفرماید:
"با عدهای از طلبهها رفتم کربلا، زیارت اربعین! از بس که شلوغ بود، با خودم گفتم:
با این طلبهها داخل حرم نرویم، تا مزاحم زوّاری که از راه دور آمدهاند، نشویم.
بهتر است همین گوشه صحن بایستیم و زیارت بخوانیم. طلبهها را دور خودم جمع کردم و با صدای بلند پرسیدم:
این آقا طلبهای که در راه، برای ما روضه میخواند، کجاست؟
گفتند:
نمیدانیم کجا رفته است.
در این اثناء، دیدم یک عربی مردم را کنار زد و به طرف من آمد و صدا زد:
ملّا احمد مقدس اردبیلی او را میخواهی چه کنی؟
گفتم:
میخواهم زیارت اربعین بخوانم.
فرمود:
بلندتر بخوان من هم گوش کنم.
زیارت را بلندتر خواندم، یکی دو جا توجّهام را به نکاتی ادبی داد که بلد نبودم. وقتی که زیارت تمام شد، به طلبهها گفتم:
این آقا طلبه پیدایش نشد؟
گفتند:
آقا نمیدانیم کجا رفته است.
یک وقت آن اقای عرب به من فرمود: مقدّس اردبیلی چه میخواهی؟
گفتم:
یکی از این طلبهها در راه، برای ما گاهی روضه میخواند، صدای خوشی دارد. نمیدانم کجا رفته، میخواستم اینجا بیاید و برای ما روضه بخواند.
آقای عرب به من فرمود:
مقدّس اردبیلی میخواهی من برایت روضه بخوانم؟
گفتم:
آری! آیا روضه خواندن بلدی؟
فرمود:
آری!
در این اثناء، دیدم عرب رویش را به طرف ضریح حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام کرد و از همان اول با طرز نگاه کردنش به حرم، ما را منقلب کرد،
🔸 یک وقت صدا زد یا اباعبدالله! نه من و نه این مقدّس اردبیلی و نه این طلبهها هیچ کدام یادمان نمیرود، از آن ساعتی که میخواستی از خواهرت #زینب علیهاالسلام جدا شوی!
آن قدر با سوز گفت که من و طلبهها و همهی مردمی که شنیده بودند، به گریه افتادیم. همین دو کلمه کافی بود که مدت زیادی گریه کردیم! واقعا ساعت عجیبی بود!
پس از مدتی صدایش را نشنیدم و سر را بالا گرفتم، دیدم کسی نیست.
فهمیدم این عرب، مهدی زهرا عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف بوده است.
🤲 أللَّھُـمَ عجلْ فرجه و سهِّل مخرجه!
یا صاحب الزمان!
شما هم با ما دعا کنید!
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
مداحی آنلاین - بدون ترک گنه انتظار بی معناست - مطیعی.mp3
2.26M
▫️میثم مطیعی
🎶 بدون ترک گنه انتظار بی معناست
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم برای اونایی که خیلی حساس و زود رنج اند
رهبر انقلاب:
اگه صد مورد خیانت خواص را هم دیدید ناامید نشوید،
انشاءالله همهی شما نابودی تمدن منحط آمریکایی و صهیونیزم را
خواهید دید.
صلوات صلوات صلوات
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
بازگشت به صفحه
نسخه قابل چاپ
الفالفاندازه متن
مهلت گرفتن مادر شهید از عزرائیل (حکایت اهل راز)
فاضل ارجمند، جناب حجتالاسلام و المسلمین سید علی اکبر اُجاقنژاد(1) در تاریخ 7/12/1379 در مکه خاطرۀ شگفتانگیزی از مادر شهید سهراب (اِلتفات) برنجی نقل و بعداً متن مکتوب آن را ارائه کرد:
اینجانب در فاصله سالهای 1359 تا 1361 ش به مدت سه سال به عنوان امام جمعه در شهرستان آستارا اقامت داشتم. در سال 1360 و در بحبوحۀ جنگ تحمیلی و روزهای سنگین دفاع مقدس یکی از اهالی بخش لوندویل (پانزده کیلومتری شهرستان آستارا) به نام سهراب (التفات) برنجی که به دلیل دیانت و اعتقاد قلبیاش با بنده نیز مراوده داشت، به اینجانب مراجعه کرد و اظهار داشت که میخواهد به جبهههای دفاع مقدس اعزام شود.
او متأهل بود و پنج فرزند داشت (چهار دختر و یک پسر). افزون بر آن سرپرستی مادر پیر خود را نیز عهدهدار بود. وقتی از جزئیات زندگی او سؤال کردم، معلوم شد که فرزند ارشد او دختری دوازده ساله است و فرزند کوچکش تنها بیست روز عمر دارد. کشاورز بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان راننده در جهاد سازندگی آستارا مشغول فعالیت شده بود و وضعیت مادی نابسامانی داشت.
با آگاهی از وضعیت خانوادگی او با خود اندیشیدم کهای کاش این مرد با این وضعیت سنگین از رفتن به جبهه صرف نظر میکرد، لیکن مسئولیت امامت جمعه ایجاب میکرد برخلاف باورم با او سخن بگویم، چرا که بیم آن میرفت برداشتهای سوء از سوی مغرضان و کوتهنظران مشکلاتی ایجاد کند. بر این اساس تنها به دعا اکتفا و نامبرده را به سوی جبهههای حق علیه باطل بدرقه کردیم.
دو ماه بعد خبر شهادت او و یکی از همرزمانش (شهید نقیبزاده) در آستارا واصل شد. عصر چهارشنبهای جنازۀ مطهّر دو شهید وارد آستارا شد. مطابق معمول یکی از افراد مطلع دفتر را فرستادم تا وضعیت شهدا را بررسی کند، تا اگر در معرکۀ نبرد به شهادت رسیدهاند به استناد موازین شرعی با لباس جنگ دفن شوند و الاّ مقدمات غسل و کفن فراهم آید. آقای حاج آصف خندانی، مسئول دفتر که برای بررسی وضعیت شهدا رفته بود، اطلاع داد که شهید در کردستان به دست عوامل ضد انقلاب به شهادت رسیده است. آنها با قساوت هر چه تمامتر پوست بدن شهید برنجی را کنده بودند!
گرچه شهدا آمادۀ تشییع بودند، تصمیم گرفتم مراسم با یک روز تأخیر انجام گیرد، چرا که میخواستم برای این شهید مظلوم مراسم تشییع باشکوهی در آستارا برگزار شود. از سوی دیگر چون او نخستین شهید روستای لوندویل بود مراسم تشییع درخوری نیز در زادگاهش انجام گیرد.
صبح روز جمعه پیکرهای پاک دو شهید در میان اندوه انبوه مردم تشییع و به مصلای محل برگزاری نماز جمعه آستارا منتقل شدند، تا پس از اقامۀ نماز جمعه و نماز میّت برای این دو شهید، شهید نقیبزاده در مزار شهدای آستارا دفن شود و شهید برنجی به زادگاه خود حمل و پس از تشییع مردم لوندویل به خاک سپرده شود.
پس از انتقال شهید برنجی به زادگاهش، انبوه مردم در مقابل مسجد فاطمة الزهرای لوندویل اجتماع کرده بودند و پیکرِ پاک شهید در داخل آمبولانس و در میان انبوه تشییع کنندگان قرار داشت. من در حالیکه پیام شهید را به هموطنان او میرساندم و مشغول سخنرانی بودم، دیدم سه چهار نفر به سوی آمبولانس روانند. بیقین میدانستم اگر جنازه را ببینند با ناله و شیون خود نظم و آرامش جمع را به هم خواهند زد و جوّ آرامی که بر حاضرین حاکم است آشفته خواهد شد. به اشاره از آقای خندانی خواستم به طرف آنان برود و تا پایان سخنرانی مانع زیارت آنها بشود.
نامبرده پس از مذاکره با آن جمع و در فاصله تکبیرهای مردم به من اطلاع داد که یکی از خانمها مادر شهید است و میگوید: آمدهام فرزندم را زیارت کنم، مانع من نشوید، چرا که فرصتی اندک دارم، سه روز پیش عزرائیل(ع) به سراغ من آمده بود تا مرا ببرد از او مهلت خواستم پس از زیارت فرزندم بمیرم!
موضوع را جدی نگرفته، گمان کردم پیرزن سادهای است که عطوفت مادری،او را در مصیبت فرزندش وادار به بیان چنین سخنی کرده است، لذا گفتم: در چنین شرایط روحی نمیتوان او را متوجه کرد که برای حفظ آرامش اجتماع دقایقی صبر کند. اجازه دهید داخل آمبولانس بشود و در را ببندید تا صدای نالههایش نظم را آشفته نکند.
دنباله در صفحه بعدی......
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
....... دقایقی بعد آقای خندانی بازگشت و اطلاع داد که مادر شهید پس از ورود به داخل آمبولانس، خود را روی جنازه فرزند شهیدش انداخت و در همان حال دعوت حق را لبیک گفت!
در عین تحیر و ناباوری موضوع را با مقدمهای کوتاه به اطلاع مردم رساندم،
شور و غوغای بینظیری برخاست و ناله و شیونی که هرگز نظیر آن را ندیده بودم و تصور میکنم هرگز نتوانم ببینم.
توصیه کردم هر دو جنازه را به امامزادۀ آستارا منتقل کنند و پس از غسل مادر داغدیده (کوچک خانم گنبدی مقدم)، هر دو را در کنار هم و در صحن امامزاده به خاک بسپارند.
در هنگام وداع شهید با خانوادهاش قبل از عزیمت به جبهه، مادر شصت سالهاش، خانم کوچک خانم گنبدی مقدم، خطاب به فرزندش میگوید: پسرم! تو اولاد
صغیر داری، وضع مالی چندان مناسبی هم نداری، اگر منِ مریض هم بعد از تو مُردم، این بچههای خردسال چه میشوند؟
شهید التفات در پاسخ مادر میگوید: من هر جا بروم و حتی اگر شهید شوم، برمیگردم و دست تو را میگیرم با هم وارد بهشت شویم!
آقای فرضالله حیائی داماد عموی شهید میگوید: جنازه شهید را که میآوردند، با همسرم آمدیم تا کوچک خانم را به زیارت فرزند شهیدش ببریم. آمدیم خانه، دست مادر پیر را گرفتیم و به سوی مسجد روان شدیم. وقتی از در حیاط مسجد داخل شدیم و چشم او به انبوه جمعیت تشییعکننده افتاد، خطاب به فرزندش گفت: فرزندم من از عزرائیل مهلت گرفته بودم که پس از دیدار تو از این دنیا بروم.
نزدیک آمبولانس رسیده بودم، مادر نتوانست کنترل خود را حفظ کند. نزدیک بود به زمین بیفتد. او را بغل گرفتم تا درِ آمبولانس را باز کردند، به او کمک کردم داخل شود. دستش را بر روی تابوت گذاشت، دست دیگرش در دست من بود، با ناله گفت: «التفات! تویی؟»
لحظهای بعد دستم فشرده شد و او آرام بر روی جنازه فرزندش تسلیم حق شد. من اطمینان یافتم مرده است. چشمانش را بستم و از ماشین پیاده شدم.
* کتاب: خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری
انتشارات دارالحديث قم
23.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انجمن حجتیه چیه ؟
دوستانی که میخوان درمورد انجمن حجتیه و مواضعِ عجیب و غریب و متناقضشون اطلاعات کسب کنند،
حتما این کلیپ رو ببینند.
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
تسلیت محمدحسین پویانفر
برای مرگ سیدحسن افتخار زاده؛
رئیس فرقه انحرافی
انجمن حجتیه
این بابا ظاهرا خیلی مشکل داره
دیگه صداشو رو گوش نکنین
تحریم اش کنیم
هدایت شده از کانال کشوری جبهه فرهنگی انصار الشهدا
🔴 حالا که پویانفر، پرده را کاملا برانداخته و چهره را بیش از پیش عیان کرده و نشان داده که هواخواهِ انجمن حجتیه است، تولیت آستان مقدس امامزاده صالح "علیهالسلام" و کسانی که از وی برای مراسمها دعوت میکنند و برنامهسازانی که از ایشان به عنوان مجری، استفاده مینمایند، حجت را بر خود تمام ببینند.
❌ این دیگر، موضوعِ اختلاف نظر سیاسی و یا انتقاد به نظام نیست؛ مسئلهی ولایت و انحرافِ فرقهای، مطرح است.
✍ مریم اشرفی گودرزی