eitaa logo
- مبتلا -
188 دنبال‌کننده
61 عکس
15 ویدیو
0 فایل
. وَ قَسم به ؛ - نوایِ قلبِ رَئوفَش. - بُغضِ خُفته در گَلویَش. - آرامشِ چَشم هایِ نمناکَش. - مظلومیتِ نہُفته در وُجودَش. من؟ من همان گمشده‌ام ؛ راه‌بلدها! من را ، به درِ خانه‌یِ جانان برسانید فقط .. :) .
مشاهده در ایتا
دانلود
- سیدمھدۍجانِ‌من - اۍ به تصدق خاطرِ عزیزت محبوبِ من! شب نورانۍ میلادت ؛ آمده‌ام درِ خانه‌ات زنم و گویم اۍ حبیب دل ، غلام‌ِ رو سیاه نمیخوا‌هی ؟ گرچه درِ‌ خانه‌ی تو همیشه باز است . . لیکن این منم که غریبۍ میکنم و داخل نمی‌شوم . آخر تو خود که باخبرۍ از دلِ کم‌رو و سر‌به‌زیرِ من . گل نرگس ؛ این منِ خجالت‌زده را‌ به غلامی قبول میکنی ؟
< از‌هر‌رفیقی‌برام‌رفیق‌تری :)! >
ما او را برای خودمان می‌خواستیم و او خودش را برای خدا !' . .
- دلگویه.mp3
516.3K
فاصله‌ۍما هنوز‌یک‌قدم‌است :)!
یادت اما ؛ نمی‌رود از دلمان! (: -
- مبتلا -
آرۍ! حقیقت دارد که میانِ من و تو فاصله افتاده است . فاصله‌اۍ دور ولی به تعبیر من نزدیک . . می‌شود لطفی کنی و از همین فاصله هوایم را داشته باشی؟ آخر میدانی ؛ هواۍ زمین ، گیرا شده و من بیم دارم از آن روز که این هوا زمین گیرم کند! پس ؛ مرا به خودت برسان مرا به خودت برسان مرا به خودت برسان . . .
-
- مبتلا -
راستش گاه‌گدارۍ دشمنان بۍجگر و بزدلمان ، مزاحمت‌هایۍ ایجاد می‌کنند ولی جوانانِ یَل و شیردلِ
می‌گویند سیدِ ما تنھاست! ولی سخت در اشتباهند . سیدِ عزیز ما تنھا نیست و ما همواره ، آماده‌ۍ پیشکش کردنِ جان در رکابش هستیم . ما لحظه‌اۍ سیدِ مظلوممان را تنھا نخواهیم گذاشت و اجازه‌ۍ یاوه‌گویی بیش از حد درباره‌اش ، به کس نمی‌دهیم و جانمان را فداۍ وجود مبارکش می‌کنیم و برایش از شاهرگ نیز می‌گذریم ! ما در زمانِ شما نبوده‌ایم تا میثمِ تمارتان باشیم. ولی فی‌الحال در زمان آسدعلۍ آقایمان که هستیم . پس باید بسم‌الله بگوییم و وارد میدان شویم . دست روی دست بگذاریم و فقط به تماشا بنشینیم که کارۍ از کار پیش نمی‌رود! و فقط باعث شرمندگی‌مان در فردای قیامت ‌می‌شود. به روۍ چشم حاج‌آقا . . ما پشتیبان ولایت فقیه می‌مانیم و پاۍ انقلاب ، قد عَلَم می‌کنیم . و به امید رجعتتان به همراهِ آن یارِ سفرکرده ایستاده‌ایم و ایستاده‌ایم .. یا علی مدد .
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ _ در کوچه پس کوچه‌ هاۍ باریکِ دل، قدم می‌گذارم ؛ هوا کمۍ رو به‌ سردۍ می‌زند . آهسته آهسته گام بر‌ می‌دارم و با دقت دیواره‌هاۍ بلندِ دل را از نظر می‌گذرانم که مبادا شکستگۍ یا تَرَکۍ بر روۍ دیواره‌ ها از چشمانم پوشیده باشد ‌. سطلِ‌رنگ‌سفیدی‌را که در دستِ چَپم‌ جا‌خوش‌کرده،تاب می‌دهم‌ و رنگ پریدگۍ یکی از دیواره‌هاۍ کھنه‌ۍ دل را از بین می‌برم . دستمال سبزۍ را در دست می‌گیرم و با آن گرد و غبارها را می‌زُدایم.آواز‌خوان به دورِخودم چرخۍ می‌زنم و دوان دوان به سوۍ پروانه‌اۍ بازیگوش ، که از آن دور به من چشمک می‌زند می‌روم و زیرِلب زمزمه‌وار تکرار می‌کنم : " آرۍ ، مھم این دل است که حسابۍ باید تکانده شود .🌱"