eitaa logo
- مبتلا -
187 دنبال‌کننده
61 عکس
15 ویدیو
0 فایل
. وَ قَسم به ؛ - نوایِ قلبِ رَئوفَش. - بُغضِ خُفته در گَلویَش. - آرامشِ چَشم هایِ نمناکَش. - مظلومیتِ نہُفته در وُجودَش. من؟ من همان گمشده‌ام ؛ راه‌بلدها! من را ، به درِ خانه‌یِ جانان برسانید فقط .. :) .
مشاهده در ایتا
دانلود
- مبتلا -
رفاقت . . . آغوشۍ بی‌منت و امن و گرم که هرچه بیشتر بوۍ قدیمی‌ بودن بدهد و اصیل‌تر باشد ، محبوب‌تر می‌شود . . . با رفاقتِ بی‌ریا و صادقانه‌اۍ که رنگِ خدا به خود دارد میتوان رشد کرد . میتوان روح را به اوج رسانید و بزرگ کرد . میتوان از خود ، فردۍ مختصر‌تر ساخت و شخصیتۍ معنوی‌تر . به شرطِ آنکه دستانت گره در دستان کسی باشد که جز خدا نمی‌بیند و نمی‌خواهد . و قلبت پیوند بخورد به قلبِ کسۍ در راهِ طویلِ رسیدن به کمال یاری‌ات کند و یاری‌اش کنی و این بسیار ارزشمند است . تا که با همراه و همقدم شوید و عزمتان را جزم کنید براۍ قدم برداشتن در راهِ خدا و اسلام و هر قدم به خدا نزدیک‌تر شوید ! .. . آن‌کس که رسمِ وفا بداند ، نه در ازدحامِ روز رهایت کند و نه در خلوتِ شب . و یادِ خدا که در رفاقت موج بزند ، ماندگارش می‌کند . پس ریشه رفاقت‌های‌ مان را سفت کنیم فقط بخاطرِ خدا . . . !
- ماه‌بندگۍ ِخدا؛‌خداحافظ...! همیشه لحظه‌ۍ خداحافظۍ برایم دشوار بوده و است. فرقی ندارد چگونه خداحافظۍ باشد و از چه کسۍ . فقط می‌دانم مُعضل ِ بزرگی است . براۍ منی که زود دل‌می‌بندم و سریعاوابسته‌می‌شوم و باید سختی‌اش را هم به جان بِخرم . دستِ خودم نیست . ولی بد دردیست. دیشب با قلبۍ آکنده از غم و حالی پریشان با ماهِ رمضان خداحافظۍ کردم‌ . . . اکنون ناچارم که یک سالِ‌ دیگر را به انتظارِ آمدن رمضان صبر کنم . به امیدِ آن زمانِ مبارکۍ که ؛ شبۍ را در کنارِ تو افطار کنم یا اباصالح .
امروز عید بوده و من ؛ عیدِ فطرم بخدا گوشه‌ۍ لبخند شماست :)! مخاطب؟سیدمھدی
1_3882706731.mp3
10.46M
از تو می‌پرسند ؛ که‌ آیا‌ براۍ قلبِ مغشوشت مرهمۍ یافته‌ای؟! می‌گویۍ ذکرِ حسین‌‌‌ (ع) التیام‌ بخش‌ است . . . !(: بمانی‌پناهِمان بمانیم‌پناهجو‌سیّدی!
64K
بارانِ‌‌غم‌زده‌‌‌ی‌گمشده‌درشلوغی‌شهر!
- آوازه‌ی‌تسلابخش‌ِبارانِ‌دل‌تنگ ؛ شاید هم همهمه‌اۍ مطلوب و پسندِ‌دل! صداۍ گم شدنِ بارانِ ملول اما صبور آن‌ هم در هنگامه‌ۍ روز و هیاهوۍ اَسَفناکِ شهر و بی‌ اعتنایی مردمان شهرۍ که هر کدامشان‌، کوهۍ از دغدغه و مشکلات را کوچه به کوچه و خیابان به خیابان به ‌ دوش می‌کشند و حتی لحظه‌اۍ فرصت اندیشیدن به راز نھفته در صداۍ غم‌آلود و دلِ‌ شکیبا و پر محبتِ باران ، ندارند ‌را می‌گویمت . مَردُمانی که از طلوعِ‌ صبح تا غروبِ شب، قدم به قدم می‌جنگند برای زنده ماندن ، نه زندگی کردن . . ! غافل از اینکه قطرات باران ، خود به تنھایی درسِ زندگی کردن می‌آموزند و این درحالیست که آدمۍ آنقدر غوطه ور در دنیاۍ طمع و آز شده ، که توان درکِ روحِ لطیف باران را ندارد . بارانِ شکسته خاطر از براۍ جدایی زِ ابرِ سخاوتمند! . ابرۍ که سالها رازنگھدارش بوده و برایش حتی از جان نیز مایه گذاشته و مادرۍ را در حقش تمام کرده تا بارانَش به این رشدِ فکرۍ برسد که فقط و فقط نباید به فکر خویشتن باشد و گاهی باید گذشت کرد. چه بسا حتی گذشتن از خود ! مثلِ بارانِ مطیع ، که می‌بایست به فرمانبرۍ از مادرش [ابر] ، این دردِ فراقِ جانسوز را نیز تحمل کند . آری! ما قدرِ باران را نمی‌دانیم . وَرنه ثانیه که کم است ، ساعت ها پاۍ حرف‌های پُر بار و بلخص کمی نالانِ باران که جز با سکوت شنیده نمی‌شود ، می‌نشستیم و گوش می‌سپردیم . اویی که خود با وجودِ غمۍ عظیم در سینه ، به زمین می‌آید تا علاوه بر آن رنجِ ترمیم نشده و کھنه ، غمِ زمینیان را نیز به جان بِخَرد و با خود به دلِ خاک فرو ببرد . . . ! حال‌ ، من می‌پُرسَمَت که آیا آدمیان ، این چُنین گذشتۍ دارند ؟ در عمقِ باران حل شو . درسِ گذشت می‌دهد ! پس تا میتوانی دقیق شو در این آموزگاری که به رایگان تجربیاتش را در اختیارت می‌گذارد .
0_371011.mp3
1.43M
- جرعه‌اۍ شعر به هنگامِ ؛ زمزمه‌هاۍ شب در رگ‌هاۍ سرمست .
- ماه‌گرفتگی؟ نه‌‌حاجی،فقط‌ماه‌ یه‌کوچولوحالش‌گرفته‌س! همین؛ کوتَه نِگھی به ماه بیَنداز . میبینی؟ ماه هم از نیامدنت ؛ قدری حالش گرفته شده و اوقاتش تلخ...! حالا مَردُم هزار جور عنوانِ عجیب و غریب رویش می‌گذارند و مبنای این چهره‌ی درهم رفته‌ی ماه را ، ماه گرفتگی می‌نامند . ولی نه .. ! اینطور نیست! من علت این رخداد را از ماه پرسیدم و جویای احوالش شدم .گویا او هم دلتنگِ شماست... امشب هم تشددِ حزن و دلتنگی‌‌ تا خرخره‌اش پیش رفته و تابِ تحمل،اندکی برایش دشوار شده که اینگونه حالتِ به‌هم‌ریخته به خود گرفته است . . . ! . لطفا برگرد . شده حتی به خاطرِ ماه و جنونی که بی‌قرارش کرده! میدانی عزیزِ خاطرِ کم رمقِ من، ماه همچو ما بی‌وفایی نمی‌کند . ماه معرفت دارد .
[خرده‌نویس] لاکِن باز هم با این احوالِ گرفته‌اش ، زیبا و خواستنی‌ست . من حتی او را با احوالِ آشفته‌اش نیز خواهانم و از زمین برایش لالایی می‌خوانم . . . ! تا که شاید خوابش ببرد و خوابِ شما را ببیند و حالِ دلش بهتر شود . وَه چه خوش‌تر از خوابِ شما را دیدن؟ گرچه بی شما ماه که هیچ ، عموم ِ زمین و آسمان غم دارند .
شاید اعتیادِ به دیدنِ ماه ؛ شاید..!