-.m4a
642.4K
- روضه.آقاینریمانی.رواقامامخمینی
.
و ترکیب اینا با هم؛
همین و بس..!
- تو میآیی!
[همان مرد سبز پوشِ
قصهیهای کھنهی ننهآقا]
لبریزم از ماه و
خنجری که تن زخمیاش را
به آغوش میکشد
و آهسته آهسته پلک خیس میکند
و اشک هایش را از گلوی
هفت آسمان میچکاند و
بر سر زمینیان میپاشد و در
ابدیتی بیارتحال
به بازگشت آن مرد سبز پوش
چشم خشک میکند
اصلا بگذار بگویند؛
بگذار بگویند که ماه قصهی ما
خواب زده شده
شاید هم موجی و دیوانه
من که میدانم جز جنون
چیزی اینگونه آسمان را برایش
ویران نساخته است
به من بگو
بگو که ماه حواسش نبود
به رفتنت؟
یا به خاطر نسپارد
نیامدنت؟
نیامدن ؟! مگر جز این نیست
که میآیی؟
تو میآیی در حالی که
ماه گیسو سفید میکند.
به وقت انتظار جاودانه
برای همان رفیق شفیق
و از طرف همان مزاحمِ
دلدادهی همیشگی..!
#میـم_جاماندھ