eitaa logo
- مبتلا -
188 دنبال‌کننده
61 عکس
15 ویدیو
0 فایل
. وَ قَسم به ؛ - نوایِ قلبِ رَئوفَش. - بُغضِ خُفته در گَلویَش. - آرامشِ چَشم هایِ نمناکَش. - مظلومیتِ نہُفته در وُجودَش. من؟ من همان گمشده‌ام ؛ راه‌بلدها! من را ، به درِ خانه‌یِ جانان برسانید فقط .. :) .
مشاهده در ایتا
دانلود
SaberKhorasani-Hossein.mp3
1.77M
ما درون عین و شین و قاف خود را دیده‌ایم ؛ داخلش جز حاء و سین و یاء و نون چیزی نبود . .
4_5895348887324986788.mp3
16.32M
برید حوالیِ ۱:۳۳ :)!
پسرِسوم‌ِزهرا :) نمی‌دانم . شاید قلم ؛ در وصفِ دلدادگۍ من نسبت به شما ناتوان است که با قامتِ خمیده ، بر روۍ کاغذِ کاهۍ جولان می‌دهد . . شاید هم من براۍ از شما نوشتن بسیار عاجز و ناتوانم ! نمی‌دانم . تنھا چیزۍ که در فھمم می‌گنجد ، رسالتِ عظیم و شیرینِ دوست داشتنِ شماست که سخت ، در قلبِ کوچکم ریشه دوانده . . باز هم به همان رسمِ همیشگۍ دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم . . بیش از این توانِ نوشتن نیست! همینقدر کوتاه و مختصر بپذیر که شما عزیزترینۍ :)! - کم‌سال‌دخترۍ که با عشقِ شما ؛ روزگار می‌گذراند .
معرفی‌کتابِ . . تنھا‌گریه‌کن🌿!" گذرۍ کوتاه و اما دلنشین بر زندگۍ و خاطراتِ مادرِ بزرگوارِ شھید محمد معماریان . . . عاشقانه‌هاۍ مادرانه‌ۍ شیرزنـے با ایمان و ولایت‌مدار که خودش ، زندگی‌اش و فرزندانش را بدونِ هیچ چشم‌داشتی جز رضاۍ حق ، فداۍ خدا و اسلام کرد ! - بخوان‌حکایتی‌از‌صبرِ‌اشرف‌‌‌سادات :)
- دعایمان کن خانم سادات ! دعایمان کن . . که ان‌شاءالله ما هم همانند شما و آن رشیدِ شانزده ساله‌ۍ شھیدتان ؛ اثرگذار باشیم! . . .
به‌علی‌اکبرِحسین اقتدا‌کردن‌زیباست .🌱'
اینک تو اۍ یلِ رعناۍ ابی‌عبدالله ؛ دست‌گیرِمان باش . . نگذار روزگارِ جوانی‌مان را با جاهلیت بگذرانیم ! نگذار عقب‌گرد کنیم و فاصله بگیریم از فطرتِ پاکِ انسانیتمان فطرتۍ که جز خداۍ را نمی‌خواهد . آرۍ . . ما جوان شده‌ایم که بندگی کنیم! ما جوان شده‌ایم که عاشقانه زندگی کنیم . تو ، راه و رسمِ عاشقۍ آن هم لاغیر براۍ خدا را نشان‌مان ده که اصلِ عاشقی همین است . عشق حقیقۍ تنھا مختصِ خداوند بلند مرتبه است . تویی که خودت دلباخته‌ترین جوان در این راهۍ . . :) - جوانِ‌ خوش عاقبت ؛ براۍ عاقبت‌ بخیرۍ ما هم‌ دعا‌ کن .
غمت مباد که دنیا زِ هم جدا نکند رفیق‌های در آغوشِ هم گریسته را . . مدرک؟ حاج‌قاسم و ابو‌مھدی .
-
- سیدمھدۍجانِ‌من - اۍ به تصدق خاطرِ عزیزت محبوبِ من! شب نورانۍ میلادت ؛ آمده‌ام درِ خانه‌ات زنم و گویم اۍ حبیب دل ، غلام‌ِ رو سیاه نمیخوا‌هی ؟ گرچه درِ‌ خانه‌ی تو همیشه باز است . . لیکن این منم که غریبۍ میکنم و داخل نمی‌شوم . آخر تو خود که باخبرۍ از دلِ کم‌رو و سر‌به‌زیرِ من . گل نرگس ؛ این منِ خجالت‌زده را‌ به غلامی قبول میکنی ؟