هدایت شده از مُتَرادِف !
نوشته بود ؛
بغل کن مرا چنان تنگ که هیچکس
نفهمد زخم ، روی تن من بود یا تو .
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت
ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه
بپرسه چته ؟ چی شده ؟ ؛ بغلت کنه
و بگه " گریه کن :))
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم تا که بمیرم ..
- فاضل نظری