تجربه مخاطب
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_خداخواسته
#حق_حیات
🔷مادر من در سن ۱۴ سالگی ازدواج کردن، شش ماه بعد هم عروسی کردن و رفتن تا حدود دو سال و نیم، هر قدر تلاش کردن مادر نشدن، بماند که چقدر اطرافیان بهشون طعنه زدن و مادر شوهرشون میگفتن که اگه بچه نمیاری بذار برا پسرمون زن بگیریم.
خلاصه مادر در سن ۱۷ سالگی، برادرم رو به دنیا میارن، ۲ سال بعد خواهرم رو و یک سال و نیم بعد هم برادرم رو... دیگه خیال بچه دار شدن نداشتن و انواع روش های پیشگیری رو اعمال کردن !
از به دنیا اومدن برادر کوچیکم ۹ سال گذشته بوده و دیگه مادرم اصلا به فکر بچه دار شدن نبودن! همون موقع بین همه بچه های فامیل آبله مرغان شیوع پیدا می کنه و خواهر و برادر من هم از این قاعده مستثنی نبودن!!! یکی دو هفته ای که از پرستاری از خواهر و برادرم میگذره که مادرم متوجه میشه که بارداره!!! ناگفته نماند که مادرم هم یه آبله مرغان خفیف گرفته بودن.
⬅️طبق برگه آزمایش مادرم سه ماهه باردار بوده و متوجه نشده بودند، خودشون میگن آنقدر حواسم به بچه ها بود که اصلا حواسم از خودم پرت شد. مادرم سونوگرافی میرن و خب همه دکترها خیلی ترسونده بودن شون، چون گفته بودن بچه هایی که تو دوران بارداری با ویروس آبله مرغان مواجه بشن امکان داره که نابینا بشن.
سونو گرافی ماه چهار یا اوایل پنج رسماً به مادرم میگه به احتمال زیاد بچه تون نابینا است و پیشنهاد میدن که تو که سه تا بچه داری هم دختر و هم پسر این رو سقطش کن وبال گردنت میشه !!! مادرم فقط میپرسن بچه ام دختره یا پسر و ایشون هم میگه دختر...
مادرم زن خیلی معتقدیه، من هم از سادات هستم و اهل مشهد، مادرم میرن حرم و کلی گریه می کنن و میگن من دلش رو ندارم اولاد فاطمه زهرا رو بکشم، خودتون به من صبرش رو بدید.
هرکسی شنیده، موافق سقط من بوده حتی برادر بزرگه خودم خیلی به مامانم اصرار کرده ولی مادرم زیر بار نرفته!
ماه ششم بارداری مادرم از پله میوفتن طوری که از هشت تا پله کاملا قل میخورن ولی من بازم طوریم نشده😅😅
طبق محاسبه دکتر من باید مرداد به دنیا می اومدم ولی مادرم طبق محاسبه خودشون میگفتن باید شهریور دنیا بیام، خلاصه هر قدر به دکتر میگن، قبول نمی کنه و دکتر عصبانی میشه و میگه من دکترم یا شما ؟؟؟؟
مادرم هم چیزی نمیگه بعدش و میرن بیمارستان، هر قدر صبر میکنن دردشون نمی گیره، دکتر هم آمپول فشار تجویز می کنه و زمانی که اثر نمی کنه یک آمپول فشار دیگه هم تزریق می کنن! ولی باز هم من به دنیا نمیام.
دکتر میگه ببرینش سزارین، مادر مادرم که خدا انشالله رحمت شون کنه اصلا به کلمه سزارین آلرژی داشتن و چهارده تا بچه داشتن که ۱۲ تا رو خودشون به دنیا آوردن😳😅😅 با دعوا مادرم رو میبرن خونه !!! و من دیگه تکون نخوردم !
چند روز بعد بیمارستان که میرن دکتر میگه بچه مرده باید سقط بشه. میرن سونو اون هم میگه بچه بدون حرکته، صدای قلب هم نداره باید مادر عمل بشه!
مادرم با دل شکسته میرن حرم و برای سلامتی من نذر می کنند.😅
از یک دکتر خیلی دقیق آدرس یه سونوگرافی رو گرفتن که اونجا بعد از ده دقیقه کاوش دکتر میگه بچه تون ضربان داره ولی خیلی کمه و هیچ حرکتی نداره!
و با شرایط من اصلا به زایمان طبیعی فکر نمیکردن!
دکتر جدیدی که میرن میگن خدا رو شکر قبول نکردی بچه رو دنیا بیاری چون بچه ات خیلی ریز و ضعیفه و اگر هشت ماه دنیا می اومد قطعا نمی موند، خلاصه دکتر جدید زمان سزارین میده ولی در نهایت شب قبل از تاریخ سزارین مادرم دردشون میگیره و من طبیعی دنیا میام..
مادرم میگن توی ذهنم این بود که نابینایی ولی وقتی پرستار آوردت با چشم هات داشتی همه جای بیمارستان رو نگاه میکردی، از همه بچه های دیگه ام هوشیار تر بودی😅 چند ساعت بعد هم تقریبا سلامت بینایی ات تایید شد، البته من نزدیک سه ماه مهمون دستگاه بودم چون ویروس توی بدنم ایجاد بیماری کرده بود ولی به حمد خدا سالم و سلامت هستم.😅
من الان ۲۴ سالمه و معلمم. ازدواج کردم و خیییلی خوشبختم و احساس آرامش می کنم، دارم ارشدم رو میگیرم به لطف خدا و اینکه مادرم به من از همه بچه هاشون وابسته تره، حتی برادرم که خودش اصرار میکرده سقط بشم الان میگه اگه من نبودم چقدر خونه مامان بی روح بود.😍
خواستم بگم هر بچه ای که خدا به آدم میده حق زندگی داره فکر نکنید هیچی نمی فهمه یا اینکه آدم نیست کشتنش حکم قتل یه آدمه، خوبه که تا آخرین لحظه ایمان مون رو از دست ندیم. منم از اینکه مادرم من رو نگه داشت بی نهایت خوشحالم.😅
خودم یک ساله رفتم خونه خودم، شش ماهه منتظرم مادر بشم ولی هنوز توفیق نداشتم. انشالله مخاطبان کانال هم دعا کنند به زودی یه فرزند صالح قسمت من و همسرم بشه...