🌱نوشتههای میرمهدی
بله در اتوبوسیم، از این سادهها 2⃣ ما پنج نفر بودیم، یه کاروان پنج نفره سه نفرمون از مشهد و اطراف مش
3⃣
الان پیاده شدیم
شام، نون و پنیر خوردیم
یه مورد تقریبا کشف حجاب بود و تذکر دادم و طرف خودشو حسابی جمع کرد
استرسش از توی مشهد برام بیشتر بود
اما توکل به خدا کارو برام قابل تحمل کرد
#سفرنامه_اربعین
✍ #میرمهدی
📝نوشتههایمیرمهدی
@mirmahdi_arabi
🌱نوشتههای میرمهدی
بله در اتوبوسیم، از این سادهها 2⃣ ما پنج نفر بودیم، یه کاروان پنج نفره سه نفرمون از مشهد و اطراف مش
4⃣
تصمیم بر این شد که دنبال ماشین بگردیم و مستقیم به مرز بریم.
🔸اتفاقا همین دیشب بود، داشتم با یکی دیگه از رفقا که از مشهد یکم فاصله داره، میگفتم زود بیا مشهد که فردا هر طوری شده بریم به سمت مرز حرکت کنیم
اما دیدم مِن و مِن میکنه،
از زیر زبونش کشیدم و فهمیدم نمیخواد بیاد،
خودش گفت که احتمالا تا آخر هفته نتونه بیاد و معلوم نیست کی مشکلش حل بشه،
باز کم شدیم
اینطور شد که از جمع شیش نفرهمون سه نفر موندیم.
من و نورمحمد و مرتضی
باز نور محمد یکی از رفقای جدیدشو به جمع ما اضافه کرد که شدیم چهار نفر
قرار شد دوشنبه یه جایی قرار بذاریم و جمع بشیم و یه تپسی (چون قیمتش مناسبتر از بقیه بود) بگیریم و تا مرز خودمونو برسونیم.
🔹اما تا قبل برنامه جمع شدنمون،یک آشنای من از ترمینال زنگ زد و گفت اتوبوس برای بعد از ظهر هست، میخواین
ماهم از خدا خواسته هماهنگ کردیم و برا چهار نفر بلیط خریدیم
که بعد باز اون آخرین رفیق نورممد باز کنسل کرد
(ببخشید یکم پیچیده شد، تقصیر اینایی هست که کنسل میکردن😅)
خلاصه ینی یه بلیط موند رو دستمون
اما من همه این اتفاقها رو کار امام حسین میدونم
میدونین چرا؟!
چون باز اتفاقی مادر آقا مرتضی متوجه یه بلیط آماده شد و راهی شد با ما به سمت کربلا
الانم یه چند ساعتی هست راه افتادیم بالاخره
دعا کنین برسیم به حرم، هنوزم هر اتفاقی ممکنه بیوفته!
(تاریخ: 1402/6/6
ساعت: 23:17
قبل سمنان، در راه مرز مهران)
#سفرنامه_اربعین #کربلا
#قسمت_سوم
✍ #میرمهدی
📝نوشتههایمیرمهدی
@mirmahdi_arabi
6⃣
کرمانشاهو حدود یه ساعت پیش رد کردیم
بیش از پیش در حال نزدیک شدن به مرز هستیم
داشتم فکر میکردم که آدم هرچی بیشتر در این سفر مبارک توی خودش باشه و فکر کنه بیشتر لذت میبره
فکر کردن به این همه عظمت و جذابیت و مغناطیس امام حسین
فکر کردن به این شدت ارادت عراقیها به امام حسین
آدم رو حیران میکنه
آدم با خودش میگه، ببین داری به زیارت چه بزرگی میری
ولی حیف که آدم نمیتونه درست درک کنه!
#سفرنامه_اربعین
#میرمهدی
@mirmahdi_arabi
7⃣
در شهری توقف کردیم
شهر حمیل
اینجایی که ما ایستادهایم جای باصفایی است
از یک سمت مداحی پخش میشود و سمت دیگر غذا
نور علی نور😅
خلاصه داریم به راه نور
راه نجف تا کربلا نزدیک میشویم❤️💔
#سفرنامه_اربعین
#میرمهدی
@mirmahdi_arabi
هدایت شده از پُسَر مَشتی (محمّد صادق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلت شور نزنه!!
دلشوره حرامه!
آیت الله فاطمی نیا (ره)
🏴 @Roshangari_ir
روبیکا: Rubika.ir/roshangari_ir
9⃣
دیشب از مرز رد شدیم،
شلوغ بود اما روان و تمیز بود
بخصوص سمت ایران،یکسری وسائلهای سرمایشی کار گذاشته بودن که همون دیشب هم فعال بود
و البته قبل مرز موکبهایی بود که شام خوردیم، خیلی خوشمزه هم بود.
اصلا یک چیز جالبی که این دفعه به اون توجه کردم این نکته بود،
وقتی هنوز سمت مرز ایران بودیم همه چیز تمیز و منظم بود، تقریبا همه نیروهای نظامی که اونجا حضور داشتن همه ریش داشتن (و چهرههاشون زیبا بود😅)
اما بلافاصله که به موقعیت گیتهای مرز عراق رسیدیم انگار کلا وضعیت تغییر کرد.
البته امسال به نظرم از سالهای پیش تمیز تر بود اما تقریبا همهشون ریش تیغ زده بودن
برداشت من این بود که
فرق ما با اونها در ولایت و حکومت هست
ولایت فقیه و حکومت ما یک حکومت توحیدی است، نه کامل اما در مسیرش هستیم
ولی حکومت عراق اینطور نیست!
خیلی جالب است
حتی در ظواهر هم بسیار تاثیرات میبینی
اگر منصفانه نگاه کنی
خلاصه دیشب بعد از رد کردن مرز رانندههای شریف عراقی
صدا میزدند
کاظمین، سامرّا، نجف، کربلا،
با چند نفری صحبت کردیم ظاهرا معمول این بود که پانزده دینار تا نجف میبردند، از رفقا هم که پرسیده بودیم اونها با سیزده دینار تا نجف رفته بودند،
اما ما دوازده دیناری هم پیدا کردیم و به لطف خدا یک راننده دوازده دیناری رو به یازده دینار هم راضی کردیم😂
اومدیم و سوار ون کوچیک و خوشگلِ ایشان شدیم به راه افتادیم
که توی راه هم خداخیرش بده
ایستگاه صلواتی هایی میایستاد.
خلاصه به سمت نجف در حال حرکت بودیم
نجف، برای زیارت مولی الموحدین، امیرالمومنین...
صبحِ 1402/6/8
در مسیر نجف
#سفرنامه_اربعین
#میرمهدی
@mirmahdi_arabi
9⃣
دیشب از مرز رد شدیم،
شلوغ بود اما روان و تمیز بود
بخصوص سمت ایران،یکسری وسائلهای سرمایشی کار گذاشته بودن که همون دیشب هم فعال بود
و البته قبل مرز موکبهایی بود که شام خوردیم، خیلی خوشمزه هم بود.
اصلا یک چیز جالبی که این دفعه به اون توجه کردم این نکته بود،
وقتی هنوز سمت مرز ایران بودیم همه چیز تمیز و منظم بود، تقریبا همه نیروهای نظامی که اونجا حضور داشتن همه ریش داشتن (و چهرههاشون زیبا بود😅)
اما بلافاصله که به موقعیت گیتهای مرز عراق رسیدیم انگار کلا وضعیت تغییر کرد.
البته امسال به نظرم از سالهای پیش تمیز تر بود اما تقریبا همهشون ریش تیغ زده بودن
برداشت من این بود که
فرق ما با اونها در ولایت و حکومت هست
ولایت فقیه و حکومت ما یک حکومت توحیدی است، نه کامل اما در مسیرش هستیم
ولی حکومت عراق اینطور نیست!
خیلی جالب است
حتی در ظواهر هم بسیار تاثیرات میبینی
اگر منصفانه نگاه کنی
خلاصه دیشب بعد از رد کردن مرز رانندههای شریف عراقی
صدا میزدند
کاظمین، سامرّا، نجف، کربلا،
با چند نفری صحبت کردیم ظاهرا معمول این بود که پانزده دینار تا نجف میبردند، از رفقا هم که پرسیده بودیم اونها با سیزده دینار تا نجف رفته بودند،
اما ما دوازده دیناری هم پیدا کردیم و به لطف خدا یک راننده دوازده دیناری رو به یازده دینار هم راضی کردیم😂
اومدیم و سوار ون کوچیک و خوشگلِ ایشان شدیم به راه افتادیم
که توی راه هم خداخیرش بده
ایستگاه صلواتی هایی میایستاد.
خلاصه به سمت نجف در حال حرکت بودیم
نجف، برای زیارت مولی الموحدین، امیرالمومنین...
صبحِ 1402/6/8
در مسیر نجف
#سفرنامه_اربعین
#میرمهدی
@mirmahdi_arabi
🌱نوشتههای میرمهدی
ادامش رو هم تو دفترم نوشتم اما فعلا حاله تایپش نیست🙂🌹