eitaa logo
✍ یادداشت‌های محمدجواد اخوان 🇮🇷 ☫
391 دنبال‌کننده
661 عکس
57 ویدیو
13 فایل
تاملاتی در اندیشه، فرهنگ و سیاست . به قلم محمدجواد اخوان پژوهشگر انقلاب اسلامی و فعال رسانه . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوت به مشارکت را فراموش نکنیم ✍ محمدجواد اخوان انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم در شرایط اضطراری برگزار شده و به همین دلیل پیش‌زمینه‌های لازم در حوزه آمادگی ذهنی افکار عمومی برای انتخاب‌گری در آن مهیا نشد. شاید همین عامل نیز در میزان مشارکت مرحله اول این انتخابات مؤثر بوده است. اکنون در آستانه مرحله دوم انتخابات هستیم که با توجه به باقی ماندن دو نامزد در کارزار، بخش قابل‌توجهی از رأی‌دهندگان مرحله اول و به‌ویژه فعالان ستاد‌های این دو نامزد تکلیف خود را در مرحله دوم می‌دانند. بااین‌حال بخشی از کسانی که در مرحله اول به نامزدی غیر از این دو نفر رأی داده یا رأی سفید داده‌اند، ممکن است برای شرکت در مرحله دوم انگیزه کافی نداشته باشند. همچنین نباید از کسانی که به هر دلیل در مرحله اول انتخابات شرکت نکرده‌اند، غافل شد. با توجه به آنکه بخشی از فعالان حوزه انتخابات عمده تلاش خود را به ترویج نامزد خود یا نقد رقیب معطوف می‌کنند و از اصل اساسی مشارکت غافل می‌شوند، مهم‌ترین کار در مرحله فعلی تمرکز بر افزایش مشارکت با دعوت همه کسانی است که به هر دلیل ممکن است شرکت نکنند. اکنون بخشی از مردم مطابق دور قبل تصمیم خود را گرفته‌اند و رأی خواهند داد، اما برخی هنوز مردد هستند و تصمیم نگرفته‌اند. دلیل تردید اینان مهم است. تعدادی به دلیل نارضایتی از اوضاع معیشتی و اقتصادی و برخی هم به این دلیل که هنوز اهمیت و فایده این انتخابات برای‌شان مبهم یا مجهول است، در تردید به سر می‌برند. باید با اینان صحبت کرد و واقعیت‌هایی که کمتر گفته شده، اعم از نیات دشمن در تضعیف انتخابات، ضرورت شکل‌گیری دولت قوی با رأی بالای مردم، تأثیر انتخابات قوی بر امنیت ملی و قدرت ملی و ... را برایشان بازگو کرد. ممکن است برخی از این مسائل در رسانه‌ها منتشر شده باشد، اما شنیده شدن آن از افراد مورد اعتماد و نزدیکان حتماً اثرگذارتر است. باید محتوا‌های مفید و آگاهی‌بخش را در اختیار همه این افراد قرار داد تا بتوانند به درکی دقیق‌تر از مسائل برسند و در فضایی منطقی برای خود تصمیم بگیرند. همچنین با افرادی که نامزد موردعلاقه‌شان به دور دوم راه نیافته و شاید انگیزه کافی برای حضور مجدد در انتخابات ندارند، باید گفتگو کرد و برای‌شان توضیح داد که انتخابات، گزینش‌گری بین ایدئال‌ها نیست، بلکه انتخاب خیرالموجودین است. بر این اساس، رأی سفید هم فاقد منطق انتخاباتی صحیح است. هرچند مشارکت با رأی سفید و باطله نسبت به عدم مشارکت مرجح است، اما هم به دلیل از دست رفتن فرصت انتخاب شایسته و هم امکان سوءاستفاده تبلیغی دشمن از کثرت آرای باطله، بهتر است تا حد ممکن به کسانی که متمایل به مشارکت در انتخابات شده‌اند، توصیه کنیم «رأی صحیح» بدهند. همه ما مخاطبان در دسترسی داریم که از بستگان، آشنایان، دوستان و همکاران ما هستند و کم‌وبیش قدرت اثرگذاری بر آن‌ها را داریم. در این ساعات طلایی نباید بیکار نشست بلکه باید از ابزار‌های مختلفی از جمله مرور مخاطبان تلفن‌همراه‌مان و ارسال پیامک یا حتی مکالمه تلفنی با آن‌ها و نیز ارسال محتوا‌های مفید و آگاهی‌بخش برای مخاطبان یا گروه‌های پیام‌رسان‌های اجتماعی حداکثر استفاده را کرد. باید با هر یک از مخاطبان متناسب با سلایق و دغدغه‌های او سخن گفت و واقعیت‌های صحنه را به او منتقل کرد. اولویت با افراد مردد است، اما نباید از دعوت کسانی که حتی تصمیم قطعی به عدم مشارکت دارند نیز ناامید شد. واقعیت آن است که ناگفته‌ها در حدی است که اگر به اطلاع بسیاری از آن‌ها که تصمیم به عدم مشارکت دارند برسد، به جرگه مرددین یا حتی مشارکت‌کنندگان می‌پیوندند. بسیاری از مردمی که گمان می‌کنند حضورشان در پای صندوق رأی تأثیر چندانی بر سرنوشت‌شان ندارد، اگر بدانند ثبات اقتصادی بدون ثبات سیاسی امکان‌پذیر نیست و تنها با انتخابات قوی می‌توان به کاهش نوسانات بازار و تبعات منفی آن امید داشت، بی‌تردید به حضور در انتخابات متمایل می‌شوند. باید همه کسانی که تردید دارند یا تصمیمی به مشارکت ندارند، بدانند که رئیس‌جمهور منتخب چهاردهم، رئیس‌جمهور همه ایرانیان چه آن‌هایی که در انتخابات به او رأی داده‌اند، چه کسانی که به رقیب رأی داده‌اند و چه کسانی که اصلاً رأی نداده‌اند، است. تصمیمات و مواضع بر سرنوشت همه ایرانیان اثر خواهد داشت و ترک انتخابات اثری نخوشاهد داشت، جز از دست رفتن یک رأی که شاید در نتیجه نهایی انتخابات مؤثر باشد، خصوصاً در انتخاباتی که دو رقیب شانه‌به‌شانه یکدیگر حرکت می‌کنند. 💠 @mjakhavan
رئیس این سه جمع جمهور ✍ محمدجواد اخوان ضمن تبریک به جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان رئیس‌جمهور منتخب و آرزوی موفقیت برای ایشان و دولت‌شان در چهار سال پیش رو، به نظر می‌رسد مهم‌ترین نکته‌ای که باید مدنظر رئیس‌جمهور منتخب باشد، آن است که او دیگر نامزد رقابت‌های انتخاباتی نیست و رئیس‌جمهور سه جمع مشخص از مردم است و مسائل هرکدام از بخش‌های جامعه را باید مدنظر قرار دهد. اول؛ آنان که به او رأی داده‌اند. این جمع ۱۶ میلیون نفری کسانی هستند که سخنان او را در مناظرات و برنامه‌های تلویزیونی دیدند و شنیدند و کلام و دیدگاه‌های وی را پسندیدند. او از نهج‌البلاغه گفت و خود را پیرو مولا علی (ع) خواند. بر عدالت‌خواهی، ساده‌زیستی و مردمی بودن خود تأکید کرد و خود را وامدار هیچ حزب و گروهی ندانست. مکرراً از مبنا بودن سیاست‌های کلی نظام و مقام معظم رهبری و سرلوحه قرار دادن قانون و برنامه هفتم گفت. به متشرع بودن خانواده خود تصریح و به محجبه بودن دخترش افتخار کرد. خود را متخصص همه امور ندانست و بر مشورت با اهل خبره و کارشناسان اصرار کرد. از تورم گفت و وعده حل آن را داد. سادگی و صمیمیت او چه در پوشش و چه در کلام و رفتار، او را در نظر هوادارانش محبوب گرداند و توانست اکثریت آرای رأی‌دهندگان را به خود جلب کند. ممکن است برخی طلبکاران سیاسی و خودپدرخوانده‌پندار‌ها بخواهند موفقیت پزشکیان را منتسب به خود کنند و او را وامدار حمایت خود بنامند. اما هرگز چنین نیست؛ او بار‌ها در مناظره‌ها حساب خود را از کسانی که به نامش تبلیغ و سخنرانی کردند، جدا دانست و زیر بار پیشنهاد‌های غلط آنان نیز نرفت. مردمی که به پزشکیان رأی دادند به خود او و شخصیت و نگاهش رأی دادند و از او هم توقع دارند خودش بماند و مدیرانی از جنس خودش به کار گیرد. دوم؛ آنان که به رقیب او رأی دادند. این جمع ۱۳/۵ میلیونی هم جزو جامعه ایرانند و خصوصاً به آن دلیل که مشارکت سیاسی داشته‌اند، شایسته تکریم از طرف رئیس‌جمهور منتخب هستند. هرچند در انتخاب سلیقه دیگری داشتند، اما نباید به این سبب نادیده گرفته شوند. اینان برنامه‌محور بودن دولت را اولویت می‌دانستند که قطعاً مورد تأیید رئیس‌جمهور منتخب نیز هست و به حکم منطق مدیریتی خوب است که جناب پزشکیان از ایده‌ها و برنامه‌های رقبای خود خصوصاً آقای دکتر سعید جلیلی نیز استفاده کند. اطرافیان ستاد انتخاباتی رئیس‌جمهور منتخب نیز شایسته است انتخابات را پایان‌یافته تلقی کرده و از هرگونه اظهاراتی که موجب ایجاد کدورت در این جمع بشود، پرهیز کنند. سوم؛ آنان که رأی سفید دادند یا به هر دلیل رأی ندادند. میانگین مشارکت در انتخابات ریاست‌جمهوری در کشور ما در ادوار مختلف کمتر از ۶۵ درصد بوده است و این بدان معناست که در دوره جاری حدود ۱۵ درصد افرادی که بالقوه جزو شرکت‌کنندگان انتخابات هستند، به دلایلی این کار را انجام ندادند. علاوه بر آن بین ۱۵ تا ۲۰ درصد هستند که تنها در شرایط دوقطبی حاد مانند سال ۸۸ یا ۷۶ در این انتخابات نیاز به حضور می‌بینند و البته ۱۵ درصد نیز کلاً از اولین دوره ریاست‌جمهوری خود را خارج از مشارکت سیاسی تعریف کرده‌اند. همه این‌ها البته ایرانی هستند و به دلایلی در این انتخابات حضور نیافته‌اند. این‌ها عمدتاً سیاسی نیستند و هیچ سخنگویی ندارند و به دلیل تنوع فکری و سلیقه این جمع هیچ جریان سیاسی یا رسانه‌ای نباید خود را تبیین‌کننده مواضع این‌ها بداند. به‌طورکلی نظرسنجی‌های معتبر نشان می‌دهد عمده‌ترین دلیلی که اکثریت این جمع را از حضور در انتخابات بازمی‌دارد، نارضایتی‌های معیشتی و اقتصادی و ناامیدی نسبت به حل این مشکلات است. رئیس‌جمهور، رئیس اینان نیز هست و همان‌گونه که خود بار‌ها گفته باید برای رفع دغدغه اینان نیز کوشا باشد. تلاش مضاعف دولت چهاردهم برای حل مشکلات اقتصادی می‌تواند امید اینان را بهبود بخشیده و به آنان کمک کند تا به فرایند مشارکت سیاسی بازگردند. در ابتدا اشاره شد که رئیس‌جمهور منتخب، رئیس هر سه جمع جمهور است و باید به همه آنان احترام بگذارد و به همکاران خود در دولت توصیه کند، مانند خود او برای همه جمهور کار کنند، نه صرفاً آنان که در اطراف نزدیک دیده می‌شوند، نه‌فقط آنان که صفحات مجازی مدیران را دنبال می‌کنند و نه صرفاً آنان که در محله‌هایی نزدیک وزرا و اعضای کابینه زندگی می‌کنند. همان‌گونه که امام علی در فرمان مالک اشتر می‌فرماید: «و إنّما عِمادُ الدِّینِ و جِماعُ المسلمینَ و العُدَّهُ للأعداءِ العامَّهُ مِنَ الاُمَّهِ، فلیَکُن صَغْوُکَ لَهُم، و مَیلُکَ مَعَهُم. ستون دین و جماعت مسلمانان و سازوبرگ در برابر دشمنان، توده مردمند؛ پس، باید توجه و عنایت تو به آنان باشد.» 💠 @mjakhavan
خطوط قرمز کابینه‌گزینی ✍️ محمدجواد اخوان اولین و مهم‌ترین مأموریت رؤسای جمهور منتخب همواره چینش کابینه و ترکیب هیئت‌وزیران بوده است. در واقع این تصمیم مهم رئیس‌جمهور نشان می‌دهد که سکان اداره قوه مجریه را در طول چهار سال پیش رو با چه افرادی و به چه سمت‌وسویی می‌برد. اکنون حلقه مشاوران و نزدیکان رئیس‌جمهور منتخب با سازوکاری بروکراتیک در حال مشورت دادن به ایشان برای انتخاب وزرا و معاونان هستند که به نظر امری داخلی و فاقد اهمیت است. آنچه مهم است در نهایت تصمیمات قانونی یعنی تصمیم شخص او و نیز رأی اعتماد نمایندگان مجلس به ترکیب پیشنهادی وی است. رئیس‌جمهور نهم در همان روز‌های پرهیاهوی رقابت‌های انتخاباتی بار‌ها و مکرراً تأکید کرد که مهم‌ترین برنامه کلان او پیشبرد سیاست‌های مقام معظم رهبری است و اتفاقاً در همان روز‌ها معظم‌له برای همه نامزد‌های انتخاباتی خطوط قرمز اصلی تعیین کابینه را تبیین کردند. درعین‌حال قانون «نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» مصوب ۱۴۰۱، شرایط و ضوابطی را برای انتصابات مدیران دولتی معین کرده که قطعاً مدنظر جناب پزشکیان هست و نهاد‌های ذی‌ربط نیز به وظیفه قانونی خود در خصوص تشریح وضعیت افراد مدنظر عضویت در کابینه برای رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس عمل خواهند کرد. در اینجا صرفاً به بازخوانی خطوط قرمز مدنظر رهبر انقلاب که در روز عید غدیر امسال از سوی معظم‌له تبیین شد، بسنده می‌کنیم و امیدواریم رئیس‌جمهور منتخب در تعیین مصادیق به این محور‌ها دقت نظر کافی را داشته باشد. ۱- زاویه نداشتن با امام، نظام و انقلاب: «کارگزاران خود را از کسانی قرار ندهید که ذره‌ای با انقلاب زاویه دارند. آن کسی که با انقلاب، با امام راحل، با نظام اسلامی ذره‌ای زاویه داشته باشد، او به درد شما نمی‌خورد؛ او همکار خوبی برای شما نخواهد بود.» اگر فردی سابقه منفی در فتنه‌های گوناگون اعم از ۷۸، ۸۸، ۹۸ یا ۱۴۰۱ داشته، مواضعی دشمن‌شادکن در کارنامه او ثبت شده یا از مواضع انقلابی خود در گذشته یا گفتمان اسلام ناب پشیمان است، حتماً برای هیچ مسئولیت مهمی مناسب نیست چه رسد به عضویت در هیئت دولت جمهوری اسلامی. اگر کسی به ولایت‌فقیه اعتقاد اصیلی ندارد حضورش در مسئولیت هم ظلم به کشور و نظام است هم به رئیس‌جمهور و هم عموم مردم. این شاخص اصلی برای سنجش همه افرادی است که نام‌شان به‌عنوان گزینه‌های تصدی یک پست در جمهوری اسلامی ثبت می‌شود. ۲- عدم دل‌بستگی و وابستگی به امریکا: «آن‌کسی که دل‌بسته امریکا باشد و تصور کند که بدون لطف امریکا نمی‌شود قدم از قدم برداشت در کشور، او برای شما همکار خوبی نخواهد بود، او از ظرفیت‌های کشور استفاده نخواهد کرد، او خوب مدیریت نخواهد کرد.» در همین سخنرانی روز غدیر ایشان در جای دیگر به چنین افرادی اشاره می‌کنند: «بعضی از سیاسیون در کشور ما تصور می‌کنند که باید آویزان به این قدرت و آن قدرت بشوند؛ و بدون آویزان شدن به فلان قدرت معروف و بزرگ، در کشور نمی‌شود پیش رفت؛ بعضی‌ها این‌جور فکر می‌کنند. یا خیال می‌کنند که همه راه‌های پیشرفت از امریکا می‌گذرد؛ نه، این‌ها نمی‌توانند.» کسانی که در اندیشه و کارنامه‌شان نشانه‌های واضحی از شیفتگی نسبت به غرب و امریکا به چشم می‌خورد یا در بزنگاه‌های حساس دیپلماتیک با تصمیمات یا مواضع غلط فرصتی در اختیار دشمن قرار داده‌اند حتماً حضورشان به زیان منافع ملی است. کسانی که دوتابعیتی یا مشکوک به روابط با سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه و شبکه‌های وابسته به آن‌ها هستند، حتماً مضر‌اند. استیفای حقوق ملت از زورگویان نیازمند کسانی است که مرعوب زورگویان نشوند نه آنان که معتقدند دشمن با فشردن یک دکمه می‌تواند کل توان دفاعی ما را بر باد دهد. به نظر می‌رسد این خط قرمز در انتخاب وزرای سیاسی و اقتصادی دولت باید به‌صورت ویژه‌تری مدنظر باشد. ۳- تدین و تشرع شخصی و مدیریتی: «آن‌کسی که راهبرد دین و شریعت را مورد بی‌اعتنایی قرار بدهد، برای شما همکار خوبی نخواهد بود.» روشن است که وقتی از راهبرد دین و شریعت سخن به میان می‌آید دیگر تدین شخصی کافی نیست، بلکه فرد باید در مدیریت خود نیز موازین شرعی را محور اهداف و برنامه‌های خود قرار دهد. به‌ویژه در انتخاب وزرای فرهنگی دولت چنین خط قرمزی حتماً باید ملاک عمل باشد. در نهایت، توصیه اصلی رهبر معظم انقلاب به رئیس‌جمهور منتخب آن است که برای وزیر یا معاون رئیس‌جمهور «کسی را انتخاب کنید که اهل دین، اهل شریعت، اهل انقلاب، اهل اعتقاد کامل به نظام باشد.» امید است که ایشان در انتخاب تک‌تک همکاران خود به این توصیه عمل نمایند و مبتنی بر گزارش‌های متقن نهاد‌های نظارتی وضعیت گذشته و حال پندار و رفتار آنان را با این سنجه‌ها مقایسه کنند و اگر هم خدای‌ناکرده در جایی غفلتی رخ داد نمایندگان مجلس باید به وظیفه قانونی خود در این خصوص عمل نمایند. 💠 @mjakhavan
شرط موفقیت دولت چهاردهم ✍️ محمدجواد اخوان رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تنفیذ ریاست‌جمهوری نهم توصیه‌هایی را خطاب به دولتمردان جدید مطرح کردند که چارچوب انتظارات کلی از دولت چهاردهم را مشخص می‌کند. در میان این توصیه‌ها، یک نکته کلیدی وجود دارد که آن را می‌توان زیربنای جهت‌گیری مورد انتظار کابینه جدید دانست. این نکته در این جمله مهم خلاصه می‌شود که معظم‌له فرمودند: «هیچ مسئله داخلی را متوقف و آویزان به یک موضوع خارجی نباید کرد.» اهمیت این جمله را می‌توان در آن یافت که برخی از نیرو‌های اصلی پیرامون رئیس‌جمهور از طیف مدیران دولت یازدهم و دوازدهم هستند که بسیاری از ایده‌ها و رهیافت‌های مطلوب خود را در دهه ۹۰ آزموده‌اند. اکنون بر اساس قاعده عقلی، منطقی است که این مدیران از تجربه‌های پیشینیان خود استفاده کرده و راه‌هایی با خطای کمتر و با بازدهی بیشتر را در پیش گیرند. تجربه سال‌های ۹۲ به بعد به ما می‌آموزد که واگذار و معطل‌کردن همه امور به کسب رضایت طرف‌های خارجی یا دستیابی به توافق، هم موجب منجمدشدن مسیر پیشرفت کشور می‌شود و هم طرف‌های خارجی را در تحمیل اراده زیاده‌خواهانه‌شان برای کسب امتیاز بیشتر، تحریص می‌کند. از این‌ها گذشته تحولات پیش روی بین‌الملل نیز نوعی عدم قطعیت در بسیاری از شاخصه‌های تأثیرگذار را نمایان ساخته که نشان می‌دهد از هرگونه گره زدن تصمیمات به تحولات خارجی باید پرهیز کرد. برای عده‌ای ثبات اقتصادی سال‌های ۹۲ تا ۹۶ (که در مقاطعی هم به رکود پهلو می‌زد) امیدوارکننده و گاه آرمانی تلقی می‌شود. اما تجربه به ما می‌گوید این ثبات ازآنجاکه چندان منشأ واقعی نداشت و در واقع ناشی از تجمیع انتظارات روانی در مقطعی و نیز روز‌های خوش ابتدایی توافق در مقطع بعدازآن بود، عملاً دوره بدتری را در ادامه به دنبال داشت که طی آن بزرگ‌ترین جهش ارزی نیم‌قرن اخیر در بازار غیررسمی در نیمه دوم دهه ۹۰ رخ داد. در واقع آن ثبات کاذب که ناشی از انجماد و خوش‌خیالی بود، به رها شدن یک‌باره فنر و انفجار ارزی انجامید که پیامد‌های منفی جدی اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی داشت. اگر تیم اقتصادی دولت‌های یازدهم و دوازدهم یک درس مهم از تجربه مدیریتی خود در آن مقطع گرفته باشند که امروز (که سودای بازگشتن دوباره به پاستور را در سر دارند) برایشان مفید است، آن است که بدون هیچ چشمداشت به مذاکرات بیرونی (خواه مذاکرات هسته‌ای و حتی با قدرت‌های نوظهور) برنامه پیشرفت ایران را طرح‌ریزی کنند و هر جا که گشایشی در بیرون رخ داد آن را صرفاً به‌عنوان فرصتی برای تقویت توان داخل ببینند و لاغیر. طبیعی است که ممکن است این رهیافت جدید با فهم سنتی برخی تحصیلکردگان دانشگاهی انطباق صددرصدی نداشته باشد و آن‌ها نتوانند خود را با تحولات پرشتاب نظام بین‌الملل تطبیق دهند. ممکن است برخی کارشناسان در تحولات دهه ۹۰ قرن بیستم متوقف مانده و هنوز امریکا را کدخدای جهان و جلب رضایت او را یگانه راه توسعه تلقی کنند. اما تجربه‌های چند دهه اخیر مدیران کشور ما که با هزینه‌های بسیار گزاف به دست آمد، باید امروز به کار آید و از هرگونه معطل نگاه‌داشتن کشور به تحولات بیرونی پرهیز کرد. تصویر روز ۱۸ آبان ۱۳۹۵ و زمانی را که پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات امریکا اعلام شد در یاد بیاورید. برخی در داخل کشور ما نیز چهره درهم کشیده و همه آرزو‌های خود را بربادرفته می‌دیدند. بسیاری از همان‌ها امروز در معرض آزمونی دیگر قرار گرفته‌اند، یا از تجربه پرهزینه خود برای کشور درس گرفته و مسیر اشتباه گذشته را کنار می‌گذارند یا آنکه در رسانه‌ها و عرصه‌های تصمیم‌سازی همان نسخه غلط را تکرار خواهند کرد. تجربه تحولات یک دهه اخیر دنیا از جنگ اقتصادی امریکا با برخی قدرت‌های نوظهور و همه‌گیری کرونا گرفته تا جنگ اوکراین نشان داد اتکا به قدرت‌های خارجی در تأمین نیاز‌های اولیه کشور‌ها تا چه حد می‌تواند پرهزینه باشد. همه این‌ها نشانگر آن است که در عین فعال بودن دیپلماسی، باید نسخه‌های پیشرفت را با اتکا به ظرفیت‌های درونی طراحی و تجویز کرد. دیپلماسی متوازن با قدرت‌های مختلف و نیز ابتکارات در دیپلماسی همسایگی نهایتاً باید مقوم ساخت اقتدار درونی کشور باشد. کلید موفقیت دولت جدید در همین نکته مهم است که رئیس‌جمهور و مدیران دولت زیر بار تجویز‌های تجربه‌شده و ناکارآمد نروند. سیاست‌های کلان اقتصاد مقاومتی مهم‌ترین چراغ راهنما در دسترس کابینه جدید برای عبور از شرایط پیش روست. شرط توفیق در همین نکته مهم نهفته است. 💠 @mjakhavan
عقده‌گشایی پساترور ✍ محمدجواد اخوان تجربه چند حادثه امنیتی در کشور در پنج سال اخیر نشان می‌دهد تعدادی مشخص از کاربران خاص در شبکه‌های اجتماعی دشمن تروریست را رها کرده و خط تحقیر و تخطئه مدافعان امنیت را در پیش می‌گیرند. در حوادثی، چون شهادت سرداران فخری‌زاده، صیاد خدایی، سیدرضی موسوی و حمله صهیونیست‌ها به کنسولگری ایران در سوریه و نیز حملات تروریستی در نقاط مختلف کشور، درست در زمانی که جامعه در شوک و بهت این حوادث تلخ قرار دارد و هنوز حتی عامل یا چگونگی حادثه روشن نیست، تعدادی از صفحات مجازی مشخص با تمسخر و تخریب نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی کشور، قدرت تروریست‌ها را چندبرابر جلوه داده و در واقع پروژه رعب‌افکنی را تکمیل می‌کنند. آخرین نمونه این رویکرد را همین چند روز پیش و بعد از اعلام خبر شهادت «اسماعیل هنیه» در تهران شاهد بودیم. داده‌کاوی کلان‌داده‌های موجود در حوادث یادشده و امثال آن، ساختار کلی روند مذکور را که از حساب‌های کاربری مشخصی شروع می‌شود و دامنه می‌یابد و در میانه آن حتی برخی مردم عادی نیز بی‌خبر از پشت‌صحنه واقعه و متأثر از تلخی حادثه با آن همراه می‌شوند، ترسیم می‌کند. اکنون می‌توان فهمید که کلیت این بازی تکراری توسط دو طیف از بازیگران مجازی به‌موازات هم پیش می‌رود. طیف نخست اکانت‌های اجاره‌ای تابلودار و ناشناس وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی و نیز گروهک‌های هم‌پیمان با آنان از قبیل لشکر سایبری منافقین و سلطنت‌طلبان است. طیف دوم بخشی از کاربران شناخته‌شده عمدتاً ساکن در داخل که به نحوی سابقه شخصی تلخی از نهاد‌های امنیتی کشور دارند و در چنین زمانه‌ای فرصت را برای انتقام‌گیری از آن‌ها مغتنم می‌شمارند. کنش دسته اول در چنین موقعیتی روشن و طبیعی است. هر حمله تروریستی پیوستی از جنس «عملیات روانی» دارد و مطالعه چند عملیات خاص صهیونیست‌ها در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که آن‌ها اتفاقاً روی این بعد ماجرا حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند و در طرح‌ریزی عملیات و چگونگی بازنمایی آن تأثیرات مهمی برای مهندسی افکار عمومی جامعه مخاطب در نظر گرفته‌اند. بر این اساس طبیعی است که حساب‌های کاربری تحت کنترل سرویس‌ها و ضدانقلاب به‌عنوان یار کمکی تروریست‌ها بر فضای وحشت عمومی و نیز ناکارآمدنمایی مدافعان امنیت کشور دامن بزنند و پیوست عملیات روانی ترور را اجرایی کنند. اما دسته دوم که خواسته یا ناخواسته در بازی تروریست‌ها افتاده‌اند. افرادی که در سال‌های گذشته به دلیل برخی جرائم با برخورد نیرو‌های امنیتی و اطلاعاتی کشور مواجه شده‌اند و هنوز از اعمال قانون نسبت به خود ناراضی‌اند، در این زمان‌ها فرصتی را مهیا می‌بینند تا از خشم عمومی مردم، خود را بی‌گناه جلوه دهند و با حمله به دستگاه‌های حافظ امنیت، در واقع خودشان را تبرئه کنند. موارد متعددی وجود دارد که در چنین اوقاتی کسانی در خط اول حمله به مدافعان امنیت قرار می‌گیرند که وجه اشتراک‌شان عداوت شخصی با یک یا چند نهاد امنیتی و اطلاعاتی کشور است. فرض کنید نقد به سامانه‌های اطلاعاتی و حفاظتی وارد باشد و برخی غفلت‌ها راه را برای تروریست‌ها هموار کرده باشد، آیا این دلیلی است که نهاد‌های مدافع امنیت انبوه وظایف دیگر خود را از جمله مراقبت از افرادی که به براندازی نرم و نیز تضعیف امنیت روانی جامعه (که کمتر از امنیت جان انسان‌ها نیست) مشغولند، رها کنند؟ اگر مثلاً در یک پاسگاه مرزبانی قصوری رخ داد که منجر به رسوخ بیگانگان به خاک کشور شد، باید کلانتری شهر‌ها را هم تعطیل کنند و کارکنان آن را به لب مرز بفرستند تا دزدان و قاتلان در شهر‌ها بتوانند راحت‌تر به جنایات خود برسند؟ نهاد‌های اطلاعاتی و امنیتی از خطا و قصور مصون نیستند و باید مرتباً در مسیر تحول متناسب با اقتضائات فناورانه و اجتماعی قرار گیرند، اما هنگامه بحران یا حادثه امنیتی، زمان مناسبی برای عقده‌گشایی علیه آن‌ها نیست. در همه دنیا در این زمان‌ها همه توان‌ها متمرکز می‌شود تا جامعه آرامش یابد و از حوادث بیشتری پیشگیری شود. همان‌طور که تسویه‌حساب سیاسی در چنین زمانی مذموم است، انتقام شخصی و عقده‌گشایی نسبت به مدافعان امنیت نه‌تنها خطایی بزرگ که اقدامی در راستای اهداف تروریست‌ها و مستوجب پیگرد قضایی نیز هست. رهبر معظم انقلاب‌اسلامی همین نکته را بار‌ها به قوه قضائیه متذکر شده‌اند و از جمله فرموده‌اند: «یکی از حقوق عامه، امنیت روانی جامعه است. اینکه یک عده‌ای آنجا بنشینند و با استفاده از فضای مجازی یا غیرمجازی مدام روی اعصاب مردم راه بروند و امنیت ذهنی مردم را به هم بزنند، مردم را بترسانند و مانند اینها، خب این خلاف مقتضای احیای حقوق عامه است و قوه قضائیه باید وارد بشود.» 💠 @mjakhavan
توصیه‌های رسانه‌ای به رئیس‌جمهور ✍ محمدجواد اخوان مسئولان معمولاً در روز خبرنگار به مدیران و اصحاب رسانه تبریک و خداقوت می‌گویند و جبران این تبریکات، پیشنهاد‌ها و توصیه‌هایی است که اهالی رسانه می‌توانند به مسئولان ارائه دهند. ازآنجاکه دفتر رئیس‌جمهور محترم بنده را به همراه جمعی از اهالی رسانه به نشستی دعوت کردند که به دلیل کسالت نتوانستم دعوت‌شان را اجابت کنم، ضمن تشکر از دعوت‌شان، نکاتی را که می‌خواستم مطرح کنم در این نوشتار کوتاه به ایشان و سایر دولتمردان جدید تقدیم می‌دارم: ۱- در سال‌های متمادی یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف دولت‌ها، بازنمایی دستاوردهای‌شان برای جامعه بوده و اتفاقاً رهبر معظم انقلاب‌اسلامی در دیدار‌های گوناگون با ادوار مختلف کابینه‌ها، بر اهمیت اطلاع‌رسانی اقدامات و پیشرفت‌ها و اصلاح سازوکار‌های اطلاع‌رسانی تأکید نموده‌اند. این مشکل چپ و راست نمی‌شناسد و تقریباً در ادوار مختلف به‌رغم تغییر تیم‌های رسانه‌ای همچنان باقی است. به نظر می‌رسد ریشه اصلی این چالش که ممکن است دولت آقای پزشکیان هم با آن دست‌به‌گریبان باشد، ناشی از دو نکته است؛ اول ضعف ساختار روابط عمومی‌ها در وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها که عمدتاً به دلیل کیفیت پایین بدنه سرمایه انسانی این بخش در دولت است، به‌گونه‌ای که گاه نیرو‌های مازاد دستگاه‌ها را به این بخش‌ها گسیل می‌کنند. دوم آنکه عناصر رسانه‌ای اطراف نامزد‌ها و احزاب هم که مصدر اصلی کار اطلاع‌رسانی را در دست می‌گیرند، عمدتاً گرایش سیاسی دارند و نه حرفه‌ای. عناصر سیاسی هرچند به رئیس‌جمهور علاقه‌مند هم باشند، دغدغه‌های خود را دنبال و گمان می‌کنند مسئله میلیون‌ها نفری که به رئیس‌جمهور رأی داده‌اند همان مسائل معمول آنهاست که عمدتاً مطالباتی سیاسی است، ازاین‌رو به‌جای توجه به مطالبات واقعی مردم و انتقال آن‌ها به دولتمردان و نیز اقناع افکار عمومی، به دنبال راضی کردن معدود افراد پیرامون خود هستند. به رئیس‌جمهور محترم توصیه می‌کنم در انتخاب تیم اطلاع‌رسانی خود در دولت و وزارتخانه‌ها، نه گرایش حزبی و فعالیت ستادی در انتخابات، بلکه توانمندی حرفه‌ای و نیز مردمی بودن افراد را در اولویت اول قرار دهد. ۲- برای همه ما و کسانی که دل در گرو نظام و انقلاب دارند، موفقیت دولت چهاردهم یک آرزوی قطعی است، چراکه پیروزی این دولت، در واقع پیروزی نظام و کشور است. ما هم به سهم خود می‌کوشیم به کارآمدی دولت چهاردهم و رئیس‌جمهور کمک کنیم و رمز این کارآمدی را در دو نکته اساسی می‌دانیم؛ نخست استماع نقد دلسوزانه که سهم ما اهالی رسانه ارائه نقد‌های تخصصی از عملکرد‌ها و تصمیم‌ها و انتخاب‌هاست و سهم دولتمردان شنیدن و توجه به این نقدهاست و امید است که مفید واقع شده و به حل مشکلات کشور کمک کند. ازاین‌رو انتظار آن است که دولت از نقد دلسوزانه استقبال کند و با رسانه‌های منتقد (و نه مخرب) برخورد سلبی نکند. اما کارآمدی دولت چهاردهم، وجه دیگری هم دارد و آن تکثیر رئیس‌جمهور در تمام سلسله‌مراتب دولت است. جناب پزشکیان خودشان بار‌ها گفته‌اند که دولت سوم کسی نیستند و مردم هم به ایشان با ویژگی‌های خاص خودش یعنی صداقت، عدالت‌خواهی، ساده‌زیستی، مردم‌گرایی و برخورداری از ادبیات دینی رأی داده‌اند و انتظار دارند کارگزارانی با این صفات بر سر کار بیایند. علاوه بر اعضای کابینه در سطوح عالی، حتی مدیران میانی و سطوح پایین دولت، یعنی همان‌ها که در لبه تعامل با مردم‌اند مثل فرماندار و بخشدار و مدیران شهرستانی اتفاقاً به دلیل مواجهه بیشتر با عامه مردم، باید بیشتر به این صفات متصف باشند. مردم دوست دارند کارگزارانی شبیه رئیس‌جمهورشان ببینند. در این مدت بسیاری که چندسالی از پست و صندلی دور بوده‌اند، به بازگشت به کرسی‌های‌شان امیدوار شده‌اند و شاید در شورا‌های راهبری و غیرراهبری هم به رئیس‌جمهور پیشنهاد شوند، اما معلوم نیست بسیاری از اینان دغدغه‌شان حل مشکلات مردم یا حتی جلب رضایت عمومی برای دولت جدید باشد. رئیس‌جمهور باید بداند، در نهایت افرادی با ویژگی‌های شبیه خود و نه لزوماً عشاق کرسی‌ها می‌توانند هم به مردم خدمت کنند و هم رضایت و دعای خیر مخلوقات را برای دولت جدید کسب نمایند. مولای متقیان علی علیه‌السلام در فرمان خود به مالک می‌فرمایند: «[کارگزاران دولتى]را از میان مردمى باتجربه و باحیا، از خاندان‌های پاکیزه و باتقوى، که در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب کن، زیرا اخلاق آنان گرامی‌تر، و آبروی‌شان محفوظ‌تر، و طمع‌ورزى‌شان کمتر، و آینده‌نگری آنان بیشتر است.» 💠 @mjakhavan
چالش تابعیت مضاعف ✍ محمدجواد اخوان اجرای قانون مشاغل حساس و عدم احراز صلاحیت برخی مدیران به دلیل دوتابعیتی بودن خود یا خانواده‌شان بار دیگر موضوع تابعیت دوگانه مسئولان و نزدیکان‌شان را بر سر زبان‌ها انداخت. در چند سال اخیر نگرانی از دوتابعیتی بودن برخی مدیران به‌طورجدی به دغدغه تعداد زیادی از مردم تبدیل شده، خصوصاً پس‌ازآنکه خاوری، مدیرعامل اسبق بانک ملی پس از افشای نقشش در فساد ۳هزارمیلیاردی از کشور گریخت و تاکنون هم بازگرداندنش از کانادا به دلیل تابعیت مضاعف او در آن کشور ممکن نشده است. چند مورد مشابه دیگر هم در پرونده‌های مفاسد اقتصادی و جرائم امنیتی در یک دهه اخیر قابل‌مشاهده است. تداوم چنین مواردی نهایتاً نظام حکمرانی کشور را به این جمع‌بندی رساند که عطای مدیر دوتابعیتی را (هرچند در اوج تخصص و کارآمدی باشد) به لقایش بخشد و در این مورد روزه شک‌دار گرفته نشود. البته در قانون از این فراتر رفته شد و خانواده شامل همسر و فرزندان مسئولان ارشد کشور نیز به این خط قرمز اضافه شدند. بند الف ماده ۲ تصریح می‌کند «انتصاب کسانی که خود، فرزندان یا همسر ایشان تابعیت مضاعف دارند در مشاغل و پست‌های حساس ممنوع است.» حال که برخی مدیران که چند سالی مشغول استراحت بودند و اینک موسم بازگشت‌شان به کرسی‌های پیشین‌شان فراهم شده با مانعی مهم و قانونی مواجه شده‌اند و آن قانونی است که بر اساس آن تابعیت مضاعف فرزندان به‌عنوان مانعی برای انتصاب در مشاغل حساس تلقی می‌شود. از گوشه و کنار شنیده می‌شود تعدادی از این مسئولان تلاش‌هایی را برای وقفه در اجرای قانونی که دو سال پیش تصویب و ابلاغ شده یا تغییر آن و حتی مستثنا کردن خودشان از آن دنبال می‌کنند. با توجه به تجربه تلخی که در چند سال گذشته در مورد فرار یا خیانت تعدادی از مدیران دوتابعیتی داشته‌ایم، به نظر می‌رسد این قانون کارکرد پیشگیرانه درستی دارد و نقض آن مغایر منافع ملی و مصالح کشور است. اما سؤالی که برخی می‌پرسند آن است که اصرار قانونگذار برای شمولیت قانون به همسر و فرزندان مسئولان چیست؟ خصوصاً آنکه برخی از مسئولان ممکن است ارتباط چندانی با فرزندان خود نداشته باشند. برای پاسخ به این سؤال می‌توان اصل ۱۴۲ قانون اساسی را به‌عنوان‌مثال در نظر گرفت. مطابق این اصل «دارایی رهبر، رئیس‌جمهور، معاونان رئیس‌جمهور، وزیران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رئیس قوه قضائیه رسیدگی می‌شود که برخلاف حق افزایش نیافته باشد.» در این اصل همسر و فرزندان مسئولان عالی‌رتبه کشور در امتداد آن‌ها فرض شده و استثنایی برای اینکه آن‌ها ممکن است حتی با پدر یا همسر خود دچار تفاوت نگاه سیاسی باشند، گذاشته نشده است. فرزند و همسر یک فرد هرچند با او دچار اختلاف‌نظر سیاسی باشند، اما هم دارای رابطه عاطفی عمیقی هستند (که این مورد برای فرزندان مادام‌العمر و ناگسستنی است) و هم از لحاظ اعتبار و شخصیت به او اتصال می‌یابند؛ لذا هم مورد اعتماد جامعه و نهاد‌های گوناگون کشور قرار می‌گیرند و هم به دلیل نزدیکی به فرد مسئول خواه‌ناخواه به اطلاعات و اسناد طبقه‌بندی‌شده‌ای دسترسی پیدا می‌کنند که به‌طور متعارف در اختیار مسئولان عالی‌رتبه است. از سویی اگر خدای‌ناکرده خیانتی از فرزندان یک مسئول (ولو با او تضاد سیاسی و فکری داشته باشند) سر بزند مردم به آن مسئول و احتمالاً حاکمیت بدبین می‌شوند. با توجه به آنکه افراد دارای تابعیت مضاعف باید به منافع کشور متبوع دوم خود هم پایبند باشند، لذا عملاً احتمال بروز حفره امنیتی در خانواده مسئولان کشور افزایش می‌یابد و انتصاب افراد با چنین وضعیتی به سود کشور نیست. پس چاره چیست؟ وفاداری به ملیت و پرچم بالاترین ارزشی است که در یک کشور معمولاً تعریف می‌شود. قانون «نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» حتماً قانون درستی است و نباید نقض شود. دو راه در پیش پای مدیرانی که مشکل این‌چنینی دارند وجود دارد؛ اول آنکه فرزندان خود را متقاعد کنند که تابعیت دوم خود را لغو کنند و دوم اینکه پست مدیریتی عالی را ترک کرده و به‌عنوان یک شهروند مسئول (اما غیرمنتصب در مشاغل حساس) به کشورشان خدمت کنند. چنین تصمیمی شاید برای خود مدیر یا خانواده‌اش سخت باشد، اما عیار خوبی برای آن است که معلوم شود تا چه حد افراد حاضرند برای کشورشان و هم‌وطنان‌شان از خود مایه بگذارند و هزینه دهند 💠 @mjakhavan
نگاهی به فرایند انتخاب وزرا ✍ محمدجواد اخوان در جریان معرفی و رأی اعتماد اعضای کابینه چهاردهم در مجلس، حواشی در مورد تأیید وزرا از سوی رهبری پیش آمد که این چند روزه فضای سیاسی و رسانه‌ای کشور را تحت‌الشعاع خود قرار داده است. بعدازآنکه یک نماینده مجلس در اثنای بررسی وزیر امور خارجه اظهاراتی مبهم در مورد توصیه به مجلس مطرح کرد، رئیس‌جمهور در نطق پایانی خود جملاتی را بر زبان راند که به بسیاری این‌گونه القا شد که بخشی یا همه وزرا به تأیید مقام معظم رهبری رسیده‌اند. رئیس‌جمهورمان سخنور حرفه‌ای نیست و خودش هم بار‌ها این را تصریح کرده است، بنابراین اظهارات او ممکن است حاوی سبق‌لسان‌هایی بوده باشد که برداشت‌های دیگری را در افکار عمومی به دنبال داشته است. اما واقعیت آن است که رابطه رهبری و دولت در تمام این سال‌ها از قواعدی کلی تبعیت کرده که این قواعد تغییر نکرده‌اند. در تمام ادوار رئیسان جمهور فهرست کابینه خود را به جهت احترام و استحضار به رهبری ارائه کرده‌اند، اما مشی رهبری این نبوده که به جز چند وزارتخانه خاص که با جهت‌گیری‌های کلان انقلاب اسلامی یا مصالح عالیه کشور مرتبط هستند در عمده موارد اظهارنظر کنند. مواردی همچون وزارتخانه اطلاعات، خارجه یا دفاع یا در پاره‌ای موارد در برخی وزارتخانه‌های فرهنگی و آموزشی نیز ورود رهبری از جنس انتخاب نیست، بلکه صرفاً در صورت لزوم اظهارنظر در مورد گزینه‌های مدنظر رئیس‌جمهور است. در واقع این رئیس‌جمهور است که گزینه‌هایی را براساس سازوکار‌های مدنظر خود پیشنهاد می‌دهد و نهایتاً رهبر انقلاب اگر ملاحظه‌ای در موردی داشته باشند، بیان می‌دارند. در ماجرای وزرای کابینه چهاردهم نیز همین منوال بوده است. مثلاً آقایان عراقچی یا صالح شریعتی اتفاقاً خروجی کمیته‌های شورای راهبری متشکل از اعضای ستاد انتخاباتی آقای پزشکیان هستند و موافقت رهبر انقلاب با آن‌ها پس‌ازآنکه به‌عنوان گزینه‌های پیشنهادی رئیس‌جمهور ارائه شده‌اند، صورت گرفته است. به‌طور مصداقی وزیر ارشاد پیشنهادی، پیش‌تر حکم نمایندگی ولی فقیه در روزنامه اطلاعات را داشته است و پرسش رئیس‌جمهور و پاسخ رهبر انقلاب در خصوص امکان معرفی وی در عین حکم قبلی است. طبیعی است که نمی‌توان این افراد را منتخب رهبری برای کابینه دانست، اما می‌توان گفت رهبری با انتصاب آن‌ها موافق هستند. در برخی موارد حتی ممکن است که معظم‌له به برخی افراد پیشنهادی حتی نگاه مثبت هم داشته باشند، اما نهایتاً این ترجیح رهبری از میان گزینه‌های پیشنهادی است و در واقع این‌ها منتخب رئیس‌جمهور هستند. در مورد سایر وزرای پیشنهادی نیز مشی رهبر معظم انقلاب پرهیز از اظهارنظر سلبی و ایجابی است که منطق این مواجهه آن است که اولاً ممکن است ایشان شناخت نزدیک و مستقیمی از بسیاری از افراد جدید نداشته باشند (چه‌بسا خود رئیس‌جمهور نیز در مواجهه با برخی افراد پیشنهادشده از سوی شورای راهبری وضعیتی مشابه دارد) و ثانیاً ارزیابی مراجع نظارتی استعلامات و خود مجلس به‌عنوان تعیین‌کننده نهایی صلاحیت وزرا کافی دانسته می‌شود. رهبر انقلاب فراتر از مقام ولایت فقیه، فردی خبره، حکیم و باتجربه در مدیریت کلان کشور هستند و دیدگاه سلبی یا ایجابی ایشان نسبت به افراد به‌جز جنبه مولوی، از منظر ارشادی نیز حائز اهمیت است. البته روشن است که حتی اگر وزیری از سوی رئیس‌جمهور پیشنهاد شد و رهبر معظم انقلاب هم با آن مخالفتی نکردند و حتی از معرفی او ابراز رضایت کرده‌اند، به این معنا نیست که مجلس حق مخالفت با او را ندارد. نمایندگان مجلس باید با حجتی قطعی به افراد رأی دهند که طبیعتاً استماع نظر رهبر معظم انقلاب هم در تصمیم آن‌ها مؤثر است، اما نهایتاً خود نمایندگان هستند که تصمیم نهایی را گرفته و می‌گیرند. برای مثال اولین فرد پیشنهادی برای وزارت اطلاعات (در زمان تأسیس) با اینکه از سوی نخست‌وزیر معرفی شد و موردپذیرش امام (ره) و نیز رئیس‌جمهور وقت بود، به دلیل ضعف در دفاع از خود در مجلس نتوانست رأی اعتماد مجلس اول را کسب کند و عدم پذیرش او نیز به‌عنوان ضدیت مجلس با ولایت فقیه تلقی نشد. در بررسی کابینه چهاردهم هم اگر رئیس‌جمهور بدون اشاره به فرایند همیشگی ارائه فهرست وزرا به محضر ولی فقیه از کابینه دفاع می‌کرد (که بهتر بود چنین می‌شد) چه‌بسا تمام وزرا با رأیی کمتر راهی پاستور می‌شدند، اما نباید تصور شود که در دوره فعلی اتفاق جدیدی افتاده و خلاف رویه‌های متداول رخ داده است. البته رأی بالای مجلس به کابینه در جای خود معنادار است و بی‌شک تکلیفی مضاعف را متوجه رئیس‌جمهور و دولت چهاردهم در تلاش برای اعتلای کشور می‌کند. 💠 @mjakhavan
دو خوانش انحرافی از فهم عدالت ✍ محمدجواد اخوان مطالبه عدالت از جمله شعار‌ها و اهداف عالی انقلاب‌اسلامی بوده و در طول عمر جمهوری اسلامی بار‌ها در کلام مسئولان کشور از سلایق و طیف‌های متنوع فکری مطرح بوده است. اما به نظر می‌رسد شاهد نوعی اشتراک لفظی در خصوص عدالت بوده‌ایم و آنچه گاه مقصود از عدالت و عدالت‌خواهی بوده، لزوماً با مفهوم اسلامی عدالت منطبق نیست. به‌طور مشخص در سال‌های نخست پیروزی انقلاب‌اسلامی تحت‌تأثیر گفتمان چپ سوسیالیستی، در ادبیات بسیاری از نیرو‌های سیاسی نزدیک به جریان چپ سنتی مفهوم عدالت، اقتصادی و نزدیک به نظریات چپ و سوسیالیسم تحلیل می‌شد، لذا الگو‌های برنامه‌ریزی عدالت‌گرایانه بر اساس نفی یا دید حداقلی به مالکیت خصوصی و دولتی‌سازی کلیت اقتصاد دنبال شد. در اثر همین رویکرد‌ها بود که اقتصاد ایران که در سال‌های پایانی رژیم پهلوی در اثر درآمد‌های نجومی نفتی، به‌سوی دولتی شدن پیش رفت، در دهه ۶۰ کاملاً دولتی شد و به نام «عدالت» مدل برنامه‌ریزی متمرکز و بسته بر کشور حاکم و عملاً منجر به حذف مردم از اقتصاد شد. این رویکرد که در جریان چپ سنتی و دولت موسوی با شدت زیادی دنبال می‌شد، واکنش حضرت امام (ره) را نیز به دنبال داشت و ایشان در هفته دولت به دولتمردان وقت تذکر دادند که «بازار را شریک کنید در کارها، بازار را کنار نگذارید. یعنی، کار‌هایی که از بازار نمی‌آید و معلوم است که نمی‌تواند بازار انجام بدهد، آن کار‌ها را دولت انجام بدهد. کار‌هایی که از بازار می‌آید، جلویش را نگیرید، یعنی، مشروع هم نیست. آزادی مردم نباید سلب بشود، دولت باید نظارت بکند.... اما راجع به تجارت، راجع به صنعت، راجع به این‌ها اگر مردم را شریک خودتان نکنید، موفق نخواهید شد.... صنایعی که مردم ازشان نمی‌آید، البته باید دولت بکند. کار‌هایی را که مردم نمی‌توانند انجام بدهند، دولت باید انجام بدهد. کار‌هایی که هم دولت می‌تواند انجام بدهد و هم مردم می‌توانند انجام بدهند، مردم را آزاد بگذارید که آن‌ها بکنند، خودتان هم بکنید، جلوی مردم را نگیرید.» هرچند این تذکر امام با غفلت دولت وقت مواجه شد، اما دو دهه بعد همه بر غلط بودن نگاه دولت‌گرایانه بر اقتصاد متفق بودند و با سیاست‌های کلی اصل ۴۴ قانون اساسی، رویکرد جدیدی در اقتصاد آغاز شد. هرچند خوانش نخست سویه سوسیالیستی داشت، اما خوانش دوم که در سال‌های اخیر از سوی برخی در کشور در حال ترویج است، سویه لیبرال دارد و برگرفته از اندیشه‌های متفکران غربی، چون «جان رالز» است. رالز در کتابش به نام «عدالت به‌مثابه انصاف» تلاش کرده عدالت را با رنگ و لعابی لیبرالیستی تعریف کند و آن را با آزادی (با تعریف اباحه‌گرایانه) و برابری (به مفهوم فرصت‌های برابر) معنا می‌بخشد. خوانش رالزی از عدالت، وجود آزادی و فرصت برابر پیشرفت را به‌عنوان مطالبه عدالت‌خواهانه به جوامع توصیه می‌کند و در سال‌های اخیر هم این خوانش ناقص از سوی برخی با ترجمه و بازخوانی آثار رالز و مکتب او در کشور ما دنبال می‌شود. در واقع به نظر می‌رسد جریان لیبرال در حال عرضه همان دیدگاه‌های بنیادین خود با بسته‌بندی جدیدی به نام عدالت است، تا سویه‌های ضدعدالت جریان سرمایه‌داری حامی لیبرالیسم چندان برجسته نشود. ترادف عدالت با برابری و تقلیل برابری به برابری فرصت‌ها، هم تحریف مفهوم عدالت است و هم برای جریان لیبرال سرمایه‌داری که توسعه را منهای عدالت ترسیم می‌کند، راه را هموار می‌سازد. برای آنکه روشن شود ادعای برابری فرصت‌ها تا چه حد انحرافی است، کافی است به این نکته دقت کنیم که در حال حاضر نخست‌وزیر انگلستان و معاون رئیس‌جمهور امریکا رنگین‌پوست هستند، اما در وجود تبعیض ساختاری علیه نژاد‌ها و اقوام اقلیت در این کشور‌ها تردیدی وجود ندارد. به اذعان بسیاری از صاحب‌نظران غربی، کرسی‌هایی که به تعدادی از افراد غیرسفیدپوست در غرب داده شده، در همین راستا و ایجاد ویترینی فریبنده از عدالت رالزی است، بی‌آنکه واقعاً در جامعه تبعیض علیه مهاجران و اقلیت‌ها کاهش یابد. عدالت لیبرال‌مآب، فریب بزرگی است که امروز جهان غرب برای مهار مطالبات عدالت‌خواهانه جوامع ترویج می‌کند و به نظر می‌رسد ترویج این سویه‌ها و برجسته‌سازی آن در شعار برخی جریانات سیاسی در کشور ما نیز بی‌ارتباط با همین رویکرد‌ها نیست. اکنون‌که موضوع عدالت در گفتار رئیس‌جمهور نهم نیز به‌طور برجسته‌ای مطرح و مطالبه عموم مردم نیز هست، به نظر می‌رسد ضروری است تا در قامت اجرا به خوانش‌های غلط و انحرافی گرفتار نشود، موضوع مهمی که در توصیه‌های اخیر رهبر معظم انقلاب‌اسلامی به دولتمردان نیز برجسته بود. 💠 @mjakhavan
مصائب رشته یک‌درصدی ✍️ محمدجواد اخوان در روز‌های انتخاب رشته داوطلبان کنکور سراسری، نکته قابل‌تأملی که به چشم می‌خورد، نسبت غیرمتعارف داوطلبان گروه آزمایشی علوم تجربی است. آمار‌ها نشان می‌دهد که از حدود یک‌میلیون نفر داوطلب شرکت‌کننده کنکور امسال، قریب به ۵۰ درصد آنان یعنی ۵۰۰ هزار نفر در گروه تجربی شرکت کرده‌اند. جالب است که ۲۰ سال قبل که در قله جمعیتی کنکور قرار داشته‌ایم، نسبت داوطلبان گروه تجربی ۳۰ درصد از کل شرکت‌کنندگان بوده است. چه اتفاقی افتاده است که این نسبت به‌تدریج به‌هم‌خورده و نیمی از کنکوری‌ها در تجربی شرکت کرده‌اند؟ برای پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه کرد که معمولاً در این گروه آزمایشی هدف جدی داوطلبان، قبولی در رشته‌های برتری، چون پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی است. درواقع این نیم‌میلیون نفر عمدتاً برای قبولی در چند رشته خاص با ظرفیت بسیار محدود در حال رقابتند. ظرفیت این چند رشته خاص در کل کشور در جمیع شرایط (روزانه و شهریه‌پرداز) به ۱۰ هزار صندلی هم نمی‌رسد و در واقع شانس قبولی هر داوطلب در این رشته‌ها، کمتر از ۲ درصد و برای صندلی‌های روزانه کمتر از یک درصد است. درنظر بگیرید صدهاهزارنفر دانش‌آموز مقطع متوسطه دوم که دوران سرنوشت‌سازی را می‌گذرانند، چندین سال از عمر خود را به خاطر آرزویی سپری کنند که شانس وقوع آن یک درصد باشد. آن ۹۹ درصدی که این شانس را پیدا نمی‌کنند یا باید به رشته‌های پیراپزشکی بسنده کنند یا آنکه در دور تسلسل باطل ماندن پشت کنکور گرفتار شوند. برخی صاحب‌نظران دلیل گرایش نامتعارف در سال‌های اخیر به پزشکی را مسائل اقتصادی و ناامیدی از کاریابی بسیاری از دانش‌آموختگان سایر رشته‌های دانشگاهی از جمله تعداد قابل‌توجهی از دانش‌آموختگان تحصیلات تکمیلی در رشته‌هایی، چون فنی مهندسی و علوم انسانی می‌دانند. در واقع برای بسیاری از نوجوانان و خانواده‌های آنان این‌گونه مسلم شده که پزشکی تنها رشته تحصیلی است که بازار کاری مطمئن با حقوق و دستمزدی قابل‌اعتنا (در مقایسه با سایر رشته‌ها) دارد. در سال‌های اخیر حتی برخی دانش‌آموختگان کارشناسی ارشد رشته‌های فنی مهندسی از دانشگاه‌های معتبر مجدداً کنکور داده و از اول در حال تحصیل در رشته‌های پزشکی هستند. شاید تمایل اخیر یکی از ورزشکاران مدال‌آور المپیکی به تحصیل بدون کنکور در پزشکی را هم در همین راستا بتوان تحلیل کرد. مطالعه روند‌ها نشان می‌دهد در سال‌های نیمه دوم دهه ۹۰ موج روی آوردن دانش‌آموزان به تجربی با هدف ادامه تحصیل در پزشکی شدت چشمگیری داشته و به نظر می‌رسد اجرای طرح موسوم به «تحول سلامت» در دولت یازدهم که به افزایش یک‌باره و چندبرابری تعرفه‌های این بخش انجامید در این گرایش به‌طورجدی مؤثر بوده است. شیوع بیماری کرونا در جهان و افزایش تقاضای جهانی برای مشاغل مرتبط با این حوزه نیز در این گرایش بی‌اثر نبوده است. بر اساس گزارش‌های نظام پزشکی، تمایل به مهاجرت در میان پزشکان در سال‌های اخیر افزایش داشته که آن‌هم به دلیل مسائل اقتصادی و فاصله دستمزدی ناشی از فاصله ارزش پول است. بنابراین موج نامتعارف گرایش به پزشکی در میان نوجوانان، بخشی از آینده‌سازان جامعه ما را وارد رقابتی بی‌معنا با شانس موفقیت پایین می‌کند که طبیعتاً تأثیرات روانی مخربی روی نسل جوان خواهد گذاشت. از سویی با توجه به طولانی بودن مدت تحصیل در پزشکی (خصوصاً با احتساب دستیاری و فلوشیپ) و نیز دشواری‌های علمی خاص آن، صرفاً باید دانش‌آموزانی که علاقه و استقامت لازم را برای به پایان بردن این دوره دارند، آن را برگزینند و در صورت غفلت از این مسئله مهم شاهد ریزش‌های چشمگیر تحصیلی یا بروز پیامد‌های روحی ناگوار خواهیم بود. تلاش چندسال اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی برای افزایش ظرفیت‌های پزشکی در دانشگاه‌ها، حتی اگر از موانع سرسخت تضاد منافع بتواند با موفقیت عبور کند، نهایتاً می‌تواند شانس قبولی این شیفتگان پزشکی را از ۱ درصد به ۲ درصد برساند و در کلیت ماجرا اثر چندانی ندارد. با این وصف اگر برای اصلاح گرایش دانش‌آموزان در ابتدای متوسطه کاری صورت نپذیرد، مشکل همچنان ادامه خواهد داشت. باید روی موضوع هدایت تحصیلی دانش‌آموزان متوسطه کار جدی صورت پذیرد و واقعیت‌های بازار کار برای آنان ترسیم شود. اگر دغدغه بسیاری از دانش‌آموزان یافتن شغلی مناسب در آینده و ادامه تحصیل در این راستا است، باید حوزه‌های مهارتی مانند هنرستان‌ها توسعه یابند و فرایند هدایت تحصیلی بیشتر دانش‌آموزان را به این سمت‌وسو سوق دهد. باید نظام آموزشی دشواری‌ها و پیچیدگی‌های تحصیل در پزشکی را نیز به دانش‌آموزان منتقل کند تا رؤیاپردازی در مورد این رشته، این موج نامتعارف را پدید نیاورد. 💠 @mjakhavan
معادله سلطه فناورانه ✍️ محمدجواد اخوان مطالعه تاریخ پانصدساله اخیر نشان می‌دهد، یکی از مهم‌ترین پیشران‌های توسعه نفوذ و قدرت استعمارگران، دانش و به‌ویژه فناوری بوده است. توسعه دریانوردی نوین مسیر ورود غربیان به سرزمین‌های دیگر را هموار کرد، ماشین چاپ اندیشه غرب را به جهان بسط داد، تسلیحات گرم، سلطه نظامی آن‌ها را بر اقصی‌نقاط عالم گسترش داد و فناوری‌های دیگر، غرب را قدرت برتر اقتصادی و سیاسی دنیا کرد. در ادوار اخیر فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی همین نقش را ایفا کرده و عملاً مرز‌های سیاسی و استقلال ملت‌ها را کمرنگ کرده است. روشن است که توسعه فناوری هم منافع صاحبان آن را فراهم آورده و هم برتری نسبی خاصی برای آنان ایجاد کرده است. بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند که مسیر علمی عملاً در جهتی حرکت می‌کند که صاحبان فعلی قدرت علمی در دنیا می‌خواهند و سرمایه‌گذاری‌های آنان عملاً در حوزه‌هایی که به منافع خاص آن‌ها نزدیک‌تر است، رخ می‌دهد. از طرفی نگاه غرب به مقوله فناوری‌های راهبردی، همواره انحصاری بوده و غربیان تلاش کرده‌اند با ابزار‌های مختلف مانع از پایان این انحصار شوند. مثال بارز این انحصارطلبی را می‌توان در محاکمه و اعدام آقا و خانم روزنبرگ در یکی از جنجالی‌ترین محاکمات تاریخ جنگ سرد مشاهده کرد. ماجرا از این قرار بود که از این خانم و آقا گناه نابخشودنی سر زده بود و یکه‌تازی اتمی امریکا در جهان را پایان داده بودند. دولت امریکا این زن و شوهر کمونیست را متهم کرد که فرمول سلاح اتمی را در اختیار شوروی قرار داده‌اند و سبب شده‌اند که سلاحی که مزیت امریکا در جنگ سرد بود، دست اغیار بیفتد. بعد‌ها امریکایی‌ها از طریق معاهداتی همچون NPT تلاش کردند که در بازار سلاح اتمی «دست زیاد نشود» و یکی از ابزار‌های رسانه‌ای غربی‌ها برای توجیه این انحصارطلبی علمی همیشه ترساندن مردم جهان از افتادن سلاح اتمی در دست گروه‌های تروریستی بوده است. ساختار پیشرفت‌های فناورانه خصوصاً در فناوری‌های برتر و راهبردی، عمدتاً بر این منوال بوده است که پیشران‌های اصلی جهت‌دهی به تحقیقات و سرمایه‌گذاری بر اساس اهداف و نیاز‌های نظام سرمایه‌داری غربی بوده و با جذب نخبگان از سراسر دنیا، عملاً مانع ایجاد قطب‌های مستقل یا گریز از مرکز علمی در کشور‌های پیرامون شده‌اند. همچنین در جا‌هایی که این انحصار به دلیلی در معرض خطر قرار گرفته است از طریق معاهدات و کنوانسیون‌ها آن را در مدار خاصی محدود کرده‌اند. به‌عنوان نمونه فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی همچون فضای مجازی و نیز هوش مصنوعی در همین چارچوب قابل ارزیابی است. در موضوع فضای مجازی، کشور‌های غربی با هر ابزاری اراده خود را بر سکو (پلت‌فرم)‌های اصلی حاکم می‌کنند، اما شبکه‌های فراملی غربی خارج از اراده دولت‌های غیرغربی به‌راحتی امکان توسعه می‌یابد. در مورد استارلینک می‌توان دید که چگونه به‌سادگی پروتکل‌های اتحادیه بین‌المللی مخابرات (ITU) را دور می‌زند و حق حاکمیت کشور‌های غیرغربی را نقض می‌کند. در خصوص هوش مصنوعی هم اگر غرب احساس کند قدرت رقابتی جدی در حال شکل‌گیری است با ابزار مختلف آن را مهار خواهد کرد. حال در برابر این سلطه جهت‌دار فناورانه چه باید کرد؟ پیشنهاد برخی مقهور و تسلیم شدن و پذیرفتن انفعالی آن است. رهبر معظم انقلاب‌اسلامی سال‌ها پیش در مورد این نگاه می‌فرمایند: «این استدلال، که، چون دشمن پیشرفت می‌کند، پس ما بیاییم هر مانعی را از جلوِ راهش برداریم، منطقی نیست. این مانع، علی‌العجاله مانع است. مثل این است که دشمن تا مرز‌های ما پیش آمده، آن‌وقت بگوییم، ما که نمی‌توانیم بیشتر از دو ساعت مقاومت کنیم، پس برویم! نه آقا! این دو ساعت را مقاومت کنید، شاید پیروز شدید. این چه حرفی است؟!» باید ظرفیت‌های دانشی و فناورانه خودی را برتری داد و موازنه فعلی را - که به سود طرف مقابل تثبیت‌شده- بر هم زد. در جا‌هایی - به‌ویژه در لبه فناوری‌های نو- لازم است سرمایه‌گذاری‌های خاصی رخ دهد تا پیش از آنکه جریان اصلی قدرت بر آن مناسبات جهت‌دار خود را حاکم کند، رشد شتابناکی صورت گیرد و مانع از شکل‌گیری انحصاری جدید شود. قدرت دیپلماتیک هم باید به کمک آید تا هم ائتلافی از کشور‌های غیرغربی در همکاری‌های فناورانه شکل گیرد و هم مسیر تحمیل معاهدات ظالمانه احتمالی برای تحدید پیشرفت کشور‌های مستقل مسدود شود. فرصت زیادی برای تغییر این معادله تحمیلی نداریم، چنانکه مولا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «قُرِنَتِ الْهَیبَهُ بِالْخَیبَهِ، وَ الْحَیاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیرِ. ترس قرین نومیدی است و شرم، موجب محرومی است و فرصت می‌گذرد، چونان که ابر‌ها می‌گذرند. پس فرصت‌های نیکو را غنیمت شمرید.» 💠 @mjakhavan
امتداد منازعه در سطح راهبردی محمدجواد اخوان پس از حملات تروریستی اخیر رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، بار دیگر این سؤال مطرح شد که پاسخ مقاومت و به‌ویژه حزب‌الله به این شرارت‌ها چه خواهد بود و حتی پرسش برخی این بود که چرا مقاومت به عملیاتی دست نمی‌زند که ریشه شرارت خشکانده شود و به‌اصطلاح بازدارندگی ایجاد شود. برای پاسخ به این سؤال باید به یاد آورد که منازعه راهبردی با نظام سلطه مربوط به امروز و حتی امسال نیست و روندی ۴۵ساله دارد و از تعطیلی سفارت صهیونیست‌ها در تهران و اخراج مستشاران امریکایی از ایران شروع و خیلی زود به منطقه کشیده شد. در طول دهه ۶۰ به‌رغم گرفتاری ایران در جنگ تحمیلی حزب بعث، ضرباتی مهم و فراموش‌نشدنی به صهیونیست‌ها و امریکایی‌ها در لبنان وارد شد و پس از پایان دفاع مقدس تمرکز بیشتری بر تضعیف قدرت نظام سلطه در منطقه، به‌ویژه در جهت تحقق آرمان قدس شریف ایجاد شد. در مقابل امریکایی‌ها بعد از ۱۱ سپتامبر از طرح خاورمیانه بزرگ رونمایی کردند که تغییر اساسی ژئوپلیتیک منطقه را دنبال می‌کرد و کلید سلطه بلامنازعه صهیونیست‌ها بر منطقه بود. باوجود لشکرکشی گسترده امریکایی‌ها و ناتو به منطقه و هزینه‌کرد بیش از ۷تریلیون دلار در منطقه در طول دو دهه عملاً نه‌تن‌ها جغرافیای سیاسی منطقه به سود غرب تغییر نکرد، بلکه محور مقاومت عینیتی بیشتر یافت و با نابودی حکومت داعش عملاً نشان داد قدرت شکل‌دهی به ترتیبات امنیتی و سیاسی جدید در منطقه را دارد. تصور کاخ سفید آن بود که با توجه به نقش بی‌بدیل سرداردل‌ها شهید حاج قاسم سلیمانی در پیشبرد برنامه منطقه‌ای جمهوری اسلامی، با حذف و شهادت وی عملاً این برنامه با کندی یا حتی وقفه مواجه خواهد شد. در عمل ماجرا به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد. رهبر انقلاب انتقام سخت اصلی را غلبه بر هیمنه نرم‌افزاری سلطه و اخراج امریکا از منطقه دانستند. قدرت تسلیحاتی مقاومت در غزه توسعه یافت، تسلیح مقاومت در کرانه باختری به نتیجه رسید، تهاجم ائتلاف به یمن با شکست مفتضحانه‌ای پایان یافت، قدرت دریایی نامتقارن مقاومت در اقیانوس‌ها و تنگه‌های راهبردی ظهور یافت و نهایتاً گروه‌های مقاومت عراق به بازیگر تأثیرگذار فراملی و منطقه‌ای تبدیل شدند. اوج این تحول عمیق را می‌توان در عملیات اعجاب‌آور «طوفان الاقصی» دید که شکست اطلاعاتی بزرگ و جبران‌ناپذیری برای ساختار نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی به شمار می‌آید. در امتداد عملیات طوفان الاقصی، ظهور قدرت دریایی جدید در تنگه راهبردی باب‌المندب که عملاً مسیر تأمین نیازمندی‌های صهیونیست‌ها و غربی‌های حامی‌شان را به مخاطره افکند و نیز شهامت فوق‌العاده مقاومت عراق در به چالش کشیدن امنیت و اقتدار پایگاه‌های امریکایی ونهایتاً حمایت تمام‌عیار حزب‌الله لبنان از مقاومت فلسطین و استمرار ناباورانه مسیر تأمین نیازمندی تسلیحاتی مقاومت غزه نشان داد که معادلات جدیدی در منطقه شکل گرفته است. در نهایت، وقوع عملیات «وعده صادق» نشان داد که انقلاب اسلامی و مقاومت قدرت تهاجم گسترده و بی‌امان به سرزمین‌های اشغالی را دارد و ترتیبات کنونی به مسیری بی‌بازگشت وارد شده که محور مقاومت رابه بازیگر تعیین‌کننده تبدیل کرده است. ترتیبات منطقه در دو سطح راهبردی و تاکتیکی قابل‌ارزیابی و تفکیک است. در سطح راهبردی مسئله موفقیت‌های روزافزون مقاومت و ناکامی‌های پی‌درپی راهبرد‌های امریکا و رژیم صهیونیستی وضعیت را کاملاً روشن می‌کند، اما این بدان معنا نیست که در سطح تاکتیکی طرف عبری و غربی تلاشی نکرده باشد. شهادت بیش از ۴۰ هزار زن و کودک و پیر و جوان اهل غزه یا ترور ناجوانمردانه مردم عادی در جنوب لبنان با ترفند‌های فناورانه، شاید برای حامیان خونخوار نتانیاهو خشنودی زودگذری ایجاد کند، امادرواقع حتی صدای حامیان سنتی غربی رژیم صهیونیستی را هم درآورده است. حتی شهادت فرماندهان مقاومت در سوریه و لبنان هم نتوانست جریان حمایت از مردم فلسطین را قطع کند ومهم‌ترین نشانه آن تداوم جنایات صهیونیست‌ها به امید کسب حتی یک دستاورد حداقلی است. درواقع شاید در سطح «تاکتیک» صهیونیست‌ها خودی نشان داده‌اند، اما در سطح «راهبرد» همچنان نتوانستند موازنه را به سود خود برگردانند. در سطح راهبردی نوار پیروزی‌های مقاومت همچنان استمرار یافته و پیش‌تر نیز بار‌هاگفته شده که زمین بازی موفق برای ما در سطح راهبردی تعریف می‌شود. مطلوب دشمن آن است که از زمین موفق خود یعنی راهبرد تنازل کرده و به بازی در زمین او یعنی «تاکتیک» تن در دهیم. منطقی است که مقاومت در جای لازم ضربه تاکتیکی را هم بر او وارد کند، اما بر مسیر راهبردی خود اصرار ورزد. نمی‌توان انتظار داشت که دشمنی که برای بقا مبارزه می‌کند، ناگهان از همه دارایی خود دست بکشد، اما هزاران خنجری که از محاصره ۲۵۰درجه‌ای بر او وارد می‌شود، نهایتاً کارخود را خواهند کرد؛ ان‌شاءالله. @mjakhavan
خدای «سید» که هست! ✍ محمدجواد اخوان در آن صبح تابستانی دوشنبه در شهریورماه، جمعی از مردم تهران به جماران آمده بودند تا مصیبت تازه را به امام و مقتدای‌شان تسلیت بگویند. هوا هنوز گرم نشده بود که امام (ره) به جمع‌شان آمد و روی صندلی همیشگی خود نشست. در چشمانش غم بزرگی هویدا بود، غمی که آن سال هر روز با غمی دگر تازه می‌شد. بعد از بسم‌الله با این جمله شروع کرد که «انالله و انا الیه راجعون» و هنوز در میانه جمله استرجاع بود که بغض جمعیت ترکید و امام نیز به‌سختی این جمله را به پایان برد. جمع داغداری که برای تسلای دل امام‌شان سراغش آمده بودند، اینک کوهی استوار می‌دیدند که در هشتمین دهه عمر خود با اقتدار از آن تابستان سخت عبور کرده بود؛ تابستانی که به بهای جان ده‌ها نفر از اصحاب امام و انقلاب اینک در واپسین ماه خود قرار داشت. امام، اما بی‌اعتنا به دسایس هرروزه منافقین، تکلیف همه را روشن کرد: «ملت ما این‌طور است. اگر بعدازاین هم - خدای‌نخواسته - اشخاصی شهید بشوند، ملت ما همین ملت است و نهضت ما همین نهضت؛ و آن عمده این است که کاری که برای خداست، نه برای افراد، نه برای اشخاص، نه برای شخصیت‌ها، این کار رکود نمی‌کند با رفتن افراد و با رفتن شخصیت‌ها. کشوری از رفتن شخصیت‌های خود تزلزل پیدا می‌کند که ملت او و افراد آن ملت دل به شخص بسته باشند، دل به اشخاص بسته باشند. اما کشوری که دل او به خدا پیوسته است و برای خدا قیام کرده است و از اول، "نه شرقی و نه غربی و جمهوری اسلامی" را ندا داده است و با بانگ "الله‌اکبر"، صغیر و کبیر و زن و مردش در صحنه حاضر شده‌اند و این نهضت را و این انقلاب را به پا کرده‌اند، همین ملت هستند؛ برای اینکه خدا هست.» جمعیتی که در آن حسینیه کوچک در قلب جماران پای سخنان امام میخکوب شده بودند، این‌ها را شنیدند و تأکید امام را شنیدند که «رجایی و دیگران اگر نیستند، خدا هست.» این جملات همچون آبی بود بر دل‌های گداخته سربازان امام که از غم ترور‌های مکرر سال ۱۳۶۰، خود را شکسته می‌دیدند. بار دیگر دم مسیحایی امام، آرامش روح خسته مؤمنین و بندزن چینی شکسته دل‌های آنان بود. کسی از دل امام خبر نداشت، او که در غم ازدست دادن مصطفایش، کسی اشکش را ندیده بود، در آن تابستان سخت چند بار در برابر جمعیت بغض کرده بود. اما ایمانش به نقطه لایزال و اتصالش به قله هستی، او را پشتوانه ملتی قرار داد که از آن گردنه سخت عبور کرد. امسال و امروز نیز گویی حال ما همان حال است. بعد از چند داغ پیاپی، اینک دشمن سید مقاومت را از ما گرفته است. به این هم اکتفا نمی‌کند و بسان آل‌امیه و آل‌مروان، به هلهله و پایکوبی مشغولند، تا به خیال خود داغ دل ما را تازه کنند. آنان که پدران‌شان «یدالله» را «مغلوله» می‌خواندند، چه می‌دانند که اتکای ما به چیست؟ چه می‌فهمند که نه‌تنها مغلوله نیست که «فوق‌ایدیهم» است. بگذار «إِنَّهُمْ لَفِی سَکرَتِهِمْ یعْمَهُون» بمانند و به گمان باطل خویش احساس پیروزی کنند. روز‌های خدا را، اما پایانی نیست، باز هم روزی خواهد آمد که «تَرَی النّاس‌َ سُکاری وَ ما هُم بِسُکاری.» صبحی دیگر خواهد آمد که فرزندان نصرالله انتقامش را خواهند ستاند و خون قاتلانش را بر زمین خواهند ریخت، چراکه «سید مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود، و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سیدعباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سید حسن هم بر زمین نخواهد ماند.» اینک گویا نصرالله دیگر در برابر دشمنانش نیست، اما هست و قوی‌تر هم هست، چون خدای «سید» هست و هموست که اراده‌اش بر عالم کون و مکان مسیطر است. همچنان که بعد از رفتن مطهری، بهشتی و رجایی هم بود و بعد از رفتن امام روح‌الله (ره) هم بود و بعد از رفتن حاج قاسم و سیدرضی، هنیه و سید نیز هست. خدای مقاومت هست، خدای انقلاب‌اسلامی هست، خدای اسلام هست و خواهد بود و آنان که دل در گرو او دارند، کوه مصائب را هرچه هم بزرگ باشد، بر دوش می‌کشند و آن را، چون پتکی بر سر دشمن خواهند کوفت. این‌ها را در این ۴۵ سال دشمن نفهمیده و نمی‌فهمد و نخواهد فهمید و البته همین نفهمیدنش هم به سود ماست، چراکه خدا با ماست و سرنوشت عالم در دست او است. «وَ لا یحْزُنْک قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّه لِلَّهِ جَمِیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم.» 💠 @mjakhavan
مظاهر قدرت سخت و نرم انقلاب‌اسلامی ✍️ محمدجواد اخوان در هفته‌ای که گذشت دو یوم‌الله را پشت سر گذاشتیم، روز‌هایی که به فضل الهی اراده مؤمنین ظهور و بروز یافت و جبهه حق قدرت‌نمایی کرد. یوم‌الله نخست با شلیک ده‌ها موشک سپاه پاسداران انقلاب‌اسلامی تحقق یافت که هم دشمن صهیونیستی را عقب راند و هم دل‌های مؤمنان و مستضعفان را در اقصی‌نقاط عالم شاد کرد. از همه زیباتر فریاد پر از هیجان کودکان فلسطینی در غزه و کرانه باختری بود که با شمارش این شهاب‌های آسمانی، آن‌ها را بسان ستاره‌های بخت رهایی این سرزمین غصب‌شده می‌دیدند. یوم‌الله دوم در «جمعه نصر» تحقق یافت که نمایی تام و تمام از الگوی امام و امت در جامعه اسلامی را به رخ جهانیان کشید. حضور انبوه و فراتر از تصور امت مسلمان در نماز جمعه به امامت رهبر معظم انقلاب و استماع خطبه‌های ایشان بار دیگر رابطه عمیق و لطیف میان امام و امت را ترسیم کرد. این‌ها قدرت واقعی انقلاب‌اسلامی را نشان می‌دهد، قدرتی که با وجود گذشت نزدیک به نیم‌قرن همچنان بالنده و پابرجاست و البته دشمنانش هنوز هم در فهم آن عاجزند. به همین دو یوم‌اللهی که پشت سر گذاشتیم دقت کنید. اولی، مظهر قدرت سخت انقلاب‌اسلامی در برابر دشمنان و بدخواهان و دومی مظهر قدرت نرم و محبت ولایت بی‌نظیر میان رهبر و پیروانش است. گویی مصداقی به‌روز از این آیه شریفه را می‌بینیم که چگونه پیروان رسول‌الله به حضرتش تأسی کرده‌اند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ». بدین‌ترتیب می‌توان گفت این دو یوم‌الله مظهری تازه از قدرت سخت و نرم انقلاب‌اسلامی است. پیش‌تر در ماجرای شهادت سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی نیز همین قدرت‌نمایی توأمان را دیدیم. در آن روز‌های تلخ فراق سردار، هم پایگاه ارتش ایالات‌متحده در عین‌الاسد در هم کوبیده شد که بعد از ۷۰ سال نخستین هجوم آشکار و علنی یک دولت به پایگاه‌های امریکا بود و شجاعت و قدرت سخت انقلاب‌اسلامی اعجاب تحلیلگران و ناظران را برانگیخت. همچنین تشییع ده‌ها میلیونی شهیدان مقاومت در شهر‌های عراق و ایران نشان از همان محبت عمیقی بود که بنیان‌های قدرت نرم انقلاب‌اسلامی بر آن استوار بود. نماز جمعه میلیونی ۲۷ دی ۱۳۹۸ هم که با حضور رهبر معظم انقلاب‌اسلامی برگزار شد، همین معنا را به اکمال رساند و می‌توان گفت در آن حادثه تلخ، هرچند غمی بزرگ بر دل‌های ما نشست، اما این ایام‌الله مرهمی بر دل‌های زخمی امت و مایه ناامیدی دشمن شد. این‌گونه حماسه‌های تاریخ‌ساز و احیاگر را تنها در قالبی همچون ۲۳ تیر ۱۳۷۸ و ۹ دی ۱۳۸۸ می‌توان تحلیل و ارزیابی کرد. چه زیباست که ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ملت انقلابی تهران، آغوش خود را به‌سوی بت‌شکن بزرگ، خمینی کبیر باز می‌کند و ۱۰ سال بعد در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ با همان حضور میلیونی او را تا دیار ابدی بدرقه می‌کند. ۱۰ سال بعد حضور مردم در ۲۳ تیر ۷۸، آبی است بر آتش فتنه تجدیدنظرطلبان و ۱۰ سال بعد از آن در ۹ دی ۱۳۸۸، تومار فتنه پیچیده ۸۸ به دست ملت، درهم پیچیده می‌شود. گویی آزمونی مکرر در پیش روی ملت ایران قرار داده شده و هر چندسال از این آزمون خطیر سربلند بیرون می‌آیند. ایام‌الله مهرماه ۱۴۰۳، همچون ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، ۱۲ بهمن ۵۷، ۱۴ خرداد ۶۸، ۲۳ تیر ۷۸، ۹ دی ۸۸ و دی‌ماه ۱۳۹۸ در ذهن‌ها ماند و تاریخی شد. خداوند متعال در قرآن به پیامبرش فرمان می‌دهد: «ذَکرْهُمْ بِایام‌الله» (روز‌های خدا را به آن‌ها یادآوری کن). حضرت امام راحل (ره) هم در سخنان خویش می‌فرمایند: «باید یادآوری کنید این ایام‌الله را. چنانچه کردید، از یاد نباید برود این ایام‌الله برای اینکه این ایام‌اند که آدم سازند. این ایام است که جوان‌های ما را از عشرتکده‌ها بیرون می‌آورد به میدان جنگ می‌برد. این ایام الهی هست که ملت ما را بیدار می‌کند، و بیدار کرد. امر می‌کند: ذَکرْهُمْ بِایام‌الله؛ «ایام‌الله» را در ذکر مردم وارد کن. یادتان نرود این ایام بزرگی که بر ملت ما گذشت، و ایام‌الله بود؛ مثل ۱۵ خرداد؛ مثل ۱۷ شهریور.» باید این روز‌های الهی و تاریخ‌ساز را در قاموس قطور تحولات بنیادین و تاریخی نبرد حق و باطل ثبت کرد و نگذاشت غبار فراموشی عظمت این روز‌های بزرگ را از چشمان آیندگان پنهان سازد. 💠 @mjakhavan
ما و سرنوشت رژیم‌صهیونیستی ✍ محمدجواد اخوان اینک برای بسیاری این سؤال مطرح است که جمهوری اسلامی و محور مقاومت بالاخره در مواجهه نهایی با رژیم صهیونیستی چه خواهد کرد و آیا احتمال دارد با عملیات نظامی گسترده طومار اشغالگران قدس را در هم بپیچد؟ از قبل معلوم بود ایران توان نظامی ضربه گسترده به رژیم صهیونیستی را دارد و عملیات وعده صادق۲ هم روی زمین نشان داد، هم توان موشکی ایران چنین توان بالقوه‌ای دارد و هم پدافند رژیم در مواجهه با چنین ضربه‌ای نارسایی گسترده‌ای دارد. بنابراین جمهوری اسلامی توان پایان دادن به عمر رژیم اسرائیل را به‌صورت بالقوه دارد، اما به نظر می‌رسد انتخاب اول ما این نیست. فلسطین برای ما سرزمین مقدس است و روشن است که برخلاف غربی‌ها و صهیونیست‌ها ما با نسل‌کشی موافق نیستیم. جمهوری اسلامی ایران سال‌هاست دیدگاه نهایی خود را در مورد راه‌حل مسئله فلسطین اعلام کرده و آن تعیین سرنوشت این سرزمین به دست ساکنان اصلی آن یعنی فلسطینیان است. این دیدگاه هم با مبانی مردم‌سالارانه متعارف دنیا سازگار است و هم برخاسته از سنن الهی حاکم بر نظام هستی است که خداوند تغییر سرنوشت هر قومی را به خودش سپرده است. در واقع این مردم فلسطین هستند که سرنوشت آن سرزمین را باید تعیین کنند. انقلاب ملت فلسطین است که تاریخ فلسطین را رقم خواهد زد و بعد از طوفان الاقصی ثابت شد آزادی فلسطین دیگر یک آرمان دور از واقع نیست و کاملاً شدنی است. البته طبیعی است که اشغالگران صهیونیست به‌سادگی این حق را به صاحبانش برنخواهند گرداند و با وجود این رژیم اشغالگر برقراری همه‌پرسی عادلانه تقریباً ممکن نیست. پس چه باید کرد؟ اینجاست که وظیفه سایر امت اسلامی از جمله ایران ظاهر می‌شود. همه باید به ملت فلسطین کمک کنند و راهبرد این کمک «تضعیف همه‌جانبه رژیم‌صهیونیستی» است. باید مؤلفه‌های قدرت این رژیم (اعم از سیاسی، امنیتی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) روزبه‌روز ضعیف‌تر شود تا مسیر دستیابی فلسطینیان به حق تاریخی و سرزمینی‌شان هموار شود. به نظر می‌رسد مثلث «میدان، دیپلماسی و رسانه» باید در خدمت این کلان‌راهبرد قرار گیرد. بار اصلی بر دوش میدان است که با تمام ظرفیت‌های محور مقاومت به رژیم‌صهیونیستی هزاران ضربه وارد کند، اما دیپلماسی و رسانه هم باید مؤلفه‌های قدرت نرم رژیم را هدف گرفته و بکوشند تا حمایت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از رژیم را پرهزینه کنند. باید حامیان غربی اسرائیل به این درک برسند که هزینه حمایت از صهیونیست‌ها بسیار بسیار بیشتر از فواید آن است تا مجبور به انتخاب میان منافع ملی خود یا اهداف توسعه‌طلبانه سرمایه‌سالاران صهیونیست شوند. از طرفی روشن است که جامعه صهیونی، چنان دچار شکاف‌های متنوع و عمیق است که تضعیف مؤلفه‌های قدرت این رژیم، چسب‌های مصنوعی نگاه‌دارنده این جامعه را از هم خواهد گسیخت و شاهد نوعی فروپاشی درونی خواهیم بود. نکته عمیقی که رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش‌تر مورداشاره قرار دادند که این رژیم ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، در واقع اشاره به فرایندی است که این رژیم را از بیرون و درون دچار اضمحلال خواهد کرد و نهایتاً عمر این غصب تلخ به پایان خواهد رسید. البته همه این‌ها در شرایطی است که سران باند جنایتکار صهیونی دست به دیوانگی نزنند و جنگ به راه نیندازند که طبیعتاً در آن شرایط خود به دست خود فروپاشی رژیم را اراده کرده‌اند و تاوان آن را پرداخت خواهند کرد. انتخاب اول ما هیچ‌وقت جنگ نبوده و مایل به جنگ نیستیم، اما در برابر متجاوز خواهیم ایستاد و به همین نیز بسنده نخواهیم کرد. متجاوز باید تنبیه شود و تنبیه یک رژیم جعلی برچیدن آن است. البته وقوع جنگ در منطقه، بازندگانی بسیار بزرگ‌تر از خود رژیم صهیونی هم دارد و آن قدرت‌های فرامنطقه‌ای هستند که به قیمت حمایت بی‌چون‌وچرا از این رژیم جعلی منافع راهبردی و بلندمدت خود را در منطقه غرب آسیا از دست خواهند داد. آینده منطقه پس از رژیم صهیونی (چه با فروپاشی درونی و چه با جنگ از میان رود) آینده‌ای کاملاً متفاوت با امروز و دیروز خواهد بود و نظم جدیدی که بر این منطقه حکم‌فرما خواهد شد، پایه‌های تغییر ترتیبات و معادلات جهانی را به دنبال خواهد داشت. 💠 @mjakhavan
جنگ با فراموشی ✍️ محمدجواد اخوان از همان روز‌های نخست بعد از طوفان الاقصی که صهیونیست‌ها دیوانه‌وار و عصبی با حمایت مستقیم امریکا و اروپا به غزه یورش بردند تا به خیال خود پرونده حماس و مقاومت را برای همیشه ببندند، زمزمه این سؤال مطرح شد که با توجه به خوی توحش و کشتار رژیم صهیونی، این عملیات به مصلحت بود و در واقع به پیامد‌های بعدی‌اش می‌ارزید؟ این سؤال همچنان مطرح بود و میزان مطرح‌شدنش رابطه مستقیمی با شتاب ماشین کشتار صهیونیست‌ها داشت و اکنون نیز بعد از یک‌سالگی طوفان، کشیده شدن شعله‌های جنگ به لبنان و شهادت سنوار باز هم مطرح می‌شود. پیش از پاسخ دادن به این سؤال باید خاطرنشان کرد که طرح این‌گونه سؤالات عمدتاً ناشی از نشناختن مسئله فلسطین و وضعیت فلسطینیان است. کسانی که این سؤال را مکرراً مطرح می‌کنند در خوش‌بینانه‌ترین حالت نمی‌دانند که فلسطینی که سه نسل متمادی‌اش در اردوگاه‌های نوار غزه، طعم آوارگی را هر روز می‌چشد، برای کدام آسایش و امید به فردا باید مدافع وضع موجود باشد و به آن تن دردهد؟ معنای این سؤال دقیقاً همان چیزی است که فلسفه طوفان بود و آن تلخی بی‌پایان «فراموشی فلسطین» است. هرچند صهیونیست‌ها در طول یک قرن اخیر صد‌ها هزار فلسطینی را کشته و میلیون‌ها نفر را آواره کرده‌اند، اما بزرگ‌ترین جنایت آن‌ها که با مساعدت غرب در حال انجام بود، پروژه «به فراموشی سپرده شدن فلسطین» بود تا دیگر در یاد‌ها هم اثری از این مفهوم تاریخی و انسانی نباشد. به همین دلیل بود که در چندین دهه گذشته سرمایه‌گذاری سنگینی برای پاک کردن هویت فلسطین در داخل این سرزمین و غافل کردن نسل‌های جدید مردم دنیا از این واقعیت تاریخی انجام گرفت. رسانه‌های جریان اصلی که تحت نفوذ شبکه صهیونیسم بین‌الملل هستند در خدمت این پروژه قرار گرفتند تا کم‌کم غبار فراموشی بر چهره زخم‌خورده فلسطین بنشیند. این پروژه تا جایی پیش رفت که صهیونیست‌ها سرخوش از کامیابی طرح‌شان، رسماً در سال ۲۰۱۸، اسرائیل را «دولت یهود» معرفی کردند و سرنوشت چند میلیون فلسطینی ساکن مرز‌های ۱۹۴۸ را به ابهام سپردند. ترامپ هم با ارائه طرح معامله قرن کوشید مقدمات کوچ اجباری و تدریجی ساکنان نوار غزه و کرانه باختری به بیرون را فراهم آورد تا دیگر موضوعیتی به نام فلسطین وجود نداشته باشد. حتی برخی حاکمان واداده جهان عرب که موضوع فلسطین را در جوامع خود پایان‌یافته تلقی می‌کردند، مراودات خود با تل‌آویو را علنی کردند و پروژه «تطبیع» وارد مرحله‌ای جدی شد. در جهان غرب نیز کوچک‌ترین انتقادی از رژیم صهیونی یا حمایت از مقاومت با چماق «یهودستیزی» (Antisemitism) یا تروریسم خفه می‌شد. گویی همه‌چیز علیه فلسطینی‌ها بود. اتحادی نامرئی از صاحبان زر و زور و تزویر همدست شده بودند تا این مانع تاریخی را با «فراموشی» به خاک بسپارند. اما طوفان ورق را برگرداند. در زمانی که دیگر به‌جز در برخی محافل روشنفکری و نخبگانی سخن چندانی از فلسطین نبود و حتی برخی همسایگان و برادران دیروز فلسطین در آشتی‌جویی با اسرائیل مسابقه گذارده بودند، ناگهان یک بار دیگر، دنیا صدای این فریاد را شنید که «فلسطین هنوز زنده است!» برای کسانی که تاریخ پر قصه و غصه فلسطین و ظلم بزرگی را که فراموشی بر آن روا داشته، ندانند، شاید اهمیت این موضوع چندان روشن نباشد، اما قطعاً می‌توان گفت اگر این طوفان فقط برای همین راه افتاده باشد که اندکی از این غبار فراموشی را کنار زند، قطعاً به رخ ندادنش می‌ارزد. وقتی دشمنی با همه توان دهان شما را بسته است و به دنبال خفه کردن تدریجی شماست و حتی نمی‌گذارد کسی متوجه مرگ شما شود، اندک حرکتی که دیگران را متوجه شما و این فاجعه تلخ کند، برای شما غنیمت است. صهیونیست‌ها با کشتار بزرگ در غزه کوشیدند تا هزینه این تلاش فلسطینی‌ها علیه فراموشی را چنان بالا ببرند که دیگر کسی جسارت تکرار برخاستن نکند. اما اشتباه آنان درس نگرفتن از تاریخ است. ۴۰ سال پیش برای خاموش کردن شعله گروه‌های فلسطینی به جنوب لبنان حمله کردند و ۴۰ هزار فلسطینی و لبنانی را به شهادت رساندند، اما تاوان این اشتباه راهبردی را خودشان دادند و آن ظهور مقاومت اسلامی لبنان از دل همین جنگ بود و اینک نیز کشتار غزه، پرونده فلسطین را نمی‌بندد، بلکه صد‌ها هزار سنوار جدید را به میدان خواهد آورد با این تفاوت که امروز دنیا نیز «فلسطین» را دوباره در یاد آورده است. 💠 @mjakhavan
ایستادگی عمومی در کنار حزب‌الله ✍️ محمدجواد اخوان یک ماه از صدور پیام رهبر معظم انقلاب‌اسلامی درباره حوادث لبنان می‌گذرد که در فراز پایانی آن خطاب به عموم مسلمین مرقوم داشتند: «بر همه مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.» در طول یک ماه اخیر بحث‌های فراوانی در مورد چگونگی عمل به این فرمان معظم‌له در میان علاقه‌مندان به انقلاب‌اسلامی و مقاومت درگرفته و این پرسش مطرح بوده که چگونه می‌توانیم حزب‌الله را در رویارویی با رژیم صهیونی یاری کنیم؟ ۱- روشن است که برای عموم مردم گزینه امدادگری مستقیم به مردم لبنان خصوصاً جنگ‌زدگان، مقدور نیست. اما پویش‌هایی از قبیل «ایران همدل» که به جمع‌آوری کمک‌های مالی مردم به جنگ‌زدگان و آوارگان اختصاص داده شده، بستر خوبی برای مشارکت‌جویی در این جهاد عمومی است. صحنه‌های زیبایی که در این مدت از ازخودگذشتگی مردم ما خصوصاً بانوان با اهدای زینت‌آلات شخصی و گران‌قیمت خود به این حرکت عظیم مشاهده شد، نمونه موفق و اثربخشی از لبیک به این فرمان رهبر معظم انقلاب‌اسلامی است که باید ادامه و توسعه یابد. ۲- باید برای افزایش آگاهی خودمان نسبت به ظلم ناروایی که بر ملت مظلوم لبنان و فلسطین می‌رود تلاش کنیم. به‌رغم آنکه موضوع لبنان و فلسطین یکی از سرفصل‌های متعارف خبری و رسانه‌ای کشور در طول سال‌های پس از انقلاب بوده است، به دلیل فقدان آگاهی از جزئیات تاریخ و مسائل اشغال لبنان و فلسطین، عملاً بازار مکاره شبهات ماهواره‌ای بخشی از جامعه را هدف گرفته و برای مقابله با این شبهات ابتدا باید خودمان بدانیم که ماجرای تلخ آن سرزمین‌ها چیست و چه ابعادی دارد. هرچند قصور و تقصیر‌های بسیاری در مورد تولیدات فرهنگی و هنری در این حوزه شده و عملاً هیچ نسبت صحیحی میان اهمیت این موضوع و میزان محصولات فرهنگی و هنری مرتبط با آن در کشور ما برقرار نیست، باید تلاش کرد با مطالعه و وقت گذاردن معتنابه، همه ما این کاستی‌ها را حداقل در مورد خودمان جبران کنیم و سطح آگاهی و دانش خود را در این موضوع ارتقای جدی دهیم. ۳- اگر بتوان تا حد خوبی بر موضوع مسلط شد، باید دیگران را نیز آگاه کرد و در زمانه‌ای که به دلیل «محاصره تبلیغاتی دشمن» دیواری نامرئی میان بخشی از جامعه ما و رسانه‌های معتبر داخلی کشیده شده است، باید با تعاملات میان فردی واقعیت‌هایی را که بسیاری نمی‌دانند، در اختیارشان قرار دهیم. کسانی که روایت ناقص و غرض‌آلود رسانه‌های فارسی‌زبان را از ماجرای فلسطین و لبنان در یاد دارند، باید بدانند که حقایقی هم هست که از آن بی‌خبرند و در صورت ندانستن این حقایق است که ممکن است تلقی کاملاً اشتباهی از رویداد‌ها پیدا کنند. در اینجا تک‌تک ما بسان انسان‌رسانه‌های مبارز باید خود را در صف جهاد تبیین بدانیم و آن‌ها که به زبان‌های دیگر آشنایی و تسلطی دارند، باید بخشی از توان خود را صرف روشنگری در افقی فراتر از مرز‌های جامعه ایرانی بکنند. طبیعی است که شبکه‌های اجتماعی متصل به صهیونیست‌ها در این راه مانع‌تراشی می‌کنند، اما «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور.» ۴- گام بعدی تلاش برای ایجاد کارزار‌های اجتماعی علیه اشغالگرانی است که از حمایت‌های غرب و حتی منطقه برخوردارند. باید از همین ظرفیت روشنگری به زبان‌های دیگر استفاده کرد و ملت‌های مختلف را علیه دشمن صهیونیستی بسیج کرد. ساکنان برخی کشور‌های منطقه که کشورشان تأمین‌کننده سوخت و ارزاق رژیم‌صهیونیستی است، باید بدانند چگونه دولت‌های‌شان هیزم آتش‌هایی را که بر جان کودکان غزه می‌افتد، تأمین می‌کنند. هرچند رسانه‌های «جریان اصلی» غرب روایتی خیلی رقیق و کم‌اثر از جنایات رژیم‌صهیونیستی در غزه ارائه می‌کنند، اما موج بیداری گسترده‌ای که در خیابان‌های اروپا و امریکا علیه اسرائیل به راه افتاد، این امید را زنده می‌کند که با تلاش‌های حتی کوچک رسانه‌ای می‌توان دنیا را علیه جنایتکاران صهیونیست بسیج کرد و فشار را بر حامیان غربی این رژیم - اعم از دولت‌ها و کارتل‌های چندملیتی- افزایش داد. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «یک ائتلاف جهانی باید به وجود بیاید - ائتلاف سیاسی، ائتلاف اقتصادی، اگر لازم شد ائتلاف نظامی - علیه رژیم خبیث صهیونیستی که وحشیانه‌ترین جنایات جنگی را دارد امروز انجام می‌دهد.... مطالبه ما از دنیا و دنیای اسلام بالخصوص، تشکیل یک ائتلاف جهانی است علیه رژیم‌صهیونیستی.» شکل‌گیری چنین ائتلافی نیاز به روشنگری وسیعی در سطح جهانی دارد که لازمه آن بسیج عمومی همه انسان رسانه‌ها در عرصه بین‌المللی است. 💠 @mjakhavan
ادامه راه ناتمام سراج ✍️ محمدجواد اخوان چهل روز از درگذشت مرحوم دکتر رضا سراج، سخنگو و معاون سابق دبیرخانه شعام گذشت. او که در این چندماه اخیر با بیماری سختی دسته و پنجه نرم می‌کرد، در طول دو دهه اخیر بخش مهمی از تمرکز و توجه خود را در حوزه مطالعاتی و مدیریتی، معطوف به حوزه جنگ نرم و به‌ویژه مواجهه با جنگ شناختی دشمن کرده بود. مطالعه آثار قلمی و پژوهشی به‌جای‌مانده از او، به‌خوبی تسلط و اشراف او را به این حوزه روشن می‌کند. آخرین مسئولیت وی نیز در واقع فرصتی برای تعریف و هدایت اقدامی ملی در جنگ ترکیبی بود که متأسفانه به دلیل رحلت نابهنگام وی ناتمام ماند. اما مسئله مهم و راهبردی مقابله با جنگ شناختی و امنیت روانی جامعه هنوز بر زمین مانده است. در واقع هرچند کشور در حوزه بازدارندگی دفاع و امنیت سخت، پیشرفت‌ها و دستاورد‌های مافوق تصوری داشته، اما در امنیت نرم، کار‌های برزمین‌مانده زیادی هست. رهبر معظم انقلاب‌اسلامی اخیراً در یکی از دیدار‌های خود به همین نکته مهم اشاره کردند و فرمودند: «جنگ دشمن آن روز یک جنگ سخت‌افزاری نمایان و آشکار بود، امروز یک جنگ ترکیبی است؛ هم جنبه سخت‌افزاری در آن هست، هم جنبه نرم‌افزاری در آن هست؛ هم جنگ جسمانی است، هم جنگ روانی است. ما قوی هستیم؛ ما امروز نسبت به آن روز صدبرابر قوی‌تر شده‌ایم؛ در این تردید نکنید. ما امروز بحمدالله و به توفیق الهی از همه‌جهت قابل‌مقایسه با آن روز نیستیم.... قوی‌تر شده‌ایم، اما توطئه‌های دشمن پیچیده‌تر شده؛ این مهم است. امروز صِرف اینکه ما در میدان جنگ نظامی حاضر باشیم و کار کنیم و تلاش کنیم و موشک بسازیم، کافی نیست. بله، ما در این زمینه‌ها پیشرفت‌های خوبی کرده‌ایم، اما این کافی نیست؛ ما باید روی دل‌های‌مان، روی روح‌های‌مان، روی زبان‌های‌مان، روی جهت‌گیری‌های‌مان کار کنیم.» جنگ شناختی (Cognitive warfare) به‌معنای هدف قرار دادن قوه شناخت عموم مردم و نخبگان جامعه هدف با تغییر هنجارها، ارزش‌ها، باورها، نگرش‌ها و رفتار‌ها از طریق مدیریت ادراک و برداشت است. این نوع جنگ شکل تکامل‌یافته‌تر، پیشرفته‌تر، عمیق‌تر و وسیع‌تر جنگ روانی است که مبتنی بر جامعه شبکه‌ای (با زیرساخت رسانه‌های نوین) بوده و با مدیریت ادراک و برداشت انجام می‌گیرد. تغییر نگرش در جامعه کشور هدف، اختلال و خطا در دستگاه محاسبات تصمیم‌گیران، اثربخش نمودن جنگ اطلاعاتی، ایجاد گسست عاطفی- ادراکی بین توده‌ها و نخبگان با حاکمیت و نهایتاً تضعیف و زوال سرمایه اجتماعی برخی کارویژه‌های جنگ شناختی هستند. دشمن در جنگ شناختی، سه نقطه آماج اصلی را هدف قرار می‌دهد: ۱- ایده اصلی نظام: «اسلام ناب» و «ولایت مطلقه فقیه» (هسته اصلی و مرکزی گفتمان انقلاب‌اسلامی)؛ ۲- ساختار نظام: مجموعه نهادها، ارکان و دستگاه‌های برآمده از ایده اصلی که مجموعه حکومت را شکل داده است؛ ۳- کارکرد نظام: نتایج حاصله از عملکرد اجزای ساختار نظام که در واقع، نشان‌دهنده خروجی ساختار بوده و کارآمدی یا ناکارآمدی آن را نشان می‌دهد. در نهایت هدف از این تهاجم، مشروعیت‌زدایی، اعتبارزدایی، اعتمادزدایی، قداست‌زدایی، ناامیدسازی و ناکارآمدنمایی است که در نهایت دشمن امیدوار است سبب رویگردانی اجتماعی و از بین رفتن سرمایه اجتماعی نظام شود. موضوع زمانی پیچیده‌تر می‌شود که اقدام دشمن در حوزه جنگ شناختی در چارچوب «جنگ ترکیبی» تعریف می‌شود که هم‌افزایی میان اجزای آن اثربخشی تهاجم را افزایش می‌دهد. اصطلاح «جنگ ترکیبی» (Hybrid Warfare) به‌معنای کشاندن دامنه منازعه به زمان‌ها، مکان‌ها و حوزه‌های گوناگون و هم‌افزایی ابزار‌های تهاجم برای تضعیف طرف مقابل است. براساس همان مدل اولیه برخی از اجزای این نوع تهاجم عبارتند از: ۱) جنگ دیپلماتیک ۲) تهاجم رسانه‌ای ۳) حمایت از شورش و اغتشاش ۴) عملیات ویژه تروریستی و خرابکاری ۵) جنگ اقتصادی و ۶) حمله سایبری. در این مدل لایه‌های مختلف تهاجم یک‌به‌یک یا هم‌افزا مؤلفه‌های قدرت حریف را آماج حملات خود قرار می‌دهند. در طول یک دهه گذشته عمده اقدامات دشمن علیه ملت ایران در این چارچوب بوده و روشن است که مقابله با چنین وضعیتی، نیازمند اراده‌ای ملی برای به میدان آمدن همه ظرفیت‌های کشور است. امروز کشور به بازطراحی و بازآرایی عرصه رسانه‌ای و تبلیغاتی نیازمند است تا بتواند در مقابل با جنگ ترکیبی و شناختی موفق عمل کند. ساختار‌هایی که در این چند سال تعریف شده‌اند، باید به‌صورت بالفعل درآیند و در صورت لزوم تقسیم‌کار‌های جدیدی نیز تعریف شود تا عقب‌ماندگی‌ها در جنگ نرم هرچه زودتر جبران شود. 💠 @mjakhavan
الاغی رفت و فیلی برگشت ✍ محمدجواد اخوان قبلاً بار‌ها گفته‌ایم که رفت‌وآمد رئیسان جمهور امریکا از منظر منافع ملی ایران تفاوت چندانی نمی‌کند و اساساً نظام سیاسی امریکا متصلب‌تر از آن است که تغییر یک رئیس‌جمهور سیاست‌های کلان و اصول حاکم بر رفتار این دولت در عرصه بین‌الملل را دستخوش تغییر کند. بااین‌حال، برای برخی در تهران باز‌ها و کبوتر‌ها (یا به بیان معروف ادبیات امریکا، الاغ‌ها و فیل‌ها) متفاوت‌اند و تمایلی مثلاً به نامزد‌های دموکرات دارند. در این چند دوره اخیر به طور خاص بخش قابل توجهی از جریان شبه‌روشنفکری متأثر از روشنفکران ایالات‌متحده و غرب دل خوشی نسبت به ترامپ نداشته‌اند و البته نیک می‌دانیم که دلیل اصلی نفرت روشنفکران و اصلاح‌طلبان غربگرای وطنی آن است که ترامپ بی‌رودربایستی ماهیت منفعت‌طلب و زیاده‌خواه امریکایی را به نمایش می‌گذارد و این برخلاف تمایل کسانی است که قبله آمال و قله آرمان‌هایشان واشینگتن است. اما از این‌ها گذشته اکنون ترامپ بار دیگر به کاخ سفید بازمی‌گردد و این سؤال که سیاست خارجی ما در دوره تصدی او چگونه باید باشد مطرح‌شده است. برخی از همان غربگرایان وطنی که خودشان هم روی خوشی به ترامپ نشان نمی‌دهند، توصیه می‌کنند که ایران پیش‌قدم شود و خود را مطابق تمایلات ترامپ تغییر دهد تا بتواند با او توافق کند! اینجا البته تحلیل‌های عجیب‌تری نیز راجع به امریکا و ترامپ شنیده می‌شود که همگی گویا برای قبولاندن کرنش در مقابل ترامپ است. یکی که سیاست خارجی را با بنگاه معاملات املاک اشتباه گرفته، می‌گوید ترامپ تاجر است و می‌توانیم با او به توافق برسیم! دیگری چنان هیبتی مهیب از او ترسیم می‌کند که انگار نه انگار چهار سال ریاست جمهوری او را دیده‌ایم و می‌دانیم این رعب‌افکنی‌ها نسخه به روز همان تاکتیک قدیمی است که «قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکم فَاخشَوهُم.» همه این‌گونه انگاره‌سازی‌ها غلط و ساده دیدن مسائل است و ترامپ را همه دنیا یک بار تجربه کرده‌اند. اما اگر مقصود تعامل با ترامپ باشد، باید گفت آنکه رشته تعامل را گسست و آن را به تقابل تبدیل کرد، خود او بود و ملت ایران از او طلبکار است. تفاوت او با رئیسان جمهور قبل و بعدش این است که آن‌ها در ظاهر شعار تعامل سر می‌دادند و البته خیلی زود خلف وعده می‌کردند، اما ترامپ همین ظاهرسازی را هم کنار گذاشت و برجام مکرراً نقض شده را پاره کرد. وقتی او حتی نمایش‌هایی را که امثال اوباما و بایدن برای غش‌وضعف کردن غربگرایان وطنی به راه می‌انداختند، از خود درنمی‌آورد، می‌توان با او تعامل کرد؟! البته فراموش نکرده‌ایم که چگونه سردار قهرمان ما حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند و با وقاحت به این جنایت خود افتخار کرد و نیز می‌دانیم که شهید سیدحسن نصرالله نیز با کمک اطلاعاتی و بمب‌های سنگرشکن و هواپیما‌های ساخت امریکا در زمان دولت بایدن به شهادت رسید. شاید تفاوت ترامپ با همتایان قبل و بعدش در آن است که می‌خواهد با قلدری مسیر خود را هموار کند و به همین دلیل است که متحد سنتی خود را در غرب آسیا گاو شیرده قلمداد می‌کند. اما اشتباه او دقیقاً همین‌جاست که با ملت ایران نمی‌توان با زبان زور و تحقیر سخن گفت. ترامپ باید تاریخ را بخواند تا بداند شاهی که کاپیتولاسیون امریکایی را بر مردم ایران تحمیل کرد، آواره شد و ۴۵ سال انواع فشار و تحریم بر ایران، برای امریکا موفقیتی به ارمغان نیاورده است. ترامپ، ماحصل انتخاب امریکایی است، اما مجبور نیستیم خودمان را با آن تطبیق دهیم. نه همچون برخی همسایگان جنوبی تاج‌وتختی وابسته به امریکا در اینجا وجود دارد که کسی نگران آن باشد و نه تهدید‌های ترامپ را باید جدی گرفت. آن‌ها که به هر دلیل روی توافق با هریس هم شرط بسته بوده‌اند و حالا مانند هشت سال پیش عزادار شده‌اند، خوب است به خود بیایند و بدانند چه در دوره فیل‌ها و چه الاغ‌ها، نسخه اصلی مواجهه با امریکا سال‌ها پیش تجویز شده و آن توجه و اتکا به درون و امید نبستن به دشمن بددل است. این حدیث قدسی را از یاد نبریم که خداوند فرمود: «قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم بلاشک امید هرکسی را که به غیر من امیدوار شود حتماً امیدش را قطع می‌کنم و بدون تردید و حتماً لباس خواری نزد مردم به او می‌پوشانم.» 💠 @mjakhavan
موشک‌هایی با فناوری و فرمان ایرانی ✍️ محمدجواد اخوان ۵۰ سال پیش و زمانی که درآمد سرشار نفتی و مأموریت ابلاغی ژاندارمی منطقه از سوی امریکا، محمدرضا پهلوی را وسوسه می‌کرد تا به‌روزترین سلاح‌های امریکایی را با قیمت گزاف بخرد، امریکایی‌ها در‌های صنایع نظامی خود را به روی شاه باز کردند و تنها استثنا را «سلاح‌اتمی» اعلام کردند. یکی دو سال بعد، اما معلوم شد که این استثنا، دومی هم دارد. رقابت تسلیحاتی همسایگان شرقی ایران، یعنی هند و پاکستان به‌تدریج به سمت گزینه «موشک» سوق پیدا کرد و این سلاح تهاجمی کمترشناخته‌شده در آن زمان توجه شاه را به خود جلب کرد. شاه که فکر می‌کرد با دلار‌های نفتی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می‌تواند بخرد، درخواست خرید موشک‌های بالستیک را به امریکایی‌ها داد و البته «نه» نشنید، اما در عمل خرید این سلاح‌ها ممکن نشد. گویی امریکایی‌ها بدون آنکه تصریح کنند، تمایل به تجهیز ژاندارم خود به این سلاح تهاجمی و راهبردی نداشتند. شاه البته ناامید نشد و سراغ متحد منطقه‌ای امریکا یعنی رژیم اشغالگر قدس رفت. صهیونیست‌ها پیشنهاد شاه را پذیرفتند و طرح مونتاژ موشک‌های اسرائیلی نسل اول در ایران با اسم رمز پروژه «شکوفه» را روی میز گذاشتند. مبلغ درخواستی صهیونیست‌ها، یک میلیارد دلار (معادل تقریبی قدرت خرید ۲ میلیارد دلار امروز) بود که در ازای تهاتر نفت ایران تأمین می‌شد. مهندسان اسرائیلی راهی ایران شدند و احداث چند سایت در استان کرمان برای پیشبرد پروژه مونتاژ موشک آغاز شد. این آغاز البته به انجام نرسید و در بحبوحه انقلاب‌اسلامی، اسرائیلی‌ها که پول خود را تمام و کمال دریافت کرده بودند، فرار کرده و حتی نقشه‌های پروژه را هم با خود بردند تا چیزی دست مردم ایران نماند. جالب اینجاست که بعد‌ها رونی برگمن، خبرنگار صهیونیست متصل به سازمان‌های اطلاعاتی رژیم اشغالگر قدس، در کتاب معروف خود به نام «نبرد مخفی علیه ایران» راز ناگفته‌ای را از این همکاری نظامی برملا کرد که کلاه‌برداری بزرگ اسرائیل در این قرارداد بود. اسرائیلی‌ها با زرنگی توانسته بودند موشک‌های نسل اول خود را که از رده خارج و نیازمند نوسازی بود، به رژیم پهلوی قالب کنند و به‌این‌ترتیب هم بودجه نوسازی زرادخانه موشکی خود را از نفت ملت ایران پیدا کردند و هم درنهایت بی‌آنکه چیزی به ایرانی‌ها تحویل دهند، پول را گرفته بودند. انقلاب‌اسلامی پیروز شد و در اوج جنگ تحمیلی، از مهم‌ترین کاستی‌های جنگ‌افزاری کشور، موشک بود که امکان تهیه آن به‌سادگی میسر نبود و همین ضعف، نوعی نابرابری در جنگ شهر‌ها ایجاد کرد. خلف‌وعده‌هایی که حتی برخی معدود فروشندگان سلاح به ایران کردند، کم‌کم این فکر را در اذهان ایجاد کرد که راه‌حلی جز ساخت موشک وطنی وجود ندارد. اینجا بود که مجاهدت‌های شهید حسن طهرانی‌مقدم و یارانش، ایران را از کشوری که برای خرید موشک مستأصل بود، به کشوری صاحب عنوان در میان قدرت‌های موشکی تبدیل کرد. موشکی که شاه برای خرید آن به امریکایی‌ها رو انداخت و جواب نگرفت، نهایتاً بردی معادل ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر و قدرت حداقلی داشت، اما امروز ایران اسلامی به برکت مجاهدت فرزندانش به موشک ماهواره‌بر دست یافته که غربی‌ها بهتر از هرکسی می‌دانند چیست و توانایی تولید آن چه معنایی دارد. عملیات موسوم به «شهید سلیمانی» و حمله به عین‌الاسد در سال ۱۳۹۸ و دو عملیات وعده صادق در سال ۱۴۰۳ قدرت موشکی ایران را برای غربی‌ها به‌ویژه امریکا و رژیم‌صهیونیستی، دقیقاً معنا کرد. قدرتی که هم «فناوری» و هم «فرمان» آن متعلق به ایران است. هم می‌دانیم چگونه ساخته می‌شود و هم اجازه شلیک منحصراً در اختیار خودمان است. شاید برخی کشور‌های ثروتمند هم مانند شاه به خیال خودشان از این موشک‌ها خریده باشند، اما نه فناوری آن را در اختیار دارند و نه حتی اختیار استفاده از آن را. تجربه یک سال گذشته نشان داد بسیاری از سامانه‌های اطلاعاتی و عملیاتی که به قیمت گزاف به کشور‌های منطقه فروخته شده، در کنترل عملیاتی ارتش امریکا است و این فرمانده سنتکام است که تعیین می‌کند کجا باید استفاده شود. در واقع این نوعی برون‌سپاری تأمین منافع امریکا با دلار‌های نفتی کشور‌های عربی است. اقتدار موشکی ایران که مورد غبطه و حسادت بسیاری در جهان است، یادگار مردی است که امروز سالروز شهادت اوست. رضوان خدا بر شهید حاج حسن طهرانی‌مقدم که دست ملت ایران را پر کرد و ماحصل مجاهدت‌های او موشکی است که فناوری و فرمان آن در ید ایرانی است. 💠 @mjakhavan
چاره ناترازی‌ها با تجارب موفق ✍️ محمدجواد اخوان نیمه دهه ۸۰ زمزمه‌هایی از احتمال اقدام امریکا برای تحریم صادرات بنزین به ایران شنیده شد. در واقع امریکایی‌ها در حال ارزیابی این نکته بودند که چه سلاحی برای مهار ایران کارآمد است و در آن زمان با توجه به دلایل اقتصادی و اجتماعی به این جمع‌بندی رسیدند که تحریم بنزین می‌تواند ایران را مهار کند. ماجرا از این قرار بود که در دهه ۷۰ و ۸۰ مصرف بنزین در کشور به صورتی سرسام‌آور افزایش یافت، به‌گونه‌ای که مصرف روزانه بنزین در عرض ۱۰ سال از ۳۳ میلیون‌لیتر در سال ۷۵ به ۷۴ میلیون‌لیتر در سال ۸۵ رسیده بود. در مقابل به دلیل عدم توسعه پالایشگاه‌ها در این سال‌ها، بار این رشد مصرف عمدتاً بر دوش واردات افتاده بود و عملاً ۲۷.۵ میلیون‌لیتر یعنی بیش از یک‌سوم مصرف روزانه کشور از خارج تأمین می‌شد. این اتکای تأمین بنزین به خارج، البته تأثیر ارزی قابل‌توجهی هم داشت، به‌گونه‌ای در آن سال‌ها حدود ۵ میلیارد دلار صرف واردات بنزین کشور می‌شد که ایران را در رتبه دوم واردات جهانی بنزین بعد از امریکا قرار می‌داد. چالش دیگر این بود که منشأ اصلی تأمین بنزین ایران، کشور‌ها و شرکت‌های غربی بود که امریکا تسلط خوبی بر آنها داشت. همه اینها فرصت بی‌نظیری را برای امریکا به منظور مهار بنزینی ایران فراهم کرده بود. بااین‌حال «فکر و ابتکار ایرانی» راه پیشگیری از توطئه دشمن را یافت و آن را به کار بست. سامانه «کارت سوخت» که تا حدی کم‌نظیر به شمار می‌آمد، عملاً مصرف را کنترل و بخشی از قاچاق سوخت را نیز مهار کرد. در کنار اینها افزایش ظرفیت تولید بنزین در پتروشیمی‌ها و سپس پروژه‌های کلانی، چون «ستاره خلیج‌فارس» عملاً کشور را از واردات بنزین بی‌نیاز کرد. به‌این‌ترتیب هرچند در سال ۸۸، کنگره امریکا، تحریم بنزینی ایران را تصویب کرد، اما عملاً این تحریم را بی‌فایده دیدند و شش ماه بعد اوباما، اجرای این تحریم را تعلیق کرد. اما در دهه ۹۰ ناترازی تولید و مصرف بنزین بار دیگر به‌تدریج ظهور کرد. به‌گونه‌ای که مصرف کشور در طول چهار سال گذشته ۵۰ درصد افزایش یافته که به نظر می‌رسد این افزایش ناگهانی را باید با گسترش قاچاق در سال‌های اخیر مرتبط دانست. این رشد مصرف منجر به ۳ میلیارد دلار واردات در سال گذشته و پیش‌بینی واردات بیش از ۵ میلیارد دلاری برای سال جاری شده است و این ناترازی هرروزه در حال افزایش است. هرچند امروز امریکایی‌ها دیگر از تحریم بنزین سخن نمی‌گویند، اما وقتی یک سناتور امریکایی تهدید - هرچند پوشالی- به حمله به پالایشگاه‌های ایران می‌کند، یعنی هنوز امریکایی‌ها از تأثیر حامل‌های سوخت بر امنیت ملی ایران مطلعند. اگر ناترازی تولید و مصرف سوخت کشور چاره نشود، باز هم فرصتی برای ضربه زدن به قدرت ملی کشور، در اختیار دشمن قرار خواهد داد. نوسازی ناوگان فرسوده و تأمین خودرو‌های کم‌مصرف و با سوخت‌های متنوع می‌تواند راه‌حل مناسبی باشد، اما در کوتاه‌مدت به نظر می‌رسد چاره باز مراجعه به همان فکر و ابتکار ایرانی است. سامانه کارت سوخت - که یک‌بار در سال ۹۴ وزارت نفت دولت یازدهم به دنبال حذف آن بود و مجلس وقت مانع این تصمیم غلط شد- فرصت مهمی برای مهار ناترازی‌ها در اختیار دولت قرار می‌دهد. کنترل مصرف در لبه مصرف‌کننده نهایی، بخش زیادی از خروج غیرقانونی سوخت در زنجیره انتقال را کاهش می‌دهد. علاوه بر اینها سامانه‌های حمل‌ونقل اینترنتی بار و مسافر نیز این امکان را در اختیار دولت قرار می‌دهد که نیاز بخش حمل‌ونقل عمومی را بر اساس پیمایش تردد، سنجش و تأمین کند. به‌این‌ترتیب بدون آنکه چندان بار تورمی بر دوش مردم تحمیل شود، می‌توان از چالش ناترازی سوخت عبور کرد. علاوه بر اینها ساخت و تکمیل پتروپالایشگاه‌ها که در برنامه هفتم تکلیف شده است نیز کفه تولید را تقویت خواهد کرد. فرصت‌ها برای کشور به‌سرعت برق و باد می‌گذرند و باید از تجربه موفق گذشته در حل چالش‌های امروز بهره جست، چنان که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در توصیه به فرزندشان می‌فرمایند: «وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَیرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَک بَادِرِ الْفُرْصهَ قَبْلَ أَنْ تَکونَ غُصّهً؛ و حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه‌هاست، و بهترین تجربه آن که تو را پند آموزد. پیش از آن که فرصت از دست برود، و اندوه به‌بار آورد، از فرصت‌ها استفاده کن.» 💠 @mjakhavan
ترامپ نبرد، هریس باخت ✍️ محمدجواد اخوان در مورد نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا، تحلیل‌های گوناگونی در رسانه‌های دنیا مطرح شده و این سؤال مطرح است که چگونه به رغم بسیاری از پیش‌بینی‌ها و نظرسنجی‌ها، ترامپ پیروز شد. در بیشتر تحلیل‌ها تمرکز روی آرای الکترال کالج‌های انتخاباتی و به‌ویژه در چند ایالت سرنوشت‌سازی است که نتیجه انتخابات را در نهایت به سود ترامپ رقم زده است. البته درست است که ماهیت غیرمستقیم انتخابات امریکا ایجاب می‌کند که آرای الکترال مبنای مقایسه قرار گیرد، اما نباید فراموش شود که در انتخابات فعلی، مجموع آرای مستقیم ترامپ هم از هریس پیشی گرفته و در واقع بعد از مدت‌ها یک رئیس‌جمهور از حزب جمهوریخواه توانسته با آرای الکترال و عمومی پیروز شود. ازاین‌رو، مقایسه آرای عمومی این دو نامزد نیز حائز اهمیت است. در چند سال اخیر میزان قطبیت اجتماعی جامعه امریکا افزایش چشمگیری داشته و معمولاً آرای عمومی دو نامزد اصلی فاصله اندکی (در حد چند درصد) با یکدیگر دارد. چنانکه در انتخابات اخیر ترامپ ۷۶ میلیون و ۴۲۷ هزار رأی (۱/ ۵۰ درصد) و هریس ۷۳ میلیون و ۷۳۴ هزار رأی (۳/ ۴۸ درصد) کسب کرده‌اند. مقایسه این اعداد با اعداد مشابه در انتخابات قبلی مفید است. در انتخابات سال ۲۰۲۰، بایدن ۸۱ میلیون و ۲۸۳ هزار و ۵۰۱ رأی (۴/ ۵۱ درصد) و ترامپ ۷۴ میلیون و ۲۲۳ هزار و ۷۵۵ رأی (۴۷ درصد) به دست آوردند. به زبان ساده هرچند حدود ۲ میلیون به آرای ترامپ افزوده شده، اما هریس حدود ۸ میلیون ریزش رأی نسبت به آرای بایدن در دوره قبل داشته است. این ریزش قابل‌توجه آرا به سبد ترامپ نرفته و او هم به رغم فعالیت‌های بسیار کارزار انتخاباتی‌اش، موفق نشده رشد چشمگیری داشته باشد، پس چه اتفاقی افتاده است؟ هرچند نسبت دقیق مشارکت در انتخابات ۲۰۲۴، هنوز اعلام نشده است، اما روشن شده که به‌طور قابل‌توجهی کمتر از سال ۲۰۲۰ و حتی کمتر از انتخابات ۲۰۱۶ است. چه شده که تعداد کل رأی‌دهندگان از ۱۵۸ میلیون نفر در سال ۲۰۲۰ به ۱۵۲ میلیون در سال ۲۰۲۴ رسیده و این در حالی است که تعداد واجدان شرایط رأی دادن در امریکا از ۲۴۰ میلیون در سال ۲۰۲۰ به ۲۴۴ میلیون در سال ۲۰۲۴ افزایش یافته است. در واقع نکته کلیدی در همین کاهش مشارکت است که نشان می‌دهد برخی از کسانی که پیش‌تر رأی می‌داده‌اند، اکنون از آن پشیمان و از چرخه مشارکت خارج شده‌اند. مطالعه تاریخ انتخابات به ما می‌گوید که عمده رقابت انتخاباتی و تفاوت گفتمان نامزد‌ها حول مسائل داخلی امریکا صورت می‌گیرد و دغدغه اصلی رأی‌دهندگان امریکایی معمولاً مسائل روزمره خودشان است و چالش‌های جهانی یا سیاست خارجی امریکا در درجه اهمیت بسیار پایین‌تری قرار دارد. در ادوار گذشته شاید تنها مصداق معارض این قاعده، انتخابات سال ۱۹۸۰ است که جیمی کارتر به دلیل ناکامی در پرونده سفارت و حمله به طبس از رقیب خود ریگان شکست خورد. برخی تحلیلگران معتقدند ریزش ۱۰ درصدی آرای هریس که شکست او را سبب شد، ناشی از رویکرد او و دولت بایدن به جنگ غزه و حمایت‌های بی‌چون‌وچرای کاخ‌سفید از نسل‌کشی صهیونیست‌ها در یک سال اخیر است. علاوه بر ریزشی که در آرای مسلمانان امریکا در برخی ایالت‌ها مشهود است، بخشی از پایگاه رأی سنتی دموکرات‌ها در میان جوانان و نخبگان نیز نسبت به این سیاست‌ها موضع دارند. به‌طور مشخص می‌توان به نظرسنجی‌های معتبر برای واکاوی این ادعا مراجعه کرد، به‌عنوان نمونه سال گذشته نظرسنجی‌ای در دانشگاه هاروارد انجام گرفت که نتایج تأمل‌برانگیزی داشت. این پیمایش نشان می‌داد ۵۱ درصد از جوانان بین ۱۸ تا ۲۴ سال امریکایی معتقدند راه‌حل نهایی خاتمه دادن به درگیری اسرائیل و فلسطین این است که «اسرائیل پایان یابد و اراضی فلسطینی اشغال‌شده به حماس داده شود تا یک کشور واحد فلسطینی در آن تأسیس کند.» جالب اینجاست که این عدد در گروه‌های سنی بالاتر کاهش قابل‌توجهی دارد. همچنین ۶۰ درصد از همان گروه سنی (۱۸-۲۴) امریکایی معتقدند عملیات طوفان الاقصی و حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، نتیجه طبیعی ستم‌هایی است که اسرائیل طی دهه‌های گذشته بر فلسطینی‌ها روا داشته است. همین میزان (۶۰ درصد) در همین گروه سنی معتقدند «یهودی‌ها ظالم هستند» و اسرائیل مرتکب نسل‌کشی شده است. چنین نظرسنجی‌هایی به‌خوبی نشان می‌دهد که بیزاری از صهیونیسم در نسل موسوم به Z در جامعه امریکا رشد چشمگیری داشته و این در حالی است که رسانه‌های جریان اصلی روایت همسو با صهیونیست‌ها را به مخاطبان عرضه می‌کنند. پس اگر ادعا کنیم که هریس نه به ترامپ، بلکه به اشتباه دولت بایدن در جنگ غزه باخت، گزافه نگفته‌ایم. 💠 @mjakhavan
نوبت وفاق با مردم کی می‌رسد؟ ✍️ محمدجواد اخوان «اخبار گرانی از نان گرفته تا خودرو»، «خاموشی برق خانگی»، «قطع بیمه تکمیلی بازنشستگان»، «تأخیر در واریز یارانه» و... تنها گوشه‌ای از اخبار منفی این روز‌ها در حوزه معیشت است که مردم را آزار می‌دهد. مشکلات معیشتی البته یک‌شبه به وجود نیامده‌اند که توقع داشته باشیم یک‌شبه از بین بروند. همه ما دهه تلخ ۹۰ و بی‌عملی‌ها و سوءتدبیر‌هایی را که مسیر پیشرفت کشور را کند کرد، در یاد داریم. بااین‌حال مهم‌ترین انتظار از مسئولان اجرایی درک مشکلات مردم و در اولویت قرار دادن آنها است. ۱۰۰ روز از عمر دولت چهاردهم گذشت؛ دولتی که شعار «وفاق» را دال مرکزی گفتمان خود قرار داد. طبیعتاً مردم امیدوار بوده‌اند با وفاقی که از آن دم زده می‌شود، هم‌افزایی بزرگی برای حل مشکلات به وجود آید. این هم‌افزایی، البته مستلزم آن است که همان‌طور که قبل اشاره شد، مسائل مردم در اولویت دولتمردان باشد. اما در ۱۰۰ روز دولت چهاردهم چنین بوده است؟ اجازه واردات گوشی خاص امریکایی، افزایش حق مأموریت خارجی مدیران دولتی با یک مصوبه، صدور مجوز یک‌شبه افزایش قیمت خودرو، لایحه نوشتن برای حل مشکل چند مدیر خاص و بی‌فایده خواندن وام ازدواج و فرزندآوری روی آنتن زنده تلویزیون؛ فهرستی طولانی‌تر از این می‌توان نوشت که با تأسف باید گفت چیزی است که مردم ما در این مدت مشاهده کرده‌اند. تلخ‌تر سخنرانی برخی مقامات ارشد اجرایی است که کارشان شده واگویه مشکلات بدون ذکر راه‌حل‌ها و القای اینکه مشکلات راه‌حل در دسترسی ندارد. برخی همچون وزیر اقتصاد کار خودشان را رها کرده و مشغول اظهار فضل در زمینه دیپلماسی و فضای مجازی‌اند. نمی‌دانیم ربط اینها با واژه وفاق چیست؟ اما روشن است که وفاق به‌معنای حقیقی خود مورد تأکید آموزه‌های دینی است، اما اگر به نام وفاق قرار باشد هر تصمیم و انتصاب درست یا نادرستی توجیه شود، ظلم به مفهوم وفاق است. اگر قرار باشد در وفاق، مردم فراموش شوند، پس وفاق با چه کسی منظور است؟ جناب پزشکیان، رئیس‌جمهور محترم که بحمدالله متن نهج‌البلاغه را در حافظه دارند، بار‌ها این فراز فرمان امام علی (ع) به مالک‌اشتر را تکرار می‌کنند که «و إنّما عِمادُ الدِّینِ و جِماعُ المسلمینَ و العُدَّهُ للأعداءِ العامَّهُ مِنَ الاُمَّهِ، فلیکُن صَغْوُکَ لَهُم، و مَیلُکَ مَعَهُم. ستون دین و جماعت مسلمانان و سازوبرگ در برابر دشمنان، توده مردم‌اند؛ پس، باید توجه و عنایت تو به آنان باشد.» بله همین‌ها هستند که به رئیس‌جمهور رأی داده‌اند و از دولت چهاردهم انتظار گشایش در زندگی‌شان را دارند، اینها به‌جز گوشی امریکایی مشکلات مهم‌تری هم دارند. برای تشکیل خانواده به وام مناسب نیاز دارند. سالخوردگان بازنشسته حداقل انتظارشان داشتن بیمه درمانی برای کم کردن هزینه‌های گزاف دارو و درمان است. خانه‌های‌شان مانند برخی دولتمردان ژنراتور خانگی ندارد که خاموشی را راحت تحمل کنند. سفره‌شان هر روز کوچک‌تر می‌شود و در پیش چشم‌شان دغدغه برخی مدیران دولتی حق مأموریت به یورو و لایحه‌نویسی برای مثبت شدن استعلام‌شان است. پس «این عموم مردم» که مولا در فرمان مالک می‌فرماید و دغدغه جناب رئیس‌جمهور هم هست، نوبت‌شان کی می‌رسد؟ همان‌هایی که صدا و رسانه و پروژه‌بگیرانی در فضای مجازی ندارند تا مسائل‌شان را فریاد بزند. چه زمانی مشکل استعلام و حق مأموریت ارزی مدیران دارای فرزند چندتابعیتی و آقازاده‌هایی که گوشی امریکایی خریده‌اند و منتظر رجیستری هستند، حل می‌شود که نوبت وفاق با مردم عادی برسد؟ ۱۰۰ روز نخست که در اولویت نبودند، امید است در ۱۳۰۰ روز آینده بالاخره نوبت شان شود. 💠 @mjakhavan
پایان تحقیر ملی ایرانیان با بسیج ✍️ محمدجواد اخوان استعمارگران در مواجهه با سرزمین‌های هدف استعمار با ترفند‌های مختلفی وارد می‌شده‌اند و در این میان برای کنار زدن ملت‌هایی که سابقه تمدنی داشتند، راهبرد «تحقیر» را در پیش می‌گرفتند. تحقیر ملت ایران با این هدف دنبال می‌شد تا اندک زمینه‌های ایستادگی اجتماعی در برابر استعمار و سلطه بیگانه از میان برود. به‌طور مشخص مطالعه تاریخ معاصر نشان می‌دهد که از ابتدای قرن سیزدهم هجری شمسی خورشید عزت ملی ایرانیان رو به غروب نهاد و متأسفانه دو سلسله حاکم بر این سرزمین یعنی قاجار و پهلوی نه‌تنها در مقابل این انحطاط مقاومتی نکردند، بلکه خود به نحوی شتاب‌دهنده این تحقیر ایرانیان نیز بودند. از ۲۰۰ سال قبل، با نفوذ هرچه بیشتر قدرت‌های استعماری و به‌ویژه شکست در جنگ‌های ایران و روس- که سرآغاز روندی از تحقیر ملی ایرانیان بود- شاهد تکاپوی آشکار و پنهان استعمارگران برای سلطه هرچه بیشتر بر این سرزمین و تحمیل تحقیر و ذلت بزرگ وابستگی به ملت ایران بوده‌ایم و مع‌الاسف در مقابل، حکمرانان وقت عملاً با این روند نه‌تنها مقابله نمی‌کنند، بلکه به نحوی در آن شریک جرم هستند. اندک تلاش‌هایی که توسط علمای مبارز و وطن‌خواهان آزاده در راه مبارزه با استعمار و نفوذ بیگانه دنبال می‌شد با توطئه شبه‌روشنفکران وابسته خنثی می‌گردد. امضای عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای میان ایران و روسیه و واگذاری بخش‌هایی از قفقاز و سرزمین‌های شمال ارس، معاهده پاریس و جدایی هرات و غرب افغانستان کنونی از ایران، قرارداد گلداسمیت و جدایی بلوچستان خاوری (پاکستان کنونی) از ایران، اعطای امتیازات فراوان به رویتر انگلیسی، امضای معاهده «آخال» میان ایران و روسیه و واگذاری ترکمنستان امروزی، اعطای امتیاز تنباکو به تالبوت، امضای قرارداد نفت دارسی و واگذاری امتیاز نفت ایران به انگلیس و قرارداد ۱۹۱۹ و تحت‌الحمایگی ایران از سوی انگلستان بخشی از مصادیق تحقیر ملی ایرانیان در دوره قاجار بوده است. اوج تحقیر ملی ایرانیان آن بود که برای اولین‌بار در طول تاریخ ۳هزارساله این سرزمین یک سلسله - یعنی پهلوی‌ها - با مهره‌چینی بیگانه بر سر کار آمد و مطیع اوامر و طراحی‌های تجویزشده از لندن و پاریس و بعد‌ها واشینگتن برای ملت مظلوم ایران و دیگر ملت‌های منطقه بود. چه تحقیری برای ملتی که روزگاری طولانی بر بخش‌های متمدن کره خاکی نفوذ داشته است از این بالاتر که مهره‌های گماشته سرنوشت او را در اختیار گیرند و مطابق میل و منافع غرب از تمامیت ارضی و منافع مادی این سرزمین چشم‌پوشی کند. علاوه بر روی کار آمدن رضاشاه پهلوی با هدایت انگلیسی‌ها، قرارداد ۱۹۳۳ و تمدید امتیاز انگلیسی‌ها بر نفت، سیاست استعماری کشف حجاب، اشغال ایران و انتصاب محمدرضا پهلوی از سوی متفقین، کودتای ۲۸ مرداد بر ضد دولت ملی، انقلاب سفید شاه در راستای تأمین منافع حداکثری برای غرب، تصویب حق کاپیتولاسیون برای امریکایی‌ها و جدایی بحرین از ایران نمونه‌هایی از تحقیر ملی ایرانیان در دوره پهلوی است. بدین‌ترتیب تحقیر ملی ایرانیان که با هدایت و حمایت استعمارگران و عاملیت گماشتگان پهلوی تا نیمه قرن چهاردهم هجری شمسی توسعه می‌یافت، روزبه‌روز تشدید می‌شد و ایرانیان را به ملتی وابسته و خودباخته تبدیل می‌کرد. آنچه این روند تلخ و نامطلوب را منقطع ساخت، نهضتی بود که اتفاقاً از ژرفای هویت اسلامی ملی ایرانیان برخاسته بود و عزت و استقلال همه‌جانبه ملت ایران را مطالبه می‌کرد. آنچه در کلام و راه امام خمینی (ره) برجسته بود، پاسخی به سرخوردگی و تحقیر یک ملت سرافراز بود که به‌هیچ‌وجه خودباختگی و ذلت را نمی‌پذیرفت. انقلاب‌اسلامی روحیه عزت‌طلبی خفته ایرانیان را بیدار و مسیر تاریخ را عوض کرد. هرچند در سال ۱۳۵۸ و ایستادگی امام و امت در برابر امریکا، کاخ‌سفید با تهدید نظامی می‌خواست روند پیشین تحقیر ایرانیان را احیا کند. تصور امریکا این بود که با تهدید و فشار، ایران همچون دوره قاجار و پهلوی تسلیم می‌شود و راه نفوذ مجدد در این کشور هموار خواهد شد. اما امام خمینی (ره) با فرمان تأسیس بسیج مستضعفین، قدرت ملی بیدارشده ایرانیان را به رخ غرب کشید و این عملاً پایانی بر ۱۵۰ سال تحقیر ایرانیان از سوی سلطه‌گران بود. در طول این ۴۵ سال همین تفکر بسیجی در ابعاد مختلف عزت ملت ایران را به ارمغان آورده و پس‌ازاین نیز چنین خواهد بود، ان‌شاءالله. 💠 @mjakhavan
عبرتی که از وینوگراد گرفته نشد ✍ محمدجواد اخوان بالاخره همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد، رژیم‌صهیونیستی با اعلام آتش‌بس، از مرز‌های لبنان عقب‌نشینی کرد و دو ماه تهاجم بی‌نتیجه متوقف شد. هرچند نتانیاهو مدعی است که آتش‌بس موقت است و تلاش می‌کند پرونده جنگ مختومه نباشد، اما تصریح آموس هوکشتاین، فرستاده ویژه امریکا به لبنان بر دائمی بودن آتش‌بس، نشانگر آن است که امریکایی‌ها تمایلی به ادامه پشتیبانی ماشین جنگی اسرائیل ندارند و به دنبال بستن این پرونده هستند. حدود سه ماه قبل که حملات ارتش رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان شدت گرفت و نخستین نشانه‌های شعله‌ور شدن جنگ جدید نمایان شد، مهم‌ترین دستورکار اسرائیلی‌ها در تهاجم به لبنان، تحقق آرزویی بود که از سال ۲۰۰۶ بر دل صهیونیست‌ها مانده بود. در جنگ ۳۳ روزه هدف اسرائیل، در هم پیچیدن طومار مقاومت در لبنان بود که نه‌تنها این آرزو محقق نشد، بلکه حزب‌الله طی دو دهه گذشته به سازمانی فراملی و قدرت تأثیرگذار منطقه‌ای ارتقا یافت. عقده شکست از حزب‌الله در طول این سال‌ها، همچنان بر دل صهیونیست‌ها بود و شاید به همین دلیل بود که برخلاف اختلاف‌نظری که در مورد حمله به غزه در درون نخبگان جامعه صهیونیستی وجود داشت، در تهاجم به شمال تقریباً اجماع‌نظر حاکم بود. همچنین نقش ویژه حزب‌الله در تقویت سایر اضلاع مقاومت در فلسطین و یمن نیز صهیونیست‌ها را به این جمع‌بندی رساند که پیروزی در غزه بدون نابودی حزب‌الله ممکن نیست، ازاین‌رو با آنکه پرونده جنگ غزه هنوز مفتوح بود، ماشین نظامی خود را به‌سوی شمال گسیل داشتند تا این بار برای همیشه کار مقاومت لبنان را یک‌سره کنند. نوع استراتژی تهاجمی اسرائیل در جنگ اخیر تنها معطوف به سازمان مقاومت نبود، بلکه در کنار ضربه به حزب‌الله، کوچ اجباری شیعیان حامی مقاومت از جنوب لبنان را دنبال می‌کردند تا محیط اجتماعی مقاومت نیز نابود شود. ضربات سنگینی که در روز‌های نخست جنگ به بیروت و ضاحیه وارد شد و نیز شهادت جمعی از فرماندهان مجرب حزب‌الله و به‌ویژه شهید سیدحسن نصرالله و شهید سیدهاشم صفی‌الدین، این امید کاذب را در تل‌آویو ایجاد کرد که کار حزب‌الله رو به اتمام است و دیگر مقاومت از زیر بار این ضربات کمر راست نخواهد کرد. به رغم دو ماه بمباران بی‌امان هوایی با مخرب‌ترین سلاح‌های ساخت امریکا و نیز ورود زمینی، ماشین جنگی زرهی اسرائیل به جنوب، نه‌تنها پیشروی قابل‌اعتنایی حاصل نشد، بلکه پاسخ موشکی مقاومت افزایشی شتابناک داشت. بدین‌ترتیب نه‌تنها آواره‌های الجلیل به خانه‌های خود بازنگشتند، بلکه بحران آوارگی به حیفا و حتی پیرامون تل‌آویو رسید. نتانیاهو در سخنرانی خود در خصوص آتش‌بس در ضمن اعلام دلایل اتخاذ این رویکرد، به نکته‌ای مهم اشاره کرد و یکی از دلایل آتش‌بس را «لزوم تقویت نیرو‌های نظامی اسرائیل و غلبه بر موانع تسلیحاتی» ذکر کرد. واقعیت آن است که مقاومت مثال‌زدنی در غزه و جنوب لبنان نه‌تنها زرادخانه‌های اسرائیل را تقریباً خالی کرد، بلکه کمک‌های تسلیحاتی سرشار امریکا و غرب نیز عملاً مشکل اسرائیل را حل نکرده و اینک ادامه جنگ برای اسرائیل دیگر ممکن نبود. این در حالی است که غزه از سال‌ها پیش و لبنان نیز از ابتدای جنگ در محاصره شدید قرار دارند، بااین‌حال توانسته‌اند با استقامت توان دشمن صهیونیستی را از کار بیندازند. بدین‌ترتیب نه‌تنها مقاومت اسلامی در لبنان نابود نشد و حامیان حزب‌الله لبنان را ترک نکردند، بلکه حزب‌الله اراده خود را بر رژیم صهیونی تحمیل کرد و سرنوشت جنگ مشابه جنگ ۳۳ روزه رقم خورد. هرچند در پایان جنگ ۳۳ روزه، کمیته «وینوگراد» دلایل شکست در جنگ را برای اسرائیلی‌ها بررسی کرد، اما گویا این گزارش در تل‌آویو موجب عبرت نشد. در این گزارش تصریح شده بود «وارد شدن به جنگ بدون در نظر گرفتن استراتژی خروج، یک اشتباه وحشتناک بود.» اینک نیز نتانیاهو درحالی‌که در باتلاق غزه گرفتار بود، رژیم را درگیر جنگی سهمگین‌تر کرد و به رغم هشدار‌های برخی هم‌مسلک‌هایش، به این مسیر ادامه داد تا نهایتاً همان تجربه تلخ را برای رژیم صهیونی رقم بزند. حتی اگر بر فرض، آتش‌بس هم دوام نیابد، باز نتیجه همین خواهد بود و نابودی مقاومت اسلامی لبنان خیالی خام بیش نیست. حزب‌الله زنده است و زنده خواهد ماند. 💠 @mjakhavan