#حضرت_خدیجه علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹مادرِ هستی🔹
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
دل داده و دل برده ز پیغمبر هستی
زیبد که بخوانند تو را مادر هستی
الحق که خدا، هستی خود را به تو داده
ام الّنجبا، فاطمه زهرا به تو داده
اسلام ز اموال تو سرمایه گرفته
دین در کنف عزّت تو سایه گرفته
توحید ز اخلاص تو پیرایه گرفته
اخلاص ز حُسن عملت پایه گرفته
همّت سر تسلیم به دیوار تو سوده
پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده
تو در دل سختی به پیمبر گرویدی
هر بار بلا را به سر دوش کشیدی
بر یاری اسلام به هر سوی دویدی
بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی
ای قامت مردان جهان خم به سجودت
ای تکیهگه ختم رسل نخل وجودت
ای مکّه ز خاک قدمت خلد مخلّد
ای عصمت معبود و امید دل احمد
اسلام به پا خواست و گردید مؤید
از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد
تا حشر خلایق که خدا را بپرستند
مرهون فداکاری و ایثار تو هستند...
تنها نشدی همسر و دلدار محمّد
در سختترین روز شدی یار محمّد
در شدت غم گشتی غمخوار محمّد
پیوسته دلت بود گرفتار محمّد
در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ
باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ
آنروز که افتاد خزان در چمن تو
پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو
تا بوی گل احمدی آید ز تن تو
شد جامۀ پیغمبر اکرم کفن تو
با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد
بیمادری فاطمه، تنهایی احمد...
برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه
خانه شده غمخانه، ای بانوی خانه
بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟
بیتو شده از هر مژهاش سیل روانه
بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است
برخیز که بیمادری فاطمه زود است
ای جامۀ احمد کفنت بر بدن پاک
کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک
تو بر سر دست نبی و او به سر خاک
سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک
«میثم» ز غم نور دو عین تو بگوید
تا صبح قیامت ز حسین تو بگوید
📝 #غلامرضا_سازگار
📗 #فصل_نجابت
@mkomeit
یا کریم ابن کریم
تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود
هر کجا تشریف دارد خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود
در شجاعت،در نجابت،در کرامت ذات او
اجتماع حیدر و زهرا و احمد می شود
کوری چشمان کفار حسود یثربی
بعد از او دنیا پر از نسل محمد می شود
چون یداللهی که شد آیینه حق در زمین
روی او ایزد نمای "دست ایزد" می شود
حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت
ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود
هر که آمد دست پر برگشت بی چون و چرا
شایدِ سائل درِ این خانه باید می شود
"گر گدا کاهل بود" آقا پی او می رود
احتمال نا امیدی گدا رد می شود
در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی
بارها ثابت شده آقا بخواهد می شود
می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی
آستان قدس شاهنشاه مشهد می شود
#علی_اکبر_نازک_کار
#ولادت_امام_حسن_مجتبی_ع
#یا_کریم_بن_کریم
@mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
🌟بکوشید شعر فارسی عفیف، حکمتآمیز و امیدآفرین باقی بماند
🔻حضرت آیت الله خامنهای در دیدار امشب جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب، با تحسین پیشرفت شاعران جوان در آراستن لفظی و معنایی اشعار، شعر فارسی را در طول تاریخ شعری «عفیف و محجوب» دانستند و تأکید کردند: بکوشید این عفت و پاکی همچنان در #شعر_فارسی محفوظ و پایدار بماند.
🔹ایشان #گفتمانسازی و جریانسازی در خصوص مسائلی همچون «عدالت، مقاومت و ترویج فضائل اخلاقی» را از دیگر رسالتهای شاعران برشمردند و افزودند: شعر فارسی همواره مملو از حکمت و اخلاق، و در تولید و تعمیق اندیشه و امید نقشآفرین بوده است که باید این روحیه و حالت در شعر امروز نیز برجسته و درخشان باشد.
🔹رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تلاشها و سرمایهگذاریهای مخالفان انقلاب برای منحرفساختن شعر و سوق دادن آن به مسائلی همچون «سطحینگری در اندیشه، لاابالیگری در عمل، وادادگی در سیاست و بیتفاوتی در مواجهه با دشمن» تأکید کردند: در مقابل این تلاشها، باید «حکمت، جدیت و کوشش و انضباط در عمل، ژرفنگری در اندیشه، استحکام هویت و مجاهدت در مقابل دشمن» در اشعار برجسته شود.
🔺ایشان همچنین #سرود و ترانه خوب را در ایجاد نشاط و حرکتهای اجتماعیِ مفید، بسیار اثرگذار دانستند و خاطرنشان کردند: باید از فرصت علاقهمندی مردم به شعر در جهت انتقال مفاهیم مورد نیاز جامعه به بهترین شکل استفاده کرد. ۹۷/۳/۹
✅ @Khamenei_ir
✅ @ShereHeyat
تعزیه باران
تقدیم به شهید ابوالفضل کریمی و چشمهای خسته پدرش
چای دم کرد و بغض را نوشید
دید چشمش بهانه گیر شده
استکان مثل اشک می لرزید
یادش آمد چقدر پیر شده
خاطراتش دوباره ابری شد
عصر پاییز زیر سایه نشست
آهی از سینه اش بلند شد و
بی صدا روی چار پایه نشست
یادش آمد جوانی اش آن سال
که صدایش حریری از غم بود
داشت در شور تعزیه می خواند
او علی اکبر محرم بود
لحظه های وداع را می خواند
چشم مردم دچار باران بود
ساعتی بعد زخمی و تشنه
نام او ذکر سوگواران بود
سالها بعد خود پدر شده بود
پس شبیه امام را می خواند
از تن پاره پاره ای بر دشت
خون بهای قیام را می خواند
سرو آن خانه تا که قد بکشد
او تمام جوانی اش را داد
زندگی بود و جنگ پیش آمد
همه زندگانی اش را داد
ناگهان خانه خیمه گاهش شد
پسرش قد کشید و ماهش شد
گفت : آرام تر برو پسرم
و همین آخرین نگاهش شد
از سکوت لبش دعا می ریخت
چشمهایش به کربلا می ریخت
دل مادر درون کاسه آب
داشت در کوچه بی صدا می ریخت
تازه فهمیده بود قسمت او
غیر خون جگر نخواهد گشت
پسرش رفت مثل آن رودی
که به سر چشمه بر نخواهد گشت
دل به اخبارِ بی خبر بست و
در دلش شوقی عاشقانه نریخت
هر چه دریای سینه اش خون شد
موجی از رادیو به خانه نریخت
لحظه لحظه شهید شد سی سال
از شهیدش خبر نیاوردند
اربا اربای اکبر او را
از دل خاک در نیاورند
عصر پاییز بند تسبیحش
پاره شد ذکر بر زمین بارید
دو قدم آن طرف تر از دنیا
پسرش را شبیه باران دید
کوچه را بوی سیب پر می کرد
خانه لبریز از شقایق شد
کودکی چند دانه تسبیح
کف دستش گرفت و عاشق شد
مهدی مردانی
3 خرداد 1397
@mkomeit
حضور آقای تاریوردی از شعرای آئینی مجمع کمیت در دیدار مقام معظم رهبری با شعرا_رمضان 97