شعر هیأت :
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹آفتاب و باران🔹
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
تو را اینگونه میفهمند مجذوبان كه اربابی
و نامت مونس هموارهٔ شبهای بیخوابی
تو را پیغمبر بیسرترین پیغام میدانند
تو را بنیانگذار اصلی اسلام میدانند
و تو تكثیر حق در جان هفتاد و دو پیغمبر
كه پیغام تو را بردند از لاهوت آنسوتر
تو میلادت شروع جنبش خونین آزادیست
تو میلادت برای عاشقان غم، عارفان شادیست
نمیدانیم یعنی چه تلاطم از دل دریا
نمیفهمیم یعنی چه تولد از دل زهرا
تو را بر محملی از دل، از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن در پایت افتادند...
تو را كه مصطفی همواره از جبریل میپرسید
علی در قاب چشم فاطمه هرشب تو را میدید
برایت قبل از آنی كه بیایی گریه میكردند
برای تو شهید كربلایی گریه میكردند
برای تو زمین تنگ است میدانم تحمل كن
برایت زندگی ننگ است میدانم تحمل كن
برای تو ـ بلوری كه تراشیده شدی در عرش ـ
زمین و آسمان سنگ است میدانم تحمل كن
برای تو كه گوشَت پر از آهنگ بهشتیهاست
كلام من بدآهنگ است میدانم تحمل كن
و دنیا و نزول چشمهای روشنت در شب
زمین هر صبح دلتنگ است میدانم تحمل کن
تو و با ظلم سازش؟ هرگز این آیین مردان نیست
تو حرف آخرت جنگ است میدانم تحمل كن
زمین میماند و تو ظهر شورانگیز عاشورا
و یک روز حماسی و غرورانگیز عاشورا
به پیش بادها استادهای، ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی
خدا را هرچه با اثبات خود اثبات میكردی
تمام عقلها و روحها را مات میكردی
كنون من ماندهام بین سرود مرثیه حیران
منم یک لحظه زیر آفتاب و لحظهای باران
كنون من ماندهام با عقدههای تو، گره خورده
دلی كه با ضریح كربلای تو گره خورده
قلم از عشق تو آقا زیارتنامه میخواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه میخواند
یكی از نامهها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی مینویسی این غلام ماست
📝 #هادی_جانفدا
📗 #کفشداری_یازده
@mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل_مثنوی
🔹یک کربلا مصیبت🔹
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت
وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت
این شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این تازهتر مباد
آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است
در شعلهزار درد بهاری شکفته است
دردی که خون دل شده درمانمان کند
نوع دگر بسازد و انسانمان کند
این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست
سوز طف و گداز شررخیز کربلاست
با سوز کربلایی این داغ ساختیم
صدبار سوختیم و دمادم گداختیم
معراج را سبب نه، که عین مسبب است
کاملترین حقیقت آن سوز زینب است
زینب مگو تمامت صبر خدا بگو
خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو
امشب سواد فاجعهای گشته برملا
از عمق دشتهای مِهآلود کربلا
مرثیهخوان روح من! امشب بیا بخوان
امشب روایت دگر از کربلا بخوان
تاریخ روز واقعه را خون گریستهست
بیش از هزار سال در اندوه زیستهست
در پنجههای بغض گلوگیر، مرده بود
شاعر اگر که سوز دلش را نمیسرود
تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد
پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد
آرام خفته بود سر از خاک برنداشت
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت
میرفت از آشیانهٔ آتش گرفتهاش
با دستهای کبوتر تنها که پرنداشت
شب، ترسناک بود و سراسیمه میدوید
طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت
طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت
یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلبهای سختتر از سنگ اثر نداشت
دنیا خجل ز دربدریهای زینب است
خورشید هم نهانشده در پردهٔ شب است
دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد
از موجخیز غم به برادر پناه برد
امروز هم به سوی چمن ره گزیده است
گلهای باغ سوخته را شب ندیده است
هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید
نوباوگان فاطمه را سربریده دید
هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت
از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت
پرسید بانویی که قد از غم خمیده است
یاران! عزیز گمشدهام را که دیده است؟
خم شد کنار یک تن بیسر، دلش شکست
قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست
بر زخم بیشمار برادر نظاره کرد
هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد
باور نمیکنم که حسینم چنین شده
سر در بدن ندارد و نقش زمین شده
در بر گرفت پیکر در خون تپیده را
بوسید جای گونه، گلوی بریده را
یک چند لحظهای نظر از دوست برگرفت
اندوه شعلهور شد و سوز دگر گرفت
«پس بازبان پر گله آن زادهٔ بتول
روکرد بر مدینه که یا اَیها الرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت
سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت
شیرازههای صبر و امیدش گسسته دید
خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید
بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید
نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید
یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود
از دست عمه حضرت سجاد رفته بود
صد شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این شعلهور مباد
📝 #سیدفضلالله_قدسی
🌐 shereheyat.ir/node/1651
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل_مثنوی
🔹راه پر حادثه🔹
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
در بهاران مشو از یاد حقیقت غافل
جلوۀ اوست همه، آنچه گلستان دارد
سینه را آینۀ باغ شقایق كردهست
خاطراتی كه دل از داغ شهیدان دارد
صبح جمعه دل ما هم نفس باد صبا
شكوه از فُرقت آن زلف پریشان دارد
جان ما لحظه به لحظه ز غمش سوخته است
چشم ما ثانیه در ثانیه باران دارد
آری این راه، به پایان نرسیدهست هنوز
راه عشق است بسی آتش سوزان دارد...
راه ما راه جهاد است، ره بیداریست
امت واحده! برخیز كه وقت یاریست
این همان راه خدا، راه فنا، راه بقاست
راه زهرا و علی، راه شهیدان خداست
این همان عهد ازل، عهد خدا با همه بود
كه وفادارترین فرد به آن فاطمه بود
همه دیدند شجاعانه به مسجد رو كرد
آری آن بانوی فرزانه به مسجد رو كرد
چشم پر ابر، ولی جلوۀ خورشیدی داشت
در پی غصب فدک، خطبۀ توحیدی داشت...
از خدا گفت و سپس نعمت بیپایانش
وای از آن دل كه اطاعت نكند فرمانش
خطبه میخواند و از آن نعمت برتر میگفت
آری آن روز ز الطاف پیمبر میگفت
گاه از امت و گاهی ز امامت میگفت
گاهی از سختی فردای قیامت میگفت
گفت مردم! نشده آتش دل، سرد هنوز
نگذشتهست ز داغ پدرم چندین روز
آه، لب بستن از این غم ز توان بیرون است
خواهم آرام نشینم! چه كنم؟ دل خون است!
همتی داشت در آن روز به اثبات علی
عزم آن یار خلاصه به همین نیست ولی
رفت در پشت در و سوخت به شوق مولا
شعلهها بر جگر افروخت به شوق مولا
با همان زخم جگرسوز برون زد، آری
معركه گرم جنون بود، به خون زد، آری
رفت دنبال علی تا كه علی را نبرند
دست بر جامۀ مولا... كه علی را نبرند
رفت در معركۀ خون و مصاف شمشیر
وای من بازوی زهرا و غلاف شمشیر
ناله زد ناله، از این ناله چهها باید كرد
آری این نالۀ زهراست، حیا باید كرد...
📝 #جواد_محمدزمانی
🌐 shereheyat.ir/node/1955
✅ @ShereHeyat
#حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹آیینهٔ خصال نبی🔹
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت
ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت
به جلوههای جمال تو ماه خیره شدهست
شکوه وحی در آیینهات ذخیره شدهست
تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی
تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی»
نگاه گرم تو باغ بنفشهکاری بود
در آبشار صدای تو، وحی جاری بود
کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت
ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت...
الا که سروِ خرامانتر از تو، باغ ندید
کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید
تو بازتاب سپهر چهار معصومی
تو سایهپرور مهر چهار معصومی
تجلّیات یقینت به اوج میزد اوج
امید در دل و جان تو موج میزد موج
ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است
ترنم «اَوَلَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است
همین که منطق تو منطق رسول خداست
حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست
بلاغت از سخنت میچکد، گلاب صفت
و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت
کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست
که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست
حسین محو تماشای راه رفتن توست
مرو که خون تماشاییان به گردن توست...
الا که گردش تو در مدار حقطلبیست
تو زمزمی و جهان در کمال تشنهلبیست
تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار
که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبیست
بگو جمال جمیل تو را نگاه کند
کسی که عاشق روی پیمبر عربیست
شجاعت تو علیگونه بود روز نبرد
شهامت تو نشانِ نماز نیمهشبیست
به عزت تو و گلهای کربلا سوگند
که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبیست
«هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن نشان بیادبیست»
قسم به آینهها نور مشرقینی تو
سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو
📝 #محمدجواد_غفورزاده
🌐shereheyat.ir/node/808
✅ @ShereHeyat
✅ @mkomeit
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹لبیک یا امام🔹
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
ای باد! راه خانۀ موعودمان کجاست
ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست
ای کاش باد بود و غزل بود و جادهها
میآمدیم سوی تو ما پا پیادهها
میآمدیم و عرض ادب، عرض احترام
تبریک عید و گفتن لبیک یا امام...
روز تولد تو زمین مهربانتر است
خورشید شادتر شده گویا جوانتر است
کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است
عید است و جمکران تو امشب قیامت است...
دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست
بودن فقط منوط به شرط حضور نیست
مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است
بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است
دستش گرهگشاست، نگاهش گرهگشاست
یک خنده روی صورت ماهش گرهگشاست
ای دل چرا شکسته و ساکت نشستهای
چیزی بگو که ندبه و آهش گرهگشاست
شعبان کرامت است و شفاعت علیالخصوص
ماه تمام نیمۀ ماهش گرهگشاست
شب پشت شب گره به گلوی غزل زده
حلقه به حلقه زلف سیاهش گرهگشاست
حلقه به حلقه در زده تبریک گفتهام
نام تو را در این شب تاریک گفتهام
نام تو روشنایی صبح است و راز عشق
خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق
روز تولد است و سلام و ارادتی
دادم به دست باد به شوق زیارتی
📝 #نغمه_مستشارنظامی
🌐 shereheyat.ir/node/1386
✅ @ShereHeyat
✅ @mkomeit
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#بقیع
#غزل_مثنوی
🔹أيها الصّبور🔹
...من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
در نام تو چه حس غریبی نهفته است
در نام تو چه خاطرهها میشود مرور
آقا غریب هستی و وقت سرودنت
حسی غریب در دل من میکند ظهور
من هم غریب مثل تو یا أيها الغریب
من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور
با تو چقدر ماهیتم فرق میکند
مانند ایستادن شب در حضور نور
در پیشگاه آینه مرد مقربی
تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی
ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی
ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی
روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است
نور تو ابتدای جهان، روح عالم است
از قلب تو ندیدهام آقا رحیمتر
از بخشش و کرامت دستت کریمتر
حاتم به دست بخشش تو بوسهها زده است
نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است...
سنگ صبور، مأمن غمها و دردها
ای خانهات پناه همه کوچهگردها
صلحت حماسهایست که با روضه توام است
صلحت چقدر آینهدار محرم است
باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را
در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه
غربت همیشه با دل تو توام است، آه
هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبیات
وای از غم دل تو، امان از غریبیات
هر روز شهر بر غمت افزود وای من
دشنام بود و نام علی بود وای من
عمری غریب بوده ولی صبر کردهای
مانند لحظههای علی صبر کردهای
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام
یک قطعه که شنیدن آن گریهآور است
آن قطعهای که مدفن مخفی مادر است
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
در این هجوم درد و غم و داغ بیامان
صبری دهد خدا به دل صاحبالزمان
📝 #سیدمحمدرضا_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/2776
✅ @ShereHeyat
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit
#امام_هادی علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹 آینۀ قرآن🔹
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
::
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/194
@ShereHeyat
@mkomeit
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#بقیع
#غزل_مثنوی
🔹أيهاالصّبور🔹
...من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
در نام تو چه حس غریبی نهفته است
در نام تو چه خاطرهها میشود مرور
آقا غریب هستی و وقت سرودنت
حسی غریب در دل من میکند ظهور
من هم غریب مثل تو یا أيهاالغریب
من کی صبور مثل تو یا أيهاالصّبور
با تو چقدر ماهیتم فرق میکند
مانند ایستادن شب در حضور نور
در پیشگاه آینه مرد مقربی
تو بضعةالرسولی و ریحانةالنبی
ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی
ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی...
از قلب تو ندیدهام آقا رحیمتر
از بخشش و کرامت دستت کریمتر
حاتم به دست بخشش تو بوسهها زدهست
نزد فقیر بر لب تو، نه نیامدهست...
سنگ صبور، مأمن غمها و دردها
ای خانهات پناه همه کوچهگردها
صلحت حماسهایست که با روضه توام است
صلحت چقدر آینهدار محرم است
باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را
در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه
غربت همیشه با دل تو توام است، آه
هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبیات
وای از غم دل تو، امان از غریبیات
هر روز شهر بر غمت افزود، وای من
دشنام بود و نام علی بود، وای من
عمری غریب بوده ولی صبر کردهای
مانند لحظههای علی صبر کردهای
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
یک قطعه خاک، وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک، مدفن چار آسمان امام
یک قطعه که شنیدن آن گریهآور است
آن قطعهای که مدفن مخفی مادر است
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
در این هجوم درد و غم و داغ بیامان
صبری دهد خدا به دل صاحبالزمان
📝 #سیدمحمدرضا_شرافت
🌐 shereheyat.ir/node/2776
@ShereHeyat
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit