2_ یادگیری توزیعی
روشی است که تمرکز اون روی مرور مطالب خونده شده است 📚
استفاده از این روش ذهن شما رو به بالاترین سطح یادگیری اون مطلب میرسونه😊✌️
این مرور ها رو در فواصل زمانی درست انجام بده👇
💠 10 دقیقه بعد از مطالعه
💠 1 روز بعد از مطالعه
💠 1 هفته بعد از مطالعه
💠 1 ماه بعد از مطالعه
✋
دستگیری ماموران موساد در نوار مرزی شرق کشور
🔹در عملیات مشترک وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و طالبان، ۳ مامور موساد با ملیت ایرانی در مناطق کوهستانی مابین دو کشور دستگیر شدند.
🔹این سه مامور موساد قصد داشتند پهپادهای انتحاری از سوی مرز افغانستان به سمت اهدافی در ایران پرتاب کنند و در خبرها گفته شود که افغانستان مسئول این حملات بوده است.
🔹سه فرد دستگیر شده به زودی جهت بازجویی به ایران منتقل خواهند شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💵رضا پهلوی قبل و بعد واریز نتانیاهو...
#مزدور
#پهلوی_بدون_روتوش
14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️#شبهه: فلسطین به ما چه؟ خودمون این همه شکل داریم!!!
🔺جـــــــــــــــــــــــــــواب
🎙حسن رحیم پور ازغدی ...
#طوفان_الاقصی #فلسطين
✨﷽✨
🌼یک داستان یک پند
✍روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.
آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسولالله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات