و دست مادر و طفلش بـه دست یکدیگر
درست مـعـنی یک روح در دو تا پیکر
به سوی خانه روان توی کوچه ای خلوت
رسیــد فـاجـعه از روبـرو، ولـی بـدتر
نـگاه کـرد به جز طفل و مادری تنها
کـسی نـبـود، خـدا را نـدید بـالا سـر
جـلـوتــر آمـد و دستـی پلید بالا رفت
چـه شـد که کودک او داد زد: خدا، مادر
مـیـان کــوچه و پـیـش نگاه فـرزندش
همین که سخت زمین خورد گفت: #یا_حیدر
سـیـــاه شـد همه جا، راه خـانه را گـم کرد
صـدای غمـزده ای گفت: مـادر از اینـوَر
رسیــد خـسته و خاکی به خانه، اما شاد
کـه تـوی کـوچـه نیفتاد چادرش از سر
#نـوكـر_نـوشـت:
مـادر، فـدک، عدو و سه تا نقطه ناگهان
گویا قیامت است زمین خورده آسمان
طوفان کــربلا زِ همین کوچه پا گرفت
آخر حسن چه دید، زبانش چرا گرفت؟
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، #دوشنبتون_امام_حسنی
#به_یاد_شهیدان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_
عجل_فرجهم
✅با ما همراه شوید.
🔗ایتا:
نگهبان
https://eitaa.com/mnegahban