eitaa logo
محمد علیان
602 دنبال‌کننده
111 عکس
41 ویدیو
2 فایل
پیشرفت و انقلاب اسلامی راه ارتباطی: @khakrizfekri @maliyan.ir" rel="nofollow" target="_blank">Instagram:@maliyan.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین با توجه به محدودیت های ایجاد شده در پلتفرم هایی مانند اینستاگرام و در خواست همسنگران و مخاطبین محترم، از این پس در فضای ایتا، در این کانال مطالب رو منتشر می کنم باشد که مورد رضای الهی قرار بگیریم ماییم و نوای بی نوایی... بسم الله اگر حریف مایی... @moaliyan
من هم مقصرم... روایت میدانی ١ روز چهارشنبه ٣٠ شهریور است، صبح زود است که راهی صدا و سیما می شوم، حراست ورودی کارت ملی میخواهد، تقدیم می کنم، بعد بررسی سیستمی، می گوید ساختمان معاونت سیما را بلد هستی؟ می گویم نه. آدرس می دهد و بعد می گوید: لطفا حقیقت را بگو! لحظه ای به فکر فرو می روم که یعنی چی که بوق ماشین عقبی بسمت جلو هلم می دهد. به استودیو ١١ میرسم، هماهنگی با مجری و ارکان دیگر برنامه انجام می شود و ٧:٣٠ روی آنتن. از همان اول فضای بحث متفاوت است و مجری محترم مشخص است که نمودارهای ذهنی اش بهم ریخته، اما همراهی می کند و جایگاه دفاع مقدس را در جامعه امروز و نحوه رجوع به آن را می گویم و ثقل بحث اینجاست که : "برای برداشتن گامهای درست در آینده باید گذشته را به درستی شناخت وگرنه آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار می گیرد" برنامه تمام می شود، راهی محل کار می شوم، به کارهای پیشرفت منطقه ای و... می پردازم، خبر شلوغی ها بالاگرفته است، عصر شده و به سرم میزند بروم کف میدان شاید بشود با این دهه هشتادی ها که می گویند آتش بیار معرکه شده اند صحبت کرد، تجربه ٨٨ تا ٩٨ هست، آنجایی که وقت میذاشتیم قبل از شلوغ شدن و تاریکی بعضی ها رها می کردند و برمی گشتند! می روم خ.حجاب و به سمت کشاورز قدم میزنم، تیپ ضایع پیراهن دوجیب با شلوار کتان جلب توجه می کند و همان اول مقداری متلک چیزدار نصیبم می شود، همین اول می فهمم این ها کلماتشان هم متفاوت است. کشاورز را رد می کنم، به تقاطع وصال-ایتالیا می رسم، جمعیتی که شعار می دهند در حال بیشتر شدن هستن، سراغ یک گروه مشترک دختر و پسر می روم، به شانه یکی از پسرها میزنم، برمی گردد: - یاعلی ریشو؟ -محمد هستم و دست دراز می کنم. -دست می دهد، ارسلان هستم. -کجا بسلامتی؟ - مأموری؟ اسلحه داری؟ دست بند؟ -نه هیچکدام. میخوام باهاتون بیام - ما داریم میریم انتقام بگیریم، به قیافت نمیاد - چرا اتفاقا منم میخوام انتقام بگیرم - دختر بدون روسری با رنگ سبز فانتزی: بابا حاجی به قیافت نمیاد ما رو اسکل نکن - نه به جان مسیح علینژاد، منم دنبال انتقامم؟ -ععع ایول مسیح رو میشناشی؟ حالا دیگر همراهشان شده ام. من بینشان هستم. این اولین بار است که اینگونه بین دختر و پسرها هستم. - اره، میشناسم، ولی به من یکی دیگه گفته بیام برای انتقام؟ کی؟ - حسین علم الهدی؟ کیه؟ - از مسیح باحالتره؟ اصلا مسیح فقط زر میزنه؟ - درست حرف بزن! مسیح خط قرمز ماست! - یکیشان سریع دارد در گوگل سرچ می کند و با دوتا فحش رکیک به مسئولان می گوید: قطعه لامصب ببینم حسین علم الهدی کیه؟ - گفتم که باحالتره!اصلا حسین ما ادم کشته و بدجوری انتقام گرفته! - دمش گرم از حکومتی هازده؟ -اره از اون بالایی ها؟ - حاجی عکسش رو نداری -محمد هستم -ما بگیم ممد؟ -بفرما -یه خانم می آید جلویم، گوشی بدست، از حسین که حکومتی زده بگو، میخوام با صدایت پادکست درست کنم برای مبارزه! -اینطوری نمیشه بیایید یه گوشه. می پیچیم تو یه فرعی کنار جوب میشینیم! به چشم ١٠ نفر میشن، خیلی مهربون و توی هم نشستن و هنوز ننشسته سیگار ها تعارف می شود، به من هم تعارف می کنند، میگم تو ترکم، می خندن - ارسلان: بگو میخوایم بریم - شروع می کنم و خاطرات مبارزه حسین علم الهدی و کشتن ساواکی ها در کرمان و... را برایشان می گویم، ارام ارام چهره ها متفاوت می شود، یکیشان بلند می شود و دوتا فحش خاردار می دهد و می رود. اما بقیه نشسته اند و من داغ تر حرف میزنم تا شهادت حسین علم الهدی زیر شنی های تانک... ادامه 👇👇👇 @moaliyan