♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_بیست_سوم #روشنا آفتاب بی رمق آبان ماه در حال غروب بود ، آسمان گویی از شدت گریه سرخ شده بود؛ خو
#قسمت_بیست_چهارم
#روشنا
صبح روز بعد همه دور میز صبحانه جمع بودیم که چکاوک نگاهی به جمع کرد
من و مهسا امروز به بازار می رویم و قصد داریم بازدیدی از محصولات محلی داشته باشیم ؛ بعد نگاهی به آقا جمشید کرد شما ما را می رسانید ؟!
آقا جمشید که به نطر خسته و بی حوصله می آمد ؛ شروع به هم زدن چایی اش کرد و زیر لب گفت نه دختر جان
چکاوک تکانی خورد و خودش را جمع جور کرد
چطور ؟!
حال لیلی خوب نیست باید زودتر برگردیم
اما...
آقا جمشید حرفی نزد و چکاوک و مهسا شروع به غر زدن کردند، از روی صندلی بلند شدم و به سمت سالن رفتم
حال من هم دست کمی از لیلی نداشت تماس های مکرر صدر و رد کردن های من دردسر شده بود ، بابا هم مرتب پیامک می زد
کجایی دختر بابا چرا پاسخ تلفن نمی دهی ؟!
در همین فکر ها بودم که لیلی مرا صدا کرد
روشنک کجا میروی ؟!
چی شده عزیزم حالت خوب هست ؟!
آره خوبم
اما رنگ و رویت این را نشان نمی دهد
محتشم بدون هیم گونه حرفی از کنار ما گذشت
دستان لیلی را در دست گرفتم
عزیزم خیلی دستان سرده می خواهی بیمارستان ببریمت؟!. نه چیزی نیست
لیلی این جمله را گفت و از حال رفت
در حالی که داست روی زمین می افتاد بغلش کردم و او را به سمت یکی از مبل ها بردم
دد همین حین آقا جمشید را صدا می کردم
اما صدای بحث چکاوک و مهسا این قدر بالا گرفته بود که صدای من به آن ها نمی رسید
موبایلم را برداشتم ، با اوژانس تماس گرفتم
در مدت زمانی که اورژانس می آمد مرتب لیلی را صدا می زدم
عزیز دلم صدای مرا می شنوی ؟!لیلی جونم
لیلی در حالی که چشمانش را سعی می کرد باز کند بی صدا فریاد می زد
بیست دقیقه بعد اروژانس زنگ ویلا را زد
آقا جمشید با صدای زنگ از آشپزخانه بیرون آمد ، تا چشمش به لیلی افتاد گفت چی شده ؟!
من در حالی که دستانم را بهم فشار می دادم
گفتم عجله کنید در را باز کنید اورژانس آمد
چکاوک و مهسا با شنیدن هیاهوی ایجاد شده در سالن از آشپزخانه بیرون آمدند وفتی من و لیلی را در این وضعیت دیدند؛ زیر لب زمزمه کردند این هم از مسافرت ما ببین چطور سفر را خراب کردند ؟!
نویسنده : تمنا🌱🌴🍄
♡حسینیـہ معلی♡🇵🇸
#قسمت_بیست_چهارم #روشنا صبح روز بعد همه دور میز صبحانه جمع بودیم که چکاوک نگاهی به جمع کرد من و مه
#قسمت_بیست_پنجم
#روشنا
دو مرد جوان حدود سی ساله وارد ویلا شدند ، به سمت لیلی آمدند و به من نگاهی کردند
چی شده خانم ؟!
از دیروز تا الان زیاد سر حال نبود؛کمی ضعف داشت و سرگیجه البته فشارش هم مایین بود
یکی از آن دو مرد جوان کنار لیلی نسشت و دستگاه ضربان قلب و فشارش را گرفت
حمله ی عصبی به شده در این مدت از چیزی ناراحت شده است ؟!
نگاهی به محتشم کردم و در حالی گره ابروهایم را باز می کردم
پاسخ دادم بله
مامور اورژانس گفت باید بیرینش بیمارستان حالش خوب نیست
بعد از ویلا خارج شد و به سمت آمبولانس حرکت برانکارد را از داخل ماشین بیرون آورد من به لیلی کمک کردن روی تخت بخوابد
نگاهی به مامور اورژانس کردم چند دقیقه صبر کنید کیفم را بیاورم
درحالی که با عجله از پله ها بالا می رفتم
به آقا جمشید گفتم من میروم بیمارستان مشخص نیست کی برگردم شما با بچه ها به تفریح خودتون برسید
آقا جمشید نکاهی به همه کرد
من امروز برمی گردم
هرکسی میاد وسایلش را جمع کند تا برویم ؟!
بعد از سوار شدن در آمبولانس اضطرابم بیشتر شد در ذهنم حرف آقا جمشید را مرور می کردم
من امروز برمی گردم ....
پس تکلیف من و لیلی چه می شد ؟!
نگاهی به مامور اورژانس ممکن هست چند روز بستری شود ؟!
بله امکان دارد
یک ربع بعد به بیمارستان رسیدیم از ماشین پیاده شدم
لیلی درحالی که روی تخت تکان می خورد از ماشین پیاده اش کردند
وارد راهروی اورژانس شدیم ؛فضایی شلوغ مملو از جمعیت ، مردم مدام در حال رفت و آمد بودند
نیم ساعتی کارهای پذیرش لیلی طول کشید و لیلی بی جان روی تخت دراز کشیده بود
بعد از نیم ساعت او را به بخش بستری موقت بردند و مشغول تزریق دارو به او شدند
رنگ لیلی به حالت اول برگشت
لیلی جونم بهتری
زیر لب زمزمه کرد
بدنیستم چرا این طور شد ؟!
آدام باش اتفاقی نیفتاده
پریتار دوباره کنار لیلی آمد و از خال پرسید بعد به ایستگاه پرستاری برگشت
------------------------------------
4ساعت بعد......
لیلی در حالی که تقلا می کرد از روی تخت بلند شود
دکتر بالای سر او آمد
خانم پاکزاد نیاز هست شما چند روزی مهمان باشید
نیاز هست چند آزمایش از شما گرفته شود
لیلی آهی کشید
به خانواده چه بگویم
مکثی کردم و بعد جرقه ای در ذهنم ایجاد شد
آقا جمشید که قرار هست برگرد لیلی هم که ...
تنها راه تماس با خانواده ی آن هست
از بخش بیرون آمدم
شماره ی مادر لیلی را صفحه ی مخاطبین جستوجو کردم
تماس برقرار شد ...
نویسنده : تمنا🐚🌸🌼
⚫️بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
🔺رزمندۀ مجاهد، پزشک متعهد و خدوم، صاحب خلق رفیع، دوست و رفیق متواضع، عبد مخلص لله، بندۀ زاهد و عابد خداوند تبارک و تعالی، رزمندۀ دوران انقلاب، 8 سال دفاع مقدس، جنگ آزادسازی جنوب لبنان، جنگ 33 روزه و جنگ دفاع از حرم و حریم اهل بیت در سوریه، همرزم شهدای والا مقامی چون شهید ابراهیم همت و شهید احمد متوسلیان، از خدمتگزاران و نگهبانان حضرت امام خمینی رحمت الله علیه، شهید والا مقام دکتر علی حیدری، پس از عمری مجاهدت در راه خدمت به انقلاب و اهل بیت علیهم السلام، در مسیر یاری رساندن به مستضعفان مظلوم غزه و لبنان، در پی حملۀ هوایی جنگنده های رژیم به جنوب لبنان به لقای معشوق خود حضرت ابا عبد الله و همرزمان شهیدش پیوست. حقا که شهادت نصیب کسانی می شود که در زندگی خود شهیدانه زیستند و عاشقانه برای رسیدن به این آرزوی خود کوشیدند.
انا لله و انا الیه راجعون و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
▪️زمان و مکان تشییع این شهید بزرگوار متعاقبا اعلام خواهد گردید
•💛🕊•
🔸♡حسینیـہ معلی♡
💠 " حسینیه ای به وسعت ایران "
☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
@hoseiniyehmoalla
┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈
25.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#وقت_سلام
#صلوات_خاصه
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
#السلام_علیک_یاامام_رئوف #یاامام_رضاجانم
#امام_زمان #ثواب_زیارت #امام_رضا #امام_رئوف
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
❇️ @hoseiniyehmoalla
🔹اغلب کساني که در خانه اهل بيت نيامدند و قائل به امامت و ولايت اهل بيت نيستند روي حسادت و دانسته کنار رفتند.
📚( بحارالأنوار ج : ۹ ص : ۲۱۰ )
🔸️ مثل حَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِي،*
موقعي که پيغمبر بعد از نصب و معرفی اميرالمومنين (علیه السلام) به مدينه برگشتند،
حارث گفت: يا رسول الله! تو هر چه گفتي ما شنيديم.
📌گفتي بگویید لا اله الا الله، گفتيم.
📌گفتي که نماز بخوانيد، نماز خوانديم.
📌گفتي زکات بدهيد، زکات داديم.
📌گفتي حج برويد، جهاد برويد،
هر چه گفتي قبول کرديم. حالا پسر برادرت را خليفهي خودت کردي؟!
آيا این کار به دستور خودت بود يا به دستور خدا بود؟
🔹️ حضرت فرمود: خدا شاهد است که از طرف خودم نبود. آنچه خدا به من دستور داد عمل کردم، من از طرف خود کاري را انجام نميدهم. صريح قرآن هم هست که:
📖 وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهْوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَی (نجم:۳و۴)
و سخن از روى هوى نمىگويد.*نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى شود.
🔸 حارث پشتش را به پيغمبر صلی الله علیه و آله کرد و رويش را آن طرف کرد و گفت:
اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ
پروردگارا! اگر اين حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! يا عذاب دردناكى براى ما بفرست!
خدايا اگر پيغمبر صلی الله علیه و آله راست ميگويد که نصب اميرالمومنين علیه السلام از طرف تو بوده است ، يک سنگ از آسمان بر سر من بفرست. من طاقت ندارم ببينم علي بن ابيطالب جانشين پيغمبر است.
📚 ( بحارالأنوار ج : ۳۷ ص : ۱۳۶.)
نميتواند ببيند!
*در روایات این سخن به افراد متعددی نسبت داده شده است. از جمله الْحَارِثُ بْنُ عَمْرٍو الْفِهْرِي و ابوجهل و نضر بن الحارث.
🎙 #آیت_الله_ناصری #در_محضر_بزرگان #نکته_های_اخلاقی #تلنگرانه #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
❇️ @hoseiniyehmoalla
.
⚠️📣📢آیا میدانستید ...
در دوماه و نیمی که رئیس جمهور نداشتیم سکه حدودا یک میلیون و سیصد گران شد.
⚠️ اما متاسفانه در دوماه و نیمی که پزشکیان رئیس جمهور است سکه حدودا ۱۴ میلیون گران شد❌‼️😳🤔😔
•💛🕊•
🔸♡حسینیـہ معلی♡
💠 " حسینیه ای به وسعت ایران "
☑️ کانال ♡حسینیـہ معلی♡
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
@hoseiniyehmoalla
┈┉┅━❀💠❀━┉┉┈