پنج شنبه ؛
عشقِ یواشکیِ هفته است ...
آن قدر شیطنت می کند ؛
که آخرش رسوا می شود ...
من ؛
عاشقِ این رسواشدن های عاشقانه ام ...
#نرگس_صرافیان_طوفان🌱
@moarefi_shohada
#مخاطب_خاص دلم .. !
آے تویے ڪه رفتهاے و رسیدهای..!
من #ماندهام تنهاے تنها .. !
با نوشتهاے از شما ..
و #بارے بر دوش!
لااقل گاهے نگاهی!
به خاطر #خدا ...
مے شود؟...😢😭
@moarefi_shohada
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼میشه قطره قطره دریا رو کشید
تا حرم تموم دلها رو کشید
🎤عبدالرضا هلالۍ
ارباب حسیݩ جانم
•|شعـــــر یعنۍ تو
کہ آرامش احوال منۍ|•
☘☘☘
#خاطراتجبههوشهـღـدا📖
داشتیم با موتور می رفتیم که موتور سواری جلوی ما پیچید وبا اینکه #مقصر بود ،هو کرد و بی احترامی .
من دوست داشتم #ابراهیم با آن بدن قوی ای که داره پائین بیاید و جوابش را بدهد
⚡️ولی ابراهیم با آن #لبخندی که به لب داشت در جواب عمل او گفت: سلام. خسته نباشید.
موتور سوار عصبانی یکدفعه جاخورد
#شهیدابراهیمهادی🌹🍃
@moarefi_shohada
🍃شهید رضا دامرودی فرزند حسین متولد 20 تیر 1367 روستای دامرود بخش روداب شهرستان سبزوار در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.🍃
4⃣
🌷همرزم شهید در خاطرهای نحوه شهادت شهید دامرودی را اینگونه بیان می کند:
روز سوم محرم توی عملیات مجروح شد. تیر به ناحیه سر اصابت کرده بود.
شرایط درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکه پیکر پاکش را روی زمین بکشیم و آرام آرام بیایم عقب.
رضا زنده بود و پیکرش رو سنگ و خاک کشیده می شد، چاره ای نبود اگر اینکار را نمی کردیم زبانم لال می افتاد دست تکفیری ها.
رضا در عشق به حضرت رقیه(س) سوخت و پیکرش در مسیر شام روی سنگ و خار کشیده شد.
مثل کاروان اسرای اهل بیت…😞
رضا زنده ماند و زخم این سنگ و خار را تحمل کرد و بعد روحش پر کشید و آسمانی شد…
فرمانده می گفت این مسیری که پیکر رضا کشیده شد روی زمین، همون مسیر ورود اهل بیت به شام هستش…😞
5⃣
همسر شهید✨
قبل از رفتن رضا، ما دنبال خانه میگشتیم تا جابهجا شویم، من میدیدم که او از یک طرف شوق رفتن دارد و از طرف دیگر نگران مسائل زندگی و دختر کوچکمان است.
یک روز به من گفت از حضرت زینب و ابوالفضل خواستهام کمک کنند که بروم، اما نمیدانم با این مشکلات چه کار کنم.
با این حال وقتی دیدم عزم رضا برای رفتن جدی است به او گفتم برو و مطمئن باش که مثل کوه پشت تو هستم.
این را که گفتم رضا گفت خیالم راحت شد و حالا با آرامش میروم.
حتی وقتی او در سوریه بود و تماس میگرفت با وجود دلتنگی زیاد و مشکلات و بیقراریهای دخترم بازهم اجازه نمیدادم او نگران شود....🍃
6⃣