«اکثراً ساعت 11:30، 12 شب زنگ میزد، وقتی میفهمیدم تماس از سوریه هست، بلافاصله گوشی را برمیداشتم و اول خودم میگفتم:«سلام پسر چطوری خوبی؟» و آخرش هم میگفتم:« انشاءالله با دست پر برگردی مادر.»😭😭👇👇👇👇
محمود با بچههای خودش بسیار منضبط بود، ولی با آنها خیلی هم بازی میکرد و انواع و اقسام آموزشهای نظامی را به علی میداد، من فکر میکنم علی آموزشهای نظامیای دیده که هیچ بچهای ندیده است.»😭👇👇👇👇
خب دوستان بزرگوارم 😊
سرانجام من هم در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ در خان طومان سوریه به شهادت رسیدم و جاویدالاثر شدم☺️
تااین که در مهرماه سال ۱۳۹۹ همراه با ۷ شهید دیگه ،شناسایی وبه کشور منتقل شدیم😍✋