♥️🍃
#استادپناهیان مےفرمودند:
اگر بیقرارِ "امامزمان" هستید این
نشانھیِ سلامتے روحے شماست:)
#اللهمعجللولیڪالفرج
وقلبڪ
فیقلبـییاشهید🌱
قشنگہنہ؟
قلبیہشهیدتوقلبتباشہ...
باهاشیڪیشین
اونقدررفیق
واونقدرعاشق
واونقدرشبیہ... :))♥️
# رفیـقشهیدم_ابراهیم
#کلام_شهید🌷
شهیدبزرگوار مهدی زین الدین:🌿
هر کس در شب #جمعه #شهدا را یاد کند،
#شهدا هم او را نزد #اباعبدالله یاد میکنند.
#شهدا را یاد کنید حتی با ذکر #صلوات
#سلام_ودرود_برشهیدان
@moarefi_shohada
🍃🌺﷽🍃🌺
#تلنگر
وقتے دارے
روزاےِ سختے رو
ميگذرونے و متعجبے
ڪه پس خدا ڪجاست؟؟
يادت باشه
استاد هميشه
موقع امتحان
سڪوت ميڪنه 😭👌
🍃🌺
آسمانی شدن💫
نه بال میخواد و نه پر...🌾
دلی میخواد به وسعت خود آسمان💗
#پنجشنبہهاےدلتنگے🥀🕊
#هدیہبہࢪوحپاڪشھیدانصلـوات🌸🦋
@moarefi_shohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋
*شهیدی که به احترام آقا امام زمان(عج) سرش را در قبر خم کرد*💚
*شهید احمد خادم الحسینی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۳۲
تاریخ شهادت: ۲۰ / ۲ / ۱۳۶۱
محل تولد: شیراز
محل شهادت: خرمشهر
🌹دوست← حجت الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مىکرد: *شب قبل که براى نماز شب برخاستم📿مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم*🌷«قرار بود شهید خادم الحسینی را به خاک بسپاریم»🕊️ *وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم*🌷 و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم‼️ وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم *به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم💚 مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد🌷چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد‼️به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت*‼️در آن لحظه وقتى احساس کردم حضرت صاحب الزمان(عج) در موقع تدفين حضور یافته است💚 حالم منقلب شد *و نتوانستم با مشاهده این صحنه عجيب و غيرمنتظره ادامه دهم*🥀و ادامه تلقین را به دیگری سپردم🥀 *احمد به علت اصابت ترکش گلوله تانک*🥀🖤 به شهادت رسیده بود🕊️🕋
*برگرفته از کتاب لحظههای آسمانی*👆
*شهید احمد خادم الحسینی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید مصطفی صدرزاده🔅
✅ سید ابراهیم ❤️
بار ها مجروح شد و با همان مجروحیت به منطقه میومد يه روز که از بعد از مجروحیت برگشت رفتم ببينمش جلو حرم بی بی جان یکی از... به طعنه گفت: داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟!
خیلی عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت:
حاجی تو صف وایسادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن😭😅
یعنی واقعا مصطفی تو بدترین شرایط بهترین عملکرد ممکن و داشت.....
_._._._._._._._
@moarefi_shohada
#شهیدانه🌹
♦️ به همین سادگی زندگی میکردند!
امّا چون سد آهنین
در مقابل دشمن میایستادند ....
#مردان_بی_ادعا🌷
_._._._._._._._