🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃🌷
سلام و عرض ادب خدمت امام زمان (عج)
سلام خدمت شهدای حاضر و ناظر؛ و شهدای این روز
💐 سلام و عرض ادب خدمت مهمانان عزیز شهدا و خانواده ی معزز شهدا که درکانال حاضر هستند
امشب در خدمت پاسدار گرانقدر عزیز #شهید_محمودرضا_بیضایی از تبریز و شهید #مدافع_حرم هستیم.
@moarefi_shohada
🍃1🍃
#کودکی
دانش آموز بود، درس خوان و ورزشکار. 10 سالش بود که کاراته را شروع کرد. به ورزش های رزمی علاقه بسیاری داشت.
در سال 72 در 12 سالگی همراه تیم آذربایجان شرقی در مسابقات بین المللی چهار جانبه تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد.
محمودرضا فوتبال را هم خیلی دوست داشت و حتی تصمیم داشت به صورت حرفه ای به این ورزش بپردازد ولی به خاطر مشغله های درسی منصرف شد.
🍃3🍃
#نماز_شب به روایت احمدرضا
معمولا من و محمود رضا در اتاق پذیرایی درس می خواندیم.
پذیرایی ما اتاق بزرگی بود که فقط مواقعی که مهمان داشتیم و یا زمانی که قصد درس خواندن داشتیم اجازه ورود به آنجا را داشتیم.
یک شب بعداز نصف شب برای درس خواندن به اتاق پذیرایی رفتم و دیدم قبل من محمود رضا آنجاست. اما نه برای درس! داشت نماز می خواند. آن موقع 13 سالم بود جا خوردم. آمدم بیرون و رفتم به اتاق خودم.
فردا شب باز محمود رضا در پذیرایی بود و در حال نماز. چند شب پشت سر هم همین طور بود.
یک شب در نظر گرفتمش، حدود دو ساعت طول کشید. صبح بهش گفتم :
نماز شب خواندن برای تو ضرورتی ندارد. کمبود خواب پیدا می کنی ! در مدرسه چرت می زنی ! تازه گذشته از آن تو هنوز خیلی سنت پایینه و شاید نماز های یومیه هم بر تو واجب نشده باشد ، چه برسه به نماز شب ، آن هم اینجوری.
صحبت که کردیم فهمیدم یکی از دوستان طلبه اش در مورد فضیلت نماز شب برای محمود رضا صحبت کرده و محمود رضا چنان از حرف های آن طلبه تحت تاثیر واقع شده بود که تا یک هفته مرتب نماز شب را ادامه می داد.
اما به هر حربه ای بود مانعش شدیم و فعلا از نماز شب خواندن منصرفش کردیم! ولی هنوز چهره و حالت زیبای نو جوانانه اش سر نماز شب را فراموش نمی کنم
@moarefi_shohada
🍃4🍃
#دعای_کمیل
اوایل دهه هفتاد بود. تازه به محله جدید رفته بودیم. پنج شنبه شب ها یک دستگاه اتوبوس می آمد جلوی مسجد، نماز گزارها راسوار می کرد و می برد مسجد جامع برای دعای کمیل. راه دوری بود.
من بیشتر وقت ها درس را پیش خودم بهانه می کردم و نمی رفتم. ولی محمود رضا هر هفته با یک شور و شوقی می رفت. یادم است بار اولی که رفت و بعد از دعا به خانه برگشت گریه کرده بود. پرسیدم چطور بود؟ گفت : حیف است آدم این دعا را بخواند ولی نفهمد چه می گوید. این حرفش توی گوشم مانده است. هروقت دعای کمیل گوش می دهم محمود رضا می آید جلوی چشمم.
@moarefi_shohada
🍃5🍃
#شهدا
از دوره دبیرستان به عضویت در پایگاه شهید بابایی در آمد.
آشنایی با حاج بهزاد پروین که عکاس و مستند ساز جنگ بود نقطه عطف زندگی محمود رضا بود.
او از حاج بهزاد تاثیر زیادی گرفت و بعدها این آشنایی زمینه ساز ارتباط با میراث مکتوب و محصولات دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه شد ومقدمه همکاری در مورد کارهای شهدا.
دوم دبیرستان بود که روزی با یک دفتر چه که مخصوص ثبت خاطرات شهدا بود به خانه آمد. دو شهید را انتخاب کرده بود برای جمع آوری خاطراتشان. یکی شهید عبدالمجید شریف زاده و دیگری شهید احمد مقیمی، بی سیم چی شهید باکری که در کربلای 5 به شهادت رسیده بود.
خیلی جدی برای این کار وقت می گذاشت.
📸 #شهید_عبدالمجید_شریف_زاده نوجوان تبریزی
🍃6🍃
#حسین_نصرتی
محمود رضا دیپلمه رشته تجربی بود. 18 شهریور 80 بود که عازم خدمت سربازی شد. دوره آموزشی را در اردکان یزد و ادامه خدمت را در نیروی هوایی سپاه به مدت 19 ماه در پادگان شهید باکری و 2ماه در پادگان الزهرا علیها السلام در تبریز گذراند. در دوره سربازی از نزدیک با سپاه آشنا شد و تحول مهمی در زندگی اش اتفاق افتاد. بعد از خدمت، علی رغم تشویق اقوام برای ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه، با اعتقاد و اختیار کامل، وارد سپاه شد و در بهمن 82 وارد دوره افسری دانشکده امام علی علیه السلام سپاه شد و در همین دوران از تبریز به تهران مهاجرت کرد.
در سپاه اسم مستعار (حسین نصرتی) را برای خود انتخاب کرد.
می گفت برگرفته از ندای (( هل من ناصر ینصرنی )) ابا عبدالله علیه السلام است و کنایه از لبیک به این ندا.
شهریور 85 هم از این دانشکده فارغ التحصیل شد.
🍃7🍃
#مجاهد_پرکار
بسیار پرکار و تلاشگر بود. تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد. حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیایند.
یک بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند شهادت را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند.
حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است.
یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است.
@moarefi_shohada
🍃8🍃