صادقانه بگویم رضا دید مرا نسبت به ادامه کار عوض کرد، رضا با پیشنهاد یک طرح، شکل کار را تغییر داد و کارایی بیشتری به یگان ها بخشید، با روح نظامی گری (در عین حال با نشاط و اهل مزاح و شوخی) لیاقت و تسلط روحی و روانی خود و دیگران را نشان داد و او را میان نیروها شاخص کرده. افسوس که این نیروی موثر و کارآمد در همان روزهای اول عملیات به خیل شهیدان پیوست.💐💐💐
🍃22🍃
نظر فرمانده ام از حس مسئولیت پذیری ام: ما باید خیلی در حالات شهدا تفحص کنیم تا ببینیم این شهدا کی بودند و چه مرامی داشتند که خدا این هدیه شهادت را به آنها می بخشد .
رضا ، روح شهدایی داشت و مرامش جوری بود که من به این نتیجه رسیدم شهیدان را شهیدان می شناسند . ما عملیاتی انجام داده بودیم و موفق شدیم یک طرف کانالی را به تصرف خود درآوریم . سر دیگر کانال در دست تکفیریها بود و ما را شدیدا زیر آتش خود گرفته بودند . رضا آمد پیش من و گفت : حاجی ! آن طرف کانال یه شهید افتاده است و من می خوام برم ، بیارمش😔👇👇👇
🍃23🍃
وقتی رضا این حرف را زد من با تندی گفتم : تو از کجا می دانی ؟ شاید داعشی باشد . اما رضا چند بار دیگر هم اصرار کرد و من باز هم نپذیرفتم برود . حتی می گفتم : ولو اینکه شهید باشد . زیر این آتش شدید چطور می ری ؟ بعد دیدم رضا و چند نفر دیگر رفتند پیکر را آوردند عقب . وقتی رفتم دیدمش ، مبهوت اصرارهای رضا شدم . آن پیکر ، متعلق به شهید کمیل بود😭😭 که چه ایثارگری هایی از خود نشان داده بود💐💐
🍃24🍃
به روایت از همرزمم:
آن عده از رزمندگان که در منطقه (الحاضره) با داعش می جنگیدند، مدتی که پشت جبهه می ماندند فرصت را غنیمت شمرده و به آموزش، تمرین و آمادگی می پرداختند. رضا در جمعشان حضور داشت و با جدیت این امور را دنبال می کرد و گاهی دوستان به او کنایه می زدند که چرا این قدر جدی دنبال کار را می کنی که پاسخ می داد: اگر الآن جدی نگیریم در عملیات واقعی کم می آوریم.
ترس در وجودش نبود، وقتی اعلام شد برای عملیات گروهان ها آماده شوند برای سرکشی به میان واحدها رفتم.هرکس مشغول کار خودش بود، رضا را قبراق و سرحال باهمه تجهیزات، آماده دیدم، روی صورتش را با سرمه خط خطی کرده بود. پرسیدم برای چه این کار را کردی؟ گفت: هم استتار است و هم ترس را در دل داعشی ها می اندازم.😊😊💐💐
🍃25🍃
در این میان احمد مجدی فرمانده گردان تیر خورد و کف شیار افتاد، به رضا گفتم: می توانی برانکارد را بیاوری؟ فورا قبول کرد و زیر باران تیر، خمپاره و نارنجک، برانکارد را که کف شیار افتاده بود آورد، بعد از آن به کمک یکی دیگر از همرزمان، مجروح را به روی برانکارد گذاشتیم. تنها راه دور کردن مجروح از معرکه این بود که او را به صورت نشسته حمل کنند، آن دو دلاور همین کار را کردند و با وجود تیراندازی های دقیق دشمن او را به جای امن تری رساندند. در انتهای آن نبرد جانانه، رضا قصد داشت برای دسترسی به سنگر تیربار دشمن مواضع آن ها را دور بزند که مورد اصابت تیر قرار گرفت و آسمانی شد.💐💐😭😭
@moarefi_shohada
🍃27🍃
7.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم کلیپی هست به مدت زمان ۱:۳۹
درمورد بنده در سوریه ازهمرزمانم
و صحبت های مادر بزرگوارم و......💐💐
@moarefi_shohada
🍃30🍃
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص شهید
💠 رضا عادلی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
یاعلی
@moarefi_shohada
🍃33🍃